امروز در کوفه چه خبر است؟
🔹نوزدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری است. امروز اهل بیت سیدالشهدا را از کوفه به سوی شام حرکت دادند.
🔹زن های غیرهاشمیه از انصار امام حسین (علیه السلام) که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوامشان از اسارت خلاص شدند و فقط هاشمیات برای اسارت به شام بُرده شدند.
📎 #پیام _عاشورا
📎 #دهه_محرم
📎 #ملت_امام_حسین
📎#پلیس_چادگان
💠 تذکر به فرزندان؛ مستقیم یا با کنایه؟
📌 در تربیت فرزندان خود که در دوران کودکی هستند، از جملات کنایه آمیز استفاده نکنید؛ زیرا ممکن است کودک را در فهم مطلب، دچار اشتباه کرده و او را در برداشت معنا آشفته کند.
📌 در تربیت فرزند، پیامتان روشن، مشخص و مستقیم باشد.
📎 #پیام _عاشورا
📎 #دهه_محرم
📎 #ملت_امام_حسین
📎#پلیس_چادگان
نیکی به پدر و مادر؛
داستانی است
که تو آن را می نویسی
وفرزندانت
آن را برایت حکایت می کنند،
پس خوب بنویس...
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
🤍#داستــــــــــان_شـــــــــب🤍
روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. شبی را در خانه ی زنی با چادر محقر و چند فرزند گذراندند واز شیر تنها بزی که داشت خوردند. مرید فکر کرد کاش قادر بود به او کمک کند، وقتی این را به مرشد خود گفت او پس از اندکی تامل پاسخ داد: "اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد
و بزشان را بکش!".
مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز را در تاریکی کشت ...
سال ها گذشت و روزی مرید و مرشد وارد شهری زیبا شدند و سراغ تاجر بزرگ را گرفتند که زنی بود با لباس های مجلل و خدم و حشم فراوان. وقتی راز موفقیتش را جویا شدند، زن گفت سال ها پیش من تنها یک بز داشتم ویک روز صبح دیدیم که مرده. مجبور شدیم برای گذران زندگی هر کدام به کاری روی آوریم. فرزند بزرگم یک زمین زراعی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا و دیگری با قبایل اطراف داد و ستد کرد... مرید فهمید هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشد و تغییرمان است و باید برای رسیدن به موفقیت و تغییرات بهتر آن را قربانی کرد.
بُز شما چیست؟!
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
#ناخدا_و_پيراهن_قرمز
يه کشتي داشت رو دريا ميرفت، ناخداي کشتي يکهو از دور کشتي دزداي دريايي رو ديد.
سريع به خدمهاش گفت: براي نبرد آماده بشين، ضمناً اون پيراهن قرمز من رو هم بيارين.
خلاصه پيراهنه رو تنش کرد و درگيري شروع شد و دزداي دريايي شکست خوردن.
کشتي همينطوري راه شو ادامه ميداد که دوباره رسيدن به يه سري دزد دريايي ديگه!
باز دوباره ناخدا گفت واسه جنگ آماده بشين و اون پيراهن قرمز منم بيارين تنم کنم!
خلاصه، زدن دخل اينيکي دزدا رو هم آوردن و باز به راهشون ادامه دادن.
يکي از ملوانا که کنجکاو شده بود از ناخدا پرسيد: ناخدا، چرا هر دفعه که جنگ مي شه پيراهن قرمزتو ميپوشي؟
ناخدا ميگه: خوب براي اينکه توي نبرد وقتي زخمي ميشم، پيراهن قرمزم نميذاره خدمه زخماي من و خونريزي مو ببينن درنتيجه روحيهشون حفظ مي شه و جنگ رو ميبريد
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan