eitaa logo
پرسمان اعتقادی
42.2هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
68 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
پرسمان اعتقادی
درباره تحریف لفظی قرآن، خواستم کتاب «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب» مطالعه کنم که متوجه شدم مح
آیت الله استادی که در نسخه شناسی و کتب خطی، متبحر و سرشناس هستند می نویسند: سال ‏هاست كه در صدد تهيه جزوه مذكور [رساله حاجی نوری] بوده‏ ام؛ اما با وجود جستجوى بسيار در كتابخانه ‏هاى معتبر، هنوز به آن دسترس پيدا نكرده ‏ام‏. شنيده بودم كه نسخه‏ اى از آن در كتاب خانه شخصى مرحوم آيت الله مرعشى نجفى هست كه مراجعه كردم و نتيجه نگرفتم. سپس شنيدم نسخه ‏اى از آن در كتابخانه آيت الله شيخ مسلم ملكوتى‏ در قم موجود است كه به ايشان هم مراجعه كردم و متأسفانه نسخه را پيدا نكردند. و اين اواخر معلوم شد كه نسخه ‏اى از آن در كتابخانه تخصصى تاريخ، به مديريت فاضل محترم، جناب آقاى رسول جعفريان هست كه ايشان هم گفتند در ميان كتاب ‏هاست و بايد پيدا كنم.(1) مطلب دوم: انگیزه حاجی نوری از تالیف کتاب «فصل الخطاب» در باره انگیزه ایشان برای تالیف کتاب «فصل الخطاب» آمده است: برخی از سرزمین هند خدمت حاجى نورى رسيده و گفته ‏اند: در هند، در بحث‏ هاى ميان شيعه و سنى، روى اين مطلب، تأكيد فراوان مى ‏شود كه اگر على(علیه السلام) جانشين بلافصل رسول خداست؛ پس چرا نام او در قرآن در آياتى كه گفته مى ‏شود در باره امامت است، ياد نشده است؟ مرحوم نورى براى پاسخ گفتن به اهل تسنن، به فكر مى ‏افتد كه با نقل و جمع ‏آورى روايات، اثبات كند كه مثلا نام على(علیه السلام) در اصل آيات نازل شده، بوده و هنگام گردآورى آيات، آن را انداخته ‏اند و نبايد اهل تسنن بگويند كه نام على(علیه السلام) در قرآن نازل شده به رسول خدا نبوده است. بنابراين، انگيزه حاجى نورى، اثبات تحريف قرآن نبوده؛ بلكه مطلب ديگرى را دنبال مى ‏كرده؛ اما از پيامد بسيار خطرناک اين كار، غافل بوده است و اين خود، بايد درس عبرتى براى محققان و نويسندگان و گويندگان باشد كه همواره به همه جوانب مطلبى كه طرح مى ‏كنند، توجه داشته باشند؛ زيرا گاهى مصداق همان مثل معروف مى‏ شوند كه «مى‏ خواست ابروانش را درست كند، چشمانش را هم كور كرد».(2) مطلب سوم: نظر واقعی حاجی نوری، از زبان شاگردان «علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى» كه خود شاگرد حاجى نورى بوده است مى ‏گويد: استاد ما حاجى نورى در اواخر عمر خويش مى ‏گفت: من در نامگذارى كتابم اشتباه نمودم و سزاوار بود نام آن را «فصل الخطاب فى عدم تحريف الكتاب» بگذارم؛ چرا كه در آن ثابت مى ‏كنم، قرآن شريف موجود بين دو جلد كه در همه عالم منتشر شده است با تمامى سور و آيات و جملاتش وحى الهى است كه هيچ گونه تغيير يا تبديل و زياده و نقصانى از هنگام جمع آن تا به امروز در آن واقع نشده است... من در مواضع متعددى از كتاب به جهت جلوگيرى از تيرهاى سرزنش و ملامت ديگران در تصريح به عقيده خودم، اهمال نمودم، بلكه از روى غفلت برخلاف عقيده خود سخن گفتم.(3) هم چنین از ایشان نقل شده، نظرش این بوده که قرآن کریم (همین قرآن کنونی بین دو جلد) از جمع دوم به بعد یعنی از یکسان سازی مصاحف در زمان عثمان تاکنون، هیچ تغییری نکرده و محفوظ مانده و اصلا اضافه و کم نشده است، منتهی در جمع اول، مقداری از آن حذف شده و آن هم از احکام قرآنی نبوده است. ایشان تحریف به زیاده را هم رد می کند و می گوید به اتفاق شیعه و سنی باطل و مردود است.(4) لذا آن چه منظور ایشان بوده این است که در جمع اول (در زمان خلیفه دوم) مقداری از قرآن حذف شده و آن هم قسمت هایی بوده که مربوط به نقل اسم اهلبیت در قرآن بوده؛ و ایشان بطور کلی اضافه شدن چیزی بر قرآن را در همه دوران های جمع آوری قرآن، مردود دانسته و باطل می داند. علامه تهرانی از قول استاد خود، حاجی نوری می گویند که ایشان می گفت بهتر بود اسم این کتاب را «فصل الخطاب في عدم تحريف الكتاب» می گذاشتم. پس نامگذاری به این اسم، که مردم بر خلاف منظور من حمل می کنند، اشتباه در نامگذاری است و من نمی خواستم چنین برداشتی از آن شود. منظور من این بود که قسمتی از وحی الهی، افتاده و جزو این قرآن ثبت نشده است؛ لذا اگر می خواهی اسمش را بگذار «القول الفاصل في إسقاط بعض الوحي النازل».(5) بنابر این: نظر حاجی نوری این بوده که این قرآن موجود، همان قرآن اصلی است و هیچ تحریفی در آن صورت نگرفته است. نظر ایشان این است که مقداری از قرآن را در جمع آوری، جزو قرآن قرار نداده اند. لذا ایشان نمی گوید این قرآن تحریف شده است بلکه می گوید قرآن بیشتر از این بوده و مقداری از قرآن را که باید به این قرآن ضمیمه می کردند نکردند. پس ایشان نسبت به این مقدار موجود، ادعای تحریف ندارد و می گوید او مصون از تحریف است.
پرسمان اعتقادی
درباره تحریف لفظی قرآن، خواستم کتاب «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب» مطالعه کنم که متوجه شدم مح
📚پی نوشت ها: 1. رضا استادى، آشنايى با تفاسير ـ عدم تحريف قرآن و چند بحث قرآنى‏، ناشر: نشر قدس‏ ـ تهران، 1383، چاپ دوم‏، ص 13. 2. همان، ص 11 و 12. 3. نوری، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل‏، محقق/مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏ ـ قم، 1408 ق‏، چاپ اول‏، ج 1، ص 50، پاورقی؛ آقابزرگ طهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، ناشر: دار الاضواء ـ بیروت، چاپ سوم، ج 16، ص 231 و 232. 4. ر.ک: معرفت، صيانة القرآن من التحريف‏، ناشر: وزارت امور خارجه‏ ـ تهران‏، 1379ش، چاپ اوّل‏، ص 103. 5. الذریعه الی تصانیف الشیعه، پیشین، ج 16، ص 231 و 232؛ صيانة القرآن من التحريف، پیشین، ص 104.
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(30).mp3
4.55M
پرسش و پاسخ اعتقادی 🔹حجه الاسلام جلسه 30 - مراتب رسالت 🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسش: در باره عزت نفس چند سوال داشتم: الف: آیا احساس حقارت در مقابل عزت نفس قرار دارد؟ ب: تفاوت عزت نفس با تکبر و عجب که از گناهان بزرگ هستند چیست؟ ج: آیا عزت نفسی که اسلام مدنظر دارد با مفهوم self-esteem که در روانشناسی غرب وجود دارد و در فارسی معادل عزت نفس ترجمه می شود تفاوت دارد؟ پاسخ: الف: بله؛ عزتمندی نقطه مقابل حقارت و ذلت است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَمْ يُفَوِّضْ إِلَيْهِ أَنْ يَكُونَ ذَلِيلًا أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ‏ فَالْمُؤْمِنُ يَكُونُ عَزِيزاً وَ لَا يَكُونُ ذَلِيلا»؛ خداوند عزيز، زمام امور مؤمن را در دست خود او نهاده است اما اجازه نداده است خود را به خوارى و حقارت بیفكند. آیا گفته خداوند عز و جل را نشنیده ای که فرموده است: «عزت از آن خدا است و براى رسول خدا و براى مؤمنان». مؤمن بايد عزيز بماند و خود را به خفّت و خوارى نكشاند.(1) ب: عزت نفس و تکبر مرز دقیقی با یکدیگر دارند که باعث می شود گاه با یکدیگر اشتباه گرفته شوند؛ تا آن جا که حتی عزت نفس معصومین (علیهم السلام) حمل بر تکبر می شده است. «قِيلَ لَهُ فِيكَ عَظَمَةٌ فَقَالَ (علیه السلام) بَلْ فِيَّ عِزَّةٌ قَالَ اللَّهُ‏ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِين»؛ فردی به حضرت مجتبی (علیه السلام) گفت: در شما تکبّر وجود دارد! حضرت فرمود: بلکه در من عزتمندی وجود دارد. خداوند متعال فرموده است: عزت برای خدا و رسول و مؤمنین است.(2)↪️
یکی از تفاوت های عزت نفس و تکبر در این است که عزت نفس ریشه در معرفت به خداوند و اتکال به او دارد؛ اما تکبر ریشه در خودمحوری و خودپسندی دارد. حضرت امام خمینی(ره) در این باره آورده است: «و بايد دانست كه تواضع با تملّق، و تكبّر با عزّت‏ نفس‏، فرق ها دارد، هم در مبادى و هم در غايات و هم در ثمرات. تواضع مبدأش علم باللَّه و علم به نفس است، و غايتش خدا است يا كرامت خدا، و نتيجه و ثمره ‏اش كمال نفسانى است. تملّق، مبدأش شرک و جهل است، و غايتش نفس است، و ثمره‏ اش خفّت و خوارى و نقص و عار است. تكبر، مبدأش خودبينى و خودخواهى و جهل و غفلت از حق و مظاهر او است، و غايتش نفس و خودنمائى است، و نتيجه ‏اش سركشى و طغيان است. عزّت نفس، مبدأش توكّلِ علَى اللَّه و اعتماد بر حق تعالى‏، و غايتش خدا است، و ثمره ‏اش ترک غير است.»(3) با در نظر گرفتن نظریه حد وسط، فضیلت حد میانه ای است که در میان دو رذیله قرار گرفته است. رذائلی که یکی در طرف افراط و دیگری در طرف تفریط وجود دارد. تواضع فضیلتی است که در میان دو رذیله تکبر و خواری قرار دارد. عزت نفس مانع از این می شود که فرد در تواضع دچار افراط شود و به سمت پستی و خواری پیش رود. بنابر این؛ می توان گفت تکبر باعث می شود فرد خودش را برتر از دیگران ببیند، اما عزت نفس مانع می شود که دیگران خودشان را برتر از انسان ببینند و بر انسان تکبرورزی کنند و او را حقیر نمایند. بنابراین، کسی که عزت نفس دارد، بدون این که دیگری را تحقیر کند اجازه تحقیر شدن توسط دیگران را نیز نمی دهد. او خواهان حفظ حرمت و شخصیت همه افراد است. ج: میان عزت نفس در دیدگاه اسلامی و روانشناسی غرب تفاوت هایی وجود دارد. در تعریف روانشناسی از عزت نفس بر روی عناصری مانند خودارزیابی مثبت، خودرضایتمندی و تایید اجتماعی تاکید شده است. اما عزت نفس در دیدگاه اسلامی مبتنی بر پیوند فرد با منشا هستی و انطباق رفتاری با ملاک های صحیح است. بنابراین عزت نفس در روانشناسی وامدار و وابسته به حالات روانشناختی فرد و بازخوردهایی است که از جامعه پیرامونی خود دریافت میکند که عموما اموری مادی، محیطی و نسبی هستند. اما عزت نفس در اسلام ناظر به امور معنوی و وابسته به امور و معیارهای واقعی و ثابت همچون ایمان و عمل صالح است. 📚پی نوشت ها: 1. کلینی، محمد بن یعقوب(329 ق)، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج‏5، ص63. 2. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، مصحح: غفارى، على اكبر، قم، جامعه مدرسین، ص234. 3. خمینی، روح الله، شرح حديث «جنود عقل و جهل»، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، قم، ص 336. 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إنَّ لأِحَدِكُم ثَلاثَةَ أخِلاّءَ ; مِنهُم مَن يُمَتِّعُهُ بِما سَألَهُ فذلكَ مالُهُ ، و مِنهُم خَليلٌ يَنطَلِقُ مَعَهُ حَتّى يَلِجَ القَبرَ و لا يُعطيِهِ شَيئا و لا يَصحَبُهُ بَعدَ ذلكَ فَاُولئكَ قَريبُهُ ، و مِنهُم خَليلٌ يَقولُ ; وَ اللّه ِ أنا ذاهِبٌ مَعَكَ حَيثُ ذَهَبتَ و لَستُ مُفارِقَكَ ! فذلكَ عَمَلُهُ ، إن كانَ خَيرا و إن كانَ شَرّا . 🌸پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر يك از شما را سه دوست است: يكى از آنها دوستى است كه خواهش او را برآورده مى سازد و آن مال و ثروت اوست، ديگرى دوستى است كه تا لب گور با او مى آيد اما چيزى به او نمى دهد و از آن به بعد همراهيش نمى كند و آن خويشاوند اوست، سومى دوستى است كه مى گويد: به خدا قسم هر جا بروى با تو مى آيم و از تو جدا نمى شوم! اين دوست عمل اوست. اگر خوب باشد، پاداش خوب مى بيند و اگر بد باشد، سزاى بد مى يابد. كنز العمّال : 42759. 🔰 @p_eteghadi 🔰
❓نظر اسلام در مورد مردانی كه خود را شبيه زنان ميكنند چيست ؟ 🎤1.در روايات متعددي از تشبه زنان به مردان و مردان به زنان نهي شده است و این گونه افراد لعن شده اند.از جمله می توان به این روایت اشاره کرد: پیامبر :«چهار گروه را خدا از رحمت خويش دور کرده است و خداو رسولش و ملائکه بر آنان لعن مي فرستند ...چهارم :زناني که خود را شبيه مردان مي کنند ».(مستدرك ‏الوسائل - باب تحريم تشبه الرجال بالنساء ) رسول خدا فرمود:از ما نیست هر زنی که خود را شبیه مردان کند یا هر مردی که خود را شبیه زنان کند .(میزان الحکمه، ج 5 ،ص 18) پیامبر : «سه گروه، هرگز داخل بهشت نمي شوند: کسي که نسبت به عفت و ناموس خود بي اعتنا است؛ زني که خود را در لباس و رفتار و امور ديگر شبيه مردان سازد وشراب خوار».(ميزان الحکمه، ج2، ص102.) 2. بنا به فتوای فقها تشبه زنان به مردان و بالعکس(مردان به زنان) حرام است. 3. علت مذموم بودن تشبه زنان به مردان و زنان به مردان این است که : 1-3. خداوند با علم خود و بر اساس حکمت و مصلحت هر کس را بخواهد مرد و هر کس را بخواهد زن می آفریند .اگر زنی خود را به شکل مرد درآورد و یا بر عکس مردی تمایل به زن بودن داشته باشد در واقع با حکمت و مشیت الهی در افتاده و علم و حکمت الهی را در این موضوع نادیده ناقص دانسته و خداوند را به نقصان و جهل نسبت داده است ونعمت الهی را انکار نموده و این بزرگترین جرم و گناه است و لعنت و دوری از رحمت الهی را در پی دارد . 2-3. تشبيه زنان به مردان و بالعکس مفاسدي است که اين کار براي فرد وجامعه در پي دارد.مانند دوگانگي شخصيتي و بحران هويت و... که زمينه انحرافات شخصي و اجتماعي را در پي خواهد داشت که باعث ناکارآمدي و معطل ماندن استعدادهاي شخصي و خدادادي مي شود. 3 - 3.زني که رفتار وکردار خود را شبيه مردان مي کند ديگر نقش همسري ، مادري، خانه داري و فرزندداري را نقشي پست و فرومايه مي پندارد و تعالي و تکامل را در مردانه شدن جستجو مي کند. از آنجا که ويژگي هاي طبيعي و ذاتي براي مردانه شدن را ندارد پس از مدتي سرخورده و ناکام به افسردگي و عدم اعتماد به نفس و بيماري هاي رواني ديگر مبتلا و در تکامل فردي و اجتماعي خود و ديگران اختلال ايجاد مي کند. (همچنین است مردی که خودش را شبیه به زنان می کند.) 🔰 @p_eteghadi 🔰
گفته می شود که در اسلام، انسان موجودی ذاتاً شرور انگاشته نمی شود. اگر اینطور است پس چرا قرآن در آیات متعدد، انسان را به صورت گناهکار، نادان، ناسپاس، ضعیف، ناامید یا متکبر، ستیزه جو و سرکش معرفی می کند؟ با این بیانات، چگونه می توانیم بگوییم انسان موجودی شرور نیست؟ در این زمینه به دو مطلب توجه فرمایید. ـ مطلب اول؛ برتری و فضیلت انسان بله انسان اشرف مخلوقات است و بر سایر مخلوقات، برتری و فضیلت دارد. به این آیات توجه فرمایید: انسان دارای فطرت الهی «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ‏ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»؛ پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده‏.(1) کرامت و فضیلت دادن به انسان «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً»؛ ما آدميزادگان را گرامى داشتيم؛ و آن ها را در خشكى و دريا، (بر مركبهاى راهوار) حمل كرديم؛ و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنان روزى داديم؛ و آن ها را بر بسيارى از موجوداتى كه خلق كرده‏ ايم، برترى بخشيديم‏‏.(2) 👇👇👇👇👇👇👇
شرافت روحی «فَإِذا سَوَّيْتُهُ‏ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»؛ هنگامى كه كار آن را به پايان رساندم، و در او از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ) دميدم، همگى براى او سجده كنيد.(3) بهترین خلقت «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويمٍ‏»؛ كه ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم‏.(4) «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ‏ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»؛ سپس آن را آفرينش تازه‏ اى داديم؛ پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است‏.(5) همه چیز در خدمت انسان «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»؛ آيا نديديد خداوند آن چه را در آسمان ها و زمين است مسخّر شما كرده، و نعمت هاى آشكار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانى داشته است‏.(6) و آیات دیگر... ـ مطلب دیگر؛ مختار بودن انسان انسان در عین این که برترین مخلوقات است، موجودی مختار و آزاد نیز آفریده شده یعنی می تواند خودش سرانجام خودش را رقم زند. شاکر یا ناسپاس «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»؛ ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس‏.(7) شناخت خوب از بد «لِيَميزَ اللَّهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»؛ (اينها همه) بخاطر آن است كه خداوند (مى ‏خواهد) ناپاك را از پاك جدا سازد.(8) باز بودن راه کمال «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ...»؛ كه انسانها همه در زيانند، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده ‏اند.(9) «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً... إِلاَّ الْمُصَلِّينَ‏...»؛ به يقين انسان حريص و كم ‏طاقت آفريده شده است، هنگامى كه بدى به او رسد بيتابى مى كند، و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مى ‏شود (و بخل مى ‏ورزد)، مگر نمازگزاران، آنها كه نمازها را پيوسته بجا مى ‏آورند...(10) انسان، بالاتر از ملائکه و رسیدن به قاب قوسین «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى‏ فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ‏ أَوْ أَدْنى‏»؛ سپس نزديكتر و نزديكتر شد تا آن كه فاصله او (با پيامبر) به اندازه فاصله دو كمان يا كمتر بود.(11) انسان، پست تر از حیوان «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ‏ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»؛ آن ها دل ها [عقل ها] يى دارند كه با آن (انديشه نمى‏ كنند، و) نمى ‏فهمند؛ و چشمانى كه با آن نمى ‏بينند؛ و گوش هايى كه با آن نمى‏ شنوند؛ آن ها هم چون چهارپايانند؛ بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه‏گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند).(12) ـ نکته؛ اقسام کرامت انسان دو نوع کرامت دارد: یکی کرامت تکوینی یا همان کرامت ذاتی که شما به آن اشاره فرموده اید؛ یعنی انسان در مقایسه با سایر مخلوقات، فضیلت و برتری داده شده است. دیگری کرامت اکتسابی است. این کرامت در راستای ایمان و عمل صالح به دست می آید. لذا انسان با اختیار خودش، می تواند به رعایت تقوا، در گروه مؤمنان و پاکان قرار گرفته و ارزش و کرامتی بالاتر از کرامت ذاتی و تکوینی داشته باشد؛ و نیز می توان با سوء انتخاب و با گمراهی و انحراف از صراط مستقیم، علاوه بر این که کرامتی کسب نمی کند، آن کرامت تکوینی و ذاتی خویش را نیز خدشه دار کند. بنابر این: انسان موجودی دو بُعدی است، یک بُعد او، او را به نیکی ها سوق می دهد و دیگری او را به بدی و لذت های زودگذر می کشاند. در قرآن کریم نیز دو دسته آیات در باره انسان داریم، یک دسته از آیات در مدح انسان و دسته دیگری در سرزنش و مذمت انسان. بین آیات نیز هیچ تنافی و تضادی نیست زیرا هر دسته از آیات، به یک بُعدی از وجود انسان اشاره دارند. 📚پی نوشت ها: 1. روم: 30/ 30. 2. اسراء: 17/ 70. 3. حجر: 15/ 29. 4. تین: 95/ 4. 5. مؤمنون: 23/ 14. 6. لقمان: 31/ 20. 7. انسان: 76/ 3. 8. انفال: 8/ 37. 9. عصر: 103/ 2و3. 10. معارج: 70/ 19- 22. 11. نجم: 53/ 8و9. 12. اعراف: 7/ 179. 🔰 @p_eteghadi 🔰
چرا برخی آیات قرآن، سبب سجده می شوند؟ و چرا برخی واجب و برخی مستحب شدند؟ در این زمینه چند نکته عرض می شود: 1. مهم ترین نکته، این است که موضوع این آیات، سجده، کرنش و خضوع در برابر خالق هستی، عظمت الهی و بزرگی خداوند متعال است؛ لذا انجام سجده هنگام قرائت این آیات، کاملا متناسب با مضمون آیات است و خضوع و کرنش را به نهایت رسانده و کامل تر می کند. به بیان دیگر؛ موضوع سجده (کرنش و خضوع) در برابر خداوند متعال، در این آیات، به اوج خود رسیده و بسیار پررنگ است، لذا برای تکمیل این حالت، دستور سجده عملی نیز داده شده است. 2. از طرفی سوره هایی که سجده واجب دارند(نجم، فصلت، سجده، علق) در مکه و در محیط شرک آلودی نازل شده اند که مشرکان در برابر بت ها و ... به خاک افتاده و سجده می کردند. این آیات بیان آشکاری است برای نفی سجده در برابر بت های چوبی و سنگی و خط بطلانی است بر این عمل شرک آلود، و نیز تذکری است آشکار بر لزوم توحید و یکتاپرستی و انحصار سجده در برابر خداوند متعال. 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
پرسمان اعتقادی
چرا برخی آیات قرآن، سبب سجده می شوند؟ و چرا برخی واجب و برخی مستحب شدند؟ در این زمینه چند نکته عرض
3. این آیات آن قدر تاثیر گذار و رسا است که در زمان نزول آیات سوره سجده و هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) این آیات را برای مردم قرائت می فرمودند و به سجده رفتند، همه مردم اعم از مؤمنان و مشرکان نیز به سجده افتادند و حتی یکی از مشرکان که یا نمی توانست سجده کند و یا در برابر حق مقاومت می کرده، گرچه سر به زمین نگذاشت ولی مشتی از خاک برداشت و پیشانی بر آن گذاشت.(1) 4. این که در موقع خواندن و یا شنیدن کدام آیه، واجب است سجده کنیم و برای کدام آیه، مستحب است سجده کردن، موضوعی است تعبدی و در روایات معصومین(علیهم السلام) وارد شده و فقط چهار سوره، سجده واجب دار و بقیه مستحب معرفی شده اند: «الْعَزَائِمُ‏ مِنْ‏ سُجُودِ الْقُرْآنِ‏ أَرْبَعٌ فِي الم تَنْزِيلِ السَّجْدَةِ وَ حم السَّجْدَةِ وَ النَّجْمِ وَ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ... قَالَ فَهَذِهِ الْعَزَائِمُ لَا بُدَّ مِنَ السُّجُودِ فِيهَا وَ أَنْتَ فِي غَيْرِهَا بِالْخِيَارِ إِنْ شِئْتَ فَاسْجُدْ وَ إِنْ شِئْتَ فَلَا تَسْجُدْ.» عزائم(سوره‌ هایی که دارای سجده واجب هستند)، در قرآن چهار تا است؛ سوره سجده (الم تنزیل)؛ سوره فصلت؛ سوره نجم و سوره علق. این سوره ‌های عزائم هستند که سجده واجب در آن ها وجود دارد، اما در غیر این ها اگر خواستید، سجده کنید و اگر نخواستید، سجده نکنید.(2) 5. فلسفه ای برای بیان تفکیک بین وجوب و استحباب، در روایات ندیدم. 📚پی نوشت ها: 1. ر.ک: میبدی، كشف الاسرار و عدة الابرار(معروف به تفسير خواجه عبدالله انصارى)، ناشر: امير كبير ـ تهران‏، 1371 ه. ش‏، چاپ پنجم، ج ‏9، ص 373؛ ابن ‏كثير، تفسير القرآن العظيم، محقق: شمس‏الدين، ناشر: دار الكتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون‏- بيروت‏، 1419 ه. ق‏، چاپ اول، ج ‏7، ص 410؛ سیوطی، الدر المنثور فى التفسير بالماثور، ناشر: كتابخانه عمومى حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى(ره)- قم‏، 1404 ه. ق‏، چاپ: اول، ج ‏6، ص 121. 2. ابن حيون، دعائم الإسلام‏، محقق/مصحح: فيضى، ‏ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ـ ‏قم، ‏1385 ق، ‏چاپ دوم‏، ج ‏1، ص 215؛ مجلسی، بحار الأنوار، ناشر: دار إحياء التراث العربي‏ ـ بيروت‏، 1403 ق‏، چاپ دوم‏، ج ‏82، ص 174. 🔰 @p_eteghadi 🔰