هدایت شده از آمنه حسین آوا 🇵🇸✌️
#یاداشت هم مباحثه ای جدید(بانوی عزیز) در مورد بنده💌✍🤭
@aminavak313 👇👇👇
#روزنوشت ۱
حرفها و دغدغه هاش آشنا بودن
از جنس دغدغه های میرزا کوچک خان جنگلی و میرزای شیرازی و آیت الله مدرّس.
از من پرسید چقدر با کشور من آشنایی؟
متاسفانه چیز قابلی نمیدونستم
گفتم خب فقط میدونم که اکثریتشون شیعه هستن
یه نفس عمیق کشید و گفت:" آره شیعه هستن. حکومتمون هم اسمش حکومت شیعه است، ولی...
تو کشور ما سرباز پرورش میدن برای مبارزه با ایران
میگفت شیعه ها تو آذربایجان زیر زمینی مسلمونی میکنن، نمیتونن شادی ها و عزاداریهاشونو ظاهر کنن
با خجالت و شرم گفت
مردم ما نا آگاهن بی اطلاعن
از حکومت ولی فقیه محرومن
آذربایجان شیعیانش مظلومن
سال ها به دین اسلام سکولاری سرگرمشون کردن
و الا شیعه ی علی مگه میشه بر ظلم ساکت بنشیند...
آرزو داشت یک روزی تو کشورش شیعیان به حقیقتشون،
و به خودشون برگردن.
نمیدونم چرا ساکت مونده بودم
از طرفی احساس غرور می کردم
از اینکه مردم ما
چهل سال قبل، بیدار شدن
از طرفی هم داشتم حرف های نویی می شنیدم
انگار یک نفر از گذشته ی ایران، با ماشین زمان پیش من اومده بود
و داشت از بدبختی های مردم ایران می گفت.
زُل زده بودم تو چشمهاش و نگاهش می کردم.
گفت :" آرزو دارم یک روزی پرچم حسینی رو بر سر منازل شیعیان کشورم ببینم.
آرزو دارم تو آذربایجان ما هم
مثل ایرانمون بدون هیچ ترسی
شیعیان آزادانه زندگانی کنند.
به قول آقای موزون، همه که زندگی می کنن، باید زندگانی کرد.
ادامه داد:" من افتخارم اینه یک روزی برای پرچم خدا، جون فدا کنم.
تو نیم ساعت یه تاریخ حرف زدیم
دو تا پسر بازیگوش هم داشت
از زندگی شخصیش هم پرسیدم
حالا کم کم براتون میگم
📝ادامه دارد
@hamsaaye
هدایت شده از آمنه حسین آوا 🇵🇸✌️
#روزنوشت ۲
راستش کپی ایرانیا بود
اولش اصلا متوجه نشدم که ایرانی نیست
به گوشه ی کتابش که جلوش، روی زمین باز بود نگاه کردم
دیدم با خط لاتین تو حاشیه کتابش مطلب نوشته
ازش پرسیدم :" چرا انگلیسی نوشتی تو کتابت؟
لبخندی زد، گفت من آذربایجانی هستم
ترکی مینویسم با حروف لاتین.
متولد ۷۱ بود.
از دو تا پسرهای شش و هفت ساله ی بازیگوشش معلوم بود که خانواده داره.
البته از لباسهاش هم مشخص بود که اوضاع بدی از نظر مادی نداره.
ازش سوال کردم
چطور اومدی ایران؟
و الان چیکار میکنی؟
گفت:" ده سال پیش اومدم ایران
درس دین بخونم تو جامعه الزهرا
ولی دیگه نمیتونم به کشورم برگردم
گفتم چرا؟
گفت اولا چون با یه آقای ایرانی ازدواج کردم( لبخند شوق رو لبهاش نشست، و اصلا نگران نبود)
دوما اینجا واقعا عالیه
امکاناتش، امنیتش، مردمش، حرم هاش.
سوما تو کشور من هر کس که با ایران و ایرانی رابطه ای داشته باشه ، ربوده میشه،
اگه طلبه باشه که رسما و قانونا زندانی میشه.
اگر نه،
اگر بفهمن فقط رفت و آمدی با ایران و ایرانیها داشته ، میدزدن و نیستش میکنن. مفقود میشه.
با حسرت حرف میزد
ولی امیدوار بود
از کجا میگم امیدوار بود؟
بهتون تو پیامهای بعدی میگم
📝ادامه دارد
@hamsaaye
@aminavak313 💌👆
هدایت شده از آمنه حسین آوا 🇵🇸✌️
#روزنوشت ۳
داشتم میگفتم
چرا گفتم امیدوار بود؟
آخه یه جوری درباره ی ایران حرف میزد که انگار داشت آینده ی کشورش رو در ایران میدید
گفت من دویست سیصد تا شاگرد از سراسر کشورهای دنیا دارم
بهشون درس دین میداد
و خوشحال بود که میتونه به برکت اینترنت با مردم جهان و مخصوصا کشورش رابطه داشته باشه
رابطه ای پر انرژی و پر انگیزه
اون یه جورایی سفیر و مبلغ اسلام از مرکز اسلام یعنی ایران بود
از من پرسید
کتاب طرح کلی رو خوندی؟
گفتم آره خیلی عالی بود لذت بردم.
گفت خب چرا برای چند نفر از رو کتاب تدریس نمیکنی؟
گفتم برای کی؟
من خودم تازه خوندم
گفت من هم خوندم و دارم برای چندین نفر به صورت آنلاین تدریسش میکنم.
خط به خط کتاب طرح کلی زنده ست و با آدم حرف میزنه.
میگفت من برای خانمهای آذربایجانی
که آنلاین باهاشون کلاس دارم،
از مطالب کتاب طرح کلی میگم
و تاکید میکنم که تو حاشیه کتابهاشون اینارو یادداشت کنن.
بهش گفتم از آشنایی با شما خیلی خوشحال شدم. شما خارجیها وقتی برای ما حرف میزنید خیلی اثر گذاره
اگر دعوتت کنم میای تو مجلس برای خانمها و دخترای ما صحبت کنی؟
نکته جالبی گفت
گفت شما ایرانیا که خودتون
مسلمونیدو همه چیز رو میدونید.
به نظر من مردم تو بحث توحید باید تقویت بشن
که اونم تو کتاب طرح کلی خیلی خوب اومده.
راستش دلیلی براش نداشتم درباره کتاب طرح کُلّی.
خجالت کشیدم
آخه چرا من اینقدر آروم نشستم
ولی اون داره تمام تلاشش رو میکنه.
تازه خجالتم اونجایی بیشتر شد
که فهمیدم تو ایتا کانال هزار نفری
هم داره.
فکرشو بکن.
تازه وقتی رفتم تو کانالش دیدم
به شهر های ایران هم دعوت میشه.
دوتا پسر بچه بازیگوش داشته باشیو
درس بخونیو
درس بدیو
کانال داری بکنیو
تبلیغ بریو
خونه داری بکنیو
و....
یه کار دیگه هم میکرد که در ادامه براتون میگم
📝ادامه دارد
__________
@hamsaaye
@aminavak313 (آمنه حسین آوا)
هدایت شده از آمنه حسین آوا 🇵🇸✌️
چه قدر جالبه خودتو از قلم تازه آشنا بخونی...تحویل گرفتن ما رو😁
از یک جمله اش خیلی خوشم اومد خواستم تو کانال من هم باشه این روزنوشت
"این روزای ایران که برای ما عادی و روزمره ست، برای اون آرزو و آرمان بود."
@aminavak313
#روزنوشت ۴
از حال و روز خودم
یاد حرف شهید آوینی بود یا شهید بهشتی. نمیدونم. چند سال پیش خونده بودم.
که شش ماه، فقط شش ماه
بعد از انقلاب گفت: وای به حال ما اگر دچار روزمرگی بشیم، افتادم.
خیلی احساس گناه کردم
گناه کم کاری
گناه کم دونستن
گناه نرفتن به دنبال علمی که باید میرفتم.
گناه روزمرگی.
این روزای ایران که برای ما عادی و روزمره ست، برای اون آرزو و آرمان بود.
جالب بود که میگفت
من جامعه الزهرا رو خوندم
خیلی مطالعه هم این سالها داشتم
اما و اما
این کتابهای آقا یه چیز دیگه ست
سرم رو تکون دادم و یه نگاه به کتاب جلوش انداختم
کتاب مردم سالاری دینی از منظومه ارزشی از سخنان رهبری بود
گفتم درست میگی
من هم وقتی کتاب طرح کلی رو خوندم
فهمیدم چقددددددر آقا از ما جلوترن.
پنجاه سال قبل همچین حرف هایی زدن.
و این شکلی به تاریخ و قرآن نگاه کردن
که ما الان اینجاییم و آذربایجان اونجا.
ایشون گفت
کتاب های آقا به آدم زبون میده!
این همه کتاب خوندیم ولی وقتی میخواییم حرف بزنیم و تبلیغ دین کنیم و شبهه پاسخ بدیم، از کتاب های آقا میدیم."
راس میگفت
من خودم قبل از اینکه طرح کلی رو بخونم، برای شبهه ها جواب داشتم ولی زبون گفتنش رو نداشتم. ولی بعد از خوندنش میتونستم چند ساعت با یه نفر حرف بزنم و استدلال کنم و کم نیارم.
می دونید چی جالب ترش کرده بود؟!
ایشون به جز کارهایی که در بالا گفتم تو طرح مطالعاتی منظومه فکری رهبری هم شرکت داشت
اون دیگه خودش یه کار وقت گیره خداییش.
مُقرری هر روز رو مطالعه کنی و
جلسه ی تدریس آفلاین رو خلاصه برداری کنی و
تو آزمون هفتگی شرکت کنی و
انجام هر مرحله رو
تو گروه به سرگروه گزارش بدی.
خلاصه اینکه با یه حال عجیبی برگشتم خونه.
یاد اون بیت افتادم که میگه:
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست.
اما الفُرصَهُ تَمُرُّ، مَرَّ السَّحاب
📝ادامه دارد
@hamsaaye
@aminavak313 (آمنه حسین آوا)