اسطوره شماره ۳۲
#شهید_مهدی_زین_الدین
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مهدي را قبل از شهادت چند بار ديدم وقتی به نماز می ایستاد، من دگرگون می شدم و با خدا نجوا می کردم که خدایا... اگر این بنده توست پس من چه کسی هستم؟ اگر اين نماز است، پس من چه مي خوانم؟ حالت خشوع ایشان در پیشگاه با عظمت باری تعالی طوری بود که من محو تماشای او می شدم، و از خود متنفر می شدم.
علاقه زیادی به نماز شب داشت. بارها افراد تعریف کردند که در سختترین موقعیتهای جنگی ایشان نماز شب را ترک نکرد. طوری که در همه رزمندگان تأثیر گذاشته بود. در هر منطقه، در هر پادگانی، گودال هایی را کنده بودند و همه می رفتند در این گودالها شب ها نماز می خواندند تا کسی آن ها را نبیند
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۳۲
#شهید_مهدی_زین_الدین
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
حدود هجده سال است که از شهادت این دو جوان گذشته است و هر چه فکر میکنم که روزي به من دروغ گفته باشند، چیزی به یادم نمی آید. یک روز که آقا مهدی آمده بود قم سراغ مجید را گرفتم. گفت: چند روز پیش ناهار با هم خوردیم. من ناخود آگاه گفتم: نه بابا... دیدم آقا مهدی ناراحت شد و استغفرالله گفت: بعد متوجه شدم این كلمه نه بابا یعنی تو راست نمیگویی. شرمنده شدم و از ماشین پیاده شدم. حالا هر چه فکر میکنم یک گناه از او سراغ ندارم. من پدر بودم و آ نها از طفولیت با من بودند. شايد برخي از سرپرستان خانواده ها از فرزندانشان خطا ببینند و بر آن سرپوش بگذارند. اما در مورد آقا مهدی و مجید، من چیزی را ندیدم که بر آن سرپوش بگذارم.
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۳۲
#شهید_مهدی_زین_الدین
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شهید حاج قاسم سلیمانی، در عالم رؤیا شهید زین الدین را می بیند و آقا
مهدی به حاج قاسم می گویدمن در برزخ سید هستم اینجا به من مقام سیادت داده اند!
شهید زین الدین:
تو هیچی نیستی
چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دورهاش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آمادهایم آماده!»
هر کسی هم که دستش به مهدی میرسید، امان نمیداد؛ شروع میکرد به بوسیدن.
مخمصهای بود برای خودش.
خلاصه به هر سختیای که بود از چنگ بچههای بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب میزد:
«مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن، تو هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجیهایی
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
دربار نجاشی.mp3
13.23M
ماجرای دیدار مسلمانان با نجاشی، پادشاه حبشه
جعفر بن ابیطالب گفت: ما مردمی بودیم که بت میپرسیدیم و دختران خود را زنده به گور میکردیم تا اینکه خدا پیامبری برای ما فرستاد و...
#پیامبر_مهربانی_ها
#قسمت_بیست_و_پنجم
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
شعب ابی طالب.mp3
12.91M
ماجرای بازگشت کافران از حبشه و تحریم وحشتناک مسلمان ها
یکی از بزرگان قریش گفت: مسلمان ها دیگر پیش ما ارزشی ندارند، ما با آنها خرید و فروش نمیکنیم، هیچ کسی حق ندارد غذایی به آنها بفروشد و....
#پیامبر_مهربانی_ها
#قسمت_بیست_و_ششم
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره های واقعی
. سلام علیکم. لطفا رضایت شرکت کنندگان دوره های قبل در #دوره_معجزه_خوشبختی👆👆را ملاحظه فرمائید و از
.
لطفا رضایتمندی شرکت کنندگان دوره های قبل #دوره_معجزه_خوشبختی را ببینید و تا فرصت هست از #تخفیف_ویژژژه_۵۰درصدی استفاده کنید.
آیدی ثبت نام
@tablighvaforosh
شروع دوره "آموزش رایگان #مکالمه_عربی با لهجه عراقی" در #روبیکا. لینک دوره👇👇
https://rubika.ir/dorehaye_amozeshi/BBDHHHGBCFJEAAIE
اسطوره شماره ۳۲
#شهید_مهدی_زین_الدین
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شهید زین الدین: ما نصرت الهی را مشاهده کردیم
امروز هم ما با نیروهایی که داشتیم در جزیره ما به شدت مقابله کردیم، وقتی که دیگر نه مهماتی در دسترس بود و نه نیرویی؛ از بعضی جاها هم نیروهای ما در محاصره دشمن قرار گرفته بودند و کلاً یک خط توی دست ما مانده بود که تقریباً شصت ، هفتاد نفر نیرو داخلش بود که سه، چهار کیلومتر چپ و راستش باز بود، ولی ما مشاهده کردیم که آن چنان خداوند رعب در دل دشمن انداخته است و شاید ملائکه الله در آن فضاهای خالی زیاد با دشمن میجنگیدند که ما شصت نفر در مقابل سیل انبوه تانکهای دشمن و نفرهای دشمن میتوانستیم مقاومت بکنیم و دشمن فقط متوجه ما شصت نفر بود و هر چه میخواست تصرق بکند، نتوانست. در صورتی که خیلی راحت میتوانست از راست یا از چپ نیروها را دور بزند و همه ما را به اسارت بگیرد
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۳۲
#شهید_مهدی_زین_الدین
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!»
گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.»
رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا مهدی همین طوری روی سجاد نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است!
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۳۲
#شهید_مهدی_زین_الدین
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شاید کسانی که درک نمی کردند، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند!
خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن اشکها و گریه ها و «الهی العفو» گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند.
شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. شبنم اشکها بر نورانیت چهره اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشیت کنارمان. در دلم گفتم: «خدایا! این چه ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر خانه و مسجد و مهمانخانه نمی شناسد!»
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e