پرسمان اعتقادی
1. بعضی ها وصیت می کنند آن ها را شبانه خاک نکنند! مگر روح می فهمد شب است یا روز؟ 2. آیا روح از تمامی
به این روایات توجه فرمایید:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) كَرَامَةُ الْمَيِّتِ تَعْجِيلُه»؛ رسول خدا (صلى اللّٰه عليه و آله) فرمودند: كرامت و تعظيم ميت، آن است كه او را زود به قبر برسانند.(1)
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَا أُلْفِيَنَّ مِنْكُمْ رَجُلًا مَاتَ لَهُ مَيِّتٌ لَيْلًا فَانْتَظَرَ بِهِ الصُّبْحَ وَ لَا رَجُلًا مَاتَ لَهُ مَيِّتٌ نَهَاراً فَانْتَظَرَ بِهِ اللَّيْلَ لَا تَنْتَظِرُوا بِمَوْتَاكُمْ طُلُوعَ الشَّمْسِ وَ لَا غُرُوبَهَا عَجِّلُوا بِهِمْ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ»؛ رسول خدا (صلى اللّٰه عليه و آله) فرمودند: مبادا هرگز كسى از شما را بيابم (يا نيابم کسی از شما را كه چنين كرده باشد)، مرده اى داشته كه شب از دنيا رفته و او انتظار صبح بكشد تا او را تجهيز و تدفين كنند يا كسى مرده اش در روز از دنيا رفته او انتظار فرا رسيدن شب را بكشد و كارى براى ميت انجام ندهد. براى مردگان خود انتظار طلوع يا غروب آفتاب را نكشيد بلكه در مورد آن ها شتاب كنيد و به زودى آن ها را به آرامگاهشان برسانيد تا خداوند عزّ و جلّ شما را مورد رحمت خويش قرار دهد.(2)
البته ممکن است به جهت این که در روز، تعداد مؤمنینِ بیشتری امکان حضور در تشییع جنازه را پیدا می کنند و طلب مغفرت بیشتری برای میت انجام می شود، شخص چنین وصیتی می کند
و یا این که اگر دفن در روز انجام شود، امکان آمادگی برای توجه به نماز «لیلة الدفن» بیشتر است زیرا در روز، کارهای دفن تمام شده و فرصت و فراغت بیشتری وجود دارد تا مبادا نماز شب اول قبر، فراموش شود یا فرصت انجامش نباشد.
شاید هم به خاطر این تصور است که برای اموات بهتر است شب ها زائری نداشته باشند تا بتوانند از نعمت های الهی بهره مند شوند؛ در این زمینه روایت داریم.(3) از این روایت استفاده می شود که ارواح مؤمنان از ابتدای شب تا طلوع آفتاب، متنعم در نعمت های الهی هستند، نعمت هایی که در روز از آن محروم هستند؛ لذا گفته شده که شب هنگام به زیارت مردگان نروید تا آنان بتوانند از نعمت های در شب استفاده کنند.
نکته:
وجود چنین روایاتی شاید این تصور را ایجاد کرده است که برای رفتن به قبرستان یا برای دفن اموات، روز بهتر از شب است؛ و الا همان طور که عرض شد، منعی برای دفن شبانه نداریم و حتی توصیه هم شده که در صورت امکان و بدون دلیل، دفن میت را به تاخیر نیندازید.
در هر صورت، در جایی که میت وصیتی کرده است، طبق همان عمل شود.
مراسم ترحیم؛
در باره برگزاری مراسم ها می توان گفت روح در جریان امور دنیوی مثل زمان یا چگونگی برگزاری مراسم و... قرار نمی گیرد ولی ثوابی که از برگزاری آن مراسم، مثل ثواب فاتحه و قرآن خوانی، طلب مغفرت، دادن خیرات و... حاصل می شود، به او می رسد و او را متنعم و مسرور می کند. لذا آن چه به روح میت می رسد، آن ثوابی است که از آن مجلس، حاصل شده است و قطعا برای میت مفید است و در احوالات آن، تأثیرگذار بوده و موجب گشایش و آسایش برای او و حتی باعث رفع گرفتاری و راحتی از سختی های بعد از مرگ است.
