امام سجّاد عليه السلام در مناجاتبه درگاه خداوند:
و سُقمي لا يَشفيهِ إلاّ طِبُّكَ، و غَمِّي لا يُزيلُهُ إلاّ قُربُكَ، و جُرحِي لا يُبرِئُهُ إلاّ صَفحُكَ، و رَينَ قَلبي لا يَجلوهُ إلاّ عَفوُكَ
بيمارى مرا جز طبابت تو درمان نمى كند و اندوه مرا جز نزديك شدن به تو نمى زدايد و زخم مرا جز گذشت تو بهبود نمى بخشد و زنگار دلم را جز بخشش تو، صيقل نمى دهد.
ميزان الحكمه جلد9 صفحه544
🔰 @p_eteghadi 🔰
الف ) آیا قسم خوردن گناه است ؟ و اگر گناه نیست ، باید به چه چیزهایی قسم یاد کرد ؟ب ) شوخی کردن چگونه باید باشد و آیا اگر با شوخی عیب کسی را به او بگوییم ، اشکالی دارد ؟ لطفاً توضیح بفرمایید ؟
الف) خداوند متعال میفرماید: “و لاتجعلوا اللّه عرضه لّأیمـنکم أن تبرّوا و تتّقوا… لاّ یؤاخذکم اللّه باللّغو فی أیمـنکم ولـکن یؤاخذکم بما کسبت قلوبکم و اللّه غفور حلیم؛ (بقره، 224 و 225) خدا را در معرض سوگندهای خود قرار ندهید! و برای اینکه نیکی کنید، و تقوا پیشه سازید [سوگند یاد نکنید]… خداوند شما را به خاطر سوگندهایی که بدون توجه یاد میکنید مؤاخذه نخواهد کرد، ولی به آنچه دلهای شما کسب کرده [و سوگندهایی که از روی اراده و اختیار، یاد میکنید] مؤاخذه میکند و خداوند آمرزنده و بردبار است”.
از نظر اسلام یاد کردن قسم، کار پسندیدهای نیست؛ ولی با این حال حرام نمیباشد و اگر به خاطر هدفهای مهم تربیتی و اجتماعی و اصلاحی انجام گیرد، ممکن است واجب یا مستحب گردد.
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
سوگندهایی که به غیر نام خدا باشد (حتی قسم خوردن به نام پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام) و سوگندهایی که برای انجام دادن کار حرام یا مکروه یا ترک واجب و مستحب باشد واجبالعمل نیست و مخالفت با چنین سوگندهایی کفاره ندارد؛ پس مثلاً اگر کسی قسم بخورد که با بستگان خویش ترک رابطه کند و یا قسم بخورد که اعمال واجب یا مستحب را به جا نیاورد، بیاعتبار است؛ ولی اگر موضوع قسم کار خوب و یا حداقل کار مباح و قسم به نام خدا باشد، وفا کردن به آن واجب بوده و اگر با آن مخالفت کند باید کفاره بپردازد. باید توجه داشت اینکه در آیه آمده: “خداوند شما را به خاطر سوگندهایی که بدون توجه یاد میکنید مؤاخذه نخواهد کرد، منظور سوگندهایی است که به طور معمولی و طبیعی و به صورت تکیه کلام برخی از انسانها میباشد؛ مثلاً شخصی در هنگام سخن گفتن از جملاتی مانند واللّه و… استفاده میکند؛ پس این گونه سوگندها جزء قسمهایی است که مؤاخذه ندارد.1
برای قسم و سوگند شرایطی در توضیحالمسائل مراجع محترم تقلید آمده است.2
ب) اگر شوخی به حد افراط برسد و به دروغ و غیبت و تهمت و آزار مسلمان منجر شود، ممنوع و مذموم است؛ چنانکه حضرت علی علیهالسلام میفرماید: “شوخی و مزاح زیاد، بزرگی انسان را از بین میبرد.”
