پرسمان اعتقادی
از جمله مسائلی که در مقام سلوک برای سالک به وجود می آید تجلیات اسماء حسنی و صفات حضرت حق در وجود سال
🎤تجلیات اسماء و صفات در اوایل سلوک، شروع می شود، ولکن به لحاظ اینکه هنوز آن صفا و طهارت لازم در قلب و سرّ سالک محقق نگشته، و قابلیت و صلاحیت کافی را به دست نیاورده، از آن تجلیات در حد بسیار ضعیفی برخوردار می گردد.
در ادامه، سالک با مجاهدت های پی گیر و با حصول صفا و طهارت لازم، از تجلیات اسماء و صفات الهی در حد بالاتری برخوردار گشته، و آثار تجلیات را در وجود خود می یابد. قلب سالک به اندازه ای که از نقش اغیار و رسوم خودی پاک گردیده، به همان اندازه هم صلاحیت تابش انوار اسماء و صفات حق را یافته است.
تجلیات اسماء و صفات حضرت حق در وجود انسان، به تناسب کنار رفتن حجاب هاست. با کنار رفتن حجاب ها از روح انسان، و به عبارتی با کنار رفتن حجابها از قلب یا دل، اسماء الهی و صفات او در قلب انسان تجلی می کند.
سالکین الی الله، گاهی به قدر منزلت خویش مظهر و مجلای قسمتی از اسماء الهی بوده و بعضی از آنان مظهر و مجلای اسماء دیگری از اسماء الهی می باشند. در بعضی اسم «علیم»، در دیگری «حلیم»، در بعضی اسم «خبیر» و در بعضی اسم «سمیع» و...
توجه به این حقیقت هم لازم است که تجلیات اسماء برای همه سالکین الی الله پیش نمی آید، برای برخی از سالکین، تجلیات و آثار آن ها در حیات ظاهری آنان معلوم نمی شود، آن هم نه به جهت قصور یا تقصیر در مقام عبودیت و نه به جهت تنزل از مقام و منزلتی که نزد خدای متعال داشت بلکه باز به لحاظ اسراری که در این بین هست.
هر اسمی از اسماء و هر صفتی از صفات الهی که در وجود سالک الی الله تجلی می کند، در هر مرتبه ای از مراتب تجلی آن، به تناسب همان مرتبه، آثار این تجلی در وجود وی ظاهر می گردد.
مثلا در مقام تجلی اسم «بصیر»، در وجود سالک به تناسب مرتبه تجلی سالک از دید بالاتر و برتری برخوردار می گردد، و می بیند آنچه را که قبلا نمی دید و آن چه را که دیگران نمی بینند.
یکی دیگر از معانی تجلیات اسماء و صفات، تجلیات مقام ربوبی با اسماء و صفات مختلف برای سالک الی الله است، که عنایات الهی به اقتضای ربوبیت آن ها را ایجاب می نماید، این تجلیات در حقیقت، تجلیات حق با اسماء و صفات مختلف است در مقام ربوبیت. یعنی تربیت سالک و تکمیل او و پیش بردن و جذب نمودن و حرکت دادن او، و بالاخره بالا بردن و به مقصد رسانیدن او، تا در نهایت سالک را به آرزویش که لقاء و فناء فی الله است می رساند.
حق تعالی در این زمینه می فرماید:
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (1) یعنی خدای متعال ولایت می کند آنانی را که ایمان آورده اند، و با ولایت خود آن ها را از ظلمت ها بیرون می آورد و به عالم نور می رساند و آن ها که کفر ورزیدند، اولیاء آن ها شیطان و جنود او هستند، که با ولایت خود آن ها را از عالم نور بیرون می آورند و به ظلمت ها وارد می سازند و آنها یاران آتش بوده و در آتش به طور همیشه خواهند بود.»
این تجلی در حقیقت تجلی اسم «رب» است. مقام ربوبی به منظور تربیت سالک گاهی در جلوه «هادی» گاهی در جلوه «تواب»، گاهی در جلوه «جبار» و گاهی در جلوه دیگری برای او تجلی می کند،و همین طور گاهی با اسماء «جمال» گاهی با اسماء «جلال»، گاهی با اسم«قابض» و گاهی با اسم «باسط» بر او جلوه می کند. در هر کدام از این تجلیات و به مقتضای هریک از آن ها، سالک از حالات و خصوصیات به خصوص برخوردار شده و وظایف جدیدی داشته و مجاهدات خاصی دارد. ناگفته پیداست که حقیقت امر در مقام عمل روشن می شود و آن چنان که هست معلوم و مشهود می گردد.(2)
📚پی نوشت ها:
1. بقره/257
2. برای اطلاع بیشتر ر. ک: شجاعی، محمد، مجموعه مقالات، سروش، تهران1385، صص260-291
🔰 @p_eteghadi 🔰
توصیهای انسانساز از رسول خدا (ص)
🔻پيامبر خدا صلياللهعليهوآلهوسلم:
تَـكَـلَّـفُوا فِعْلَ الْخَيْرِ وَ جاهِدوا نُفوسَكُمْ عَلَيْهِ، فَاِنَّ الشَّرَّ مَطْبوعٌ عَلَيْهِ الاِنْسانُ
◻️ در كار #خير، خود را به زحمت اندازيد
◻️ و در اين راه با هواوهوس خود مبارزه كنيد؛
◻️ زيرا طبيعت انسان به بدى تمايل دارد.
📚 تنبيهالخواطر: ج ۲، ص ۱۲۰
🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤مفسران و صاحب نظران علوم قرآنی دلایل متعددی را برای قسم های قرآن بر شمرده اند که با بررسی آن ها مطلب روشن می گردد:
1 ـ برخی قائلند سوگندهای قرآن به خاطر نشان دادن عظمت و تاکید بر مطلبی است که بعد از قسم می آید. یعنی این مطلبی که دنباله ی آیات معمولا بیان می کند؛ مطلب مهمی است.
2 ـ حکمت دوم قسم های قرآن این است که گاهی خداوند می خواهد عظمت آن مطلبی را که به آن سوگند یاد کرده، نشان دهد.
از طرفی ستارگان در آسمان ها هر کدام بر مدار و محور خاص با نظم عجیب و دهشت آوری در حرکت هستند و از سویی دیگر قطر این عالم منظم را گروهی دویست میلیارد سال نوری و دسته ای دیگر 20 برابر این تخمین زده اند. این واقعاً جایگاه عظیم و غیر قابل تصوری است و از وجوه اعجاز قرآن کریم است که این مسأله را که امروز علم بشری به گوشه ای از عظمت آن پی برده است قسم به آن را عظیم و بزرگ می شمارد.(1)
همچنین سوگندهای قرآن فکر وعقل انسان را توسعه می دهد؛ در واقع تمام هستی را جولانگاه فکر و بشر قرار می دهد و وی را در عالم محسوسات و مادی عالم غیب به پرواز در می آورد زمین و خورشید و ستارگان و کهکشان ها وحتی انجیر و زیتون را در برابر فکر او عرضه می کند تا همه و همه را مورد مطالعه قرار دهد و با تحقیق و دقت آن ها را بررسی کند.
3 ـ احتمال دارد که در سوگندهای قرآن «رَب» در تقدیر است، یعنی « والفجر » در اصل «رب الفجر» بوده، یعنی سوگند به پروردگار سپیده دم و اصولا هر جا خداوند به امور مادی قسم می خورد یک «رب» در تقدیر است. مثلا سوگند به پروردگار خورشید، سوگند به پروردگار ماه و ....
در نتیجه می توان این سه احتمال را با هم جمع کرد، زیرا با هم منافاتی ندارند، به هر حال سوگندهای قرآن هم اشاره به عظمت مطلبی که به آن قسم یاد شده وهم عظمت مطلبی که برایش قسم خورده دارد و هم بر عظمت خالق آن ها ناظر است. بنابراین قسم ها و سوگندهای قرآن برای اثبات راستگویی خداوند تبارک و تعالی نیست؛ بلکه برای نشان دادن عظمت این گونه مطالب و اهمیت آنهاست.(2)
📚پی نوشت ها:
1. ر.ک:علامه طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلامی، قم، 1382ش، ج 19، ص 26-27.
2. ر.ک: تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1384ش، ج 33 ، ص 265.
🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(23).mp3
4.61M
🔹حجه الاسلام #محمدی
پرسش و پاسخ اعتقادی
جلسه 23 - هدایت به امر یکی از ویژگی های امام
🔰 @p_eteghadi 🔰
و اما ملل متمدن دنيا كه به حكم قصاص اعتراض كردهاند، نه براى اين است كه اين حكم نقصى دارد، بلكه براى اين است كه آنها احترام و شرافتى براى دين قائل نيستند، و اگر براى دين حد اقل شرافتى و يا وزنى معادل شرافت و وزن اجتماع مدنى قائل بودند تا چه رسد به بالاتر از آن، هر آينه در مسئله قصاص همين حكم را مي كردند.(7) اسلام دينى است كه براى دنيا و هميشه تشريع شده نه براى قومى خاص و امتى معين، و ملل مترقی دنيا اعتراضى كه به حكم قصاص اسلام كردهاند از اين رو بوده كه خيال كردهاند افرادش كاملا تربيت شدهاند و حكومتهايشان بهترين حكومت است، و استدلال كردهاند به آمارگيرىهايشان كه نشان داده در اثر تربيت موجود، ملت خود بخود از كشتار و فجايع متنفرند و هيچ قتلى و جنايتى در آنها اتفاق نمىافتد، مگر به ندرت؛ و براى آن قتل نادر و احيانى هم، ملت به مجازات كمتر از قتل راضى است. و در صورتى كه اين خيال ايشان درست باشد اسلام هم در قصاص، كشتن را حتمى و متعين ندانسته، بلكه يك طرف تخيير شمرده و طرف ديگر تخيير را عفو دانسته است. بنا بر اين چه مانعى دارد حكم قصاص در جاى خود و به قوت خود باقى بماند، ولى مردم متمدن، طرف ديگر تخيير را انتخاب كنند و از عقوبت جانى عفو نمايند؟ هم چنان كه آيه قصاص هم خودش به اين معنا اشاره دارد: « فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ ...» (8) مىفرمايد: هر جنايتكار قاتل كه برادر صاحب خونش از او عفو كرد و به گرفتن خون بها رضايت داد، در دادن خون بها امروز و فردا نكند و احسان او را تلافى نمايد، و اين لسان، خود لسان تربيت است مىخواهد به صاحب خون بفرمايد: (در عفو لذتى است كه در انتقام نيست) و اگر در اثر تربيت كار مردمى بدين جا بكشد، كه افتخار عمومى در عفو باشد، هرگز عفو را رها نمىكنند و دست به انتقام نمي زنند. اگر ملتى به آن حد از ارتقاء رسيد، و به نحوى تربيت شد كه از عفو لذت ببرد، اسلام هرگز به او نمىگويد چرا از قاتل پدرت گذشتى؟ چون اسلام هم او را تشويق به عفو كرده؛ و اگر ملتى هم چنان راه انحطاط را پيش گرفت و خواست تا نعمتهاى خدا را با كفران جواب بگويد، قصاص براى او حكمى است حياتى، در عين اين كه در آن جا نيز عفو به قوت خود باقى است. (9)
____________
📚(1) بقره، 179.
(2) ترجمه الميزان، ج1، ص 657.
(3) قاموس قرآن، ج6، ص، 13.
(4) ترجمه الميزان، ج1، ص 657.
(5) بقره، 178.
(6) ترجمه الميزان، ج1، ص 660.
(7) ترجمه الميزان، ج1، ص 662 و 663.
(8) بقره، 178.
(9) ترجمه الميزان، ج1، ص 664.
🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤«وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»، و براى شما در قصاص، حيات و زندگى است، اى صاحبان خِرد! شايد شما تقوا پيشه كنيد. (1) كلمه (قصاص) مصدر از (قاص يقاص) است و اين كلمه از (قص اثره، جا پاى او را تعقيب كرد) مىباشد. (قصاص- داستانسرا) را هم به همين مناسبت قصاص مىگويند كه آثار و حكايات گذشتگان را حكايت مىكند، كانه اثر گذشتگان را دنبال مىنمايد، پس اگر قصاص را قصاص ناميدهاند براى اين است كه جانى را در جنايتش تعقيب می كنند، و عين آن جنايت كه او وارد آورده بر او وارد مىآورند. (2) قصاص، مقابله به مثل در جنايت عمدى است. اگر انسان بداند كه در صورت كشتن كسى، او را خواهند كشت كسى را نمي كشد. و اين سبب حيات و زنده ماندن مردم مي شود لذا فرموده «فِي الْقِصاصِ حَياةٌ». از آيه (بقره، 178) روشن مي شود كه حسّ انتقام و عاطفه هر دو در اسلام مراعات شده است. اگر طرف در قتل عمدى بخواهد انتقام بكشد مجاز است و اگر بخواهد عفوّ كند باز مجاز است. «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ» آمدن لفظ «اخ» براى تحريك عاطفه و رحمت است پس قصاص يك انتقام خشن و بىبدل نيست، بلكه بدل و عوض هم دارد و آن عفو و گرفتن خونبهاست. عدّهاى از قانونگذاران و نويسندگان قصاص را مخالف مصلحت و عاطفه دانسته و آن را حكمى ناروا قلمداد كردهاند و به جاى آن زندان گذاشتهاند، ولى گويند از روزی كه زندان جاى قصاص را گرفته شماره قتل در عالم رو به كثرت نهاده است. (3) «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ، لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛ اين جمله به حكمت تشريع قصاص اشاره مي كند، و هم توهمى را كه ممكن است از تشريع عفو و ديه به ذهن برسد، دفع مي نمايد، و نيز مزيت و مصلحتى را كه در عفو است، يعنى نشر رحمت و انگيزه رأفت را بيان نموده، مىفرمايد: عفو به مصلحت مردم نزديكتر است، تا انتقام. «فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شىَْءٌ ٌ»؛ حاصل معناى اين جمله اين است كه عفو هر چند تخفيفى و رحمتى است نسبت به قاتل، (و رحمت خود يكى از فضائل انسانى است)، و لكن مصلحت عموم تنها با قصاص تامين می شود. قصاص است كه حيات را ضمانت می كند، نه عفو كردن و ديه گرفتن و نه هيچ چيز ديگر. «يا أُولِي الْأَلْبابِ»؛ و اين حكم هر انسان داراى عقل است. و اين كه فرمود: (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)، معنايش اين است كه بلكه شما از قتل بپرهيزيد؛ و اين جمله به منزله تعليل است، براى تشريع قصاص. (4) در عصر نزول آيه قصاص و قبل از آن نيز عرب به قصاص و حكم اعدام قاتل، معتقد بود، و لكن قصاص او حد و مرزى نداشت بلكه به نيرومندى قبائل و ضعف آنها بستگى داشت. در ملت يهود نيز آنها به قصاص معتقد بودند؛ ولى ملت نصارى بطورى كه حكايت كردهاند در مورد قتل، به غير از عفو و گرفتن خون بها حكمى نداشتند. ساير شعوب و امتها هم با اختلاف طبقاتشان، فى الجمله حكمى براى قصاص در قتل داشتند هر چند كه ضابطه درستى حتى در قرون اخير براى حكم قصاص معلوم نكردند. در اين ميان، اسلام عادلانه ترين راه را پيشنهاد كرد، نه آن را به كلى لغو نمود، و نه بدون حد و مرزى اثبات كرد، بلكه قصاص را اثبات كرد، ولى تعيين اعدام قاتل را لغو نمود و در عوض صاحب خون را مخير كرد ميان عفو و گرفتن ديه، آن گاه در قصاص رعايت معادله ميان قاتل و مقتول را هم نموده، فرمود: آزاد در مقابل كشتن آزاد، اعدام شود، و برده در ازاء كشتن برده و زن در مقابل كشتن زن: «الحرُّ بِالحرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنثىَ بِالْأُنثىَ» (5). (6) قرآن كريم و قانون اسلام در تمامى دنيا چيزى كه بهاى انسان شود و ميزانى كه با آن ميزان بتوان انسان را سنجيد، سراغ نمي دهد مگر يك چيز، آن هم ايمان به خدا و دين توحيد است. و بر اين حساب وزن اجتماع انسانى و وزن يك انسان موحد، نزد او برابر است و چون چنين است حكم اجتماع و فرد نزد او يكسان مىباشد. پس اگر كسى مؤمن موحدى را بكشد، در اسلام با كسى كه همه مردم را بكشد يكسان است، به خاطر اين كه هر دو به حريم حقيقت تجاوز نموده، هتك حرمت آن كردهاند. هم چنان كه قاتل يك نفر با قاتل همه مردم از نظر طبيعت وجود يكسان است.
🎤عفو الهی نادیده گرفتن و به حساب نیاوردن لغزش ها، عیبها و محو آثار نامطلوب آنهاست.
اما غفران ربوبی: غفران عبارت است از افاضات و رحمت هایی که به دنبال نادیده گرفتن لغزش ها و خطاها و نقیصه ها متوجه انسان می گردد و او را تکمیل می کند. غفران بعد از عفو است.
کسی که مشمول مغفرت می شود نقیصه ای که در وجود وی هست و مبدا ذنب و خطاست با غفران ربوبی از میان برداشته می شود و به جای آن حسن و کمالی به او افاضه می گردد که دیگر به طرف ذنب و خطا کشیده نمی شود و ذنب و خطیئه از او سر نمی زند و ذنبها و خطاهای گذشته نیز از میان برداشته می شود.
در حقیقت، دو مسئله در این بین هست یکی نقایص و عیوبی که در ذات انسان می باشد و دیگری ذنب ها و خطاهایی که به لحاظ داشتن همان نقایص و عیوب از وی سر می زند؛ آن جا که مقام ربوبی با اسم «عفو» برای انسان متجلی می کند و با صفت عفو و گذشت با وی مواجه می شود، هر دو مسئله را نادیده می گیرد و آثار نامطلوب و مضر هر دو را محو و نابود می نماید.
اما آن جا که مقام ربوبی با اسم «غفور» تجلی می کند و با صفت غفران وی مواجه می شود هر دو مسئله را از میان برمی دارد آن هم بدین ترتیب که در مرتبه اول با ایصال رحمت و افاضه کمال نقایص و عیوب وجودی و ذاتی سالک را مبدل به محاسن و کمالات می کند و در مرتبه بعدی با از میان برداشتن نقایص و عیوب مزبور او را از خطاهای گذشته و آینده پاک می دارد و نه تنها از آنها پاک می دارد بلکه با تبدیل نقایص و عیوب به محاسن و کمالات او را به طاعت ها و عبودیت ها موفق می دارد.
بنابراین اگر عفو و گذشت ربوبی نباشد سالک با شکست روبرو شده و کنار زده می شود و اگر غفران ربوبی نباشد سالک از حرکت و پیشرفت می ماند و متوقف می گردد.
برای ارباب ذوق این نکته هم پوشیده نیست که در دعاهای وارده مسئله طلب غفران بیشتر از مسئله طلب عفو به چشم می خورد آن هم به نسبت خیلی بالاتر. نه تنها در دعاها این چنین است بلکه در آیات قرآنی نیز مسئله «غفران» بیشتر از مسئله «عفو» عنوان شده است.
همچنین اسم «عفو» کمتر از اسم «غفور» به چشم می خورد و به عکس اسم «غفور» بیشتر از اسم «عفو» آمده است.
در سوره نساء آمده: «فَأُولَٰئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا (1) پس اینانند که امید است خدا از آنان درگذرد؛ و خدا همواره عفو کننده و صاحب مغفرت است»
آوردن اسم «غفور» بعد از اسم «عفو» در این آیه در مرحله اول از این امر حکایت می کند که اسم «غفور» غیر از اسم «عفو» و غفران او غیر از عفو اوست. و در مرحله دوم از این نکته خبر می دهد که غفران ربوبی بعد از عفو ربوبی است و در مرحله سوم حامل این اشارت است که غفران او بعد از عفو او، عنایتی است بعد از عنایت، و عنایتی است فوق عنایت.
تدبر در آیات به خوبی این حقیقت را برای ما روشن می گرداند که غفران ربوبی از افاضات خاصی است که از جانب مبدأ متعال از طریق ملائکه مدبر به منظور تربیت و تکمیل و به منظور رفع نقایص و عیوب وجودی به آن ها که در زمین هستند واصل می گردد.
غفران ربوبی دارای مراتب می باشد و در هر درجه ای از درجات ایمان و در هر منزلی از منازل سلوک به تناسب همان درجه و همان منزل مرتبه خاصی از غفران هست. به هر اندازه که غفران او شامل سالک می گردد به همان اندازه هم رسوم خودی از او برطرف می شود تاجایی که با شمول کامل غفران از نام و نشان خودی او خبری نمانده و همه رسوم وی هالک گشته و وجه الله در وجود او به ظهور برسد و او فانی در آن گردد.(2)
📚پی نوشت ها:
1. نساء/ 99.
2. برای اطلاع بیشتر ر. ک: شجاعی، محمد، مقالات، سروش، تهران1385، صص295-304
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
💠 قسم دوم از اقسام رحمت های ائمه معصومین علیهم السلام : 🔹رحمت های عقلی _ شماره ۲ #این قسم از رحمت
💠 راه برخورداری از رحمت ویژه ائمه معصومین علیهم السلام _ شماره ۳
🔸هرچند رحمت ویژه اهل بیت علیهم السلام عام است و همچون سیل سرازیر شده و تشنگان مسیر را سیراب میکند.
🔰 پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: خدا به داود علیه السلام وحی فرستاد که ای داود ! همانگونه که خورشید از نور دادن به کسی که در محدوده مسیر نور آن باشد مضایقه نمی کند ، رحمت من نیز از کسی که در آن قرار گیرد مضایقه نمی کند.
#به همین دلیل ،دیدن ظاهر معصوم هر چند افتخار بسیار بزرگی است ،ولی چندان مهم نیست، مهم آن است که بتوانیم شخصیت معنوی معصوم را ببینیم تا معصوم ما را ببیند و خود را در مسیر رحمت معصوم قرار دهیم.
🔹 عمده ترین چیزی که سبب می شود انسان مورد رحمت معصومین علیهم السلام قرار گیرند آن است که وقتی پرونده اعمال ما به دست آنها می رسد مایه خوشحالی و رضایت آنها شود.
📚 ادب فنای مقربان _ ص ۱۶۹ _۱۷۰
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
اسلام چگونه وارد «اندلس» شد و چگونه سقوط کرد؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
⏺"اندلس" بخشی از شبه جزیره "ایبری" است که کشور پرتقال و اسپانیا در آن وجود دارد. این منطقه در جنوب غربی اروپا واقع شده و قاره اروپا و آفریقا را به هم متصل می کند. مردم این منطقه تا قبل از قرن ششم میلادی رومی بودند اما پس از مدتی، قومی با عنوان "ویزیگوتها" به رومیان حمله نموده و این منطقه را تصرف کردند. این قوم با ظلم، ستم و جنایت علیه مردم، آنان را در تنگنا و فشار قرار دادند به گونه ای که مردم این منطقه منتظر راه نجاتی بودند تا از دست "ویزیگوتها" خلاصی یابند.
⤴️با ورود اسلام به این منطقه و شکست "ویزیگوتها" از اعراب مسلمان، مردم این منطقه به سرعت اسلام را پذیرفتند و اسلام در آن جا فراگیر شد. در اواخر قرن اول در دولت "بنی امیه"، "طارق بن زیاد" که دست به فتوحات در آفریقا زده بود از تنگه ای که آفریقا را به اروپا وصل می نمود و بعدها به نام خود "طارق"، تنگه "جبل الطارق" نامیده شد با لشکریانش به منطقه "جزیره ایبری" آمدند(1) و در نبرد با "ویزیگوتها" این منطقه را تصرف نموده و مردم را از ظلم و ستم حاکمان مستبد این سامان رهایی بخشیدند.
اسلام در این منطقه ترویج شد و تا 800 سال بر "اندلس" ، اسپانیای امروزی حاکم بود اما با مشکلاتی که بعدها برای مسلمانان به وجود آمد اسلام "اندلس"، رو به افول گذاشت تا این که از بین رفت و اکنون قدرت در دست مسیحیان است.
عوامل متعددی در این میان وجود داشت که حکومت اسلامی "اندلس" را به سقوط کشانید. مهمترین عامل در مرحله اول جنگ نرم و سپس عملیات نظامی، جنگ سخت بود. جنگ نرم را میتوان در گسترش میگساری ، ترویج روابط نامشروع ، روی آوردن جوانان به لهو و لعب دانست.
در این میان خیانت افسران مسلمان و خود فروخته قابل توجه است.
⏺یکی از این افسران خائن به ملت و دین اسلام "براق بن عمار" است. او با نفوذی که به دربار فرمانروا و حاکم "قرطبه" داشت توانست جایگاه خاصی را برای خود فراهم نماید. "براق" خود را به "کلیسا" و "پاپ" فروخته بود و در ظاهر رابط پیامهای سلاطین و حاکمان مسلمان و مسیحی بود اما در حقیقت به عنوان عنصری خائن و جاسوس "واتیکان" فعالیت داشت. روزی در جلسه کوچکی با حضور دو نفر از بزرگان مسیحیت و فرمانده سپاه مسیحیان، "براق بن عمار" را در جریان جنگی تمام عیار علیه مسلمانان قرار دادند. آنان انگیزه خود را باز پس گیری کشورشان از مسلمانان مطرح نمودند و از "براق" خواستند تا در این امر آن ها را یاری دهد.
"براق" که در میان مسلمانان "اسپانیا" بزرگ شده بود و از روحیه ى آنان کاملاً آگاه بود، گفت: «جنگ شما با مسلمان ها در شرایط فعلى اشتباه است و سپاه و قدرت "اروپا" هر چه باشد، نمى تواند در برابر مسلمان ها بایستد؛ زیرا مسلمانان هرگاه مذهب و آیینشان را در خطر ببینند، سرسختانه از آن دفاع مى کنند و دشمن را هر که باشد نابود مى کنند. از این رو، نخست باید شور فداکارى و دین دارى و شجاعت را در مسلمان ها سست کرده، آن گاه آنان را از پاى درآورید. بهتر است هم اکنون قرار داد صلحى با سه اصل مهم به آن ها پیشنهاد نمایید:
1. آزادى مذهب
2. آزادى آموزش و پرورش
3. گسترش روابط تجارى و بازرگانى
"براق بن عمار" به آنان گفت زمانی که آزادی مذهب را مسلمانان پذیرفتند کشیشان شما به راحتی می توانند جوانان مسلمان را به دین خود سست و بی عقیده کنند. زمانی که آموزش و پرورش آزاد شد شما می توانید با برگزاری کلاس و مدارس فرزندان مسلمان را به دین و کیش خود درآورید و از لحاظ آموزشی و تحصیل در دستان شما قرار می گیرند.
در معاملات و مراودات تجاری با آنان بر اثر نشست و برخاست و رفت و آمد با شما می توانید آنان را به میخواری و باده گساری که در بین آن ها ممنوع است ترغیب نمایید در این صورت است که به راحتی آنان را مانند گوسفند برانید و همانند خرگوش شکار کنید این سه روش در مجمع عمومی مسیحیان تصویب شد. آن گاه به دربار "مالک بن عباد" حاکم "قرطبه" فرستاده شد.» (2)
"مالک" پیشنهاد را در جلسه امیران شهرها، مطرح کرد که آنان صلح نامه را پذیرفتند و بدین سان با مزدورى و خیانت یک افسر مسلمانِ دین فروش، بر سر مسلمانان آن چه نباید مى آمد، آمد.
این عنصرِ خودباخته، بعدها، آخرین خوش خدمتى اش را نیز به لشگریان مسیحى نشان داد و با دسیسه بازى هایش موفق شد، یکى از پطرس ها به نام "شیل" را به عنوان «افسر رشید ارتش» به "مالک بن عباد" معرفى کند.
او هم به این منظور که سربازان مسلمان از چگونگى تجهیزات نظامى مسیحیان و فنون جنگى شان آگاه شوند، وى را به عنوان «مشاور نظامى» استخدام نمود و به او اجازه داد هر که را صلاح مى داند، براى آموزش نظامى به خدمت ارتش مسلمانان وارد کند. با این نقشه خائنانه، ارتش اسلام هم یکسره در اختیار مسیحیان قرار گرفت.3)
پرسمان اعتقادی
⏺"اندلس" بخشی از شبه جزیره "ایبری" است که کشور پرتقال و اسپانیا در آن وجود دارد. این منطقه در جنوب غ
❇️پس از خیانت های مکرر "براق بن عمار" افسر مسلمان خائن، مسلمانان "اندلس" غرق در فساد و میخوارگی و بی بند وباری شدند. دختران اروپایی در میان جوانان مسلمان در مهمانی های شبانه به سر می بردند غافل از این که چه سرنوشت شومی در انتظار آنهاست. کم کم باورها و اعتقادات دینی مردم کم رنگ شد مساجد و نمازخانه ها محل حضور پیرمردان و پیر زنان شد. جوانان به لهو و لعب مشغول بودند. امر آموزش و پرورش جوانان در دست مسیحیان بود. نیروهای نظامی مسلمان تحت امر و سیطره مسیحیان بودند. از هر نظر که ملاحظه کنید حکومت اسلامی "اندلس" در ضعف و انحطاط شدیدی قرار داشت اکنون جامعه اسلامی در مبارزه جنگ نرم خود را باخته بود و مسیحیان از این مرحله به سادگی هر چه تمامتر گذر کردند و اکنون نوبت به جنگ سخت و نبرد نظامی بود.
در این بین، جنگ ها و مبارزات مسلحانه علیه مسلمانان آغاز شد با توجه به ضعف سیاسی، دینی و نظامی مسلمانان، شهرهای مسلمان نشین یکی پس از دیگری با حمله نظامی مسیحی سقوط می کرد. مسیحیان پس از فتح "اشبیلیه" (سویل) و چند شهر دیگر بر "قرطبه" دست یافتند. سپس مسجد جامع "قرطبه" را که بنایى بى مانند و از آثار تاریخى مسلمانان بود با خاک یکسان کردند و محل آن را مرکز فساد قرار دادند. کتابخانه عمومى "قرطبه" را که بیش از 80 هزار جلد کتاب داشت، به آتش کشیدند و چهار هزار نفر از ساکنان آن جا را قتل عام کردند. آن گاه بسیارى از دوشیزگان اشراف و بزرگان مسلمانان را در میان امیران ارتش مسیحى تقسیم نمودند. و در حدود سه قرن بعد، تمام "اندلس" به دست مسیحیان افتاد و اسلام در این منطقه از بین رفت.(4)
این بود سرنوشت کشور و مردمی که دست از اعتقادات و باورهای دینی خود برداشته و رو به سوی فساد و بی بندباری آوردند و در جنگ نرم دشمن شکست مفتضحانه ای خوردند. پس باید هوشیار باشیم که این سرنوشت برای ما مردم مسلمان ایران تکرار نگردد «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم»؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.(5)
📚پی نوشت ها:
1. لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه محمد تقی فخر داعی گیلانی، انتشارات علمی، تهران، 1334ش، ص 331.
2. محقق، سید علی، اندلس سرزمین خاطره ها، انتشارات علی ابن ابی طالب، 1361ش، قم، ص 72.
3. همان، ص 73.
4. همان.
5. رعد/ 11.
🔰 @p_eteghadi 🔰
هدایت شده از قاصدک
🔴 1میلیون تومان برای یک نفر 🔴
💰جایزه اولین قرعهکشی هفتگی #جشنواره_پاییزه_شارژ_ایتا
⏱ فقط تا ساعت 20 فردا فرصت دارید با عضویت در کانال و خرید شارژ از پرداخت ایتا برنده اولین جایزه یک میلیون تومانی باشید:
https://eitaa.com/joinchat/2001600546C318f205945
«ضمنا هرشب به قید قرعه به 10 نفر از اعضای کانال هدیه نقدی تقدیم میشود»
🔰کانال رسمی شارژ همراه با ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/2001600546C318f205945
🔺 به خرج كردن دو چندان، گرفتار می شوی!
🔅 #امام_باقر_علیه_السلام :
🔸 «ما مِن عَبدٍ يَبخَلُ بنَفَقَةٍ يُنفِقُها فيما يُرضِي اللّهَ إلاّ ابتُلِيَ بأن يُنفِقَ أضعافَها فيما أسخَطَ اللّهَ» .
🔹 «هيچ بنده اى نيست كه از خرج كردن چيزى در راهى خدا پسندانه بخل ورزد، مگر اينكه به خرج كردن دو چندانِ آن در راهى خدا ناپسند گرفتار شود».
📚 بحار الأنوار : ج ٧٨ ص ١٧٣ ح ١٢
🔰 @p_eteghadi 🔰
💠 اصلاح فکر 💠
❓بعضیها سوال میکنند: فکر خود را چگونه اصلاح کنیم؟
به این شکل. از اینجا:
فکر خوب داشته باشید.
مثلا فکر خدمت به خلق.
❌نگو اگر این ماشین، یک مرتبه دیگر بوق زد، شیشهاش را میشکنم!!
یا همسایهی طبقهی بالا، اگر سر و صدا کرد، میروم به در خانهاش لگد میزنم!!
نه، فکر خود را اصلاح کن و امتیاز بگیر، عمل شما هم اصلاح میشود.
👈اگر میخواهید به معدن نیکیها برسید فکر خود را نیک کنید.
همیشه در فکر خدمت به خلق باشید. همیشه در این فکر باشید که مفسدهای را برطرف کنید.
بین دو نفر که با هم درگیر شدهاند را اصلاح کنید.
اتّحاد و همبستگی ایجاد کنید.
نه اینکه کنار شخصی بنشینید و بگویید فلانی حقّش بود، کاش بیشتر جواب او را داده بودی!
♨️این زبان، زبان شیطان است.
اینها را اصلاح کنید.
اصلاح عمل انسان، از سرچشمهی آن، که فکر است باید صورت بگیرد.
🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤برای رسیدن به جواب سوال خود به این چند نکته مهم توجه بفرمایید:
1- خدا در قرآن می فرماید: «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»؛ و اين كه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست آنقدر نصیب انسان می شود که تلاش می کند(1)
پس نقش تلاش و کوشش را در به دست آوردن روزی نباید فراموش کرد.
2- قرآن می فرماید رزق و روزی همه موجودات بر عهده خدا است نه این که برای آن تلاش نکنیم بلکه نباید غصه به دست آوردن آن را بخوریم و برای آن حرص و طمع نداشته باشیم:
«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ»؛ و هیچ جنبنده در زمین نیست جز آن که روزیش بر خداست و خدا قرارگاه (منزل دائمی) و آرامشگاه (جای موقت) او را می داند، و همه احوال خلق در دفتر علم ازلی خدا ثبت است.(2)
3- انسان مکلف است که روزی حلال کسب کند اگر انسان به سمت روزی حرام میل پیدا کرد از روزی حلال او کم می شود و جایگزین روزی حلال، روزی حرام می شود و در قیامت بازخواست نیز می شود.
امام هادي (علیه السلام) مي فرمايد: «إِنَّ الْحَرَامَ لَا یَنْمِی وَ إِنْ نَمَی لَا یُبَارَکُ لَهُ فِیهِ وَ مَا أَنْفَقَهُ لَمْ یُؤْجَرْ عَلَیْهِ وَ مَا خَلَّفَهُ کَانَ زَادَهُ إِلَی النَّار»؛ همانا [مال] حرام، افزایش نمی یابد و اگر افزایش یابد، برکتی در آن نیست و اگر آن را انفاق کند، پاداشی نمی برد، و آنچه بر جای می گذارد، توشه اش به سوی آتش خواهد بود.(3)
4- انسان در دنیا با مشکلات و امتحان هایی روبرو است که برای انسان های مؤمن این امتحانات بیشتر از دیگران است و مخصوصا در بحث رزق و روزی و کسب حلال این امتحانات برای مؤمنین بیشتر می شود تا جایی که می فرماید: عبادت 10 جزء است که 9 جزء آن کسب روزی حلال است. پس انسان باید بر این امتحان الهی بسیار صبور باشد و تلاش خود را برای سربلند بیرون آمدن از این امتحان بنماید.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «العباده عشرة اجزاء تسعة أجزاء في طلب الحلال»؛ عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن درآمد حلال است».(4)
5- خدا در قرآن می فرماید : هر کس که تقوای الهی را پیشه کند خدا راه بیرون رفت از مشکل را برای او می گشاید و هر کس بر خدا توکل کند خدا او را کفایت می کند:
«وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَی ءٍ قَدْراً»؛ و هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند، و او را از جایی که گمان ندارد روزی می رساند، و هر کس بر خدا توکل کند کفایت امرش را می کند، خداوند فرمان خود را به انجام می رساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است.(5)
پس در بحث رزق و روزی، همه این فاکتورها را باید در نظر گرفت و دانست که در محضر خدا هستیم و برای تقرب به او زندگی مؤمنانه داریم.
📚پی نوشت ها:
1. نجم/ 39.
2. هود/ 6.
3. کلینی، الکافی، اسلامیه، تهران، 1404، ج 5، ص 125، ح 7.
4. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، اسلاميه، ج 2، ص 184، ح 6.
5. طلاق/ 3.
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
اسلام نظرش درباره آزادی چی هست؟ آیا مخالف آزادی است یا موافقش؟ منظورم آزادی بیان در سیاست و دین هست
برای پاسخ به پرسش مورد نظر توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
1. آزادي بيان يکي از مهمترين و با ارزش ترين حقوق و خواسته هاي هر جامعه خصوصا جوامع اسلامی است اما اين واژه از جهات متعددي دچار ابهام بوده است. از این رو، نخست باید آزادی بیان را تعریف نمود. تعاريف متعددي از آزادى بيان(Freedom of speech) ارائه گرديده است. در يک تعريف، آزادي بيان عبارت است از «آزادى افراد در بيان عقيده و ايراد نطق و خطابه بدون ترس از دخالت دولت».(1) و در تعريفي ديگر «آزادي بيان بدين معنا است كه آدمی علی رغم این که به خاطر داشتن عقيده مخالف -چه در امور ديني و چه در امور سياسي- نبايد مورد تعقيب قرار گيرند، بايد بتواند عملاً عقيده خود را ابراز نمايد و براي اثبات و احيانا به دست آوردن همفكران ديگر، درباره آن تبليغ كنند.»(2)
2. تردیدی نیست که طرح و تعارض انديشه هاي مختلف، از نظر علمي و سياسي، موجب رشد علم و افكار جوامع بشري است و مي تواند منافع زيادي را براي فرد و اجتماع در برداشته باشد. چنانكه سلب اين آزادي موجب ركود افكار و علوم بشري بوده و حركت تكاملي جامعه و افراد را مختل خواهد ساخت. ممنوع كردن انسان از اين نعمت الهي بزرگترين تجاوز به طبيعي ترين و فطري ترين حق انساني او مي باشد. از این منظر، شهيد مطهري آزادي بيان را به عنوان يگانه راه نجات اسلام در طول تاريخ و نظام جمهوري اسلامي در آينده مي داند: «هر كس مي بايد فكر و بيان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنين صورتي است كه انقلاب اسلامي ما راه صحيح پيروزي را ادامه خواهد داد ... اگر در جامعه ما محيط آزاد برخورد آرا و عقايد به وجود بيايد به طوري كه صاحبان افكار مختلف بتوانند حرف هاي شان را مطرح كنند و ما هم در مقابل، آراء و نظريات خودمان را مطرح كنيم، تنها در چنين زمينة سالمي خواهد بود كه اسلام هر چه بيشتر رشد مي كند.»(3)
3. اسلام براي آزادي بيان، اصالت و قداست ممتازي قائل شده است و آن را به رسميت شناخته و از آن به عنوان ابزاري براي شكوفايي انديشه و رشد و تعالي مادي و معنوي بشر ياد مي کند. آيات فراوانى از قرآن كريم در مورد تعقل، تفقه، گفتوگو به طريق احسن، گزينش بهترين سخن، امر به معروف و نهي از منکر، مشورت، نقل ديدگاه هاي مخالفين و موافقين و... وارد شده است كه هر يك نمونه روشنى از آزادى بيان شمرده مىشوند. در ادامه، برخی از این آیات را مرور می کنیم:
الف. برهان طلبي: قرآن در برخورد با مخالفان، آنان را به «بيان» دلايل خود فرا مىخواند: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»(4)
ب. نهي از کتمان حقيقت: خداوند در موارد متعدد، کساني که از روي هوس يا ترس و طمع ، به کتمان حق و خودسانسوري روي مي آورند را نکوهش کرده و خواستار تبيين حقايق است: «لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُون»(5). مسلماً لزوم بيان حق و ممنوعيت کتمان، با آزادي بيان در تلازم است و گرنه جايي براي نکوهش از کتمان و لزوم بيان باقي نخواهد ماند.
ج. گزينش بهترين: خداوند به کساني که پس از شنيدن سخنان مختلف بهترين را بر مي گزينند ، مژده هدايت و برخورداري از تعقل را مي دهد: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الألبابِ».(6) تنها در فضاي آزادي انديشه و بيان ، شنيدن سخنان و ديدگاههاي مختلف و انتخاب بهترين امکان پذير است؛ اگر آزادي بيان نباشد، طبعاً گفته هاي مخالف امكان بروز ندارد تا مردم آن را شنيده ودست به مقايسه، انتخاب و پيروي از بهترين نمايند.
د. جدال احسن: اسلام همواره پيروان خويش را به اين مهم توجه داده است كه در مناظره و روياروئي هاي علمي خويش، مجادلة نيكو را در پيش بگيرد تا حقايق به صورت روشن و شفاف براي همگان آشكار شود. در اين زمينه در قرآن كريم مي خوانيم: «ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِي أَحْسَنُ»؛ یعنی: «با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن!»(7) و «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتي هِي أَحْسَن»؛ یعنی: «با اهل كتاب جز به روشى كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد.»(8) تعبير به «احسن»، تعبير جامعي است كه تمام روش هاي صحيح و مناسب مناظره و مباحثه را چه در لفظ و چه در محتواي سخن و چه در آهنگ گفتار و حركات ديگر در بر مي گيرد.
پرسمان اعتقادی
اسلام نظرش درباره آزادی چی هست؟ آیا مخالف آزادی است یا موافقش؟ منظورم آزادی بیان در سیاست و دین هست
بي شك، اين ترغيب و تشويق در صورتي ارزشمند است كه شريعت مقدس اسلام، به طرف مقابل، فرصت ابراز عقيده و نظر مخالف را داده و او را در ارائه نظر و انديشه خويش آزاد گذاشته باشد، و گرنه در صورت نبودي ميداني براي بيان واظهار عقيده، دستور به جدال احسن، بي معنا خواهد بود.(9) آیاتی که متضمن آزادی بیان هستند، بیش از این موارد می باشند که بررسی تفصیلی آنها در این مقال نمی گنجد.
4. افزون بر آیات قرآنی، سیره نبوی نیز گواه بر قبول آزادی بیان است. پيامبر گرامي اسلام (صلی الله علیه و آله) همواره با سعه صدر در برابر آرا و انديشه هاي مختلف، برخورد مي نمود و اجازه مى داد صاحبان انديشه ، ديدگاه ، انتقاد و اعتراض خود را بدون هيچ گونه ترس و نگراني بيان كنند.
استاد مطهري در اين زمينه مي گويد: «شما كى در تاريخ عالم ديده ايد كه در مملكتى كه همه مردمش احساسات مذهبى دارند به غير مذهبى ها آن اندازه آزادى بدهند كه بيايند در مسجد پيامبر يا در مكه بنشينند و حرف خودشان را آن طور كه دلشان مي خواهد بزنند، خدا را انكار كنند، منكر پيامبرى پيامبر شوند، نماز و حج و... را رد كنند و بگويند ما اين ها را قبول نداريم، اما معتقدان مذهب با نهايت احترام با آن ها برخورد كنند. در تاريخ اسلام از اين نمونه هاى درخشان فراوان مي بينيم. و بدليل همين آزادي ها بود كه اسلام توانست باقى بماند. اگر درصدر اسلام در جواب كسي كه مي آمد و مي گفت من خدا را قبول ندارم، مي گفتند بزنيد و بكشيد، امروز ديگر اسلامى وجود نداشت. اسلام به اين دليل باقي مانده كه با شجاعت و با صراحت با افكارمختلف مواجه شده است...»(10)
پرسمان اعتقادی
بي شك، اين ترغيب و تشويق در صورتي ارزشمند است كه شريعت مقدس اسلام، به طرف مقابل، فرصت ابراز عقيده و
5. سیره امام علی (علیه السلام) نیز گواه بر ارزش و اهتمام به آزادی بیان است. آن حضرت در دوران حكومت خويش بر آزادي مخالفان مذهبي و سياسي در بيان نظرات، انتقادات و مخالفت ها تاکيد داشت و مي فرمود: «فلاتكلمونى بما تكلم به الجبابرة و لاتتحفظوا منى بما يتحفظ به عند اهل البادرة و لاتخالطونى بالمصانعة و لاتظنوا بى استثقالا في حق قيل لى ...»؛ یعنی: آن سان كه با جباران سخن مى گويند با من سخن مگوييد و از من پنهان مداريد آن چه را از مردم خشمگين به هنگام خشمشان پنهان مى دارند. هم چنين به چاپلوسى و تملق با من رفتار نكنيد و مپنداريد كه گفتن حق بر من گران مى آيد.(11) و «فلاتكفوا عن مقاله بحق او مشورة بعدل»؛ یعنی: از گفتن سخن حق و يا مشورت عدالت آميز خوددارى مكنيد.(12)
در سخنى ديگر فرياد و خروش برآوردن در برابر حاكم جائر را برترين جهاد مي نامد: «و ما اعمال البرّ كلها والجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف والنهى عن المنكر الا كنفثة في بحر لجى و افضل من ذلك كله كلمة عدل عند امام جائر»؛(13) یعنی: تمام اعمال نيك و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر همچون قطره اى است در مقابل يك درياى پهناور و اما از همه اينها مهمتر سخنى است كه براى دفاع از عدالت در برابر پيشواى ستمگرى گفته مى شود.
6. بنابراین، آموزه های اسلامی و سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) گواه بر آن است که آزادی بیان از ارزش برخوردار است و باید محفوظ بماند. از این منظر، اصل آزادی بیان، اصلی معتبر است. اما اینک باید بررسی نمود که این اصل، به صورت مطلق مشروع است یا محدود به شروطی است که آزادی بیان در چارچوب آن، محترم و مشروع است؟
با مراجعه به متون دینی درمی یابیم که آزادی بیان مقید به این قیود است:
الف. ممنوعیت توهين به مقدسات؛
ب. ممنوعیت هتك افراد؛
ج. حفظ اصول و موازين اخلاقي؛
د. ممنوعيت توطئه و براندازي؛
هـ . ضرورت حفظ نظام جامعه و قانون.
7. بنابر متون دین، اصل آزادی بیان محترم شمرده شده است مشروط به این که آدمی در آن، قیود سابق الذکر را مراعات نماید. البته ممکن است که برخی از جوامع اسلامی، به این اصل اسلامی پایبند نباشند و آزادی بیان را بدون هیچ دلیل موجهی مقید سازند.
البته امام خمینی(ره) در اوان تشکیل حکومت اسلامی مشخص ساختند که جمهوری اسلامی متعهد به این اصل است و آزادی بیان را در چارچوب شرعی، مشروع و لازم الاجراء می داند: «در جمهوري اسلامي، اقليت هاي مذهبي و حتي كمونيست ها نيز در بيان عقايد خود آزادند.»(14)
آن چه كه محدوده و قلمرو آزادي بيان را معين مي كند همان «به خطر نيفتادن مصالح ملت» است. امام در پاسخ به اين سؤال كه: در مورد آزادي بيان و عقيده، شما چه حدودي را در نظر داريد؟ آيا فكر مي كنيد بايد محدوديت هايي قائل شد يا نه؟ مي فرمايد : «اگر چنان چه مضرّ به حال ملت نباشد، بيان همه چيز آزاد است، چيزهايي آزاد نيست كه مضرّ ِبه حال ملت ما باشد.»(15) و در پاسخ به اين پرسش كه آيا فكر مي كنيد كه گروه هاي چپ و ماركسيست آزادي فعاليت خواهند داشت؟ مي فرمايد: «اگر مضرِّ به حال ملت باشد جلوگيري مي شود، اگر نباشد و فقط اظهار عقيده باشد مانعي ندارد همه مردم آزادند مگر حزبي كه مخالف با مصلحت مملكت باشد.»(16)
از ديدگاه امام، مطبوعات مي توانند با طرح نظرات افراد و گروه ها، به تقويب نظام همت گمارند، چرا كه «امور سياسي بي مباحثه به مقصد نمي رسد».(17) لسان مطبوعات بايد لسان نصيحت(18)، لسان انتقاد باشد. مرز آزادي مطبوعات تضعيف جمهوري اسلامي، توطئه عليه انقلاب و انتقام(19) است.(20)
8. اما درباره ارتداد و تغییر دین، باید به این نکته اشاره کرد که در قرآن صراحتاً بیان شده که امور اعتقادی از سنخِ امور قلبی هستند و با زور و جبر بدست نمی آیند: «لا اکراه في الدين»(21).
از این رو، شخص مرتدی که از روی تحقیق به ارتداد رسیده، اگر ارتداد خودش را اظهار نکند، هیچ عقوبت دنیوی و اخروی ندارد چرا که عقوبت دنیوی برای مرتدی است که ارتدادش را اظهار کرده است و عقوبت اخروی برای مرتدی است که عالم به حقانیت اسلام باشد ولی از آن روی برگرداند اما کسی که جاهل قاصر(22) است مبتلا به عقوبت نمی شود: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(23).
اما درباره عقوبت دنیویِ مرتدی که ارتدادش را اظهار کرده است نیز گفتنی است که چون اظهار ارتداد دارای آثار اجتماعی منفی است و نوعی اعلان دشمنی با اسلام است، در نتیجه، واکنش اسلام نیز این است که برای چنین شخصی مجازات در نظر بگیرد.
البته باید به این نکته نیز توجه کرد که بسیاری از فقیهان معاصر تاکید می کنند که اگر ارتداد شخص، ناشی از تفکر و شبهه علمی(نه شهوت عملی و از رویِ دشمنی) باشد، حتی اگر ارتداد خویش را اظهار کند، نه عقوبت دنیوی دارد و نه عقوبت اخروی(24).
📚پی نوشت ها:
1. على آقابخشى، فرهنگ علوم سياسى، مركز اطلاعات و مدارك علمى ايران، 1374، ش 985.
2. ر.ك: درآمدي بر حقوق اسلامي، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، تهران: سمت ، ص 269.
3. مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، دفتر انتشارات اسلامي، 1359 ، ص 63.
4. بقره / آيه 111.
5. آل عمران/ آيه 71 .
6. زمر/ آيه 18.
7. نحل/ آيه 125.
8. عنكبوت/ آيه 46.
9. سيد حسين اسحاقي، آزادي در اسلام و غرب ، قم: مرکز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، 1384، ص97.
10. مرتضي مطهري ، پيرامون انقلاب اسلامي، دفتر انتشارات اسلامي، 1359 ، ص 14.
11. سید رضی، نهج البلاغه، انتشارات مشهور، 1379، خطبه 216 .
12. همان، خطبه 216 .
13. همان، كلمات قصار، حكمت 374 .
14. روح الله، خمینی، صحيفه نور، [بیجا]، [بیتا]، ج 3، ص 48.
15. همان، ج 4، ص 258.
16. همان، ص 258.
17. همان، ج 17، ص 268 ـ 267.
18. همان، ج 20، ص 37.
19. همان، ج 19، ص 216.
20. برای مطالعه بیشتر درباره این موضوع، رک: محمدي، عليرضا، آزادي بيان ، سايت پرسمان: http://www.porseman.org/
21. بقره/ 256.
22. جاهل در متون دینی دارای اقسام مختلفی است: جاهل قاصر جاهلی است که در جهل خودش تقصیر ندارد اما جاهل مقصر جاهلی است که در جهل خودش تقصیر دارد(سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران، ج1، ص626). همچنین جاهل دارای تقسیم دیگری نیز هست: جاهل به جهل بسیط، جاهلی است که حقیقت را نمی داند و یا می داند که نمی داند؛ د رمقابل با جاهل به جهل مرکب، که نمی داند که حقیقت را نمی داند و به نقیض حقیقت معتقد است.(سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران، ج1، ص669؛ سهروردی، یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ج1، ص501.) آنچه در متن آمده است درباره جاهل قاصر است؛ خواه به جهل بسیط و خواه به جهل مرکب.
23. بقره/ 286.
24. برای مطالعه بیشتر، رک: جوادی آملی، تفسیر تسنیم، انتشارات اسراء، ج 12، ص 183.
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
پرسش: «حسن بن مثله» کیست؟ چرا هیچ نشانی از ایشان وجود ندارد؟ معمولا بانی قبر هر مسجدی در همان مسجد ا
نام «حسن بن مثله» در جریان ساخت اولیه مسجد جمکران به میان می آید. بر اساس نقل «محدث نوری»، محدث شیعه قرن چهاردهم، مسجد جمکران در قرن چهارم قمری به دستور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و به دست شخصی به نام «سید ابوالحسن» از علمای قم بنا شده است.(1)
«محدث نوری» از «حسن بن مثله جمکرانی» نقل کرده که در شب سه شنبه ماه مبارک رمضان سال 393 قمری، خدمت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رسیده و در این دیدار، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از وی خواسته که از «حسن بن مسلم» درخواست کند که دیگر در این زمین (زمینی که بعدها مسجد جمکران در آن ساخته شد) کشاورزی نکند و به «سید ابوالحسن» که از علمای قم بوده بگوید که با دریافت مبالغی که حسن بن مسلم از کشاورزی چند ساله در زمین مذکور به دست آورده، در آن جا مسجدی بنا کند.(2)
بنا به نقل محدث نوری، حسن من مثله جمکرانی گفته است:
در این گفتگو از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواستم که برایم نشانه ای قرار دهد تا مردم حرفم را باور کنند.
در جوابم گفت: تو برو آن رسالت را انجام بده و ما برای آن نشانه هایی قرار می دهیم.
هم چنین از من خواست که در گله «جعفر کاشانی» بزی است آن را در این مکان ذبح و گوشتش را میان بیماران توزیع کنم و گفت که هر بیماری که از گوشت آن بخورد خدا او را شفا می دهد.
ابوالحسن نیز در خواب دیده بود که کسی به او می گوید حسن بن مثله از جمکران نزد تو می آید، او را تصدیق و به قولش اعتماد کن.
وقتی نزد ابوالحسن رفتم در حالی که انتظار مرا می کشید، با هم به سمت جمکران می رفتیم، گله جعفر کاشانی را دیدیم، بزی به طرف ما دوید،
جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله اش نبوده و تاکنون آن را ندیده است.(3)
پرسمان اعتقادی
نام «حسن بن مثله» در جریان ساخت اولیه مسجد جمکران به میان می آید. بر اساس نقل «محدث نوری»، محدث شیعه
🎤نام «حسن بن مثله» در این گزارش آمده است. لذا ابعاد دیگر از زندگی ایشان ناشناخته بوده و تا آن جا که ما اطلاع داریم در تاریخی مطلبی ثبت نشده است.
داستان ساخت مسجد جمکران در برخی منابع آمده است(4) و حتی برخی از منابع به وجود مسجدی در روستای جمکران قم در قرن اول یعنی قبل از داستان حسن بن مثله جمکرانی اشاره کرده اند.(5) اما نبود اثری از قبر ایشان دلیل بر عدم ایشان نیست.
بسیاری از شخصیت های تاریخی هستند که وجود شان قطعی است اما اثری از قبرشان وجود ندارد، نمی توان به این دلیل اصل وجود آنان را انکار کرد.
شاید منظور پرسشگر این باشد که چرا "حسن بن مثله" را در همان مسجد دفن نکرده اند اما این نیز دلیل نمی شود که اصل وجود ایشان را انکار کنیم زیرا
اولا: ممکن است در همان جا دفن شده باشد و به مرور زمان قبر ناپدید شده باشد.
و ثانیا: دفن بانی یا معمار یا سازنده مسجد در مسجدی که او ساخته قاعده کلی نیست شاید در مواردی اینگونه باشد، اما کلیت ندارد؛ اگر جز این باشد باید در تمام مساجد تاریخی ایران قبر بانی یا معمار یا سازنده باشد که در بسیاری از موارد چنین نیست.
لذا عدم وجود قبر، بر عدم وجود اصل شخص، دلالت نمی کند.
📚پی نوشت ها:
1. نوری، حسین، جنة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجة، تحقیق: مرکز الدراسات التخصصیه فی لامام المهدی، قم، مؤسسه السیدة المعصومة، 1427ق، ص54-58.
2. همان.
3. نوری، همان، ص۵۴-۵۸؛ محدث نوری، حسین، کتاب نجم الثّاقب ، قم، 1412ق، ج2، ص454-458؛ نوری، حسین، کلمه طیبه، تحقیق: محمد ملکی، قم، پرهیزکار، 1380ش، ص682-686.
4. محدث نوری، نجم الثاقب، 383 تا 388؛ ناصرالشریعه، محمدحسین، تاریخ قم ، چاپ علی دوانی، تهران، 1383ش، ص 234 ـ 237
5. حسن بن محمد قمی، کتاب تاریخ قم ، ترجمه حسن بن علی قمی، چاپ جلال الدین طهرانی، تهران، 1361ش، ص38.
🔰 @p_eteghadi 🔰