eitaa logo
پرسمان اعتقادی
41.3هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
4.4هزار ویدیو
68 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
پرسش: جابر بن یزید جعفی کیست؟ پاسخ: «جابر بن یزید بن حارث جُعْفی» از تابعین و معروف ترین فقها، محدثان و مفسران شیعه است و از اصحاب امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به شمار می رود. «جابر» بنا بر گزارش منابع، دارای مقام و منزلت والایی بوده و دارای کتاب‌ هایی است. وی در جایگاه راوی احادیث از جانب شیعیان و حتی اهل سنت مورد مدح و طعن قرار گرفته است. وفات او را سال 128 قمری گفته‌ اند. از تاریخ تولد جابر و نام پدر و مادر وی مطلبی در دسترس نیست اما گفته‌ اند نسب وی به خاندان جعفی، از خاندان‌ های مشهور یمنی ساکن در کوفه از طایفه «جعفه» از قبیله «مذحج» می‌ رسد که از یمن به کوفه کوچ کردند.(1) «نجاشی» از عالمان رجالی شیعه از او با کنیه «ابو عبدالله» و «ابو محمد» یاد می‌ کند.(2) برخی نیز کنیه او را «ابو یزید» گفته‌ اند.(3) از القاب وی نیز می‌ توان به «جعفی کوفی»(4) و «عربی قدیم»(5) اشاره کرد. «شیخ طوسی» بنا بر نقل «ابن قتیبه» او را «اَزدی» معرفی کرده است(6)، اما «محمد تقی شوشتری» این قول را نادرست می‌ داند و می‌ گوید: شیخ در اثر خلط با «جابر بن زید» او را ازدی دانسته است.(7)
پرسمان اعتقادی
پرسش: جابر بن یزید جعفی کیست؟ پاسخ: «جابر بن یزید بن حارث جُعْفی» از تابعین و معروف ترین فقها، محدث
از زندگی او تا پیش از ورودش به مدینه و درک محضر امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) اطلاعات چندانی در دست نیست، اما اگر این روایت را بپذیریم که جابر به هنگام وداع با امام باقر گفته که هجده سال از محضر امام بهره برده است(8) و زمان وداع را اواخر زندگی امام فرض کنیم، سال ورود او به مدینه حدود سال ۹۶ خواهد بود. بر طبق گزارشی که از قول جابر نقل شده، وی در نخستین دیدار با امام باقر خود را کوفی و از خاندان جعفی معرفی نموده و انگیزه‌ اش از سفر به مدینه را آموختن علم از ایشان بیان کرده است. احتمالاً به سبب حساسیت مردم مدینه به کوفیان شیعی مذهب، امام از او خواسته که به مردم مدینه بگوید اهل مدینه است زیرا هرکس به شهری وارد شود، تا از آن شهر خارج نشود، از مردم آن شهر محسوب می‌ شود. امام در این دیدار دو کتاب به جابر داد و از او خواست تا مطالب یکی از این دو کتاب را در زمانِ حکومت بنی امیه فاش نسازد و پس از زوال دولت آنان، حتماً مطالبِ آن را فاش کند.(9) اگر این روایت صحیح باشد، حکایت از مقام و منزلت جابر در نزد امام دارد. بر اساس گزارشی که «ابن سعد» نقل کرده، هر گاه «عیسی بن مسیب»، قاضیِ «خالد بن عبدالله قسری»، در کوفه به مَسندِ قضا می‌نشست «جابر بن یزید» کنار او می‌ نشست. این گزارش نیز مبیّن اهمیت جایگاه اجتماعی وی است.(10) هم چنین بنابر گزارش «یعقوبی» جابر بن یزید از جمله فقهای اواخر دوران امویان و اوایل روزگار عباسان بوده است.(11) با این همه، در متون رجالی و متون حدیثی کهن شیعه، گزارش‌ ها و روایات ضد و نقیضی در باره جابر وجود دارد که باعث پدید آمدن دیدگاه‌ های متفاوت، بلکه متناقضی، در باره وثاقت او شده است. چندین روایت از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در مدح جابر بن یزید وارد شده است که نشان از مقام بالای جابر نزد ائمه دارد. از قول امام صادق (علیه‌ السلام) نقل شده که جابر در نزد ایشان منزلت سلمان را در نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) دارد.(12) اما در موردی دیگر امام صادق، ذَریح را از ذکر نام جابر منع کرده زیرا بر آن بوده است که اگر نادانان احادیث وی را بشنوند به او طعن خواهند زد.(13) در روایت دیگری امام صادق برای جابر، آمرزش خواسته و «مغیره بن سعید» از غلات آن عصر، را به دلیل دروغ بستن به ایشان لعن کرده است.(14) در یک مورد دیگر جابر به امام باقر (علیه‌ السلام) گفته است که شما سخنان و اسراری را به من سپرده‌ اید که بسی سنگین است و گاه باعث می‌ شود تحمل خود را از دست بدهم و حالتی شبیه جنون به من دست دهد. امام به او توصیه کرده است در چنین حالتی به صحرا برود و گودالی بسازد و سر در آن کُند و اسراری را که از امام شنیده باز گوید.(15) حتی در پاره‌ ای منابع «جابر» باب امام باقر معرفی شده است.(16) 📚پی نوشت ها: 1. سمعانی، عبدالکریم، الانساب، بیروت، دارالجنان، 1408ق، سمعانی، الانساب، ج 2، ص48 و47 2. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، جامعه مدرسین، 1415ق، ص128. 3. بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق، ج2، ص210. 4. بخاری، التاریخ الکبیر، 1406ق، ج2، ص210. 5. نجاشی، همان، ص128. 6. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، قم، آل البیت، 1404ق، ص129. 7. شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، جامعه مدرسین، 1419ق، ج2، ص543. 8. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم 1414، ج1، ص296 9. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، المعروف برجال‌الکشی، (تلخیص) محمد بن حسن طوسی، تصحیح و تعلیق محمدباقر بن محمد میرداماد، چاپ مهدی رجائی، قم، 1404، ج2، ص438. 10. ابن‌ سعد، محمد بن منیع، الطبقات الکبرى (بیروت)، ج2، ص364 11. یعقوبی، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج2، ص348و363 12. شیح مفید، الاختصاص، (منسوب به ایشان)، چاپ علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، (بی تا)، ج1، ص216. 13. کشی، پیشین، ج2، ص439 14. همان، ص435 15. همان، ص441-442 16. مدرسی طباطبائی، حسین، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری، دفتر 1، ترجمه علی قرائی و رسول جعفریان، قم 1383 ش، ج1، ص127 🔰 @p_eteghadi 🔰
