🌺 میلاد با سعادت امام حسین(ع) و روز پاسدار گرامی باد.
#خادمان_امین
#ایران_قوی
#فجر_۴۶
#آینده_روشن_است
#پلیس_خادم_چادگان
#strong_Iran
#Islamic_Revolution_of_Iran
#ايران_القويه
#الثورة_الإسلامية_في_إيران
•┈┈••✾❀✾••┈┈•
👈با ما به روز باشید .
درکنار شمابودن افتخار ماست.
خبرگزاری پلیس چادگان 👇👇بزن وعضو شو.
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
📌خاطرهای واقعی و تکاندهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله
✍ در سال ۱۳۶۲ قرار شد برای ما در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچهها داشت
و تنها معلمی بود كه سر وقت در مدرسه با بچهها نماز میخواند، به کلاس ما آمد و گفت: بچهها برای دوشنبه هفته آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.
من همان جا غصهدار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نمیشد و خبری از نماز نبود. روزهای بعد، بچهها یکییکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه میآوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: چرا وسایل خود را نیاورده ای؟ من گریهکنان از دفتر بیرون آمدم. فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.
ولی من میدانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.
بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوشکلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: بچهها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خدای خود #هرچهبخواهید خدای مهربان به شما میدهد. آن روز خیلی به ما خوش گذشت.
به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجادهام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهی به سجاده كرد و با حالتی خاص اصلاً به من توجهی نکرد.
من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اينگونه نشد.
اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو
سر درسات این کارها یعنی چه؟!
بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.
اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود
به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.
پدر و مادرم هردو مرا صدا میکردند،درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگرانی پرسيدم: چه شده؟! كه يكدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر
دو یک خواب مشترک دیدهایم.!خواب ديديم ما رابه طرف پرتگاه جهنم 🔥
میبرند،میگفتند شما در دنیا نماز نخواندهاید و هيچ عمل خيری نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه میکردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش میکردیم فایدهای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم. خیلی وحشت كرده بوديم.
ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد:
دست نگه دارید، دیشب در خانهی اینها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.💚
🟢آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدتچند سال قضای نمازها و روزههای خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنايت قرار داد.
این روند ادامه داشت، تا در سال ۷۴ هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله ۴۰ روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.
اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا
آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند.وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهارمحال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچهای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفتهاند.
یک هفتهای میشد که به رحمت خدا رفته بود.
خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزدش.
حال من ماندهام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسی ازآن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايی هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامی میدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطهی #نمازاولوقت در زندگی خود احساس میکنم.
👈با ما به روز باشید .
درکنار شمابودن افتخار ماست.
خبرگزاری پلیس چادگان 👇👇بزن وعضو شو.
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
اگر وجدان را بفروشید،
خیلی چیز ها میتوانید بخرید!
ولی خودتان دیگر مفت نمی ارزید...
👈با ما به روز باشید .
درکنار شمابودن افتخار ماست.
خبرگزاری پلیس چادگان 👇👇بزن وعضو شو.
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan