eitaa logo
خبرگزاری پلیس چادگان
728 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
28 فایل
پلیس چادگان
مشاهده در ایتا
دانلود
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔸حکایت تاجر یزدی که چکی را برای مجلس علیه‌السلام بدون نگاه کردن به مبلغ آن امضاء کرد. 🎙 به روایت حاج غلامرضا سازگار
💠 🔸خوش کلام باشیم پادشاهی در خواب دید تمام دندان‌هایش افتادند! دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد ... اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید. پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند... دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود... پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد! هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو بیان متفاوت... کمی شیرین زبان تر باشیم! 🤲اللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج🤲 ─┅═༅═►┉༅✧༅┉◄═༅═┅─ آخرین اخبار استخدامی گزینش پلیس اصفهان را در این کانال ایتا دنبال کنید» @selection_policeESF
💠 🔸اثر اطعام به نیت اولیای دین شخصی به محضر مرحوم شیخ رجب علی خیاط رفت. و به او گفت من گرفتارم.زن ندارم.می خواهم ازدواج کنم.پول هم ندارم! شیخ گفت: برو شانزده دست غذا بخر و فقرا را اطعام کن،ان شاءلله مشکل تو حل خواهد شد. شخص به جناب شیخ گفت:اخر برای خرید این شانزده دست غذا هم پول ندارم!جناب شیخ گفت: برو قرض کن... شخص پولی قرض کرد و شانزده دست غذا خرید و مشکلش حل شد. از شیخ سوال کرد دلیل اینکه شما گفتید شانزده دست غذا چه بود؟؟؟؟! زیرا به بعضی ها می گویید به نیت پنج تن پنج دست غذا بخر و به فقرا بده! فرق من با آن ها چیست؟ شیخ گفت برای کار تو از حضرت ابوالفضل علیه السلام و حضرت زینب علیه السلام هم کمک گرفتم. 📚کیمیای محبت ،ص48. 🤲اللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج🤲 ─┅═༅═►┉༅✧༅┉◄═༅═┅─ آخرین اخبار استخدامی گزینش پلیس اصفهان را در این کانال ایتا دنبال کنید» @selection_policeESF
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 💫🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟💫 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃 در زمان حضرت موسی (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود. پسر به اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی ببرد، تا مادر را گرگ بخورد. مادر پیر خود را بالای کوه رساند، چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت. به موسی ندا آمد برو در فلان کوه مهر مادر را نگاه کن. مادر با چشمانی اشک‌بار و دستانی لرزان، دست به دعا برداشت. و می‌گفت: خدایا! ای خالق هستی! من عمر خود را کرده‌ام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازه‌داماد، تو را به بزرگی‌ات قسم می‌دهم، پسرم را در مسیر برگشت به خانه‌اش، از شر گرگ در امان دار. که او تنهاست. ندا آمد: ای موسی! مهر مادر را می‌بینی؟ با این‌که جفا دیده ولی وفا می‌کند. بدان من نسبت به بندگانم از این پیر‌زن نسبت به پسرش مهربان‌ترم. 🍃 🌺🍃