یکی از روش های پرطرفدار در عرفان های نوظهور، روش خلسه، مدیتیشن و یوگا و تمرکز است؛ لطفا در مورد این روش ها توضیحاتی بفرمایید. توضیح این نوع روش ها بدین صورت است: 1- خلسه: یعنی از خود بیرون آمدن و به نوعی جهیدن در وضع عالی تر. «استیس» از محققان بزرگ غربی در حوزه عرفان، می گوید: «خلسه حالتی برای ذهن است که ممکن است بدون علت و بی سیر و سلوک باشد یا علتی داشته باشد. برای مثال بر اثر عملی مثل یوگا، یا حتی بر اثر استعمال مواد شیمیایی مانند سانتونین (ماده سفید زردفام، بی طعم و بو) برای انسان پدید آید.» (1) 2- مدیتیشن: این واژه در فارسی به مراقبه ترجمه می شود، ولی ترجمه آن به تمرکز، ژرف نگری و درون پویی مناسب تر است. به طور کلی مدیتیشن، فنون و روش تسلط بر ذهن است. هدف مراقبه کنترل ذهن توسط تکنیک های درون نگرانه برای رسیدن به شادی، آگاهی و آرامشی عمیق و طولانی و غیر وابسته به غیر است. بسیاری از آیین‌ های درون‌ انگارانه و برخی از دین‌ های بزرگ به خصوص ادیان شرقی نظیر هندوئیسم و بوداگرایی آیین‌ های درون‌ پویی را نیز در بر می‌ گیرند. ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
پرسمان اعتقادی
یکی از روش های پرطرفدار در عرفان های نوظهور، روش خلسه، مدیتیشن و یوگا و تمرکز است؛ لطفا در مورد این
3- یوگا: عمل حبس و ضبط نفس برای تسلط بر بدن و نفس است. اصل این روش حدود دو قرن قبل میلاد توسط شخصی به نام «پانتجلی» در هند برای رهایی از تناسخ تاسیس شد. «پانتجلی» می گوید: یوگا در حقیقت تسلط بر امواج فکری و تسلط ذهنی است که این تسلط با رعایت چند اصل و قاعده تامین می شود: 1- پرورش عادات روحی؛ 2- تحصیل عادات منظم مطالعه و عبادت؛ 3- نشستن در حالت سکوت به قصد آرامش؛ این طرز خاص نشستن، کمک بدنی به تمرکز ذهن است. 4- تمرین های تنفسی و حبس نفس؛ این عمل، نوعی ورزش قفسه سینه و دستگاه تنفس است، که به تمرکز ذهن می انجامد. 5- تمرکز و توجه به باطن.(2) نکته مهم: ممکن است انسان با مدیتیشن و یوگا، بتواند تا حدی از زندگی روزمره خارج شود و خود را از ذهن مشغولی و دل مشغولی بازدارد، اما آیا این به معنای آن است که انسان با خروج از عالم مادی، به عالم غیب و ملکوت و معنا نیز ورود پیدا کرده؟ هرگز خروج از عالم مادی، دلیل بر ورود به عالم غیرمادی نیست؛ زیرا هر یک از این عوامل (مدیتیشن و یوگا....) برای اهداف دنیوی تعریف شده است. اساساً این امور یکسری تکنیک هایی برای تمرکز ذهن و حس هستند، که نوعی آرامش ذهنی نیز به دنبال دارند. هواداران این تکنیک ها، به بهانه هایی از جمله طرفداری از عرفان و تجربه شهودی، با فعالیت های ذهن و عقل و حس انسان مخالفت می ورزند. اگر استفاده از نیروهای خدادادی چون حواس، ذهن و فکر مضر هستند، چرا خداوند آنها را آفریده است؟ آیا وجود اینها لغو است؟ آن چه انسان از عرفان انتظار دارد کسب آرامش قلبی است، نه صرفا تمرکز ذهنی، توضیح اینکه انسان سه نیرو دارد: حس، عقل و قلب که هر سه مشغول اند. چه بسا خلسه، مدیتیشن، و یوگا، در سطح حس و عقل، انسان را به آرامش برساند، اما آن چه انسان را به طمأنینه و «سکونت قلبی» می رساند چیزی است که متناسب با فضای غیبی و ملکوتی باشد و آن نماز و ذکر خدا است، چنان که قرآن، طمأنینه قلبی را صرفا در باره ذکر خدا به کار گرفته است: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ‏ الْقُلُوب‏ (3) آگاه باشيد كه با ياد خدا دل ها آرامش مى ‏يابد.» و مظهر ذکر خدا، نماز است. چنان که فرمود: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري‏ (4) و نماز را براى ياد من بپادار.» برخی ناشیانه میان عمل مدیتیشن، با نماز در اسلام مقایسه می کنند؛ که این مقایسه از اساس نابجاست.(5) 📚پی نوشت ها: 1. والتر استیس، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، تهران، ص64-68. 2. فارسی، جلال الدین،تعالی شناسی، نشر اندیشه، حوزه هنری سازمان تبلیغات تهران: 1376، ج2، ص176-177 3. رعد/28. 4. طه/14. 5. ر.ک. کتاب عرفان واره ها، مسلم گریوانی، ناشر: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ 1396، ص321-325 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔻 و را بشناسیم .... 💢 شب زنده داری مگر برای سه امر در حدیث معتبری از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که: شب زنده داری خوب نیست مگر برای سه امر: برای نماز شب خواندن، قرآن خواندن و در طلب علم بودن، و برای این که عروسی را به خانه شوهرش ببرند. 📚 کتاب باب هشتم فصل دهم 🔰 @p_eteghadi 🔰
چرا اسلام سگ را نجس می داند و در عین حال از نجاست یا طهارت آن در قرآن ذکری به میان نیامده است؟ ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
پرسمان اعتقادی
چرا اسلام سگ را نجس می داند و در عین حال از نجاست یا طهارت آن در قرآن ذکری به میان نیامده است؟ ⬇️⬇
🎤موضوع نجاست سگ یک مساله فقهی است که روایات زیادی برای آن وارد شده است و اجماع فقها هم بر نجاست آن بوده است. البته همچون بسیاری از جزییات احکام فقهی مانند تفاصیل احکام مختلف، نجاست سگ هم به صراحت در قرآن نیامده و تبیین و تفصیل آن به پیامبر و اوصیای معصوم او (علیهم السلام) واگذارده شده است. در این باره قرآن می فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ‏»؛ و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيّن كنى باشد که تفکر کنند.(1) توجه: درباره احکام فقهی و حقوقی باید توجه داشت که هر چند ظاهرا جزو اعتباریات هستند، اما از پشتوانه ای حقیقی برخوردارند. یکی از مسلمات اسلامی این است که احکام شرع تابع مصالح و مفاسد واقعی است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امری بود و نه نهی و نه حکم به نجاست و طهارت. سگ در قرآن: در قرآن کريم در سه مورد از سگ سخن گفته شده که عبارتند از: 1- ماجراي سگ اصحاب کهف: «... وَ کَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ»؛ سگشان بر دهانه غار (يعني محلي با فاصله و دورتر از محلّ استراحت اصحاب کهف) دو دست‏ش را دراز کرده بود.(2) 2- ماجراي بلعم باعورا: حق تعالی، بلعم باعورا را به سگ تشبيه کرده ‏است. عطش دنیا و تبعیت از هواهای نفسانی، این عالم را که توقع انحراف از او نمی رفت، به سقوط کشاند. عطش دنیوی او، به عطش کاذب سگ هار تشبیه شده است که در هیچ حالی سیراب نمی شود: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ اَلْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ يَلْهَثْ».(3) 3- حکم صيد سگ شکارچي: خداوند در سوره مائده مي فرمايد: «يَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَيْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ»؛ از تو می پرسند که چه چيزهايى بر آنها حلال است، بگو آنچه طیب و پاکيزه است براى شما حلال گرديده، و (نيز) صيد حيوانات شکارى و سگ‏هاى تربيت يافته.(4) در اين آيات هيچ گونه اشاره اي به طهارت و نجاست خود سگ نشده است. حکم محل تماس دندان سگ شکاری با بدن شکار هم در روایات آمده که باید آنجا را تطهیر کرد و آب کشید. با غلبه نگاه منفی انسانها به سگ، نیازی به تصریح به نجاست نبود: شايد یکی از حکمتهایی كه قرآن تصريح به نجاست سگ نکرده، سابقۀ آن در دیگر شرایع و نیز دیدگاه پست و کم ارزش آن براى مردم -با وجود استفاده زیاد از آن- بوده است. مثلا خوردن گوشت خوک در جامعه آن زمان در بین مسیحیان رایج بوده است، بنا بر این قرآن به حرمت آن تصریح کرده است اما در طول تاریخ در فرهنگ مردم، برخی از اخلاق پست و ناپسند به سگ نسبت داده می شد و انسانهای پست هم به آن متصف می شدند. وجود برخی صفات خوب در این حیوان، مانع از غلبه نگاه منفی مردم به آن نبوده است. شاید به دلیل همین فاصله گیری طبیعی در فرهنگ و جامعه، نیازی نبوده است تا به نجاست یا دیگر لوازم آن تصریح شود. با اين فرض، ذكر نجاست سگ در قرآن، اولًا: با بلاغت قرآن تناسبى ندارد؛ و ثانياً: عدم ذكر آن نقصى در قرآن ایجاد نمی کند، زيرا نقص در جايى است كه ذكر آن لازم باشد. سگ و نجاست آن در روایات: نجاست سگ در روایات از دو راه فهمیده می شود: ❇️1- رواياتي که به صراحت در آن کلمه نجس برای سگ آمده است. مانند: «عذافر از امام صادق (علیه السلام) از نوشيدن و وضو گرفتن با پس مانده آبي که بعضي از حيوانات (سنور، گوسفند، گاو، شتر ، الاغ ، اسب، استر و درندگان) نوشيده اند، سوال کرد. امام فرمود: بنوش و وضو بگير. سپس از سگ سوال کردم. امام فرمود: نه. پرسيدم: آيا او يک درنده (مثل ديگر درندگان) نيست؟ فرمود: نه به خدا، او نجس است. نه به خدا، او نجس است.»(5) 2- رواياتي که بجای تصریح به نجاست سگ، حکم نجاست سگ آمده است. در اين روايات، روش برخورد با سگ، نیمخورده او و ... ، همانند روش بر خورد با نجاسات ديگر است. به عنوان مثال به روایات زیر دقت کنید: «ابن مسلم مي گويد از امام صادق (علیه السلام) سوال کردم: اگر سگي از ظرفي آب بياشامد وظيفه چيست؟ آن حضرت فرمود: لازم است ظرف را بشوئيد.»(6) در این دسته از احـاديـث، حکم عدم جواز آشاميدن و وضـو گرفتن از نيم خورده سگ به صراحت بيان شده است، که قرينه ایست بر نجاست سگ. براي اثبات نجاست سگ، روايات بقدري زيادند که هرگز نمي توان در اعتبار و قطعيّت آنها اشکال کرد و ما تنها به ذکر چند نمونه آن اکتفا کردیم. تذکر دو نکته: 1. نسبت حقوق و حرمت شرعی حیوانات با حکم نجاست آنها: طهارت و نجاست، ارزش مخلوقات و حقوق آنها را کم یا زیاد نمی کند. حیوانات، همگی مخلوقات و بندگان حق تعالی هستند، بنا بر این هرکدام، در حد و اندازه خود، از حقوقی برخوردار است.
پرسمان اعتقادی
🎤موضوع نجاست سگ یک مساله فقهی است که روایات زیادی برای آن وارد شده است و اجماع فقها هم بر نجاست آن ب
شریعت هرگونه آزار حیوانات و از جمله سگ را ممنوع نموده و حفظ جانشان را لازم شمرده است تا آنجا که حتی در صورت کمبود آب برای شرب حیوانی مانند سگ، نباید با آن وضو گرفت. بلکه باید تیمم کرد و حیوان را سیراب نمود. صاحب جواهر (رحمه الله) می فرماید: «اگر شخصى، به مقدار وضو گرفتن آب داشته باشد، و بترسد که اگر با آن وضو بگيرد، دچار تشنگى شود، همه علما می گویند که بر او واجب است تيمم کند و آب را براي نوشيدن نگهدارد ... همین طور اگر از تشنگى حيوانى بترسد، حتی اگر آن حیوان یک سگ باشد، حکم همين است.»(7) رعایت حقوق سگ یا هر موجود دیگری به معنی عدم آزار، رسیدگی به آب و غذا و مانند این امور است. اینکه حیوان، مونس یا همبازی انسان باشد یا توسط انسان نوازش شود، فایده ای به حال حیوان ندارد تا جزو حقوق حیوان باشد. 2. مفید و وفادار بودن، ارتباطی با نجاست ندارد، همان طور که خون نجس، ضرورت حیات است. سگ حیوانی است وفادار و در طول تاریخ منافع زیادی برای انسان داشته است. اما مفید بودن ربطی به طهارت و نجاست ندارد. مثلا با وجودی که زندگی ما به خون وابسته است، در عین حال نجس هم هست. بنا بر این نجاست به معنی بیفایده بودن نخواهد بود همان طور که نجس بودن هرگز به معنی نفی حقوق نبود. 📚پی نوشت ها: 1. سوره نحل/ 44. 2. سوره کهف/ 18. 3. سوره اعراف/ 176. 4. سوره مائده/ 4. 5. «سَأَلَ عُذَافِرٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ أَنَا عِنْدَهُ‏ عَنْ‏ سُؤْرِ السِّنَّوْرِ وَ الشَّاةِ وَ الْبَقَرَةِ وَ الْبَعِيرِ وَ الْحِمَارِ وَ الْفَرَسِ وَ الْبَغْلِ وَ السِّبَاعِ يُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ؟ فَقَالَ: نَعَمْ اشْرَبْ مِنْهُ وَ تَوَضَّأْ، قَالَ قُلْتُ لَهُ: الْكَلْبُ؟ قَالَ: لَا، قُلْتُ: أَ لَيْسَ هُوَ سَبُعٌ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجسٌ، لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجسٌ»: شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، مؤسسة آل البيت (عليهم السلام) - قم، چاپ: اول، 1409 ق، - قم، چاپ: اول، 1409 ق، ج ‏1، ص 226، ح 576- 6. 6. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ:سَأَلْتُهُ عَنِ الْکَلْبِ‏ يَشْرَبُ مِنَ الْإِنَاءِ، قَالَ: اغْسِلِ الْإِنَاءَ»وسائل‏ الشيعة، ج1، ص225. 7. نجفی، محمد حسن، جواهر الكلام، 43 جلد، دار إحياء التراث العربي، بيروت - لبنان، هفتم، 1404 ه‍ ق، ج ‌5، ص 114. 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸میلادحضرت زینب(س) و روز پرستار مبارک باد🌸 🔰 @p_eteghadi 🔰
* 💠 حضرت زینب و هوشیاری حاصل ایمان 🔻 به برکت اين چهار دهه‌اي که از انقلاب مي‌گذرد چه زن‌هاي دانشمندي، چه زن‌هاي قرآني، حافظين قرآن، چقدر ما داريم؟! 🔸 آثار و برکات اين‌ها براي نسل‌هاي بعد است، مخصوصاً زن، موجودي است که خداي متعال به گونه‌اي قرار داده است که ظرفيت‌هاي سعادتمندي او را در يک نسل، دو نسل، سه نسلِ بعد مي‌توان ديد؛ 🔹 ولي اگر به فساد کشيده بشود خيلي زود يک جامعه را از بين مي‌برد. عفت، پاکي، پاکدامني سرمايه‌ي دين خدا است، سرمايه‌ي اهل بيت است، هوشياري سرمايه‌‌اي از سرمايه‌هاي الهي است. 🔸 بعد از عاشورا عبيدالله در کوفه مجلس آراست که اُسرا را بياورند، فکر مي‌کنيد زينب کبري (سلام الله عليها) چگونه اين آمدن را مديريت مي‌کرد، چه در خودِ کربلا، چه در راه، چه در مجلس ابن زياد و چه در شام در مجلس يزيد؟ 🔹 اگر انسان تاريخ را نگاه کند مي‌بيند که ايمان مخلوطي است از هوشياري و مديريت، چه نوع لباسي بپوشد که چشم کسي متعرض او نشود، تعداد کنيزکاني که دُور حضرت را مي‌گرفتند، کيفيت ورود آن‌ها در مجالس، صحبت‌هايي که به اندازه‌ي ضرورت بايد مي‌شد، همه‌ي اين‌ها هوشياري‌هايي است که حاصل ايمان است، حاصل پاکدامني است، حاصل ارتباط با خدا است، به هر کسي که از همان اول نمي‌دهند، ما هستيم و طريق اهل بيت علیهم السلام. ‌ ‌ ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ 🔺حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری 🔰 @p_eteghadi 🔰
ولادت اسوه صبر و تقوا و شکیبایی، زینت پدر، حضرت زینب کبری سلام الله علیها مبارکباد 🔰 @p_eteghadi 🔰
🌹بیانات حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی به مناسبت پنجم جمادی الاولی روز ولادت باسعادت حضرت زینب کبری (س) : 🌹مستحضريد «تاء» عقيله بني‌هاشم «تاء» مبالغه است نه «تاء» تأنيث؛ هم حسين‌بن‌علي بن‌ابي‌طالب عقيله بني‌هاشم بود هم زينب كبرا. اگر مي‌گوييم آدم خليفة الله است اين «تاء»، «تاء» مبالغه است، نه اینکه چون (زينب كبرا) زن است اين «تاء»، «تاء» تأنيث است، بلكه آن قدر عقل جمع ‌بود و آن قدر عقل بني‌هاشم بود، كه عقل جامعه را تأمين كرده است. 🌹زينب كبرا (سلام الله عليها) كسي است كه طبق بيان امام سجاد (سلام الله عليه) ظاهراً به مقام شامخ ولايت بار يافته است، براي اينكه كسي كه بدون تعليم عالم بشود، معلمش بلا واسطه خداست؛ كسي كه بدون تفهيم، اهل فهم باشد معلمش، مفَهِمش، ذات اقدس الهي است كه وجود مبارك امام سجاد به زينب كبرا (سلام الله عليهما) فرمود: «أنتِ بِحَمدِ الله عالِمَةٌ غَيرُ معلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيرُ مُفهَّمَةٍ». 🔰 @p_eteghadi 🔰
چرا اسلام به تربیت دینی فرزندان توصیه کرده است؟ چرا توصیه نکرده که فرزندتان را به لحاظ اعتقادی آزاد بگذارید تا خودش هر دین و آیینی که می پسندد انتخاب کند و از کودکی چیزی به وی القا نکنید؟ برای پاسخ به این سؤال به چند نکته توجه بفرمایید: نکته اول: اگر مقصود شما این است که باید کودکان را رها کرده و با تعالیم دین آشنایشان نکرد تا خودشان مسیرشان را برگزینند این سخن هرگز سخن منطقی‌ای نیست، چرا که هیچ تضمینی وجود ندارد که با رها کردن کودکان، آنها راه حق را بیابند!! کودک اگر رها شود طبق نظر دوستان و جامعه و اطرافیانش و گاه حتی با افکار کودکانه اش تصمیم خواهد گرفت، خب اگر قرار است پیرو حرف دیگران شود، چه کسی بهتر و خیرخواه تر از والدینش؟ نکته دوم: این کاملا طبیعی است که پدر و مادر در هر چیزی که برای فرزندشان احتمال خطر دهند فرزندشان را از آن دور نگه می دارند؛ به عنوان مثال آیا شما می‌پذیرید که اگر کودکی به لحاظ جسمی بیمار شد اجازه بدهیم خودش تصمیم بگیرد که درمان را می‌پذیرد یا میخواهد بیمار بماند؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
پرسمان اعتقادی
چرا اسلام به تربیت دینی فرزندان توصیه کرده است؟ چرا توصیه نکرده که فرزندتان را به لحاظ اعتقادی آزاد
بنابراین طبق این دو نکته روشن می شود که کاملا طبیعی و منطقی است که باید به بچه‌ها کمک کرد تا راه درست را پیدا کنند، این لازمه محبت و دلسوزی والدین نسبت به فرزندان است. نباید تحت تاثیر تبلیغات، رفتارهای صحیح مورد هجمه قرار گیرند. و به همین خاطر هیچ پدر و مادری چنین نمی کند، هر کسی هم بگوید چنین میکنم یا دروغ می گوید، یا اینکه واقعا جاهل است. حتی اگر ترس والدین، ترس به جایی نباشد باز هم نمی توان بر آنها خرده گرفت که چرا کودکشان را از آن خطر دور نگه میدارند، چون این کارشان یعنی دور نگه داشتن کودک از خطر منطقی است، اشکال آن ها این است که آنچه که خطر پنداشته اند در حقیقت خطر نیست. بنابراین باید از اصل اعتقادات بحث شود که کدام بر حق هستند و کدام ناحق؛ وگرنه اینکه از والدین بخواهیم اعتقادات خویش را که حق یافته‌اند به کودکشان انتقال ندهند هرگز منطقی نیست. نکته سوم: نکته دیگر اینکه خطرات لازم نیست قطعی باشند،بلکه احتمال آن هم برای ضرورت محافظت از خود و فرزندانمان کفایت می کند. مثلا همین تراریخته ها با اینکه خطرشان مورد اختلاف است اما بسیاری از پدر و مادرها خودشان و فرزندانشان را از این خطر احتمالی حفظ می کنند. بنابراین حتی اگر خطر معاد خطر احتمالی باشد، و بعد از مرگ آخرتی نباشد دین داران ضرر نکرده اند، اما اگر خدا و آخرتی باشد ضرر غیر متدینین قابل محاسبه نیست. نکته چهارم: منظور از تربیت اسلامی یک تربیت مقلدانه نیست، یعنی اسلام هرگز نفرموده اعتقاداتتان را به بچه هایتان تحمیل کنید، بلکه دغدغه اسلام در خصوص تربیت اسلامی این است که پدر و مادر آن اعتقاداتی که با دلیل حق می دانند را از طریق همان مقدمات و ادله به فرزندشان انتقال دهند. یعنی همان مقدماتی که منجر به نتیجه و اعتقادشان شده است را مرحله به مرحله به کودک آموزش دهند، تا او هم همان نتیجه را بگیرد. @jaarchi
بعضی ها معجزه را فعل پیامبر می دانند. آن وقت سوالی که به ذهن می آید این هست که قرآن را هم فعل نبی می دانند؟ برخی از متفکرانی که معجزه را فعل نبی می دانند، در باب اعجاز قرآن، نفس قوی نبی را عامل دریافت و ترجمه وحی به زبان متعارف می دانند؛ البته نه به این معنا که نفس نبی خودش سازنده قرآن باشد بلکه به این معنا است که اگر نفس نبی نبود قرآنی دریافت و ابلاغ نمی شد چرا که قرآن محصول مشارکت خدا-انسان است. توضیح بیشتر این که: فلاسفه ادراکات را از یک منظر، به دو دسته حسی و عقلی تقسیم می کنند. ادراکات حسی توسط ابزار و اندام بدن، درک می شود. اما ادراک معقولات، به این شکل است که عقل بعد از یکسری فعالیتهای تجریدی، توسط عقل فعال (که در نظام هستی آخرین موجود مجرد است که با موجودات جهان مادی مرتبط است) مورد عنایت قرار گرفته و دارای ادراک معقول می شود و معقولات را درک می کند. سیر ادراک معقولات در عموم انسان ها از جزئی به کلی است یعنی بعد از مشاهده مصادیق، به درک معقولات و کلیات نائل می شوند. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
پرسمان اعتقادی
بعضی ها معجزه را فعل پیامبر می دانند. آن وقت سوالی که به ذهن می آید این هست که قرآن را هم فعل نبی می
اما در انبیاء، ادراک معقولات به صورت معکوس است. انبیاء بدون نیاز به سیر در معلومات جزئی و تجرید و مقایسه آن ها، یکباره به واسطه قوه نبوت معقولات و کلیات را از عقل فعال دریافت می کنند.(1) عقل فعال به اذن خدا، به نفس پیامبر متصل شده و با آن متحد می شود و آن را به عقل قدسی تبدیل می کند.(2) پس از این، قوه خیال پیامبر (یا همان قوه رسالت(3)) به واسطه افاضه عقل فعال بر پیامبر، معقولات را به محسوسات تبدیل می کند و آن ها را در حس مشترک خود به صورت شنیداری یا دیداری و یا هر دو در می یابد.(4) نتیجه آن که پیامبر بعد از ارتباط با عقل فعال و دریافت ادراک معقولات، آن ها را به صورت خودکار به جزئیات تبدیل می سازد و به صورت محسوس در می آورد. مثلا این که خداوند قادر است، ادراک معقولی است که پیامبر از طریق ارتباط با عقل فعال به آن نائل می شود. اما این که خداوند عرش دارد و یا دست خدا بالای دست ها است، تعابیر محسوسی است که در قوه خیال پیامبر به صورت خودکار تولید می شود تا عموم مردم ارتباط بهتری با این معانی داشته باشند. بر این اساس، نفس نبی و شرایط زمان و مکان در پیدایش قرآن موثر است؛ چرا که نفس نبی است که متناسب با شرایطی که دارد، میزانی از معقولات را دریافت می کند و یا به شکل خاصی آن ها را در خیال صورتبندی می کند. «ابن‏‌سینا» در رساله ای که در باب معراج دارد، چنین می نویسد که آن چه پیامبر از جبرئیل بدست می آورد «معقول محض باشد و آن چه بگويد محسوس باشد» چرا که «براى مصلحت خلق، نبى را اجازت دهند تا خيال و وهم را در كار آرد ... آن چه ادراك بود بوهم سپارد تا مجسم كند ... در قول آرد، كتاب شود». «ابن‌‏سینا» توضیح می‌ ‏دهد که بواسطه همین اجازت و مدد ایزدی، قرآن را «کتاب‏ الله» می ‏‌دانند.(5) «ابن سینا» در «الاضحویه» نیز از قانون عام دین بحث می کند که شامل تمامی ادیان است. در این قانون، انبیاء موظفند که متناسب با فهم مردم، مطالب معقول را توضیح دهند تا مردم از حقایق معقول دور نشوند و نسبت به آن بی انگیزه نگردند.(6) «ابن ‏‌سینا» این فرآیند را هم بر قرآن تطبیق می دهد و هم بر سایر کتابهای آسمانی.(7) نقد و بررسی: این تببین از فرآیند شکل گیری قرآن، برخلاف آن چیزی است که قرآن درباره خودش می گوید. مثلا در آیات 37 و 38 سوره مبارکه «یونس» آمده که: «وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ»؛ یعنی: «شايسته نبود(و امكان نداشت) كه اين قرآن، بدون وحى الهى به خدا نسبت داده شود؛ ولى تصديقى است براى آنچه پيش از آن است(از كتب آسمانى)، و شرح و تفصيلى بر آن ها است؛ شكّى در آن نيست، و از طرف پروردگار جهانيان است. آيا آنها مى‏ گويند: «او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست مى گوييد، يك سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر كس را مى‏ توانيد(به يارى) طلبيد.» همانطور که پیداست، در این آیه صراحتا به این نکته توجه داده شده است: قرآن از جانب خداوند است و پیامبر نقشی در آن ندارد؛ و این مطلب درباره تمامی آیات و سوره های قرآنی صادق است و به همین جهت به صورت مبهم به هر سوره ای از سوره های قرآن تحدی شده است. هم چنین در آیات 43 تا 46 سوره مبارکه «حاقه» آمده که «تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ؛ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ؛ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ؛ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ»؛ یعنی: «كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است. اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏ بست، ما او را با قدرت مى‏ گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مى‏ كرديم». هم چنین در آیه 7 سوره مبارکه «شوری» تصریح شده: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَه»؛ یعنی: «و اين گونه قرآنى عربى‏[ فصيح و گويا] را بر تو وحى كرديم تا «أمّ القرى» [ مكّه‏] و مردم پيرامون آن را انذار كن» بنابراین، قرآن فعل خدا است نه پیامبر. پیامبر نه خودش قرآن را خلق کرده و نه در آن مشارکت داشته است. پیامبر صرفا قابل و دریافت کننده قرآن است. 📚پی نوشت ها: 1. ابن سینا، المبدا و المعاد، موسسه مطالعات اسلامی، 1363، صص115-117. 2. همو، معراج نامه، رشت، 1352، صص13-15. 3. همو، معراج نامه، رشت، 1352، ص11. 4. همو، المبدا و المعاد، موسسه مطالعات اسلامی، 1363، ص119. 5. همو، رشت، 1352، صص13-14. 6. همو، الأضحویه فی المعاد، چاپ اول، انتشارات شمس تبریزی، تهران، 1382، صص97-98 7. همو، الأضحویه فی المعاد، چاپ اول، انتشارات شمس تبریزی، تهران، 1382، صص98. 🔰 @p_eteghadi 🔰
•┈┈••✾❀✾••┈┈• ی فراق ❀ یلدای فراق طولانی نمی شد اگر ❀ نقل مجالسمان ، غیبت تو بود! •┈┈•❀•┈┈• 🔅 فرمود : «پدرم از جدّم از پدرانش برايم نقل كرد كه : امير مؤمنان عليه السلام در مجلسى، چهارصد باب علم كه دين و دنياى مسلمان را به‏سامان مى‏كند، به يارانش آموخت. فرمود: ▫️ « ... فرج را انتظار بكشيد و از نسيم رحمت الهى نااميد نشويد ، كه محبوب‏ترين عمل نزد خداوند عزّ و جل، انتظار فرج است تا آن گاه كه بنده‌ی با ايمان بر آن حالت باشد». 🔸 أنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام عَلَّمَ أصحابَهُ في مَجلِسٍ واحِدٍ أربَعَمِئَةِ بابٍ مِمّا يَصلُحُ لِلمُسلِمِ في دينِهِ ودُنياهُ . قالَ عليه السلام : . . . اِنتَظِرُوا الفَرَجَ ، ولا تَيأَسوا مِن رَوحِ اللَّهِ ، فَإِنَّ أحَبَّ الأَعمالِ إلَى اللَّهِ عزّ و جلّ انتِظارُ الفَرَجِ ما دام عَلَيهِ العَبدُ المُؤمِنُ . 📚 الخصال : ص 616 ح 10 (با سند معتبر) 🔻دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ - ج 5 ص 335 🔰 @p_eteghadi 🔰
دسترسی امام به وسایل ارتباطی.mp3
1.21M
⁉️آیا امام زمان ( عج)دسترسی به وسایل ارتباطی امروزی مثل موبایل و اینترنت دارد ؟تحلیل شما دراین زمینه چیست ؟ ⭕️پاسخ: استاد ابراهیم 🔰 @p_eteghadi 🔰
4_5798568044192073536.mp3
11.5M
⭐️ ♦️ معارف کبری " سلام الله علیها " 💐💐💐 🎙عالم ربانی حاج شیخ عبدالحسین " حفظه الله تعالی " 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌ ‌ 🔺 حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ جعفر ناصری 🔰 @p_eteghadi 🔰
شعور یعنی چه و در فقه چه معادلی دارد؟ آیا وجدان می تواند همان شعور باشد؟ معنی لغوی: شعور به معنی علم و ادراک دقیق است. کتاب فروق اللغه فرق علم و شعور را در دقت دانسته است.(1) وجدان، مصدر از وجد به معنی وجود یافتن، یافتن و واجد و دارای چیزی شدن است. وجود در برابر عدم است.(2) معنی اصطلاحی: عقل و درک: در مباحث فقه استدلالی یا فقه فتوایی، اگر کلمه شعور بیاید، همان کاربرد رایج را دارد و به معنی عقل و درک می باشد. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
پرسمان اعتقادی
شعور یعنی چه و در فقه چه معادلی دارد؟ آیا وجدان می تواند همان شعور باشد؟ معنی لغوی: شعور به معنی عل
البته از زاویه ای دیگر می توان گفت شعور یا وجدان می تواند اشاره به اصطلاحات زیر داشته باشد: 1- عقل عملی: در اصول فقه در باب مستقلات عقلیه، درک عقل عملی از حسن و قبح (نیکی و بدی) امور و افعال در آن بررسی می شود. 2- وجدان فقهی: اصطلاحی است که بعضی از اساتید به تازگی برای اشاره به یک مطلب رایج استفاده می کنند. وجدان فقهی در بیان ایشان، در واقع همان مجموعه ای از ارتکازات، ذوق فقهی، انصراف شناسی و ... را شامل می شود. 3- وجدان اخلاقی: وجدان اخلاقی، الهامات فطرت الهی انسان است که جلوه می کند. و به علم اخلاق مربوط است. موضوع علم اخلاق، صفات نفس انسانی است. در حالیکه موضوع فقه، عمل انسان مکلف می باشد. وجدان فقهی(3): وجدان فقهی: اندیشه هایی است که در سراسر ذهن استنباط کننده و مجتهد، حضور آشکاری دارند و فضای ذهنی از آنها آکنده و متاثر است. شخص ازحضور آنها آگاهی می یابد اگر چه بسیاری از اوقات بی آن که بخواهد این عوامل را در ذهن خود فعال می بیند. از این اندیشه ها می توان با نام وجدانیات یا به تعبیر بهتر وجدان فقهی یاد کرد. وجدان فقهی در جو و فرهنگ فقه شکل می گیرد و معنایی دارد غیر از جلوه های اخلاقی که وجدان اخلاقی نام گرفته است. وجدان فقهی مجموعه ای از ارتکازات، ذوق فقهی، انصراف شناسی و ... را شامل می شود. وجدان و یافت هر چند امری درونی است و در حریم شخصی ذهنی افراد تعریف می شود، ولی یافته های درون ذهنی انسان بر دو قسم است: اول: یافته های ذهنی شخصی که به تعداد آدمیان تکثر دارند. دوم: وجدانیات فراگیر که گر چه درحوزه شخصی ذهن انسان پروریده اند، اما هرانسان درمراجعه به ذهن خود بی درنگ در می یابد که دیگر انسان ها نیز به این قضایا، اذعان و اعتراف دارند. امور وجدانی درعرصه فقه از سنخ دوم است که فراگیر می باشد یعنی هر آشنای به فقه، ناچار به این سنخ از وجدانیات به تناسب آشنایی خود دست می یابد بدین سان مجموعه وجدانیات فقهی، در واقع دارای چارچوبه هایی قابل تحصیل و نظام مند است چرا که اولا، ریشه درنهاد بشری دارد و ثانیا، درمصاف مشترک فقیهان با فقه که مجموعه ای منظم و دارای حد و فصل مشخصی است، به وجود آمده است. بسیاری از قواعد و ضوابط مشخص و مدون علم اصول، برگرفته از وجدان هستند. در واقع قبل از تلاش علمی برای ردیابی و نامگذاری آنها، از طریق وجدان تاثیر گذار بوده اند مثلا پاره ای از قواعد و ضوابط کنونی عموم و خصوص، روزگاری اگر اعمال می شد، از گذر وجدان فقهی، انجام می پذیرفت. 📚پی نوشت ها: 1. «(الفرق) العلم و الشعور: يقال العلم هو ما ذكرناه، و الشعور علم يوصل اليه من وجه دقيق كدقة الشعر.»: ابو هلال عسكرى، حسن بن عبدالله، الفروق في اللغة، ص: 74، - بيروت، چاپ: اول، 1400ق. 2. «وَجَدْتُهُ‏، وِجْدَاناً (بِالْكَسْر) و وُجُوداً. ... و الْوُجُودُ خِلَافُ العَدَمِ.»: فيومى، أحمد بن محمد، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير ج ‏2 ص 648، ماده وجد، - قم، چاپ: دوم، 1414ق. 3. مقاله «وجدان فقهی و راههای انضباط بخشی به آن در استنباط»، حجه الاسلام احمد مبلغی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه (به نقل از مجله فقه اهل بیت فارسی، شماره 21) hawzah.net. با اندکی تصرف و تغییر. 🔰 @p_eteghadi 🔰
چرا وقتی می ترسند زن و مرد حدود الهی را رعایت نکنند، زن مالی (فدیه) به مرد می دهد؟ ـ فدیه در طلاق: زمانی که ادامه زندگی مشترک برای زن ممکن نباشد و خطر ترک حدود الهی جدی شود، می تواند تقاضای طلاق کند و با دادن فدیه، حقوق شوهر در ایام عده - پس از طلاق - را ساقط کند. فدیه دادن به مرد در عوض اسقاط حق رجوع، مربوط به طلاق معمولی نیست، بلکه مربوط به طلاق خلع است. آیه مبارکه 229 سوره بقره شرایط این طلاق را بیان می کند: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْريحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخافا أَلاَّ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون»، طلاقِ [رجعى كه براى شوهر در آن حقّ رجوع وبازگشت به همسر است‏] دوبار است. [شوهر در هر مرتبه از رجوع‏] بايد [همسرش را] به طور شايسته ومتعارف نگه دارد، يا [با ترك رجوع، او را] به نيكى و خوشى رها كند. و براى شما حلال نيست از آنچه [به عنوان مهريه‏] به آنان پرداخته‏ ايد چيزى را بازستانيد، مگر آنكه هر دو بترسند كه حدود و مقرّرات خدا را [در روش همسردارى‏] برپا ندارند. پس شما [حاكمان شرع‏] اگر بترسيد كه آن دو نفر حدود خدا را برپا ندارند در آنچه زن براى رهايى خود [عوض طلاق‏] فديه بپردازد، گناهى بر آنان نيست. اينها حدود خداست؛ پس از آنها تجاوز نكنيد و كسانى كه از حدود خدا تجاوز كنند، آنان بی تردید ستمكارند.(1)