پرسمان اعتقادی
1. بعضی ها وصیت می کنند آن ها را شبانه خاک نکنند! مگر روح می فهمد شب است یا روز؟ 2. آیا روح از تمامی
تلقین میت؛
یکی از فلسفه های تلقین، همین آمادگی و آرامش پیدا کردن روح است؛ زیرا این روح مدتی زیادی به دنیا تعلق داشته و با مرگ، در بهت و حیطرت بسیاری قرار گرفته و وحشت زده است؛ حتی برخی افراد به علت تعلق زیادشان به دنیا، هنوز قبول نکرده اند که مرده اند و در سردرگرمی و ابهام هستند؛ این تلقین به آنان کمک می کند تا بفهمند مرده اند و آن چه در دنیا از مرگ و قیامت و ... به آن ها گفته شده بود، همه حق و حقیقت بوده است؛ لذا تلقین، به نوعی تنبه و آماده سازی میت است.
از این رو باید گفت تلقین، موجب بخشش گناهان و باعث آرامش میت و نیز موجب کاهش ترس و اضطراب روح شود.
به این روایات توجه فرمایید:
«قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) لَقِّنُوا مَوْتَاكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الْخَطَايَا قَالَ كَيْفَ مَنْ قَالَهَا فِي حَيَاتِهِ قَالَ هِيَ أَهْدَمُ وَ أَهْدَمُ»؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: مردگان خود را با «لا اله الا الله» تلقین کنید، زیرا خطاها و گناهان را از بین می برد. عرض شد: ای رسول خدا! کسی که آن را در حال حیات و زنده بودن بگوید، چه حکمی دارد؟ فرمودند: این (ذکر) گناهان را در هر حال از بین می برد و از بین می برد. (4)
در روایت مشابهی در ادامه آمده: «... إِنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أُنْسٌ لِلْمُؤْمِنِ فِي حَيَاتِهِ وَ عِنْدَ مَوْتِهِ وَ حِينَ يُبْعَثُ»؛ براستی که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» انس مؤمن در زندگی، مرگ و بر انگیختن اوست.(5)
روایتی دیگر؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَقِّنُوا مَوْتَاكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِنَّهَا لَتَسُرُّ الْمُؤْمِنَ حِينَ يَمْرُقُ مِنْ قَبْرِهِ ...»؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: مردگان خود را با «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» تلقین کنید، زیرا باعث شادی و روسفیدی مؤمن هنگام برانگیخته شدن از قبر می شود.(6)
فاتحه و زدن سنگ بر قبر؛
سنگ زدن بر روی قبر در موقع فاتحه خوانی، گرچه سند شرعی ندارد ولی انجام آن نیز گناه محسوب نمی شود و منع شرعی نداریم.
دست گذاشتن روی قبر، هنگام فاتحه خوانی، مورد تایید روایات و جایز است.(7)
📚پی نوشت ها:
1. ابن بابويه، من لا يحضره الفقيه، محقق/مصحح: غفارى، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ـ قم، 1413ق، چاپ دوم، ج 1، ص 140، ح 385.
2. همان، ج 1، ص 140، ح 386؛ کلینی، الكافي، محقق/مصحح: غفاری و آخوندی، انتشارات دارالکتب اسلامیه ـ تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج 3، ص 137، ح 1.
3. الكافي، پیشین، ج 3، ص 246، ح 1.
4. برقى، المحاسن، محقق/مصحح: محدث، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ قم، 1371 ق، چاپ دوم، ج 1، ص 34، باب 22، ح 27.
5. ابن بابويه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ناشر: دار الشريف الرضي للنشر ـ قم، 1406 ق، چاپ دوم، ص 2.
6. کوفی، تفسیر فرات كوفی، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، مؤسسة الطبع و النشر ـ تهران، ص 369؛ ح 500.
7. کافی، پیشین، ج 3، ص 229، ح 8.
🔰 @p_eteghadi 🔰
به چه دلیل مدعی ملاقات با امام زمان (ع) دروغگو است؟
در مورد ارتباط و دیدار حضرت امام زمان(ع) در دوران غیبت كبری دو نظر وجود دارد:
۱ـ عدم امكان ارتباط
این گروه معتقدند در زمان غیبت كبری امكان ارتباط حضوری و تشرّف به محضر حضرت وجود ندارد، و كسی را كه ادعای دیدار كند، باید تكذیب كرد. مهم ترین و معتبرترین دلیل این گروه بر نفی رؤیت و مشاهدة امام عصر(ع) توقیعی است كه شش روز پیش از مرگ علی بن محمد سمری، آخرین سفیر خاص امام زمان(ع) از ناحیه حضرت صادر شده است. برابر این توقیع مدّعی مشاهده، دروغگو است و ادعای وی قابل پذیرش نیست. متن نوشته حضرت چنین است: "به زودی از شیعیان من خواهند آمد كسانی كه ادعای مشاهده و دیدن مرا بكنند. آگاه باشید هر كسی قبل از خروج سفیانی و صیحة آسمانی، ادعا كند كه مرا دیده است، دروغگوی افترا زننده است".[۱]
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
پرسمان اعتقادی
به چه دلیل مدعی ملاقات با امام زمان (ع) دروغگو است؟ در مورد ارتباط و دیدار حضرت امام زمان(ع) در دورا
۲ـ امكان ارتباط
عده ای از علمای شیعه بر این باورند كه در غیبت كبری امكان ارتباط با امام زمان(ع) وجود دارد. دلیل این نظر را داستان های مشاهده حضرت و چند روایت ذكر می كنند. یكی از آن روایات این است: امام صادق(ع) فرمود: "صاحب این امر (امام زمان) به ناگزیز غیبتی دارد، و در دوران غیبت از مردم كناره میگیرد، و نیكو منزلی است مدینة طیبه و با سی نفر وحشتی نیست".[۲]
این حدیث دلالت دارد كه حضرت بیشتر در مدینه و اطراف مدینه است و سی تن از خواص با حضرت همراهند كه اگر یكی بمیرد، دیگری به جای او می نشیند. حال اگر كسی این نظر را بپذیرد، چاره ای جز توجیه توقیع مذكور نیست.
موافقان نظریه امكان ارتباط می گویند: مراد توقیع شریف كه می فرماید:« مدعی دیدار دروغگو است»، شخصی می باشد كه ادعای تشرف و نیابت از طرف حضرت را نماید. نه كسی كه صرفاً توفیق تشرف یابد. همچنین كسانی كه توفیق تشرف یابند، ادعای تشرف نمی كنند، بلكه دیگران از اوضاع و احوال به این مسئله پی می برند. بنابراین، اصل دیدن امكان دارد، اما نقل آن جایز نیست یا اگر نقل شد، آن را باید تكذیب كرد، شاید برای این كه هر كس نیاید و ادعای دیدار با امام زمان(ع) و ارتباط با او را نكند.
و ممكن است مراد از توقیع مذكور نفی ادعای اختیاری بودن مشاهده و ارتباط باشد؛ یعنی اگر كسی مشاهده و ارتباط را به اختیار خود ادعا كند، به این صورت كه هر وقت بخواهد خدمت امام(ع) شرفیاب میشود، یا ارتباط پیدا میكند، كذّاب و مُفتری است و این ادعا از احدی در غیبت كبری پذیرفته نیست،
یا اینكه چنین كسی كه این سمت را به راستی داشته باشد، پیدا نخواهد شد؛ و اگر هم كسی آن را دارا باشد، از دیگران مكتوم میدارد، و به كسی اظهار و افشا نمینماید. علاوه بر این، پیرامون این توقیع، توضیحات دیگری نیز علمای اعلام دادهاند و دركتابهائی مثل «جنة المأوی» مرحوم محدث نوری نقل شده است.
