در کوچهی تنگ آرزو، گیر نکن
خود را به خیال و خواب، زنجیر نکن
دستان دعا، دو بال پرواز تواند
باز است مسیر آسمان، دیر نکن
قوت که ندادهای به بازوی درخت
گل هم ننشاندهای به گیسوی درخت
تو خیر سرت بهار هستی، اما
دستی نکشیدی به سر و روی درخت
رازی که درون سینهام زندانی است
چشمان من از نگفتنش بارانی است
دلگیری من کجا و دلگیری تو
دلگیری من حکایتش طوفانی است
هم سطل زبالههای او رنگین است
هم چهره کوچههای او غمگین است
سخت است تحمل نگاه سردش
این شهر چقدر سایهاش سنگین است
اطراف تو را گرفته خیلی ساده
آماده دل شکستن است، آماده
از عشق مشو به سایه دلخوش زیرا
هرکس که به سایه تکیه داد، افتاده
از دغدغه لبریزم و حالم خوب است
با عشق گلاویزم و حالم خوب است
خیلی به توأم شبیه، شهریور، نه؟
همسایهی پاییزم و حالم خوب است
هر شکر خدا، شروع انسان شدن است
آیینهای از زلال ایمان شدن است
باید به شکوفایی جان اندیشید
آیندهی پاییز، زمستان شدن است
این آتش عشق چیست؟ خاموشش کن
او قاتل توست ترک آغوشش کن
میمیرم و زنده میشوم با این عشق
اما تو به جای من فراموشش کن
از حال من و هوای من بیخبرند
از سرخی اشکهای من بیخبرند
هر روز برایشان دعا کردم و باز
یاران من از دعای من بیخبرند
من از سفر ارمغان و عشق آوردم
جانم به فدات جان و عشق آوردم
تا کاملا از دهن نیفتاده بیا
بنشین سر سفره نان و عشق آوردم
همسایهی عطر یاس کی خواهم شد ؟
با باغچه همکلاس کی خواهم شد ؟
دستم به طناب بیکسی بند شده
از بند خودم خلاص کی خواهم شد؟
باران که شدی و بیقراری کردی
دلهای شکسته را بهاری کردی
میجوشد و میرود به دریا برسد
خیری که به دست خویش جاری کردی
با چشم پر از بلور تسبیح بگو
از خویش بکن عبور تسبیح بگو
برخیز شب از ستاره روشنتر باش
گاهی به زبان نور تسبیح بگو
شیرینی لذت مناجاتم کو؟
بیتابی لحظهی ملاقاتم کو؟
غفلت، غفلت... چه کرد با من غفلت ؟
آمین قشنگتر ز حاجاتم کو؟
دل را اگر از هوس جدا میکردی
یا در دل شب مرا صدا میکردی
پایت به مسیر آسمان وا میشد
در حق کسی اگر دعا میکردی
ای همدم لحظههای استثنایی!
هرجا بروم یا نروم میآیی
من این همه از خودم برایت گفتم
این دفعه تو از خودت بگو، تنهایی!
بنشین نفسی مقابلم حرف بزن
مهر تو نمیکند ولم حرف بزن
دلتنگ توأم بریز دلبرگت را
پاییز بیا و با دلم حرف بزن
نجوای نسیم و برگ شورانگیز است
احساس من از ترانهاش لبریز است
زیباتر از او ندیدهام غمگینی
از من به خودم شبیهتر پاییز است
در خاطر خویش داغ سبزی دارد
در کلبهی خود چراغ سبزی دارد
انگار نه انگار زمستان بوده
اسفند چه اشتیاق سبزی دارد
هر چند که با چشم تر آورد مرا
چرخی زد و با بال و پر آورد مرا
در خاطر من نبود پروانه شدن
عشق آمد و از پیله در آورد مرا
از غربت بی مثال من می سوزد
با زمزمه سوال من می سوزد
مانده چه کند می رود و می آید
خورشید دلش به حال من می سوزد
#صامره_حبیبی
ما را به غمی جدید راضی نکند
درگیر و اسیر صحنه سازی نکند
نه! دور و بر عشق نباید پلکید
تا با دل مان دوباره بازی نکند
#صامره_حبیبی
خوش آمده ای درست وارد شده ای
ممنونم از اینکه متقاعد شدهای
دنیای مرا چقدر شیرین کردی
در من تو رباعی متولد شده ای
#صامره_حبیبی
https://eitaa.com/otagerobae
رباعی
بی واهمه پشت پا زدی بر قدرت...
از همت و غیرتت جهان در حیرت
این بود وصیتت، شعارت، عملت
خدمت، خدمت، خدمت ، خدمت ،خدمت....
#صامره_حبیبی
#شهید_جمهور
☑️کانال اتاق #رباعی در ایتا؛
@Otagerobae
رباعی
با برگ ،غزل گفتی و خوشحال شدی
با گفتن حرف دل سبک بال شدی
ای شاعر شعر فصل سوم ، پاییز!
یک مصرع، از رباعی سال شدی
#صامره_حبیبی
☑️کانال اتاق #رباعی در ایتا؛
@Otagerobae
رباعی
جمعیم...مفردیم؟...یک عمر گذشت
خوبیم....یا بدیم؟... یک عمر گذشت
اندازه یک بازی قایم باشک
تا چشم بهم زدیم یک عمر گذشت
#صامره_حبیبی
☑️کانال اتاق #رباعی در ایتا؛
@Otagerobae
رباعی
در بودن او بود و نبود من و توست
او آینه ای ز تار و پود من و توست
مادر که نشانه ای ز لبخند خداست
از یمن وجود او وجود من و توست
#صامره_حبیبی
☑️کانال اتاق #رباعی در ایتا؛
@Otagerobae
رباعی
با پنجره های بسته ، تا جور شدیم
در گوشه چشم خویش محصور شدیم
از عشق سوالی درگوشی دارم
ما آدم ها چرا ز هم دور شدیم
#صامره_حبیبی
☑️کانال اتاق #رباعی در ایتا؛
@Otagerobae
رباعی
یاد تو شبی زمزمه شد در گوشم
تا حسرت دنیا نکند بی هوشم
سردم شده بود از تب تنهایی
گرمای غمت گرفت در آغوشم
#صامره_حبیبی
☑️کانال اتاق #رباعی در ایتا؛
@Otagerobae