eitaa logo
پرسمان اعتقادی
41هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
68 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ایتایار
🔴حراج نکردیم بلکه ارزون میفروشیم😉😉 برای هم لباس شیک داریم👌😍 و ست و مادر و دختر👩👧 شروع قیمتها از ۴۰ تومان😳😳 👅👇 http://eitaa.com/joinchat/376111110C19dfe6f2e3 ارسال راااااااایگان😱 👌
من جایی خواندم بعضی از دانشمندان مثل «تسلا» خدا را همان قوانین فیزیک می دانند. آیا این ایده هم می تواند درست باشد؟ چون بالاخره ما هیچ یک شناخت کاملی از خدا نداریم. ببینید ما هرگز دنبال این نیستیم که نام «خدا» را بر روی یک موجود بگذاریم تا خیالمان راحت شود خدایی هست!! ما دغدغه «وجود خدا» را داریم، نه این که «نام خدا» در جهان زنده باشد، ولو این که روی هر چیزی مثل قوانین باشد!! خدایی که ادیان آسمانی و براهین عقلی از آن سخن می گویند موجودی کامل، زنده و دارای حیات، عالم و آگاه و با قدرت و اختیار است. چنین اعتقادی است که ما نام «خدا» روی آن می نهیم، اگر کسی روی موجود دیگری نام «خدا» بگذارد هرگز معتقد به خدا نشده است!↪️
پرسمان اعتقادی
من جایی خواندم بعضی از دانشمندان مثل «تسلا» خدا را همان قوانین فیزیک می دانند. آیا این ایده هم می تو
آن چه براهینی چون امکان و وجوب به ما می گویند این است که این موجودات امکانی و ممکن الوجود باید به یک واجب الوجود ختم شوند، و شاخصه واجب الوجود این است که هیچ نقصی در او راه ندارد و از هر جهت کامل است، چون هستی و وجود، عین ذاتش است و کسی برای ذاتیاتش نیازمند به غیر نیست. مثلا هر چیزی برای شور شدن نیازمند نمک هست اما شوری نمک از خودش است، به همین خاطر نمک در شوری بی نیاز است. خب حالا وقتی «هستی» و «وجود» برای خدا ذاتی و جداناپذیر شد، یعنی هیچ نیستی و عدمی در او راه ندارد. نمی شود که تمام یک شیء، وجود و هستی باشد، در عین حال نیستی هم باشد! جهل و عجز و اینها، همه امور عدمی هستند، ما وقتی هستی را عین ذات یک موجود دانستیم نمی توانیم بخش هایی از هستی و وجود را از او جدا کنیم. ملاک بی نیازی خدا به گونه ای که بتواند در رأس سلسله موجودات قرار بگیرد همین است که وجود عین ذاتش بوده و واجب است؛ بنابراین اگر در هر عرصه ای که به جای وجود، عدم و نیستی باشد در آن حوزه خودش باید نیازمند به غیر باشد؛ بنابراین چنین موجودی خودش نیازمند بوده و نمی تواند خالق همه چیز باشد. هم چنین از آن جا که واجب الوجود از هر جهت کامل است هیچ تغییر و تبدّلی هم در او راه ندارد. یا آن چه برهان نظم به ما می گوید این است که هدفمندی خلق اقتضا می کند خالقی که جهان را آفریده پیش از آفرینش آن به آنچه که انجامش را اراده کرده است علم و آگاهی داشته است. هم چنین ادیان آسمانی او را خدای زنده ای معرفی می کنند که صدای بشر را می شنود، توبه ها را می پذیرد، و نسبت به بندگان محبت دارد: «قُل يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم‏»؛ بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏ آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است‏.(1) در حالی که هیچ کدام از جهان مادی، انرژی، یا قوانین فیزیکی چنین شاخصه هایی ندارند. بنابراین؛ این که خداوند انرژی باشد نه با براهین عقلی سازگار است، و نه با آیات و روایات دینی. 📚پی نوشت ها: 1. زمر: 53/39. 🔰 @p_eteghadi 🔰
در دین اسلام اگر یک مسلمان به هر دلیل یا حتی بی دلیل یک غیر مسلمان را عمدا به قتل برساند، قاتل قصاص نمی شود، و حتی اگر محکوم به پرداخت دیه هم بشود، رقم آن در مقایسه با دیه کامل یک مسلمان بسیار ناچیز است. علت این نابرابری چیست؟ اگر غیر مسلمانان چنین می کردند به آن ها اعتراض نمی کردید؟ آیا این حکم موجب بالا رفتن آمار کشته شدن غیر مسلمانان نمی شود؟ برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید: نکته اول: اعدام در برابر قتل دو صورت دارد یا به خاطر افساد فی الارض است، یعنی یک حق عمومی جامعه است که کسی که دارد با قتل در زمین فساد می کند باید کشته شود، در این نوع اعدام تفاوتی میان مسلمان و غیر مسلمان نیست، کسی که مسلمان باشد ولو با کشتن غیر مسلمان اگر مصداق فساد در زمین تشخیص داده شود اعدام می شود. و یک وقت قصاص است که جرم جنبه عمومی و اجتماعی ندارد، بلکه جنبه خصوصی داشته و خداوند این حق را به اولیای دم داده است. در این جا هم برخی از فقهای اسلام که معتقد هستند مسلمان هم در برابر قتل غیر مسلمان قصاص می شود.(1) اما مشهور فقها قائل هستند که مسلمان قصاص نمی شود و دیه اش هم متفاوت است. اما این ناعادلانه نیست، چرا که قصاص و دیه از احکام اسلام است که خداوند در شریعت اسلام آن را تعیین کرده است، طبیعتا خود او حق دارد که محدوده و قلمرو آن را نیز تعیین کند. بنابراین کسی که اصل اسلام را قبول ندارد نمی تواند ادعا کند که چرا اسلام چنین حقی برای من قائل نشده است؟↪️
پرسمان اعتقادی
در دین اسلام اگر یک مسلمان به هر دلیل یا حتی بی دلیل یک غیر مسلمان را عمدا به قتل برساند، قاتل قصاص
نکته چهارم: برخلاف آن چه که شما تصور می کنید این حکم هیچ تاثیری، تأکید می کنم هیچ تاثیری در بالارفتن آمار قتل غیر مسلمانان ندارد. چون آن مسلمانانی که بخواهند با دغدغه های دینی یک غیر مسلمان را بکشند که این کار را نمی کنند، چون می دانند خود دین چنین رضایتی ندارد، پس انگیزه دینی برای چنین قتل هایی معنا ندارد. و اما در درگیری های غیر دینی هم هرگز کسی به دین طرف نگاه نمی کند، مسئله را کاملا فرض کنید، امروز در جامعه ما کسی چه می فهمد دین شخص مقابلش چیست؟ دین مردم که توی پیشانی شان ثبت نشده!! بنابراین این مسئله قصاص در بازدارندگی نقش خود را ایفا می کند. کارنامه اسلام هم نشان میدهد که این تفاوت در حکم هرگز موجب جنگ هایی که می فرمایید نشده، هم جنبه بازدارندگی داشته است، و هم اهل کتاب با این حکم احساس بی ارزشی نداشته اند؛ الان همین ایران، با اینکه حکم کشتن غیر مسلمانان قصاص نیست اما هرگز این حکم منتهی به کشتار غیر مسلمانان نشده است. 📚پی نوشت ها: 1. برای اطلاع بیشتر ر.ک: خوئی، ابوالقاسم، مباني تكملة المنهاج، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي، نجف، ج2، ص63. 2. نهج البلاغه(صبحی صالح)، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 53. 3. نساء:141/4. 🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
در دین اسلام اگر یک مسلمان به هر دلیل یا حتی بی دلیل یک غیر مسلمان را عمدا به قتل برساند، قاتل قصاص
نکته دوم: تمامی احکام اسلام طبق قاعده اهمّ و مهمّ است، یعنی همواره امر بااهمیت بیشتر بر امر با اهمیت کمتر مقدم شده است. قصاص هم در همین چارچوب است، یعنی حیات قاتل هم در نگاه اسلام مهم است، اما آن چه که مهمتر است و اصالت دارد بازدارندگی از قتل در جامعه است، به همین خاطر به جواز قصاص فرمان داده است، اما از آن جا که جان قاتلی که فاسد نیست هم مهم است و گاهی ترس از حکم اعدام هم به لحاظ بازدارندگی کفایت می کند فراوان به بخشش توصیه کرده است. در مقام مجازات هم طبیعتا هر مجازاتی گرفتن یک چیز از مجرم است خب باید دید چه چیزی در برابر چه چیزی به عنوان مجازات تعیین می شود و آیا امر مهمتری به خاطر امر مهمی فدا نمی شود؟ از نگاه اسلام اگرچه جان غیر مسلمانان اهمیت دارد، اما کشتن مسلمان در برابر آن از دو جهت فدا کردن امر مهم تر در برابر امر مهم است: الف) یکی از این جهت که ایمان که فلسفه و هدف خلقت است در یکی هست و در یکی نیست. یعنی اسلام اگرچه تفاوت های ژنتیکی و رنگ پوست و جنسیت و مانند آن را ملاک برتری نمی داند، اما آنچه که هدف از آفرینش انسان است، یعنی ایمان را ملاک برتری می داند، به همین خاطر معتقد است مسلمان در برابر غیر مسلمان کشته نمی شود. خواهش می کنم احساسی به این مسئله نگاه نکنید، با فرض پذیرش حقانیت اسلام به ضرورت این حکم دقت بفرمایید. مثلا شما فرض کنید دو نفر دارند در دریا غرق می شوند، یکی یک استاد و انسان واقعی و با اخلاق، و یکی هم یک انسان معمولی؛ طبیعتا شما برای نجات جان او، جان استاد را به خطر نمی اندازید، و برای نجات اول سراغ آن انسان برتر می روید که حالا یا به لحاظ تحصیلات، یا به لحاظ دین، یا به لحاظ اخلاق و انسانیت و یا به هر لحاظ دیگری در نگاه شما ارزش بیشتری دارد. این به معنای بی ارزشی جان آن انسان دیگر نیست، بلکه به خاطر تعارض جان این دو انسان است. شما این تعارض را نمی بینید و صرفا به خاطر حکم متفاوت، حکم می کنید که اسلام نسبت به جان غیر مسلمانان بی تفاوت است، در حالی که اگر فقط پای جان یک غیر مسلمان بود اسلام کوتاه نمی آمد؛ همانطور که امام علی(علیه السلام) در نامه به مالک اشتر چنین می نویسند: «واشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة لهم، و اللطف بهم، و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریا تغتنم أکلهم، فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین، او نظیر لک فی الخلق؛ ای مالک، مهربان باش و رعیت را با چشمی پر عاطفه و سینه ای لبریز از محبت بنگر؛ و چون درنده ای به غارت جان و مال آنان نپرداز. ای مالک، فرمان برداران تو از دو صنف بیرون نیستند: یا مسلمان و برادر دینی تو هستند، و یا پیروان مذهب بیگانه اند، که در این صورت همانند تو انسان اند.»(2) ب) جهت دیگر ناظر به ضعیف نشدن مسلمانان در برابر غیر مسلمانان است، اسلام در برابر غیر مسلمانان همواره از موضع قوت وارد شده است: «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»؛ خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است(3) به همین خاطر هر چه که موجب ضعف مسلمانان در برابر غیر ایشان می شود را نفی کرده و از همین جهت است که حاکمیت را مختص مسلمان می داند و به جزیه دادن اهل کتاب حکم کرده است. اما با این حال اسلام کشتن غیر مسلمانان را جرم تلقی کرده و بدان راضی نیست، و به همین خاطر در برابر چنین قتلی راه تعزیر را برای قاضی بازگذاشته است، راه تعزیر یعنی میزان بزرگ بودن این گناه در نگاه اسلام شناور و متغیر است، یعنی قاضی متناسب با شرایط جامعه و انگیزه قاتل و خطر گسترش چنین قتل هایی می تواند علاوه بر دیه، مجازات سنگینی برای قاتل تعیین کند. نکته سوم: تفاوت گذاشتن بین مومن و غیر مومن به لحاظ عقلی، عقل ستیز نیست بلکه در گرو اثبات حقانیت آن دینی است که چنین دستوری داده است، اگر آن دین حق باشد اشکالی وارد نیست، و اگر حق نباشد اصل آن دین مشکل دارد و نوبت به سخن گفتن در خصوص این حکمش نمی رسد. بنابراین اگر کسی در دینی غیر از اسلام که آن را با دلیل بر حق نمی دانیم چنین رفتاری انجام دهد ما قطعا اعتراض می کنیم، اما این اعتراض ما به عمل طبق اعتقادشان نیست، بلکه به اصل آن دین است که به اشتباه به حق دانسته شده، وگرنه بر فرض حقانیت اعتقاد که مجالی برای اشکال به این حکم نمی ماند. بنابراین این مسئله که آن چه برای خود نمی پسندید برای دیگران هم نپسندید اصلا دراین جا مطرح نیست! ما هم چنان آن چه برای خود نمی پسندیم برای دیگران هم نپسندیده ایم. این یک قاعده عمومی است که تمامی ادیان و مکاتب دنیا احکامی دارند که اجرای آن را در حق خودشان نمی پسندند اما از سوی خودشان می پسندند و البته منطقی هم هست، بدین خاطر است که خود را بر حق و دیگران را بر باطل می شمارند، بنابراین حقانیت چنین رفتارهایی به حقانیت اعتقادات وابسته است.
جایگاه و منزلت انسان در بین موجودات دیگر چگونه است؟ آیا از همه موجودات برتر است یا از برخی؟ آیا حتی از فرشتگان نیز برتر است؟ اگر برتر هست این برتری ذاتی است یا اکتسابی؟ قرآن کریم در عین این که انسان را برترین مخلوق معرفی می کند: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلا»؛ ما آدميزادگان را گرامى داشتيم و آن ها را در خشكى و دريا، (بر مركبهاى راهوار) حمل كرديم و از انواع روزی هاى پاكيزه به آنان روزى داديم و آن ها را بر مخلوقات بسیاری كه خلق كرده ‏ايم، برترى بخشيديم‏.(1) اما در عین حال بدترین جنبندگان را نیز انسان ها دانسته است: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُون‏»؛ بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمى‏ كنند.(2)↪️
پرسمان اعتقادی
جایگاه و منزلت انسان در بین موجودات دیگر چگونه است؟ آیا از همه موجودات برتر است یا از برخی؟ آیا حتی
این آیات نشان می دهد انسان به خودی خود هیچ مرتبه ثابتی ندارد، اما در عین حال می تواند به برترین و بدترین مخلوق تبدیل شود؛ و این که اشرف مخلوقات نامیده می شود به لحاظ این توانایی و استعدادی است که نوع انسان برای رشد تا بی نهایت دارد، نه این که تک تک انسان ها اشرف مخلوقات باشند. پس این رشد و تکامل، یا سقوط و نزول ذاتی انسان نیست، چرا که در این صورت باید همه انسان ها در یک مرتبه می بودند. شرافت یا پستی تک تک انسان ها به مرتبه ی خود ایشان بستگی دارد که یا اعطایی است یا اکتسابی؛ انسان می تواند به برترین مخلوق تبدیل شود، و به مرتبه ای برسد که هیچ مخلوق دیگری و هیچ فرشته ای نمی تواند به آن برسد، و می تواند به مرتبه ای از پستی و رذالت سقوط کند که از حیوانات هم پست تر شود، تا جایی که به تعبیر قرآن کریم از چهارپایان هم گمراه تر باشد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون‏»؛ آن ها هم چون چهارپايانند بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند.(3) امام صادق(علیه السلام) حکمت این برتری بر ملائکه، و پست تری از حیوانات را این گونه بیان می فرمایند: «إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى رَكَّبَ اَلْعَقْلَ فِي اَلْمَلاَئِكَةِ بِدُونِ اَلشَّهْوَةِ وَ رَكَّبَ اَلشَّهْوَةَ فِي اَلْبَهَائِمِ بِدُونِ اَلْعَقْلِ وَ رَكَّبَهُمَا جَمِيعا فِي بَنِي آدَمَ فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ عَلَى شَهْوَتِهِ كَانَ خَيْرا مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَلَى عَقْلِهِ كَانَ شَرّا مِنَ اَلْبَهَائِمِ»(4)؛ خداوند متعال عقل بدون شهوت را در فرشتگان قرار داد، و شهوت بدون عقل را در حيوانات، و عقل و شهوت را در انسان، هر كس عقلش بر شهوتش غالب آيد از فرشتگان بهتر، و هر كه شهوتش بر عقلش غلبه نمود از حيوانات بدتر است. توضیح این که؛ ملائکه عقل محض هستند که گرایش های شهوانی ندارند، و حیوانات هم موجوداتی هستند که فاقد عقل بوده و صرفا گرایش های غریزی و شهوت دارند، انسان است که مرکب از عقل و شهوت است، لذا اگر عقل را بر شهوت مقدم داشت از ملائکه نیز برتر خواهد بود، چرا که آن ها بدون شهوت، تابع عقل هستند، و اگر شهوتش بر عقلش غالب شد از حیوانات نیز پست تر خواهد بود، چرا که آن ها بدون عقل تابع شهوت هستند. 📚پی نوشت ها: 1. اسراء:70/17. 2. انفال:22/8. 3. اعراف:179/7. 4. طبرسى، على بن حسن‏، مشکاة الانوار، المكتبة الحيدرية، نجف، چاپ دوم، 1385ق، ص251 🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(29).mp3
4.89M
پرسش و پاسخ اعتقادی 🔹حجه الاسلام جلسه 29 - توصیه به احترام گذاشتن به عقاید اهل سنت 🔰 @p_eteghadi 🔰
در قرآن کلمه «الساعة» در چندین سوره به کار رفته و مترجمین همه آن ها را به معنای قیامت ترجمه کرده اند، در حالی که برخی به معنای مرگ و یا حتی در ابتدای سوره قمر به معنای زمان بالا آمدن ماه است، لذا به نظر می رسد کلمه «الساعة» همواره به معنای قیامت نباشد، زیرا با ظاهر آیات همخوانی ندارد. نظر کارشناسی چیست؟ بررسی لغوی و تفسیری «ساعة» از نظر لغوی، جزئى از اجزاء زمان است که به قیامت تعبیر شده است.(1) «ساعة» آن گاه كه در قيامت و مرگ به كار رفته، پيوسته با الف و لام عهد آمده و در غير آن، نكره استعمال شده است.(2) در عرف قرآن و هم چنين در لسان شرع، لفظ «ساعة» در معناى قيامت حقيقت شده است.(3) اطلاق «ساعة» بر قیامت می تواند به جهت: ناگهانی واقع شدن آن، یا حسابرسی سریع آن و یا اين كه طول زمانى آن نزد خدا، به اندازه يک ساعت از ساعت هاى انسان هاست باشد.(4) بنابر این: می توان گفت «ساعة» در قرآن کریم معنای زمان، مرگ و یا قیامت است؛ البته غالبا به معناى قيام قيامت است. لذا هر موردی باید بطور خاص بررسی شود. ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
پرسمان اعتقادی
در قرآن کلمه «الساعة» در چندین سوره به کار رفته و مترجمین همه آن ها را به معنای قیامت ترجمه کرده اند
✅سوره قمر اما در باره آیه شریفه: «اقْتَرَبَتِ‏ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ»(5) ندیدم کسی «ساعة» را زمان (مطلق زمان) معنا کرده باشد. این آیه نیز از مواردی است که «ساعة» در آن به معنای قیامت است؛ یعنی از نشانه های نزدیکی قیامت، انشقاق و شکافتن ماه است. اما این که چه تناسبی وجود دارد که نزدیکی قیامت با شق القمر(معجزه پیامبر و شکافتن ماه)، در کنار هم آمده اند، مفسران چنین بیان می کنند: ذكر اين دو حادثه (قیامت و شق القمر) با هم به خاطر آن است كه ظهور پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) كه آخرين پيامبران الهى است خود از نشانه‏ هاى نزديكى قيامت است، لذا در حديثى از خود پيامبر(صلی الله علیه و آله) آمده: «بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةُ كَهَاتَيْنِ»؛ مبعوث شدن من و قيامت، هم چون اين دو (اشاره به دو انگشت مبارکشان كه در كنار هم قرار گرفته) است.(6) «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ»؛ ساعت، قيامت است. هر چه از عمر دنيا می گذرد به قيامت نزديک مى ‏شود و چون پيغمبر را پيغمبر آخر الزمان می گويند پس آخر زمان، دوره رسالت او است و اين دوره منتهى مى‏ شود به اوّل قيامت، چنان چه در حديث ثقلين مى ‏فرمايد: «لَن يَفتَرِقا حَتَى يَرِدا عَلَىَّ الحَوض».(7) «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ» نشان مى ‏دهد كه ميان شكافته شدن ماه و نزديكى قيامت ارتباطى وجود دارد و شايد منظور قرب معنوى باشد، يعنى شكافتن ماه، نزديكى قيامت را در اذهان روشن نمود؛ به عبارت ديگر، شكافتن ماه آمدن قيامت را اثبات كرد و مردم دانستند چنين چيزها شدنى است.(8) بنابر این: در این آیه شریفه نیز «ساعة» گرچه به معجزه پیامبر(صلی الله علیه و آله) اشاره دارد ولی این جا هم به معنای قیامت است. 📚پی نوشت ها: 1. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، محقق: داوودی، انتشارات: دار الشامیه ـ بیروت، ص 434. 2. قرشی، قاموس قرآن، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج ‏3، ص 353. 3. طباطبایی، محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج 8، ص 482. 4. بيضاوى، أنوار التنزيل و أسرار التأويل(تفسير البيضاوى)، ناشر: دار إحياء التراث العربي ‏ـ بيروت‏، 1418 ه.ق، چاپ اول، ج ‏3، ص 44؛ طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، حوزه علمیه قم، مرکز مدیریت ـ قم، ج ‏1، ص 487. 5. قمر: 54/ 1. 6. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: ناصر خسرو ـ تهران، ج ‏7، ص 62؛ فخررازی، التفسير الكبير(مفاتیح الغیب)، ناشر: دار احیاء التراث العربی، ج ‏29، ص 289. 7. طیب، محمد حسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: اسلام ـ تهران، ج 12، ص 346. 8. قرشی، تفسیر احسن الحدیث، انتشارات: بنیاد بعثت، مرکز چاپ و نشر ـ تهران، ج ‏10، ص 435. 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا