eitaa logo
「پـاتـوقـمـون🎙」
5.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
289 ویدیو
11 فایل
هٰذا‌مِن‌فَضل‌ربی که‌هرچه‌دارم‌از‌فضل‌پروردگارم‌است کپی؟ هرچه بیشتر بهتر، حلال حلالت✌️ کانال‌گرافیکیمون: ➺ @meghdad_graphic تبلیغ و تبادل نداریم! خادم‌کانال(فقط‌کار‌ضروری‌و‌نظرات): ➺ @mim_komeyl
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ربِّ الشهدا رفتم کنار مامان نشستم دستشو گرفتم نگاهش سنگین بود بغض داشت آروم بهش گفتم: +چیزی شده مامان؟ _نه دخترم...آخر هفته قرار بودِ بچه ها بیان ولی ظاهرا کنسل شده امیرم برای همین زنگ زد بگه نگران نباشین حالا قرار شد هفته دیگه بیان پیشمون نمیدونستم چرا حس میکردم مامان داره یه چیزیو مخفی میکنه بلند شد رفت سمت آشپزخونه..دلم طاقت نیاورد رفتم تو اتاق آماده شدم که برم پیش راحیل ببینم امیر به اون زنگ زده یا نه مامان متوجه رفتنم شد: _کجا میری زینب؟ + پیش راحیل.. _مراقب خودت باش دخترم ... وقتی رسیدم خونه ی راحیل اینا فضای خونه خیلی سنگین بود..بغض گلومو چنگ میزد سرم سنگین بود و دلم آشوب راحیل انقد گریه کرده بود چشماش باز نمی شد با دیدن راحیل قلبم گواه خوبی نمیداد.. کنارش نشستم نگاهشو ازم میگرفت..بهش گفتم: +راحیل؟ امروز با امیر حرف زدی؟؟؟ سعی داشت بغضشو قورت بده بدون اینکه حرفی بزنه با سر بهم جواب داد که یعنی آره صحبت کردم.. _راحیل...من دارم دیوونه میشم! با هادی هم حرف زدی؟؟ تا این سؤال رو پرسیدم زد زیر گریه... _چیشده راحیل؟؟؟؟؟؟؟ یه حرفی بزن دارم دق میکنم...مامان که هیچی نگفت تو یه چیزی بگو حداقل یه کم آرومم کن😔😭 اشکاشو پاک کرد و دستمو گرفت: +هادی مجروح شده... تا اینو گفت تمام بدنم یخ زد ضربان قلبم کُند شد نفسم سخت بالا میومد دستمو گرفت و گفت: _خوبی زینب؟؟؟ حالش خوبه بیمارستان بقیة الله بردنش قرار شده پس فردا با امیر بیان پیشمون هیچی نمیگفتم نمیتونستم حرفی بزنم دنیا دور سرم میچرخید..یعنی من انقدر هادی رو دوست دارم؟؟؟😔 راحیل دستمو ول نمیکرد همونجوری که گریه میکرد گفت: +زینب آروم باش خواهری حالشون خوبه میان پیشمون مراسم عقدتونم تو این هفته میگیریم که حال و هوامون عوض شه غصه نخووور سعی داشت منو بخندونه..با بغض پرسیدم: _پس چرا مامان گفت نمیان پیشمون؟گفت قرار بوده آخر هفته بیان اما نمیان.. +مامان نخواسته تو نگران بشی اینجوری گفته عزیزم..الانم پاشو بریم خونتون بگیم به مامان،مامان منم گفت بعد خرید میره اونجا بریم بهشون بگیم خوشحال شن پاشو عزیزم.. ... هیچوقت فکرشو نمیکردم زندگیم اینی بشه که الان هست..خدایا شکرت که مردی رو سر راه من قرار دادی که تمام فکر و ذکرش اهل بیت و شهدا هستن خدایا شکرت که مهر مردی رو توی قلبم جا دادی که مدافع حرم بی بی زینبِ(س) خدایا خودت حافظ همه ی مدافعان حرم باش حافظ آقا هادی منم باش... وللهُ خیرٌ حافظا و هو ارحم الراحمین ❤️ 🍃🍃🍃 ادامہ دارد..🍃 نویسنده: با ذکر و @atre_khodaaa •[🦋]• 🍃🍃🍃 ❣️اینجا صحبت درمیان است. •┈•✾•┈•join•┈•✾•┈• @p_bache_mazhabiya