#داستان_واقعی
♨️داستان شگفت انگیز پزشکی که مسلمان شد♨️
#مرحوم_آیت_الله_سید_محمدهادی میلانی (ره) دچار بیماری معده شدند و پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند و پس از یک عمل سه ساعته و زمانی که ایشان در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن میگویند را برایش ترجمه کند، مرحوم میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکردند و پس از این مساله پروفسور برلون، گفت؛ کلمه شهادتین را به من بیاموزید؛ زیرا از این لحظه میخواهم روی به اسلام بیاورم و پیرو مکتب این روحانی باشم؛
وقتی دلیل این کار را جویا شدند، پروفسور برلون گفت؛ تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، در حالت به هوش آمدن است و بنده دیدم که این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم و دیدم که او ترانههای کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه میکند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد که وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند به خاک بسپارند که هم این که قبر این پروفسور مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کردهاند.
منبع: پایگاه مذهبی سلم
🔖توصیه های اخلاقی علما 🔖
📿 @attash 📿
📿 @attash 📿
#برخورد_مناسب_شیخ_با_یهودی
♨️♨️#داستان_واقعی ♨️♨️
چند تن از اوباش تهران مى خواستند شرابخانه مردى يهودى را به يغما ببرند. آنان به نام تكفير، مرد بيچاره را كشان كشان مى بردند.
از قضا به آقا شيخ هادى برخوردند. شيخ جريان را پرسيد. يكى از اوباش كه دستارى سبز بسته بود گفت: آقا! اين مرد توهين به مقدّسات مذهبى مى كند. مى خواهيم مجازاتش كنيم.
شيخ كه معركه عوام را ديد به زيركى دريافت كه دعوا بر سر لحاف ملاّ نصرالدّين است. و الّا در شهر، كافر و يهود و گبر بسيارند. لذا در آن غوغا آهسته به يكى از اصحابش گفت:
آيا مهر نماز در جيب دارى؟
او گفت: بله اقا. دارم.
شيخ گفت: مهر را جورى در جيب يهودى بگذار كه هيچ كس متوجّه نشود.
مهر در جيب يهودى سرگردان گذشته شد. آنگاه شيخ گفت:
حالا معلوم مى كنم كه اين بينوا مسلمان است يا يهودى.
شيخ از يكى از حاضران خواست كه دست در جيب آن مرد كند.
مرد دست در جيبش كرد و مهر نمازى يافت.
شيخ خطاب به آن سيّد هوچى و بى سواد كه سر دسته اشرار بود كرد و گفت:
گوارت به كافران مى فرمود: بگوييد (لا اله الا اللّه تُفلِحوا... )، يعنى كلمه توحيد را بر زبان جارى كنيد، رستگار مى شويد. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله گروه كافران را به صرف گفتن شهادت در جرگه مسلمانان وارد ساختند. امّا تو بر خلاف جدّت مى خواهى دستاربندى عمل كنى؟
سيّد فرياد زد: آقا چه مى فرماييد
؟ اين بدبخت لامذهب است.
يهودى سرگردان از ترس خود را باخت. زبانش بند آمده بود و نمى دانست چه بگويد.
همه گوش به فرمان آقا شيخ هادى شدند كه بشنوند چه حكمى مى فرمايد.
شيخ گفت: اين مرد مى گويد مسلمانم. مهر نماز هم در جيب دارد. برويد پى كار خود و دست از سرش برداريد!
همه سرافكنده و پراكنده شدند.
آن يهودى هم كه حسن سلوك و رفتار شيخ را مشاهده كرد بسيار تحت تاءثير قرار گرفت و علاقمند به دين اسلام شد. شهادتين گفت و بوسيله شيخ مسلمان شد!
🔖#توصیه_های_اخلاقی_علما 🔖
http://eitaa.com/joinchat/3024879616Ce095b35cfa
👈کپی ممنوع
✨﷽✨
حل مشكلات با نماز امام زمان ارواحنا فداه
جناب آقای حاج فتحعلی میگفتند:
زمانی به جهت مشاغل كسبی مجبور به مسافرت به كشورهای آلمان، فرانسه، انگلیس و سوریه شدم و برای اینكه از غذاهای آنجا مصرف نكنم مقداری كنسرو با خود برداشتم، در این موقع خدمت آقای مجتهدی رسیده و به ایشان عرض كردم، اجازه میدهید به این كشورها مسافرت كنم؟
فرمودند:
بله آقاجان، اگر شما نروید پس چه كسی برود؟
سپس به ایشان عرض كردم، در این مسافرت چه كنم كه درمانده نشوم و در امان باشم؟
فرمودند:
به هر كشوری كه رسیدید، هر روز دو ركعت نماز توسل به حضرت ولی عصر (علیهالسلام) بخوانید.
وقتی به آلمان، فرانسه و انگلستان رفتم، هر روز نماز توسل را میخواندم و كارهایم خیلی سریع انجام میگرفت، تا اینكه به سوریه آمدم و با خود گفتم: اینجا كشور سوریه است و مسلمان میباشند و احتیاجی به نماز توسل نیست، هنگامی كه میخواستم از سوریه به ایران بیایم، به فرودگاه رفتم، گفتند:
تا یك ماه تمام پروازهای ایران مسدود میباشد، وقتی به هتل برگشتم، بسیار ناراحت بودم كه ناگهان ملهم شدم نماز توسل به حضرت را بخوانم.
فوراً برخاستم و دو ركعت نماز توسل به حضرت را خواندم و مجدداً به فرودگاه رفتم، همینكه به فرودگاه رسیدم گفتند: یك پرواز ویژه برای ایران گذاشته شده است و من متوجه شدم كه این به بركت نماز توسل به حضرت بودهاست.
منبع📚 : در محضر لاهوتیان
#داستان_واقعی