eitaa logo
اتاق رباعی
417 دنبال‌کننده
239 عکس
53 ویدیو
1 فایل
خلوت عاشقان #رباعی ارتباط با ما... @sh_fagh_0490
مشاهده در ایتا
دانلود
بی‌عشق رها گشته میان غم‌ها انگار که آهنی شدند آدم‌ها در تلخی روزگارمان از کف رفت شیرینیِ حسّ «دوستت دارم»‌ها... ‏ آوای خوش ساز سماور پیچید صد خاطره در خاطر دفتر پیچید دلتنگ شدم پنجره را وا کردم باران که گرفت، عطر مادر پیچید دیریست به آسایش خود پا زده است با رنج، دَم از رفق و مدارا زده است تاریخ گواه است که درخوردنِ غم مادر همهٔ رکوردها را زده است 🌹🌹 چون او کسی از بهار سرشار نشد عطرِ نفسش دوباره تکرار نشد من بوسه زدم به دست مادر، اما از بوسه‌ی آخرم خبردار نشد 🌹🌹 پاک است و زلال، چشمه‌ساری زیباست در عشق و وفا الهه‌ای بی همتاست بر شانهٔ اوست مرغ آمین، مادر هر لحظه دعا کند دعایش گیراست حرف تو به شعر ناب پهلو زده است آرامش تو به آب پهلو زده است پیشانیت از سپیده مشهورتر است چشم تو به آفتاب پهلو زده است چون تشنه به آب ناب دل می‌بندم بر خنده‌ی ماهتاب دل می‌بندم ای روشنی تمام٬ تا ظهر ظهور چون صبح به آفتاب دل می‌بندم با اینکه همیشه عشق، بی‌تابت بود قلب تو همیشه توی بشقابت بود صندوقچه‌ی جواهراتت، قلبت صندوق ذخیره‌ی تو، جورابت بود شاداب چنان برگ و بری داشته‌ام از اصل بهار، باوری داشته‌ام خاکستر یک بلوط پیرم، اما روزی تنه‌ی تناوری داشته‌ام مخروبه‌ای از عشق و بنای دردم ویرانه‌ای از بغض و سکوتی سردم من خسته‌ام از دست زمانه ای عشق بگذار به تنهایی خود برگردم
.  من"حال"  تورا "بعید" کردم مادر گیسوی تو را سفید کردم مادر هی برگ به برگ کندم از تقویمت یک عمر تو را شهید کردم مادر •┈••✾• •✾••┈• دریا و چمن از هیجان می‌خندد قوری و نبات و استکان می‌خندد غم می‌رود از روی زمین، از دل خاک مادر که بخندد آسمان می‌خندد ✨ ✨ •┈••✾• •✾••┈• ‌با شعلهٔ آرامِ تبش خوابیده با سوزشِ تبخالِ لبش خوابیده مادر که نهاده سر به دارِ قالی بر روی تکالیف شبش خوابیده ✨   مادر که کسی به فکر فردایش نیست یک ذره امید توی رؤیایش نیست هرروز نگاه می کنم جز زیلو یک تکه بهشت زیر پاهایش نیست خرج همه کرده‌است رؤیایش  را از خود نگذاشت دورتر پایش را مادر که تمام عمر خیاطی کرد یک‌بار ندوخت آرزوهایش را ✨ •┈••✾• •✾••┈• خون است که با ناله و غم می‌ریزد از میخ دَر است دم به دم می‌ریزد در خانه کسی نیست ز اولاد علی مادر برود جمع به‌ هم می‌ریزد ✨ •┈••✾• •✾••┈• لبریز وفا و عاطفه، محشر باش آیینه‌ای از صداقت و باور باش امروز به مهمانی تو می‌آید اروند! برای پسرم مادر باش •┈••✾• •✾••┈• تنهایی خانه و رواقِ خاموش عکس تو نشسته در اتاق خاموش دلتنگ شده برای دستت مادر کبریت، کنار آن اجاق خاموش •┈••✾• •✾••┈• چون او کسی از بهار سرشار نشد عطرِ نفسش دوباره تکرار نشد من بوسه زدم به دست مادر،اما از بوسهٔ آخرم خبردار نشد •┈••✾• •✾••┈• یک جمجمه، چند استخوان باریک نه پیرهنی، نه بوی یوسف نزدیک در باغچه امروز تو را خواهم کاشت دانه‌شدنت عزیز مادر، تبریک!
