فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در رثای شهید استوار با نوای لبنانی برادرم ...
مردی که حقوق معوقه کارگران کارخانه را پرداخت کرد.
وقتی حاج رسول عزیز در کما بود به شیراز آمده بودم تا خاطراتی از حاجی جمع کنم برای پویش طلب شفا
قرار شد در دفتری که حاجی یک کارخانه لبنیاتی را احیا کرده بود مستقر شوم
موقع ورودم به محل استقرار
کسی که زحمت کشید و درب را باز کرد و مرا به محل استقرار برد تا فهمید من آمده ام تا در مورد حاج رسول خاطره جمع کنم خاطره ای از حاجی این گونه تعریف کرد:
وقتی حاج رسول این کارخانه را تحویل گرفت اینجا ورشکسته بود و کلی مشکل داشت.
طبق قرار هم هیچ یک از تعهدات گذشته کارخانه بر عهده حاجی نبود.
کارگران کارخانه چند ماهی بود حقوق نگرفته و در شرایط بدی بودند. و سر جمع این مبلغ حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ میلیون تومان می شد
تا حاج رسول این را فهمیدند از این مبلغ را فراهم کردند و حقدق کارگرها را دادند و بعد مدتها لبخند بر لبنان کارگران نشاندند.. الان هم همه کارگرها دست به دعا برداشتند برای سلامتی حاج رسول...
#شهید_حاج_رسول_استوار
حاج رسول گره گشای همگان
با قرض و کمک مردمی یک کارگاه کوچک راه انداخته بودیم برای اشتغال افراد نیازمند
فردا چک داشتم و باید مبلغی جور می کردم اهل رو زدم به این و آن نبودم . به یکی دو نفری که می شناختم و باهاشوک راحت بودم گفتم ؛ نداشتند
مانده بودم از چه کسی قرض بگیرم .
نزدیک ظهر یک قراری با حاج رسول داشتم ، چیزی بهش نگفتم
حاجی همیشه از حالات آدم می فهمید مشکلش چیه.
تا من را دید گفت : چرا گرفته ای ؛ من و من کردم
گفت: ته حرفت را بگو
گفتم: مساله ای هست ان شا الله حل میشه
ول نکرد
همون شب بیش از نیاز مان را به حساب ریخت و مشکل حل شد...
#شهید_حاج_رسول_استوار #سردار_شهید_مدافع_حرم
در بحبوحه جنگ بودند ، نشسته بود پای نقشه و داشت چیزهایی را روی نقشه می کشید
حاج قاسم سلیمانی به همراه شهید همدانی وارد مقر شدند.
حاج قاسم ازش پرسید :داری چه می کنی
پاسخ داد: دارم نقشه حمله به اسرائیل را می کشم
حاج قاسم با تغجب پرسید: حمله به اسرائیل آن هم در این بحبوحه جنگ
پاسخ داد:فرض محال که محال نیست دارم به این فکر می کنم که اگر داعش شکست خورد وسوریه آزادشد ، چگونه به اسرائیل حمله کنیم وآن را از بین ببریم..
هدیه به سردار شهید مدافع حرم حاج رسول استوار مغز متفکر نبرد با داعش ، که همچون امام حسن(ع) غریبانه به شهادت رسید وهمچنان مظلوم و غریب است ....صلواتی بفرستید به امید بازگشت ایشان در جمع رجعت کنندگان در ظهور امام زمان(عج)
#حاج_رسول_استوار #استوار #مدافع_حرم #حاج_قاسم_سلیمانی @ostovar313 #حاج_رسول #سوریه #مدافعان_حرم
کاری با کردهای منطقه کرد که دل هایشان به انقلاب نزدیکتر شد و حتی تعدادی از آنها با او به جنگ داعشی ها رفتند و عده ای نیز در این میان از بینشان شهید شدند...
#سردار_حاج_رسول_استوار
29.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موشن گرافیک معرفی شهید #حاج_رسول_استوار
1399/8/27 ساعت 8 صبح / شیراز - کوار
صبح از محل استراحتم در میدان امام حسن شیراز(دفتر حاج رسول در شیراز) به سمت خروجی شهر حرکت کردم تا از آنجا به همراه آقای مسرور عازم کوار شوم
آقای مسرور در خیابان مدرس سوار ماشین می شود و به سمت خروجی شهر به سمت کوار حرکت می کنیم در مسیر از فرودگاه رد می شوم ؛ از دشتزارهای عبور می کنم در سر مسیر به گلزار شهدای منطقه طسوج می رسیم ، سردری دارد با تصویری از شهدا و گنبدی که از دورنمایان است ، دقایقی می ایستیم فاتحه ای از دور نثار شهدا می کنیم همان شاهدان همیشه زنده
حاج اکبر دقایقی از اینجا و حاج رسول و شهدای کوار می گوید و از امامزاده بزرگواری که همواره محل زیارت حاج رسول عزیز بوده است. دوست دارم راهی گلزار شوم و مزار شهیدانش را ببویم و ببوسم و تربت امامزاده - ای که به گفته حاج محمد همیشه زیارتگاه حاج رسول بوده است- را در آغوش بکشم در حال و هوای خود هستم که حاج اکبر صدایم می زند:
سیدجان بریم باید زودتر به سمت کوار حرکت کنیم تا به قرارمان برسیم.
چشمانم به جاده دوخته شده و به سمت کوار در حرکتم هر چه کیلومتر فاصله تابلوها تا کوار کمتر می شود ؛ تپش قلبم شدیدتر می شود؛ احساس وطن دارم وطنی که سالها از آن دور مانده ام ، درست مثل زمانی که به زیارت قبور اهلبیت می رفتم یا بعد از مدتها سفر به خانه می خواستم برگردم..
به کوار که می رسم احساس می کنم در سرزمین مادر پای نهاده ام . به دفتر فرمانداری کوار می رسیم و با فرماندار شروع به مصاحبه می کنم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز چهارمین سالگرد حمله تروریست ها در سوریه به کاروان حامل زنان و کودکان فوعه و کفریاست که در این انفجار ده ها کودک کشته و زخمی شدند و تعدادی از کودکان ربوده شده وبه ترکیه منتقل شدند با نشر این فیلم شما هم در پیگیری سرنوشت این کودکان وبازگرداندن آنها به آغوش مادران چشم انتظارشان کمک کنید
حاج رسول وقرآن
27 آبان 1399- ساعت 23/ کوار منزل آقای فضلی
با آقا مجتبی - پسرخاله حاج رسول استوار- مشغول صحبت هستیم آقا مجتبی برایم از کارها و اقدامات حاجی در این چند وقت در کوار می گوید لابه لای صحبت هایش جمله ای می گوید که مرا به فکر می برد.
مجتبی : حاجی با بیماریش هم کاری کرده که ما بیشتر قرآن بخوانیم و به بهانه ختم قرآن برای سلامتی حاج رسول بیشتر با کتاب خدا انس بگیریم.
این جمله آقا مجتبی من را می برد به خاطراتم.
6 بهمن 1396 ساعت 3 نیمه شب / دمشق
بعد از مدتها حاج رسول را دوباره دیده ام و به لطف حاجی شب را در محل اقامتشان مهمان شده ام ، دلم خیلی برایش تنگ شده؛ مشغول صحبت با حاجی هستم که نمی فهمم کی چشمانم می افتد روی هم.
چشم که باز می کنم حاج رسول را نمی بینم، شب از نیمه گذشته به دنبالش می گردم، چراغ یکی از اتاق ها روشن است آرام وارد می شوم ، حاج رسول مشغول خواندن قرآن است و توی حال و هوای خودش اصلا حواسش به کسی نیست..
یاد خطبه 193 نهج البلاغه می افتم ، آنگاه که امام علی (ع) سیمای متقین را برای همام توصیف می کند...
أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ....
ومن تجسم این خطبه را در برابر خویش می بینم....
دوربین را بر می دارم و از حاج رسول که همیشه از دوربین گریزان است چند عکس می گیرم اما اودر حال وهوای خودش هست و اصلا متوجه من نیست
یاد واقعه کشیدن تیر از پای مولای متقیان می افتم...
اخی.mp3
8.16M
نوای زیبای لبنانی'' اخی '' در رثای شهدا ....... #مداحی_حماسی #حماسی_لبنانی #مداحی_عربی #مداحی_لبنانی #شهید_مقاومت #شهید_استوار
یامهدی.mp3
2.33M
نوای زیبای لبنانی'' یاابوصالح '' در رثای شهدا ....... #مداحی_حماسی #حماسی_لبنانی #مداحی_عربی #مداحی_لبنانی #شهید_مقاومت #شهید_استوار
کربلایی الهواء.mp3
4.37M
نوای زیبای لبنانی'' کربلایی الهواء '' در رثای شهدا ....... #مداحی_حماسی #حماسی_لبنانی #مداحی_عربی #مداحی_لبنانی #شهید_مقاومت #شهید_استوار
از روز اولی که حاج رسول را دیدم مهرش به دلم نشست و عاشقانه دوستش می داشتم
یک شب در دمشق فرصتی شد تا در فضایی صمیمی تا صبح گفتگو کنیم .
همان طور که سرم روی بالش بود رو به حاجی کردم و گفتم : تا به حال کس دیگری مثل من بوده که این قدر عاشقت باشد...
دقایقی سکوت کرد و آهی عمیق کشید و گفت: یکی بود که خیلی دوستم داشت اواخر جنگ توی کردستان بودیم که یک باره تیر خورد و زخمی شد؛ با این که زخمی بود و درد می کشید صدا کرده بود که رسول کجاست و بگید بیاد.
وقتی رفتم بالای سرش، گفت: رسول خوبی؟ گفتم : بله
گفت: خیالم راحت شد.
*چشمانش را بست و رفت....*
وقتی حاجی تعریف می کرد معلوم بود که این واقعه سخت قلبش را مجروح کرده است... و این داغ هنوز تازه است...
*سردار بی ادعا*
حاج رسول از صبح کلی کار کرده بود و از دمشق هم آمده بود حسیا، با حاجی از مدارس و قسمت های مختلف اردوگاه بازدید کردیم و خانم ایمان فتوح گزارشی از اتافاقات رخ داده در اردوگاه و وضعیت مدرسه داد، از صنایع دستی انجام شده بازدید کردیم و حاجی کلی پیاده ردی کرد
بعد از آن با هم رفتیم حمص و سری به بچه هایی که پدر و مادرشلن را در جنگ از دست داده بودند زدیم بعد هم کلی زاه آمدیم تا دمشق و تازه جلسه مان شروع شد و تا پاسی از شب به گفتگو در مورد نحوه کمک به آسیب دیدگان جنگ و مباحث اشتغالزایی پرداختیم...
از شدت خستگی روی تخت ولو شده یودیم که دیدم حاجی نیست ؛ صدای زیبای قرآن و مناجاتش از اتاق می آمد....
بعد از نماز و تعقیبات من دیگر نتوانستم سرپا بمانم و روی تخت افتادم نفهمیدم چقدر گذشت که حاجی صدایمان کرد بلندد شید غذا حاضره..
ما گرم خواب ناز شده بودیم اما حاجی با آن که هم فرمانده ارشد بود و هم جای پدر ما مشغول درست کردن غذا برای ما شده بود
*سه سردار بسیجی*
یک روز پیش سردار عزیز جعفری بودم؛ به ایشان گفتم که بین فرماندهانی که می شناسید کدام یک از همچنان روحیه بسیجی دفاع مقدس خود را حفظ کرده است؟
ایشان سه نفر را نام بردند
حاج حسین همدانی
حاج رسول استوار
و یک سردار دیگر
که دو نفر از آن عزیزان به شهادت رسیدند :
*شهید حاج حسین همدانی و شهید حاج رسول استوار*
راوی احسان محمدحسنی
شادی ارواح طیبه این عزیزان صلواتی هدیه کنیم