شعور یعنی چه و در فقه چه معادلی دارد؟ آیا وجدان می تواند همان شعور باشد؟
معنی لغوی:
شعور به معنی علم و ادراک دقیق است. کتاب فروق اللغه فرق علم و شعور را در دقت دانسته است.(1)
وجدان، مصدر از وجد به معنی وجود یافتن، یافتن و واجد و دارای چیزی شدن است. وجود در برابر عدم است.(2)
معنی اصطلاحی:
عقل و درک: در مباحث فقه استدلالی یا فقه فتوایی، اگر کلمه شعور بیاید، همان کاربرد رایج را دارد و به معنی عقل و درک می باشد.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
پرسمان اعتقادی
شعور یعنی چه و در فقه چه معادلی دارد؟ آیا وجدان می تواند همان شعور باشد؟ معنی لغوی: شعور به معنی عل
البته از زاویه ای دیگر می توان گفت شعور یا وجدان می تواند اشاره به اصطلاحات زیر داشته باشد:
1- عقل عملی: در اصول فقه در باب مستقلات عقلیه، درک عقل عملی از حسن و قبح (نیکی و بدی) امور و افعال در آن بررسی می شود.
2- وجدان فقهی: اصطلاحی است که بعضی از اساتید به تازگی برای اشاره به یک مطلب رایج استفاده می کنند. وجدان فقهی در بیان ایشان، در واقع همان مجموعه ای از ارتکازات، ذوق فقهی، انصراف شناسی و ... را شامل می شود.
3- وجدان اخلاقی: وجدان اخلاقی، الهامات فطرت الهی انسان است که جلوه می کند. و به علم اخلاق مربوط است. موضوع علم اخلاق، صفات نفس انسانی است. در حالیکه موضوع فقه، عمل انسان مکلف می باشد.
وجدان فقهی(3):
وجدان فقهی: اندیشه هایی است که در سراسر ذهن استنباط کننده و مجتهد، حضور آشکاری دارند و فضای ذهنی از آنها آکنده و متاثر است.
شخص ازحضور آنها آگاهی می یابد اگر چه بسیاری از اوقات بی آن که بخواهد این عوامل را در ذهن خود فعال می بیند. از این اندیشه ها می توان با نام وجدانیات یا به تعبیر بهتر وجدان فقهی یاد کرد.
وجدان فقهی در جو و فرهنگ فقه شکل می گیرد و معنایی دارد غیر از جلوه های اخلاقی که وجدان اخلاقی نام گرفته است. وجدان فقهی مجموعه ای از ارتکازات، ذوق فقهی، انصراف شناسی و ... را شامل می شود. وجدان و یافت هر چند امری درونی است و در حریم شخصی ذهنی افراد تعریف می شود، ولی یافته های درون ذهنی انسان بر دو قسم است:
اول: یافته های ذهنی شخصی که به تعداد آدمیان تکثر دارند.
دوم: وجدانیات فراگیر که گر چه درحوزه شخصی ذهن انسان پروریده اند، اما هرانسان درمراجعه به ذهن خود بی درنگ در می یابد که دیگر انسان ها نیز به این قضایا، اذعان و اعتراف دارند.
امور وجدانی درعرصه فقه از سنخ دوم است که فراگیر می باشد یعنی هر آشنای به فقه، ناچار به این سنخ از وجدانیات به تناسب آشنایی خود دست می یابد بدین سان مجموعه وجدانیات فقهی، در واقع دارای چارچوبه هایی قابل تحصیل و نظام مند است چرا که اولا، ریشه درنهاد بشری دارد و ثانیا، درمصاف مشترک فقیهان با فقه که مجموعه ای منظم و دارای حد و فصل مشخصی است، به وجود آمده است.
بسیاری از قواعد و ضوابط مشخص و مدون علم اصول، برگرفته از وجدان هستند. در واقع قبل از تلاش علمی برای ردیابی و نامگذاری آنها، از طریق وجدان تاثیر گذار بوده اند مثلا پاره ای از قواعد و ضوابط کنونی عموم و خصوص، روزگاری اگر اعمال می شد، از گذر وجدان فقهی، انجام می پذیرفت.
📚پی نوشت ها:
1. «(الفرق) العلم و الشعور: يقال العلم هو ما ذكرناه، و الشعور علم يوصل اليه من وجه دقيق كدقة الشعر.»: ابو هلال عسكرى، حسن بن عبدالله، الفروق في اللغة، ص: 74، - بيروت، چاپ: اول، 1400ق.
2. «وَجَدْتُهُ، وِجْدَاناً (بِالْكَسْر) و وُجُوداً. ... و الْوُجُودُ خِلَافُ العَدَمِ.»: فيومى، أحمد بن محمد، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير ج 2 ص 648، ماده وجد، - قم، چاپ: دوم، 1414ق.
3. مقاله «وجدان فقهی و راههای انضباط بخشی به آن در استنباط»، حجه الاسلام احمد مبلغی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه (به نقل از مجله فقه اهل بیت فارسی، شماره 21) hawzah.net. با اندکی تصرف و تغییر.