🥀شهادت به زائرانش هم رسید🥀 ویرانگیی شبیه ارگم بادا! در اوج بهار، قحطِ برگم بادا! من زنده و ایران هدفِ کینه شود؟ مرگم بادا! هزار مرگم بادا! ای عشق تو فخر و آبرویم، وطنم! بغض تو شکفته در گلویم، وطنم! دردی است درونم که نشان از غم توست از این غمِ پنهان چه بگویم؟ وطنم! ای عشق چقدر  روسفیدم  کردی تابیدی  بر سرم  رشیدم  کردی بی روی  تو عمری  نگران می‌مُردم ای عشق  بنازمت  شهیدم  کردی ‏‌ باور مکنی که من زبون‌ خواهم خفت در سایه‌ی این عشق و جنون خواهم خفت مانند «مهندس» و «سلیمانی»، من یک شب *«ز غمت، میان خون خواهم خفت» *حافظ پرواز بدون بال و پر دیده کسی؟ سردار ولی بدون سر دیده کسی؟ دست تو روایتگر عاشورا شد پیغامی از این عمیق‌تر دیده کسی؟ گفتند شهید زنده بودی سردار دل از همه‌ی جهان ربودی سردار غبطه به تو می‌خورند صدها عاشق خوش شعر شهید را سرودی سردار کرمان ‏‌ حرفم برسد به گوش آن جانی‌ها اسباب تمام نابسامانی‌ها کشتید ولی به چشم خود می‌بینید هستند هنوز هم سلیمانی‌ها راهت را... تا ادامه خواهیم آمد تا حق بشود اقامه، خواهیم ‌آمد با پرچم سرخِ انتقامت سردار تا قدس، سیاه‌جامه خواهیم ‌آمد ‏‌ باید که بدانند همه جانی‌ها در طالعشان نوشته ویرانی‌ها طوفانِ طبس بار دگر در راه است این خاک پُر است از سلیمانی‌ها این بار اگر مستِ عبورش می‌خواست مُحْرِم شده در وادی طورش می‌خواست هنگام حضور منجی‌اش بی‌تردید فرمانده لشکر ظهورش می‌خواست
هر روز غروب چون زِ در می‌آمد افسردگی از خانه به در می‌آمد در صحن حیاط، زندگی می‌پیچید آن گاه که با خنده، پدر می‌آمد ✨ 🔸۱🔹 جمعند دوباره همگی دور و برش یک عمر تلاش کرد و حالا ثمرش... مانند همیشه باز پیش پدرند تنهایی و دلتنگی و درد کمرش! 🔹۲🔸 شادی اگر از دل بگریزد چه کنم؟ با من غمی از نو بستیزد چه کنم؟ پشتم به پدر همیشه گرم است ولی این کوه اگر فرو بریزد چه کنم!؟ ✨ در چشمش اگر چه ابر غم پنهان بود دستش با عطر آب و نان، خندان بود دارایی‌‌اش عادلانه تقسیم شده... ارثی که پدر داد به من  ایمان بود ✨ از جبهه و جنگ بيشتر حرف بزن از تيغ گلو، خون جگر حرف بزن [سرفه سرفه سرفه سرفه سرفه سرفه سرفه سرفه... ]... پدر! حرف بزن! 💫 هر چند که گوشه گیر و ساکت شده است با مزرعه ی کوچک ما " سِت" شده است همدوش پدر مترسک شالی ما عمری ست برادریش ثابت شده است 💫 از برگ گُلش به شانه غم خواهد ریخت با شبنم خود به دیده نم خواهد ریخت من کودک گلفروشی ام که با گل گر خانه روم پدر بهم خواهد ریخت من ساقه ی عشقم و تویی ریشه ، پدر ! تو خونِ منی در رگِ اندیشه ، پدر ! در بارشِ غم اگر پناهم ندهی در هم شکند این دلِ چون شیشه ، پدر !   🌺☘🌸🍀 از روز پدر چه گویم و سوز پدر فرخنده ولی به عاشقان، روز پدر! ای کاش پسر به مکتب رنج و تلاش گردد به نظاره دانش آموز پدر! 🌺☘🌸🍀 شولای شرف به قامت آویخته است با رنج و فشار هم در آمیخته است سالار ترین ساقی عالم "پدر" است از بس که برای ما عرق ریخته است 🌺☘🌸🍀 یک کوه بزرگ اگر چه بر شانه ی اوست اما نه خمیده قامتش نه اخموست با هیبت ریزه میزه اش یک غول است آری پدرم غول چراغ جادوست 🌺☘🌸🍀 یک عمر فقط زجر کشیده است پدر بر کام دلش هم نرسیده است پدر شرمنده‌ام از  کوه غرورش که شکست یک روز خوش انگار ندیده است پدر 🌺☘🌸🍀 می رفت پدر شبانه داروخانه هر روز به جای خانه داروخانه مادر که نماند و باز بابا می رفت هر روز به یک بهانه داروخانه
آتش به سراپای یقینم زد و رفت هی ضربه به پایه های دینم زد و رفت گفتم پدری می کند این عشق ولی رستم شد ویکباره زمینم زد و رفت
ای آنکه شروع خوب و پایانت بد یک لحظه دوا ،سپس چو دردی ممتد دیگر نخورم فریبت ای عشق، بفهم من با تو بهشت هم نخواهم امد https://eitaa.com/otagerobae
رباعی دیریست به آسایش خود پا زده است با رنج، دَم از رِفق و مُدارا زده است تاریخ گواه است که در خوردنِ غم مادر همهٔ رکوردها را زده است ☑️کانال اتاق در ایتا؛ @Otagerobae
رباعی نه خسته ز رفتن و سفر می گردد نه در به در کوی و گذر می گردد این جاده شبیه یک کبوتر ،جلد است هرجا برود دوباره برمی گردد ☑️کانال اتاق در ایتا؛ @Otagerobae
رباعی درگیر غمی تازه و نشناخته است با آمدنت کارِ دلش ساخته است دوشیزه بی مثال پاییز، انار عاشق شده گونه اش گُل انداخته است ☑️کانال اتاق در ایتا؛ @Otagerobae
رباعی دلگیر از این که بسته و تا بشود می خواست چو غنچه ای شکوفا بشود ای کاش که ابر آید و باران بزند این چترِ پُر از غصه دلش وا بشود ☑️کانال اتاق در ایتا؛ @Otagerobae
رباعی آبستن صد راز مگویم ،بنشین لب تشنه ی اینم که بگویم ،بنشین یک عمر فقط پشت سرم آمده ای ای سایه بیا و روبه رویم بنشین ☑️کانال اتاق در ایتا؛ @Otagerobae