اجمالاً با این توقیع، در آن همه حكایات و وقایع مشهور و متواتر نمیتوان خدشه نمود، و بر حسب سند نیز، ترجیح با این حكایات است. اگر شما به كتابهائی مثل نجم الثاقب رجوع نماید، می بیند كه در این حكایات، وقایعی است كه هرگز شخص عاقل در صحت آنها نمیتواند شك كند. بنابراین، هم شرفیابی اشخاص به حضور آن حضرت ثابت است و هم كذب و بطلان ادعای كسانی كه در غیبت كبری ادعای سفارت و نیابت خاصّه و وساطت بین آن حضرت و مردم را مینمایند، معلوم است.
📚پی نوشتها:
[۱]. بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۵۱ و ۵۳ و ص ۳۱۸.
[۲]. اصول كافی، ج ۱، ص ۳۴۰، حدیث ۱۸.
🔰 @p_eteghadi 🔰
بسیاری از احکام و موضوعاتی که امروزه در روایات و رساله های مجتهدین آمده است هرگز در قرآن به آن ها اشاره ای نشده است، مانند عقد ازدواج موقت، یا برتری امامت بر نبوت، یا تعداد رکعات نماز، یا حرمت مردار و گوشت خوک، یا فرصت دادن به بدهکاران مهریه، و احکام سجده و رکوع، و احکام بسیاری مانند آن. با این اوصاف چرا ما باید کورکورانه به این احکام که مخالف قرآن است عمل کنیم؟
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه کنید:
نکته اول:
بسیاری از آن چه که شما می فرمایید در قرآن کریم آمده است؛ به عنوان نمونه آیه 24 سوره نساء که از پرداخت اجرت در برابر استمتاع سخن می گوید ناظر به عقد موقت است و آیه 124 سوره بقره به برتری امامت بر نبوت اشاره می فرماید.
هم چنین در آیه 145 سوره انعام به حرمت گوشت حیوانات مرده و خون و گوشت خوک اشاره شده است.
در آیه 280 سوره بقره می فرماید کسی که تنگدست است برای بدهی اش نباید بر او تنگ گرفت، که از جمله این بدهی ها مهریه است، وگرنه اگر کسی اموالی داشته باشد یا سندی به نامش باشد هرگز مهریه اش قسط بندی نمیشود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
پرسمان اعتقادی
بسیاری از احکام و موضوعاتی که امروزه در روایات و رساله های مجتهدین آمده است هرگز در قرآن به آن ها اش
نکته دوم:
آن طور که از کلام شما فهمیده می شود، احکامی که قرآن در خصوص آن ها سخن نفرموده اما در روایات آمده را به معنای مخالفت با قرآن می دانید، در حالی که روشن است چنین مبنایی صحیح نیست؛ طبق چه ملاک منطقی و معقولی می توان گفت هر چه در قرآن نیامده و در منابع دیگری آمده مخالف قرآن است؟!
وقتی قرآن می فرماید: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه»؛ هر آنچه رسول آورده را بپذیرید(1) یعنی هر آنچه که حتی در قرآن نیامده، وگرنه اگر قرار بود فقط چیزهایی که در قرآن آمده است را از پیامبر(صلی الله علیه و آله) بپذیریم که این آیه اصلا معنا نداشت! چون اگر این آیه نبود هم ما به خاطر قرآن، آن چیزها را می پذیرفتیم!
یا آیات دیگری که دلالت بر اطاعت بی قید و شرط از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) دارد مانند آیات نساء:59؛ نجم:3؛ توبه:119 و...
بنابراین این مبنای شما از اساس اشتباه است که گمان می کنید که هر آن چه در قرآن نیامده، به عنوان مخالف قرآن محسوب می شود.
نکته سوم:
این که چرا جزئیات احکام در قرآن کریم نیامده روشن است، چون اگر قرآن کریم می خواست همه احکام را بیان کند به جای یک جلد باید صدها جلد کتاب می شد، آن هم فقط از احکامی که خواندن آن ها بسیار خسته کننده می بود! امروز اگر خواندن قرآن جذابیت دارد چون هدفمند و به جهت ارشاد مردم به شاخصه ها و محورهای کلان دین نوشته شده است. اما اگر می خواست تمام احکام را بیان کند هم خسته کننده می شد، و هم ده ها و بلکه صدها جلدی، همان طور که مثلا جواهرالکلام که در مورد احکام نوشته شده است بیش از 40 جلد دارد.
علاوه بر این که بسیاری از احکام قابل بیان نبود چون هنوز موضوعات آن ها مطرح نشده بود و مردم از آن ها چیزی نمی دانستند مثل احکام بیمه و شبیه سازی و الکل و ...
نکته چهارم:
همان طور که اشاره شد از طرفی بیان جزئیات احکام در قرآن ممکن نبوده، و از طرفی به عباداتی چون نماز و روزه و حج و مانند آن در قرآن کریم امر شده است؛ از کنار هم گذاشتن این دو مقدمه روشن می شود که اسلام برای آگاهی از جزئیات این احکام قطعا راهی گذاشته است، وگرنه کار غیر منطقی و نامعقولی است که خداوند انسان را به انجام عباداتی امر کند اما راهی برای او قرار ندهد تا شیوه انجام آن ها را بفهمد.
با این اوصاف روشن می شود وقتی خداوند به نماز و روزه و حج امر کرده اما جزئیات آن را در قرآن بیان نکرده یعنی قطعا مسیر دیگری برای فهم آن قرار داده است و آن همان طور که خود قرآن اشاره دارد تبیین و توضیح جزئیات احکام بر عهده پیامبر(صلی الله علیه و آله) و معصومین(علیهم السلام) است: «أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم»؛(2) ما اين قرآن را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آن ها تبیین کرده و روشن سازى.
طبیعتا این تفسیرهای پیامبر(صلی الله علیه و آله) باید بعد از او هم اعتبار داشته باشد چرا که اگر مردم بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) مأمور به انجام نماز و روزه و حج هستند پس خداوند چه راهی برای کشف چگونگی این رفتارها برای ایشان قرار داده است؟ اگر فقط آن روایاتی حجیت دارد که انسان مستقیما از امام یا پیامبر(صلی الله علیه و آله) بشنود پس مردم نسل های پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) باید نماز و روزه و حج را کنار بگذارند؟
بنابراین کسی که بخواهد حجیت روایات را کنار بگذارد در حقیقت قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله)را هم ناخواسته بی اعتبار کرده است. به عبارت دیگر اگر سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله) که تنها مفسر قرآن بوده است تا زمان زنده بودنش حجیت و اعتبار داشته باشد، طبیعتا بسیاری از آیات قرآن نیز تا همان زمان اعتبار خواهند داشت، و روشن است که این صحیح نیست.
پرسمان اعتقادی
نکته دوم: آن طور که از کلام شما فهمیده می شود، احکامی که قرآن در خصوص آن ها سخن نفرموده اما در روایا
نکته پنجم:
در این که ما روایات جعلی داریم حرفی نیست، اما راه گریز از چنین خطری این نیست که روایات را به کلی کنار گذاشته و آنها را بی اعتبار سازیم! بلکه باید راهی برای کشف روایات صحیح از روایات جعلی پیدا کنیم. اگر روایات بدین خاطر که ما آنها را مستقیما از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) نشنیده ایم اعتبار ندارند، خب طبق این مبنا قرآن هم اعتبار نخواهد داشت؛ چرا که ما قرآن کریم را هم از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشنیده ایم. رمز اعتبار قرآن کریم این است که متواتر است، یعنی به لحاظ سندی معتبر است، بنابراین طبق این ملاک، بسیاری از روایات هم اعتبار و حجیت خواهند داشت.
بنابراین روایات را نمی شود کنار گذاشت بلکه باید به لحاظ سندی بررسی کرد، و وقتی سند آن ها معتبر بود باید آن ها را پذیرفت، وقتی که آنها را بپذیریم تمامی ابهامات شما در خصوص موضوعاتی که فرموده اید از آن جا که در روایات معتبر آمده قابل پذیرش خواهد بود.
با این اوصاف روشن می شود که رجوع به علما و فقها هرگز تقلید کورکورانه نیست، همانطور که در همه موضوعات دیگر هم مردم برای تشخیص جنس جعلی از جنس اصلی به متخصصین مراجعه می کنند این جا هم برای تشخیص روایات صحیح و استنباط احکام صحیح از آن ها به متخصصی که سال ها در این رشته درس خوانده و مطالعه و تحقیق داشته است مراجعه می کنند.
📚پی نوشت ها:
1. حشر:7/59.
2. نحل:44/16.
🔰 @p_eteghadi 🔰
عصا داران در بهشت چه کسانی هستند؟
درمنابع روایی فضیلت ها و خصلت های ویژه ای برای معصومین (علیهم السلام) بیان شده است. یکی از این ویژگی های خاص مربوط به امیرالمومنین (علیه السلام) است که ایشان را «صاحب عصا» معرفی کرده اند. برخی از این روایات را در اینجا نقل می کنیم:
1. در روایتی از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند : به من شش فضيلت عطا شده است: 1- علم آجال و مرگها 2- علم بلاها 3- علم وصايا (آنچه اوصياء پيغمبران ميدانند) 4- فصل الخطاب (قرآن يا داورى ميان حق و باطل و يا بيان و سخن واضح) 5- و من صاحب كرات (حمله هاى مشهور ميدان جنگ يا عالم به حوادث و وقايع گذشته و آينده) و دولت حاكم بر همه دولتهايم 6- و من صاحب عصا و ميسم و جنبنده اى كه با مردم سخن گويد مي باشم.(1)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
2. حضرت رسالت (صلّى اللَّه عليه و آله) روزى خطاب به امير المؤمنين (عليه السّلام) كرد و گفت: اى على، گويا من در تو مى نگرم، در روز قيامت و در دست تو عصائى مى بينم از عوسج، و تو به آن عصا گروهى را به بهشت ميرانى و طايفه اى ديگر را به آن عصا، به دوزخ مى فرستى، و به دوزخ مى گوئى كه: بگير فلان را كه از دشمنان من است، و فلان را بگذار كه از محبّان من است.(2)
3. «سعيد اعرج» گفت من و سليمان بن خالد خدمت حضرت صادق (عليه السّلام) رسيديم ابتدا و بدون سابقه سؤالى به من فرمود: سليمان؛ آنچه امير المؤمنين علي بن ابى طالب(علیه السلام) دستور داده بايد انجام داد و آنچه نهى كرده بايد خوددارى نمود. فضيلت و مقام علي (عليه السّلام) همان فضيلت و مقام پيامبر است. پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) برترى بر تمام خلايق دارد. كسى كه عيب جوئى بر امير المؤمنين(علیه السلام) در چيزى نمايد مثل كسى است كه عيب بر خدا و پيامبر بگيرد. ردّكننده علي در چيز كوچك يا بزرگ در حد شرك به خداست. امير المؤمنين (عليه السّلام) باب اللَّه است كه نتوان بسوى خدا رفت مگر از طریق او . راه راه ایشان است و هر كه جز اين راه را برود هلاك شده. همچنين است حكم سائر ائمه (عليهم السّلام) پس از او يكى بعد از ديگرى خداوند آنها را اركان زمين قرار داده و حجت بالغه او هستند بر مردم روى زمين و زير آسمان. مگر نميدانى كه امير المؤمنين (عليه السّلام) فرمود من از جانب خدا تقسيم كننده هستم بين بهشت و جهنم و منم فاروق اكبر (تميز دهنده بين حق و باطل) و صاحب عصا(3) تمام فرشتگان و روح اقرار كرده اند برايم بمانند آنچه اقرار براى محمّد مصطفى (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) نموده اند و بر من نيز بار تبليغ و ارشاد و علم و دانش گذارده شده همان مقدار كه بر حضرت محمّد (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) تحميل گرديده و او مأمور از جانب خدا است. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را خواهند خواست و بر او لباس مي پوشانند و از او مي خواهند صحبت كند شروع به سخن مي نمايد. مرا نيز مي خواهند لباس بر قامتم مي پوشانند و از من مي خواهند سخن بگويم شروع به سخن مي كنم به من امتيازاتى بخشيده اند كه به هيچ كس قبل از من نداده اند. علم بلايا و وقايع را دارم و داراى فصل الخطاب هستم.(4)
4. امير المؤمنين (عليه السّلام) فرمود: من قسمت كننده بهشت و جهنم هستم داخل نمي شود در آن مگر به يكى از دو قسمتى كه من كرده ام من فاروق اكبر و پيشوا براى كسى كه بعد از من است هستم و سفير و مأمورم از جانب كسى كه قبل از من بوده؛ هيچ كس را بر من فضيلت و برترى نيست مگر محمّد مصطفى (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) من و او در يك راه هستيم جز اينكه او را بنام (پيامبر) ناميده اند؛ به من شش امتياز بخشيده اند: علم منايا(5) و بلايا و وصايا و علم انساب و فصل الخطاب من حمله كننده در جنگهايم و پيروزشونده بر قدرتهايم من صاحب عصا و ميسم هستم و آن جنبنده اى هستم كه با مردم سخن مي گويد.(6)
در ترجمه و شرح مصطفوی بر «اصول کافی» درباره جملات فوق می خوانیم:
مراد از عصا يا چوبدستى مخصوصى است كه از پيغمبران به اوصيائشان رسيده و همانست كه دست حضرت موسى (علیه السلام) بوده و دست بدست گشته تا بپيغمبر خاتم (صلی الله علیه و آله) و از او به امير المؤمنين (علیه السلام) رسيده است و يا آنكه كلمه «عصا» كنايه از قدرت و تصرفست و اما ميسم در لغت به معنى آلت نشانه گذارى و آهنى است كه با آن گوسفندان را داغ مي كنند و نشانه مي گذارند تا با گوسفندان ديگر اشتباه نشوند و بدين مناسبت بعضى از شراح گفته اند: مقصود از اينكه على (علیه السلام) صاحب عصا و ميسم است اينست كه او چوپان و گله دار امت است بعد از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) و عصا و ميسم از خصائص چوپان ست و از رواياتى استفاده مى شود كه امير المؤمنين (علیه السلام) در قيامت ابزارى در دست دارد كه ميان دو چشم اهل ايمان علامت «مؤمن» و ميان دو چشم كفار علامت «كافر» مي گذارد.(7)
📚پی نوشت ها:
1. كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، ناشر: کتابفروشی علمیه اسلامیه، 1369ش، چاپ اول، تهران، ج 1، ص 283.
2. شهيد ثانى، زين الدين بن على، شرح مصباح الشريعة، ترجمه عبد الرزاق گيلانى، محقق: محمدبن حسین اقاجمال خوانساری، ناشر: پیام حق، 1377ش، چاپ اول، تهران، ص 262.
3. چنانچه در قرآن كريم آمده آن جناب موجودى است كه قبل از بپا شدن قيامت با عصاى موسى و انگشتر سليمان خواهد آمد و پيشانى مؤمنين و كافران را علامت مي گذارد تا از يك ديگر تميز داده شوند.
4 . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بخش امامت (ترجمه جلد 23 تا 27 بحار الأنوار)، مترجم: موسی خسروی ناشر: اسلامیه،1363ش، چاپ دوم، تهران، ج 3، ص 265.
5. اطلاع از بلاها كه بر مردم عارض مى شود و مرگ و ميرها دارد وصاياى انبياء در اختيار اوست و از نژاد هر كس مطلع است كه حلال زاده است يا حرام زاده.
6 . مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بخش امامت (ترجمه جلد 23 تا 27 بحار الأنوار)، مترجم: موسی خسروی ، ناشر: اسلامیه، 1363ش، چاپ دوم، تهران، ص 265.
7. كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي، ترجمه مصطفوى، ناشر: کتابفروشی علمیه اسلامیه، 1369ش، چاپ اول، تهران، ج 1، ص 283.
🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(53).mp3
5.37M
پرسش و پاسخ اعتقادی
🔹حجه الاسلام #محمدی
جلسه 53 - دلائل قیام امام حسین (ع)
🔰 @p_eteghadi 🔰
میگن تو نماز تیر از پای حضرت علی کشیدند و ایشان متوجه نشدند، پس چطور در حال رکوع نماز انگشتر خود را به فقیر دادند؟
✅ پاسخ
🔹 در قضایای تاریخی، باید به نقل ها و روایات تاریخی مراجعه کرد نه اینکه بر اساس ذهنیات خود چیزی را تایید یا رد کنیم، در مورد آیه ولایت نیز بهترین راه مراجعه به شأن نزول آیه است که توسط گروهها و مذاهب مختلف نقل شده است.
با مراجعه به منابع متعدد معلوم میشود که اعطای انگشتری در حال رکوع نماز توسط امیرالمومنین علیه السلام یک امر مسلم است که نه تنها در منابع شیعه آمده، بلکه علمای اهل سنت هم آن را در کتب تفسیری خود نوشته و برخی از آنها در این مورد معتقد به اجماع هستند. (به تفسیر الدرالمنثور ج۲ ص۲۹۳ و روح المعانی ج۶ ص۱۶۷، مراجعه کنید) این در حالی است که داستان مربوط به کشیدن تیر از پای امیرالمومنین در حال نماز چندان مسلم و معتبر نیست و در منابع اولیه حدیثی و تاریخی ذکر نشده است
اما شبهه بالا از این نشأت میگیرد که گمان می شود توجه به خدا و رسیدگی به خلق خدا با یکدیگر منافات دارد. نخیر! اولیاء الهی در عین توجه به خالق هستی، رسیدگی به نیازهای مخلوقات او (چه نیازهای مادی و چه معنوی مانند هدایت) را وظیفهی خود میدانند. به طور نمونه خود پیامبر که از نظر مقامات معنوی از امیرالمومنین علیه السلام بالاتر است، وقتی در حال نماز متوجه شد طفلی گریه می کند، نماز را سرعت داد تا مادر آن طفل هرچه زودتر به فرزندش رسیدگی کند (كافى / جلد 6- ص 48)
مضافاً اینکه میزان حضور قلب بر اساس نوع، زمان و مکان و عناصر دیگر متفاوت است. آن نمازی که تیر از پای علی علیهالسلام کشیده میشود و ایشان متوجه نمیشود، میتواند نماز واجب یا نماز شب بوده باشد، اما نمازی که در آن به فقیر انگشتر انفاق کرد، یک نماز ساده.
برای توضیح بیشتر میتوان به داستان قرآنی حضرت یعقوب اشاره کرد که وقتی یوسف علیهالسلام پیراهن خود را از مصر برای ایشان فرستاد، گفت: بوی یوسف به مشامم میرسد! (سوره یوسف آیه ۹۴) با اینکه فرسنگها فاصله بود، اما زمانی که حضرت یوسف در همان نزدیکی شهر کنعان، در چاه به سر میبرد، هیچ خبر یا احساسی از او نداشت. این نشان میدهد که حالتهای انسان، حتی اولیاء خدا، در شرایط مختلف، متفاوت است.
ــــــــــــــــ
🔰 @p_eteghadi 🔰