🔰 @p_eteghadi 🔰
چرا وقتی می ترسند زن و مرد حدود الهی را رعایت نکنند، زن مالی (فدیه) به مرد می دهد؟
ـ فدیه در طلاق:
زمانی که ادامه زندگی مشترک برای زن ممکن نباشد و خطر ترک حدود الهی جدی شود، می تواند تقاضای طلاق کند و با دادن فدیه، حقوق شوهر در ایام عده - پس از طلاق - را ساقط کند. فدیه دادن به مرد در عوض اسقاط حق رجوع، مربوط به طلاق معمولی نیست، بلکه مربوط به طلاق خلع است. آیه مبارکه 229 سوره بقره شرایط این طلاق را بیان می کند: «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْريحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَنْ يَخافا أَلاَّ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقيما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما فيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون»، طلاقِ [رجعى كه براى شوهر در آن حقّ رجوع وبازگشت به همسر است] دوبار است. [شوهر در هر مرتبه از رجوع] بايد [همسرش را] به طور شايسته ومتعارف نگه دارد، يا [با ترك رجوع، او را] به نيكى و خوشى رها كند. و براى شما حلال نيست از آنچه [به عنوان مهريه] به آنان پرداخته ايد چيزى را بازستانيد، مگر آنكه هر دو بترسند كه حدود و مقرّرات خدا را [در روش همسردارى] برپا ندارند. پس شما [حاكمان شرع] اگر بترسيد كه آن دو نفر حدود خدا را برپا ندارند در آنچه زن براى رهايى خود [عوض طلاق] فديه بپردازد، گناهى بر آنان نيست. اينها حدود خداست؛ پس از آنها تجاوز نكنيد و كسانى كه از حدود خدا تجاوز كنند، آنان بی تردید ستمكارند.(1)
پرسمان اعتقادی
چرا وقتی می ترسند زن و مرد حدود الهی را رعایت نکنند، زن مالی (فدیه) به مرد می دهد؟ ـ فدیه در طلاق:
ـ خوف از عدم رعایت حدود الهی در زندگی مشترک:
خوف از عدم رعایت حدود الهی در آیه، مربوط به اختلافات شدید زن و شوهر می باشد. "افتدت به" (فدیه دادن زن)، در آیه شریفه، به طلاق خلع اشاره دارد. یعنی زن، در مقابل این که شوهرش او را طلاق دهد و در ایام عده، امکان رجوع به زن را نداشته باشد، می تواند مالی را به شوهرش ببخشد. فدیه ممکن است مهریه یا حتی افزون بر آن هم باشد.
در طلاق بائن، بخلاف طلاق معمولی (رجعی) باید کار به مرحله خوف عقلایی برسد. یعنی هم طرفین خوف خطر و گناه داشته باشند و بترسند از این که کار به جاهای باریک برسد، و هم این خوف، مورد تایید اطرافیان و عقلا هم باشد. لذا خطاب به عموم مومنین هم شده است که اگر شماها ترسیدید که آن دو نفر یعنی زن و شوهر رعایت حدود الهی ننمایند. این خوف زمانی ایجاد می شود که زن به صورت جدی می گوید که هیچ کدام از دستورات الهی در باب حقوق مرد و خانواده و حریم با بیگانگان را رعایت نخواهد کرد.(2)
خوف، به عدم رعایت حدود الهی برمی گردد و منحصر به رابطه با نامحرم نیست. مثلا به لحاظ حال روحی و شخصی زن یا بخاطر اختلافات و مسائل خانوادگی زن به جایی رسیده است که دیگر نمی تواند با این مرد ادامه زندگی بدهد. در این حال می تواند تقاضای طلاق کند و مالی به شوهر بدهد تا مرد پس از طلاق از حق رجوع استفاده نکند و دوباره طلاق را بهم نزند.(3)
ـ انواع طلاق:
طلاق شرعی بر دو نوع است(4):
1. طلاق رجعی: که در آن مرد حق دارد در ایام عده به همسرش رجوع کند. رجوع، نکاح جدید نیست و نیاز به عقد جدید ندارد. در طلاق رجعی، مرد حق ندارد بخاطر طلاق دادن، چیزی از زن بگیرد و باید مهریه او را تمام و کمال پرداخت کند.
2. طلاق بائن: طلاقی که در آن مرد حق رجعت ندارد. در صورت تمایل به زندگی مجدد، با خواستگاری مرد و توافق زن، باید عقد نکاح جدید خوانده شود.
در چند مورد، طلاق، بائن است. از جمله در جایی که طلاق به شکل خلع یا به شکل مبارات انجام شده باشد.
طلاق خُلع: اگر زن به خاطر نفرت و کراهت از مرد، خود تقاضای طلاق داشته باشد، می تواند در عوض اسقاط حق رجوع مرد، مالی به مرد ببخشد (فدیه). این مال می تواند حتی بیشتر از مهریه هم باشد و در عوض مرد، حق ندارد در ایام عده طلاق را بهم زده و رجوع کند.(5)
طلاق مبارات: در طلاق مبارات، زن و مرد، هر دو همدیگر را نمی خواهند و نفرت داشته، خواستار طلاق هستند، در این حال، زن با دادن مالی به شوهر، حق رجوع را ساقط می کند.(6)
ـ حمایت حقوقی از زن:
توجه شود که بخش اول آیه 229 سوره بقره، مربوط است به طلاق رجعی و بخش دوم مربوط است به طلاق خلع. در طلاق رجعی، مرد حق ندارد چیزی از مهریه را نزد خود نگهدارد، اما در طلاق خلع، مرد حق رجوع در ایام عده را، در برابر مالی که زن به او می دهد، از دست خواهد داد. در حالت معمولی، دادن مهریه قطعی است و تصرف و کم کردن از آن هم حرام است، نه تنها بر مرد حرام است که به اکراه چیزی از زن بستاند، بلکه در این حال، بر زن نیز حرام است که چیزی به مرد بدهد. در عین حال، پس از طلاق معمولی، مرد حق رجوع دارد و می تواند در ایام عده، طلاق را بر هم بزند و به همسرش رجوع کند. در این حال نیاز به عقد جدید هم نیست. چون ادامه ازدواج محسوب می شود نه ازدواج جدید. اما اگر زن، خواستار آن باشد که راه پشیمانی مرد و استفاده از حق رجوع پس از طلاق را ببندد، چه راه کار حقوقی باید در پیش گرفت و شریعت الهی چه حکمی در این زمینه دارد؟ این همان چیزی است که شریعت با نام طلاق خلع و مبارات در برابر ما گذاشته است.
در واقع این، حکم، به نفع زن و راهی برای رهایی اوست. طلاق خلع، طلاقی است که زن خواستار آن می باشد، اما مرد کماکان همسرش را و ادامه زندگی با او را دوست دارد. از طرف دیگر، حق طلاق به دست مرد است و از طرف سوم، مرد می تواند در صورت طلاق، در ایام عده به زن رجوع کند. در طلاق خلع، زن این حق را پیدا کرده است تا در برابر دادن یک عوض مالی، سه حق مرد را اسقاط کند. یعنی علاقه او به زن و میل او به ادامه زندگی با زن، حق طلاق، و سوم: حق رجوع بعد از طلاق. مهریه در برابر این سه حق نیست. مهریه مربوط به اصل عقد است، نه حقوق مربوط به زمان طلاق. در واقع در نگاه حقوقی صرف، فدیه مثل یک معاوضه می ماند که چیزی می دهد و چیزی می گیرد.
ـ مقدار فدیه:
هر چند فدیه می تواند خود مهریه باشد، اما الزاما این نیست که حتما باید مهریه باشد، بلکه کمتر از مهریه هم ممکن است. عوض (فدیه) در مبارات نباید بیشتر از مهریه باشد و در خلع می توان بیش از مهریه قرار داد.(7)(8)
پرسمان اعتقادی
چرا وقتی می ترسند زن و مرد حدود الهی را رعایت نکنند، زن مالی (فدیه) به مرد می دهد؟ ـ فدیه در طلاق:
📚پی نوشت ها:
1. انصاريان، حسين، ترجمه قرآن (انصاريان)، 1جلد، اسوه - ايران - قم، چاپ: 1، 1383 ه.ش.
2. «عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع لَا يَجُوزُ لِلرَّجُلِ أَنْ يَأْخُذَ مِنَ الْمُخْتَلِعَةِ- حَتَّى تَتَكَلَّمَ بِهَذَا الْكَلَامِ كُلِّهِ- فَقَالَ: إِذَا قَالَتْ "لَا أُطِيعُ اللَّهَ فِيكَ"، حَلَّ لَهُ أَنْ يَأْخُذَ مِنْهَا مَا وَجَدَ.»، عاملى، حرّ، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، کتاب الخلع و المباراة، 30 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم - ايران، اول، 1409 ق، ج 22، ص 279.
3. برای توضیح بیشتر می توانید به المیزان ج 2، صفحات 234-236 یا ترجمه آن مراجعه بفرمایید:
الف) «و المراد بالطلاق في قوله تعالى: الطَّلاقُ مَرَّتانِ، الطلاق الذي يجوز فيه الرجعة و لذا أردفه بقوله بعد: فَإِمْساكٌ»، علامه طباطبايى، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، 20جلد، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - لبنان - بيروت، چاپ: 2، 1390 ق، ج 2 ص 233.
ب) «قوله تعالى: إِلَّا أَنْ يَخافا أَلَّا يُقِيما حُدُودَ اللَّهِ، الخوف هو الغلبة على ظنهما أن لا يقيما حدود الله، و هي أوامره و نواهيه من الواجبات و المحرمات في الدين، و ذلك إنما يكون بتباعد أخلاقهما و ما يستوجبه حوائجهما و التباغض المتولد بينهما من ذلك»، همان، ص 234.
ج) «فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ، كنى به عن مال الخلع»، همان، ص 236.
4. «فالبائن ما لا يصح للزوج معه الرجعة و هو ستة طلاق التي لم يدخل بها و اليائسة و من لم تبلغ المحيض و المختلعة و المبارأة ما لم يرجعا في البذل و المطلقة ثلاثا بينها رجعتان. و الرجعيهو الذي للمطلق مراجعتها فيه سواء راجع أو لم يراجع»، حلّى، محقق، نجم الدين، جعفر بن حسن، شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، 4 جلد، مؤسسه اسماعيليان، قم - ايران، دوم، 1408 ق، ج 3 ص 13.
5. «إزالة قيد النكاح بفدية من الزوجة و كراهة منها له خاصة دون العكس»، نجفى، صاحب الجواهر، محمد حسن، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، 43 جلد، دار إحياء التراث العربي، بيروت - لبنان، هفتم، 1404 ق، ج 33، ص 2.
6. «إزالة قيد النكاح بفدية منها مع كراهة من الجانبين»، جواهر الكلام، ج 33، ص 2.
7. امام خمينى، سيد روح الله، توضیح المسائل(مُحَشّی)، تحقیق سيدمحمدحسين بنى هاشمى خمينى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ هشتم، 1424 ق، ج 2، ص 536-537.
8. امام خمينى، سيد روح الله، تحریر الوسیله، ترجمه علی اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ بیست و یکم، 1409 ق، ج 3، ص 631.
🔰 @p_eteghadi 🔰
💠 توضیح المسائل _ پرداخت دَین با لحاظ تورّم
🔹 شماره تماس واحد پاسخگویی به سوالات شرعی دفتر معظم له
☎️ ۰۲۵۳۷۸۴۱۸۴۱ _ داخلی ۱
📩 سامانه پیام کوتاه ۱۰۰۰۷۲۳۳
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔻روایت خواندنی از مدیرکل کمیته امداد یکی از استانهای کشور که خواندنش خالی از لطف نیست
🔸دو بچه دوقلو یتیم دختر کلاس چهارم داریم که در یک سالگی باباشون فوت کرده و تبلت نداشتن.
🔹بدون اینکه بدونن براشون تبلت گرفتیم، دیروز صبح بهشون زنگ زدم که میخوام براتون تبلت بیارم.
🔸بخشدار رو هم با خودم بردم. بنده خدا یه کارت هدیه هم با خودش آورد.
🔹به محض رسیدن، دیدیم با مادرشون دم در منتظرن و دارن گریه میکنن.
🔸وقتی رفتیم تو خونشون، متوجه شدیم خیلی فقیر هستن ولی احساس کردم یه انرژی خاصی تو این خونه هست.
🔹خیلی حس عجیب و غریبی بود.
🔸یکی از این بچهها انقدر گریه کرد که من نتونستم خودمو کنترل کنم. خیلی راحت گریه کردم.
🔹بخشدار هم نتونست خودشو نگه داره. مادرش خجالت کشیده بود و خودشم شروع کرد به گریه کردن.
🔸مادر بچهها گفت: گریه ما بهخاطر اینه که
همین دخترم نذر کرده بود چهل شب سوره واقعه رو بخونه، تا تبلتدار بشه و از درسش عقب نمونه، دیشب چهل شبش تموم شده بود و به من گفت: مامان خودت گفتی اگه آدم نذر کنه و سوره واقعه رو چهل شب بخونه خدا حرفشو گوش میکنه، من که چهل شب سوره رو خوندم. پس چرا خدا حرفم رو گوش نکرد؟
مادرش میگفت من برای اینکه بهش دلداری بدم گفتم فردا هم حسابه شاید فردا تبلتدار شدین.
🔹مادرش میگه من صبح گفتم خدایا نذر بچمو بده و چند دقیقه بعدش شما زنگ زدید که دارید تبلت میارید.
🔸یعنی ما دقیقا روز چهلم رفته بودیم. خیلی تعجب کردیم. انقدر مات و مبهوت شده بودیم که بخشدار یادش رفته بود کارت هدیشو بده تو راه برگشت متوجه شدیم، دوباره برگشتیم و اون کارت هدیه رو هم بهشون دادیم. و بخشدار هم تو ماشین به من گفت: وقتی رفتیم تو خونشون یه حس عجیبی به من دست داده بود.
🔹در حالیکه من هم همین حس رو دریافت کرده بودم بدون اینکه به بخشدار گفته باشم.
🔅*فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ*
🔅بقره، آیه ۱۸۶
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
«صهیب بن سنان» که بود؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🎤«صهیب بن سنان» یکی از اطرافیان خلیفه دوم و از نزدیکان وی است. او اهل عراق و از قبیله «نمر بن قاسط» بود.(1) پدر و عمویش از فرمانداران کسری در سرزمین «ابله» بودند.
او در جنگ بین ایرانیان و رومیان اسیر شده و به عنوان اسیر به روم رفته و به همین دلیل به «صهیب رومی» معروف است(2) سپس توسط «عبدالله بن جدعان» خریداری شده و به مکه برده شد؛ وی او را آزاد کرد.(3)
«صهیب» پس از سی و چند نفر مسلمان شد.(4) او هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در خانه «ارقم» بود به همراهی «عمار بن یاسر» خدمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) مشرف شده و اسلام آورد.(5)
«صهیب» در جنگ های بدر و احد و خندق شرکت داشت.(6)
اما پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله) از اطرافیان خلیفه دوم به شمار می رفت. خلیفه دوم علاقه خاصی به «صهیب» داشت(7) تا جایی که «عمر بن خطاب» وصیت کرد تا او بر بدنش نماز بخواند.(8)
پس از قتل عثمان، «صهیب» از کسانی بود که با حضرت علی(علیه السلام) بیعت نکرد.(9)
سرانجام «صهیب» در مدینه در سال 38 یعنی در زمان خلافت حضرت علی(علیه السلام) در گذشت(10) و او را در «بقیع» دفن کردند.(11) او در هنگام مرگ 70 سال داشت.(12)
📚پی نوشت ها:
1. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، ط الأولی،1412ق، ج2، ص726
2. ابن اثیر، أسدالغابة فی معرفة الصحابة، دارالفکر، بیروت، 1409ق، ج2، ص418
3. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، دارالکتب العلمیة، ط الأولی، بیروت، 1415ق، ج3، ص364
4. ابن عبدالبر، پیشین، ج2، ص728
5. ابن اثیر، پیشین، ج2، ص419
6. همان، ج2، ص419
7. همان، ص421
8. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الإشراف، تصحیح عبد الله اسماعیل الصاوی، القاهرة، دارالصاوی، بیتا(افست قم: مؤسسة نشر المنابع الثقافة الاسلامیة)، ص252
9. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دارصادر، بیروت، 1385ق، ج3، ص191
10.ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، دارالفکر، بیروت، 1407ق، ج7، ص318
11. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الأولی، 1410ق، ج3، ص173
12. همان
🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(28).mp3
4.72M
❓پرسش و پاسخ اعتقادی
🔹حجه الاسلام #محمدی
جلسه 28 - اراده امام در به دست آوردن علم
🔰 @p_eteghadi 🔰
💠 #شرح_حدیث
🔰 مهریه و برکت!
🔅 #امام_صادق_علیه_السلام فرمودند:
🔸 انَّ مِن بَرَکَهِ المَراَهً قِلَّهُ مَهرِها؛
از برکت و خجستگی زن، آن است که مهریّه اش کم باشد.
📚 من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۵۴
✍️ شرح حدیث:
ازدواج و تشکیل خانواده، از بهترین کارهاست و به تعبیر روایات، هیچ بنایی برپا نشده است که بهتر از «بنای خانواده» باشد.
آنچه اساس این کانون را تشکیل می دهد، مهرورزی، علاقه، صداقت و صمیمیّت است.
هر چند «مهریّه» نشانه اهتمام و علاقه ی مرد به همسرش است و پشتوانه ای برای زن به شمار می آید ولی معیار ارزش او نیست. در فکر جاهلانه بعضی افراد، ارزش و اعتبار زن به میزان مهریه ی او بستگی دارد که این خطاست.
اگر صمیمیّت، محبت، توافق اخلاقی و انس روحی نباشد، مهریه یسنگین، هرگز نه سعادت می آورد و نه تضمینی برای استحکام بنای خانواده و دوام زندگی مشترک می گردند.
🔻 در روایات، مهریّه زیاد، شوم و ناپسند معرفی شده است و بهترین مهریّه را کمترین و آسانترین آن دانسته اند. از #پیامبر_اکرم_(ص) روایت شده است:
🔅 «برترین زنان امّت من، آنانند که... کم مهریّه تر باشند».
▫️ بحارالانوار، ج۱۰۳،ص۲۳۷
در ازدواج، مهمترین معیار، باید «دین»، «نجات و اصالت خانوادگی»، عقل، شعور، صداقت و عفاف باشد و این عوامل است که سلامت زندگی و دوام آن را تضمین می کند. به قول سعدی:
❀ زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا
📗 حکمتهای صادقی، #جواد_محدثی
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 استفتاء از محضر مرجع بزرگ شیعه حضرت آیت الله العظمی #وحید_خراسانی درباره اقامه ی عزا در ایام شهادت حضرت صدقه ی کبری صلوات الله علیها با وجود بیماری #کرونا
📚 بنقل از کانال رسمی دفتر حضرت آیتاللهالعظمی #وحید_خراسانی دامت برکاته
🔰 @p_eteghadi 🔰
آیا خدا فقط به آدم های خوب کمک می کند؟ یعنی خدا هیچ وقت دعای یک گناهکار و خطاکار را مستجاب نمی کند؟
کمک خدا به دو قسمت تقسیم می شود: کمک عمومی؛ کمک اختصاصی.
کمک عمومی این است که خدا به همه موجودات و مخلوقات، خوب و بد، گیاه و حیوان و انسان و ... آنچه که لایق حیاتشان است و ظرفیت وجودیشان طلب می کند را به همه آن ها داده و رزق معمولی که همه دارند را به آن ها عنایت می کند و هیچ کسی نیست مگر این که از این کمک خدا برخوردار است که از این کمک به رحمانیت خدا تعبیر می شود.
«وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»؛ و هیچ جنبنده در زمین نیست جز آن که روزیش بر خداست و خدا قرارگاه (منزل دائمی) و آرامشگاه (جای موقت) او را میداند، و همه احوال خلق در دفتر علم ازلی خدا ثبت است.(1)
یک قسم کمک، کمک اختصاصی خداست به بنده هایی که آن را از خدا طلب می کنند و یک ظرفیت خاصی در خود ایجاد می کنند که مورد رحمت و کمک خاص خدا قرار می گیرند؛ مثلا کسی که به دیگران رحم می کند خدا به او نگاه رحمت می کند.
«إِنَّمَا یَرْحَمُ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ»؛ خداوند از میان بندگانش فقط به رحماء و افراد مهربان، رحم می کند.(2)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
و یا کسی که اهل عبادت خداست خدا به او کمک می کند کسی که توبه می کند خدا به او کمک می کند که گذشته خود را را جبران کند و یا کسی که در خانه خدا دعا می کند و خدا دعای او را مستجاب می کند.
این نوع از کمک مخصوص بندگان خاص خداست.
از امیر المؤمنین (علیه السلام) روایت شده كه خداوند در شب معراج به رسول اكرم (صلوات الله علیه و آله) فرمود:
«یَا مُحَمَّدُ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَعَاطِفِینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَاصِلِینَ فِیَّ وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَكِّلِینَ عَلَیَّ وَ لَیْسَ لِمَحَبَّتِی عِلْمٌ وَ لَا غَایَةٌ وَ لَا نِهَایَةٌ...»؛ اى محمّد! محبّت من به كسى اختصاص دارد كه در راه من دوستى بورزد و به سایر افراد عاطفه داشته و شئون هم پیوندى را مراعات كند. آن شخصى محبوب من است كه در امور زندگى بر من توكّل كند.(3)
در مورد دعا هم باید بدانید:
یکی از آداب دعا با توجه به روایات، پرهیز از معصیت است، اما در حقیقت معنایی که از آداب دعا کردن و دوری از گناه روایت شده، امری فراتر از این است که گناهکار دعایش مستجاب نشود.
در واقع منظور از عدم استجابت فردی که گناه می کند آن است؛ که وقتی بنده ای به درگاه الهی اظهار نیاز می کند، در همان حین با گناه خود به جنگ با خدا برود به دلیل آن که گناه کردن همچون جنگ با خدا توصیف شده است. برای روشن شدن مطلب می توان گفت این امر همانند آن است که ما از فردی خواسته ای داشته باشیم اما همزمان با او به دشمنی و نزاع بپردازیم که در این صورت قطعا آن فرد دست رد به سینه ما خواهد زد.
در حقیقت فردی که دائم در حال ارتکاب گناه است و همزمان دعا نیز می کند، ممکن است دعای او مستجاب نشود و این بدان معنا نیست که گناهان گذشته فرد موجب عدم استجابت خواهد شد بلکه در گام اول باید با توبه به درگاه خدا و طلب بخشش، مقدمه رسیدن به دعای خود را فراهم کند.
در این میان آن چه مهم قلمداد می شود آن است که اولا بنده همیشه حالت درخواست و اظهار نیاز را به درگاه خدا داشته باشد؛ در گام بعد، از گناهان گذشته خود توبه کرده و سپس بنای بر ادامه آن را نداشته باشد تا دعای او مستجاب شود. و روال طبیعی آن است که دعای فردی که گناه می کند مستجاب نشود اما باید دانست هیچ انسانی از حکمت و رحمت خداوند آگاه نیست و ممکن است خداوند خلاف این قاعده نیز عمل کند یعنی حتی ممکن است دعای فرد گناهکار نیز مستجاب شود و نمی توان سخنی صد در صد و قطعی در خصوص این مساله ذکر کرد.
بنابراین، آن چه در این میان و در پروسه استجابت دعا مهم است، اصرار نکردن بر گناه است و البته نباید فرد گناهکار نیز ناامید شده و این طور بیندیشد به دلیل گناهانش، دعای او مستجاب نمی شود که این خود گناهی بزرگ است؛ همان طور که خدا در قرآن فرموده است ناامیدی و یأس از بزرگترین گناهان، بلکه کفر است. لذا گناه مانعیت در استجابت دعا پیش می آورد اما این که دعای فرد گناهکار مستجاب نشود، امری قطعی نیست.
اما گناهانی که در عدم استجابت دعا نقش دارند، اغلب به حق الناس باز می گردند که خداوند آن ها را نمی بخشد مگر آن که فرد مورد ظلم، ظالم را ببخشد، هم چنین بسته به شدت گناه، مانعیت در استجابت دعا نیز تاثیر خاص خود را خواهد داشت.
📚پی نوشت ها:
1. هود/ 6.
2. کوفی، الجعفریات، مكتبة نينوى الحديثة، چاپ: اول، باب الرخصة فی البكاء من غیر نیاحة، ص 208.
3. مجلسی، بحار الأنوار، وفاء، بیروت، ج 74، ص 21 .
🔰 @p_eteghadi 🔰
هدایت شده از ایتایار
🔴حراج نکردیم بلکه ارزون میفروشیم😉😉
برای #تپلا هم لباس شیک داریم👌😍
#مجلسی و ست #عشقولانه و مادر و دختر👩👧
شروع قیمتها از ۴۰ تومان😳😳
#مفتکده👅👇
http://eitaa.com/joinchat/376111110C19dfe6f2e3
ارسال راااااااایگان😱
#نماینده_برتر_صنف_پوشاک_درایتا👌
من جایی خواندم بعضی از دانشمندان مثل «تسلا» خدا را همان قوانین فیزیک می دانند. آیا این ایده هم می تواند درست باشد؟ چون بالاخره ما هیچ یک شناخت کاملی از خدا نداریم.
ببینید ما هرگز دنبال این نیستیم که نام «خدا» را بر روی یک موجود بگذاریم تا خیالمان راحت شود خدایی هست!! ما دغدغه «وجود خدا» را داریم، نه این که «نام خدا» در جهان زنده باشد، ولو این که روی هر چیزی مثل قوانین باشد!! خدایی که ادیان آسمانی و براهین عقلی از آن سخن می گویند موجودی کامل، زنده و دارای حیات، عالم و آگاه و با قدرت و اختیار است. چنین اعتقادی است که ما نام «خدا» روی آن می نهیم، اگر کسی روی موجود دیگری نام «خدا» بگذارد هرگز معتقد به خدا نشده است!↪️
پرسمان اعتقادی
من جایی خواندم بعضی از دانشمندان مثل «تسلا» خدا را همان قوانین فیزیک می دانند. آیا این ایده هم می تو
آن چه براهینی چون امکان و وجوب به ما می گویند این است که این موجودات امکانی و ممکن الوجود باید به یک واجب الوجود ختم شوند، و شاخصه واجب الوجود این است که هیچ نقصی در او راه ندارد و از هر جهت کامل است، چون هستی و وجود، عین ذاتش است و کسی برای ذاتیاتش نیازمند به غیر نیست. مثلا هر چیزی برای شور شدن نیازمند نمک هست اما شوری نمک از خودش است، به همین خاطر نمک در شوری بی نیاز است.
خب حالا وقتی «هستی» و «وجود» برای خدا ذاتی و جداناپذیر شد، یعنی هیچ نیستی و عدمی در او راه ندارد. نمی شود که تمام یک شیء، وجود و هستی باشد، در عین حال نیستی هم باشد! جهل و عجز و اینها، همه امور عدمی هستند، ما وقتی هستی را عین ذات یک موجود دانستیم نمی توانیم بخش هایی از هستی و وجود را از او جدا کنیم. ملاک بی نیازی خدا به گونه ای که بتواند در رأس سلسله موجودات قرار بگیرد همین است که وجود عین ذاتش بوده و واجب است؛ بنابراین اگر در هر عرصه ای که به جای وجود، عدم و نیستی باشد در آن حوزه خودش باید نیازمند به غیر باشد؛ بنابراین چنین موجودی خودش نیازمند بوده و نمی تواند خالق همه چیز باشد. هم چنین از آن جا که واجب الوجود از هر جهت کامل است هیچ تغییر و تبدّلی هم در او راه ندارد.
یا آن چه برهان نظم به ما می گوید این است که هدفمندی خلق اقتضا می کند خالقی که جهان را آفریده پیش از آفرینش آن به آنچه که انجامش را اراده کرده است علم و آگاهی داشته است.
هم چنین ادیان آسمانی او را خدای زنده ای معرفی می کنند که صدای بشر را می شنود، توبه ها را می پذیرد، و نسبت به بندگان محبت دارد:
«قُل يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم»؛ بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.(1) در حالی که هیچ کدام از جهان مادی، انرژی، یا قوانین فیزیکی چنین شاخصه هایی ندارند.
بنابراین؛
این که خداوند انرژی باشد نه با براهین عقلی سازگار است، و نه با آیات و روایات دینی.
📚پی نوشت ها:
1. زمر: 53/39.
🔰 @p_eteghadi 🔰
در دین اسلام اگر یک مسلمان به هر دلیل یا حتی بی دلیل یک غیر مسلمان را عمدا به قتل برساند، قاتل قصاص نمی شود، و حتی اگر محکوم به پرداخت دیه هم بشود، رقم آن در مقایسه با دیه کامل یک مسلمان بسیار ناچیز است. علت این نابرابری چیست؟ اگر غیر مسلمانان چنین می کردند به آن ها اعتراض نمی کردید؟ آیا این حکم موجب بالا رفتن آمار کشته شدن غیر مسلمانان نمی شود؟
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:
نکته اول:
اعدام در برابر قتل دو صورت دارد یا به خاطر افساد فی الارض است، یعنی یک حق عمومی جامعه است که کسی که دارد با قتل در زمین فساد می کند باید کشته شود، در این نوع اعدام تفاوتی میان مسلمان و غیر مسلمان نیست، کسی که مسلمان باشد ولو با کشتن غیر مسلمان اگر مصداق فساد در زمین تشخیص داده شود اعدام می شود.
و یک وقت قصاص است که جرم جنبه عمومی و اجتماعی ندارد، بلکه جنبه خصوصی داشته و خداوند این حق را به اولیای دم داده است. در این جا هم برخی از فقهای اسلام که معتقد هستند مسلمان هم در برابر قتل غیر مسلمان قصاص می شود.(1)
اما مشهور فقها قائل هستند که مسلمان قصاص نمی شود و دیه اش هم متفاوت است. اما این ناعادلانه نیست، چرا که قصاص و دیه از احکام اسلام است که خداوند در شریعت اسلام آن را تعیین کرده است، طبیعتا خود او حق دارد که محدوده و قلمرو آن را نیز تعیین کند. بنابراین کسی که اصل اسلام را قبول ندارد نمی تواند ادعا کند که چرا اسلام چنین حقی برای من قائل نشده است؟↪️
پرسمان اعتقادی
در دین اسلام اگر یک مسلمان به هر دلیل یا حتی بی دلیل یک غیر مسلمان را عمدا به قتل برساند، قاتل قصاص
نکته چهارم:
برخلاف آن چه که شما تصور می کنید این حکم هیچ تاثیری، تأکید می کنم هیچ تاثیری در بالارفتن آمار قتل غیر مسلمانان ندارد. چون آن مسلمانانی که بخواهند با دغدغه های دینی یک غیر مسلمان را بکشند که این کار را نمی کنند، چون می دانند خود دین چنین رضایتی ندارد، پس انگیزه دینی برای چنین قتل هایی معنا ندارد.
و اما در درگیری های غیر دینی هم هرگز کسی به دین طرف نگاه نمی کند، مسئله را کاملا فرض کنید، امروز در جامعه ما کسی چه می فهمد دین شخص مقابلش چیست؟ دین مردم که توی پیشانی شان ثبت نشده!! بنابراین این مسئله قصاص در بازدارندگی نقش خود را ایفا می کند.
کارنامه اسلام هم نشان میدهد که این تفاوت در حکم هرگز موجب جنگ هایی که می فرمایید نشده، هم جنبه بازدارندگی داشته است، و هم اهل کتاب با این حکم احساس بی ارزشی نداشته اند؛ الان همین ایران، با اینکه حکم کشتن غیر مسلمانان قصاص نیست اما هرگز این حکم منتهی به کشتار غیر مسلمانان نشده است.
📚پی نوشت ها:
1. برای اطلاع بیشتر ر.ک: خوئی، ابوالقاسم، مباني تكملة المنهاج، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي، نجف، ج2، ص63.
2. نهج البلاغه(صبحی صالح)، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 53.
3. نساء:141/4.
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
در دین اسلام اگر یک مسلمان به هر دلیل یا حتی بی دلیل یک غیر مسلمان را عمدا به قتل برساند، قاتل قصاص
نکته دوم:
تمامی احکام اسلام طبق قاعده اهمّ و مهمّ است، یعنی همواره امر بااهمیت بیشتر بر امر با اهمیت کمتر مقدم شده است.
قصاص هم در همین چارچوب است، یعنی حیات قاتل هم در نگاه اسلام مهم است، اما آن چه که مهمتر است و اصالت دارد بازدارندگی از قتل در جامعه است، به همین خاطر به جواز قصاص فرمان داده است، اما از آن جا که جان قاتلی که فاسد نیست هم مهم است و گاهی ترس از حکم اعدام هم به لحاظ بازدارندگی کفایت می کند فراوان به بخشش توصیه کرده است.
در مقام مجازات هم طبیعتا هر مجازاتی گرفتن یک چیز از مجرم است خب باید دید چه چیزی در برابر چه چیزی به عنوان مجازات تعیین می شود و آیا امر مهمتری به خاطر امر مهمی فدا نمی شود؟ از نگاه اسلام اگرچه جان غیر مسلمانان اهمیت دارد، اما کشتن مسلمان در برابر آن از دو جهت فدا کردن امر مهم تر در برابر امر مهم است:
الف) یکی از این جهت که ایمان که فلسفه و هدف خلقت است در یکی هست و در یکی نیست.
یعنی اسلام اگرچه تفاوت های ژنتیکی و رنگ پوست و جنسیت و مانند آن را ملاک برتری نمی داند، اما آنچه که هدف از آفرینش انسان است، یعنی ایمان را ملاک برتری می داند، به همین خاطر معتقد است مسلمان در برابر غیر مسلمان کشته نمی شود. خواهش می کنم احساسی به این مسئله نگاه نکنید، با فرض پذیرش حقانیت اسلام به ضرورت این حکم دقت بفرمایید.
مثلا شما فرض کنید دو نفر دارند در دریا غرق می شوند، یکی یک استاد و انسان واقعی و با اخلاق، و یکی هم یک انسان معمولی؛ طبیعتا شما برای نجات جان او، جان استاد را به خطر نمی اندازید، و برای نجات اول سراغ آن انسان برتر می روید که حالا یا به لحاظ تحصیلات، یا به لحاظ دین، یا به لحاظ اخلاق و انسانیت و یا به هر لحاظ دیگری در نگاه شما ارزش بیشتری دارد. این به معنای بی ارزشی جان آن انسان دیگر نیست، بلکه به خاطر تعارض جان این دو انسان است.
شما این تعارض را نمی بینید و صرفا به خاطر حکم متفاوت، حکم می کنید که اسلام نسبت به جان غیر مسلمانان بی تفاوت است، در حالی که اگر فقط پای جان یک غیر مسلمان بود اسلام کوتاه نمی آمد؛ همانطور که امام علی(علیه السلام) در نامه به مالک اشتر چنین می نویسند:
«واشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة لهم، و اللطف بهم، و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریا تغتنم أکلهم، فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین، او نظیر لک فی الخلق؛ ای مالک، مهربان باش و رعیت را با چشمی پر عاطفه و سینه ای لبریز از محبت بنگر؛ و چون درنده ای به غارت جان و مال آنان نپرداز. ای مالک، فرمان برداران تو از دو صنف بیرون نیستند: یا مسلمان و برادر دینی تو هستند، و یا پیروان مذهب بیگانه اند، که در این صورت همانند تو انسان اند.»(2)
ب) جهت دیگر ناظر به ضعیف نشدن مسلمانان در برابر غیر مسلمانان است، اسلام در برابر غیر مسلمانان همواره از موضع قوت وارد شده است: «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»؛ خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است(3) به همین خاطر هر چه که موجب ضعف مسلمانان در برابر غیر ایشان می شود را نفی کرده و از همین جهت است که حاکمیت را مختص مسلمان می داند و به جزیه دادن اهل کتاب حکم کرده است.
اما با این حال اسلام کشتن غیر مسلمانان را جرم تلقی کرده و بدان راضی نیست، و به همین خاطر در برابر چنین قتلی راه تعزیر را برای قاضی بازگذاشته است، راه تعزیر یعنی میزان بزرگ بودن این گناه در نگاه اسلام شناور و متغیر است، یعنی قاضی متناسب با شرایط جامعه و انگیزه قاتل و خطر گسترش چنین قتل هایی می تواند علاوه بر دیه، مجازات سنگینی برای قاتل تعیین کند.
نکته سوم:
تفاوت گذاشتن بین مومن و غیر مومن به لحاظ عقلی، عقل ستیز نیست بلکه در گرو اثبات حقانیت آن دینی است که چنین دستوری داده است، اگر آن دین حق باشد اشکالی وارد نیست، و اگر حق نباشد اصل آن دین مشکل دارد و نوبت به سخن گفتن در خصوص این حکمش نمی رسد.
بنابراین اگر کسی در دینی غیر از اسلام که آن را با دلیل بر حق نمی دانیم چنین رفتاری انجام دهد ما قطعا اعتراض می کنیم، اما این اعتراض ما به عمل طبق اعتقادشان نیست، بلکه به اصل آن دین است که به اشتباه به حق دانسته شده، وگرنه بر فرض حقانیت اعتقاد که مجالی برای اشکال به این حکم نمی ماند.
بنابراین این مسئله که آن چه برای خود نمی پسندید برای دیگران هم نپسندید اصلا دراین جا مطرح نیست! ما هم چنان آن چه برای خود نمی پسندیم برای دیگران هم نپسندیده ایم.
این یک قاعده عمومی است که تمامی ادیان و مکاتب دنیا احکامی دارند که اجرای آن را در حق خودشان نمی پسندند اما از سوی خودشان می پسندند و البته منطقی هم هست، بدین خاطر است که خود را بر حق و دیگران را بر باطل می شمارند، بنابراین حقانیت چنین رفتارهایی به حقانیت اعتقادات وابسته است.
جایگاه و منزلت انسان در بین موجودات دیگر چگونه است؟ آیا از همه موجودات برتر است یا از برخی؟ آیا حتی از فرشتگان نیز برتر است؟ اگر برتر هست این برتری ذاتی است یا اکتسابی؟
قرآن کریم در عین این که انسان را برترین مخلوق معرفی می کند: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلا»؛ ما آدميزادگان را گرامى داشتيم و آن ها را در خشكى و دريا، (بر مركبهاى راهوار) حمل كرديم و از انواع روزی هاى پاكيزه به آنان روزى داديم و آن ها را بر مخلوقات بسیاری كه خلق كرده ايم، برترى بخشيديم.(1)
اما در عین حال بدترین جنبندگان را نیز انسان ها دانسته است: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُون»؛ بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمى كنند.(2)↪️
پرسمان اعتقادی
جایگاه و منزلت انسان در بین موجودات دیگر چگونه است؟ آیا از همه موجودات برتر است یا از برخی؟ آیا حتی
این آیات نشان می دهد انسان به خودی خود هیچ مرتبه ثابتی ندارد، اما در عین حال می تواند به برترین و بدترین مخلوق تبدیل شود؛ و این که اشرف مخلوقات نامیده می شود به لحاظ این توانایی و استعدادی است که نوع انسان برای رشد تا بی نهایت دارد، نه این که تک تک انسان ها اشرف مخلوقات باشند. پس این رشد و تکامل، یا سقوط و نزول ذاتی انسان نیست، چرا که در این صورت باید همه انسان ها در یک مرتبه می بودند.
شرافت یا پستی تک تک انسان ها به مرتبه ی خود ایشان بستگی دارد که یا اعطایی است یا اکتسابی؛ انسان می تواند به برترین مخلوق تبدیل شود، و به مرتبه ای برسد که هیچ مخلوق دیگری و هیچ فرشته ای نمی تواند به آن برسد، و می تواند به مرتبه ای از پستی و رذالت سقوط کند که از حیوانات هم پست تر شود، تا جایی که به تعبیر قرآن کریم از چهارپایان هم گمراه تر باشد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون»؛ آن ها هم چون چهارپايانند بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند.(3)
امام صادق(علیه السلام) حکمت این برتری بر ملائکه، و پست تری از حیوانات را این گونه بیان می فرمایند: «إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى رَكَّبَ اَلْعَقْلَ فِي اَلْمَلاَئِكَةِ بِدُونِ اَلشَّهْوَةِ وَ رَكَّبَ اَلشَّهْوَةَ فِي اَلْبَهَائِمِ بِدُونِ اَلْعَقْلِ وَ رَكَّبَهُمَا جَمِيعا فِي بَنِي آدَمَ فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ عَلَى شَهْوَتِهِ كَانَ خَيْرا مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَلَى عَقْلِهِ كَانَ شَرّا مِنَ اَلْبَهَائِمِ»(4)؛ خداوند متعال عقل بدون شهوت را در فرشتگان قرار داد، و شهوت بدون عقل را در حيوانات، و عقل و شهوت را در انسان، هر كس عقلش بر شهوتش غالب آيد از فرشتگان بهتر، و هر كه شهوتش بر عقلش غلبه نمود از حيوانات بدتر است.
توضیح این که؛ ملائکه عقل محض هستند که گرایش های شهوانی ندارند، و حیوانات هم موجوداتی هستند که فاقد عقل بوده و صرفا گرایش های غریزی و شهوت دارند، انسان است که مرکب از عقل و شهوت است، لذا اگر عقل را بر شهوت مقدم داشت از ملائکه نیز برتر خواهد بود، چرا که آن ها بدون شهوت، تابع عقل هستند، و اگر شهوتش بر عقلش غالب شد از حیوانات نیز پست تر خواهد بود، چرا که آن ها بدون عقل تابع شهوت هستند.
📚پی نوشت ها:
1. اسراء:70/17.
2. انفال:22/8.
3. اعراف:179/7.
4. طبرسى، على بن حسن، مشکاة الانوار، المكتبة الحيدرية، نجف، چاپ دوم، 1385ق، ص251
🔰 @p_eteghadi 🔰