انسان میتواند در حد اعتدال، عیوب برادر و خواهر مسلمانش را با صمیمیت و احترام و در قالب شوخی سالم به او تذکر دهد.3
📚پی نوشت ها:
ر.ک: تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 2، ص 148، دارالکتب الاسلامیه.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: توضیحالمسائل مراجع، سیدمحمدحسن بنیهاشمی خمینی، ج 2، ص 555، مسأله 2671، فتاوای حضرت امام خمینی رحمهالله، انتشارات اسلامی.
ر.ک: میزان الحکمه، محمّد محمدی ریشهری، ص 144.
🔰 @p_eteghadi 🔰
هدف و فلسفه عبادت کردن چیست؟ از کجا تشخیص دهیم که عبادت و نماز و روزه های ما موجب افزایش کمال ومعنویت شده است؟
عبادات هدف و فلسفه ای دارند که اگر انسان به آن بی توجه باشد نصیبی از آن نمی برد. اگر انسان شرایط باطنی عبادات را رعایت نکند، بهره لازم از عبادت را نخواهد برد. کسانی که رنج و مشقت عبادت را بر خود هموار ، اما از روح عبادت غافلند. عبادات آنها به جای این که در روحشان خشوع و خضوع و کمالات دیگر را به وجود آورد، عجب و غرور و رذایل دیگر را ایجاد می کند. چنین عبادتی قطعاً جز خستگی نتیجه ای ندارد، اما نباید این نکته کسی را از انجام عبادت باز دارد و نا امید کند؛ بلکه فقط هشداری است که انسان مراقب باشد عبادتش دارای باطن باشد و روح عبادت را دریابد و عبادتش همراه با خشوع و حضور قلب باشد. تا از آن بهره برده و مصداق این آیه قرار گیرد: {وَ مِنَ اَللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً}.
👇👇👇👇👇👇👇👇
نماز شب اگر با حضور قلب باشد در نهایت مقام محمود را در پی خواهد داشت که منتهای آرزوی سالکان طریق حق است. فلسفه عبادات را تنها در پرتو بینش توحیدی اسلام ، می توان دریافت کرد. بدیهی است تا زمانی که ابعاد مختلف این بینش، به درستی شناخته نشود، جایگاه عبادات و هم چنین دیگر برنامه های عملی آن، روشن نخواهد شد. در بینش اسلام و ادیان توحیدی، انسان و مجموعه هستی، آفریده های خداوند و در مسیر حرکت به سوی او و معرفت مبدأ خویشند. در این دیدگاه، هیچ غایتی جز معرفت خداوند برای انسان متصوّر نیست و کمال انسان، تنها در این محدوده رقم می خورد و تمامی جاذبه های دیگر، جملگی برای به حرکت درآوردن آدمی و فراخوان وی به معرفت خداوند هستند.
در این مسیر است که «عبادت» جایگاه خود را پیدا می کند؛ آن هم به صورت عبادتی موزون و حساب شده که باید به صورت خاصی به جای آورده شود. بدون این عبادت، سرّ حیات بی رنگ خواهد شد و انسان در بیغوله جاذبه های دیگر، راه اصلی را به فراموشی خواهد سپرد. مثلاً نمازهای پنج گانه در تمامی عمر، همانند تابلوها و چراغ هایی است که در مسیری سخت، طولانی و پرحادثه، انسان را به تبعیت از خود فرا می خواند تا او را از پرتگاه های سقوط و گزند حوادث سنگین، باز دارد. بدون نماز، آدمی در مسیر زندگی، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت به فراموشی خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند. از همین رو، تمامی پیامبران الهی و کتاب های آسمانی، آدمی را به نماز دعوت کرده اند.
آن چه گفته شد، تنها اشاره ای کوتاه به فلسفه فردی نماز بود و نماز و دیگرعبادات ، از جهات مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و… دارای حکمت های عمیقی است. نماز، عملاً موجب همبستگی مسلمانان و احساس روح یکرنگی در بین آنان است؛ چرا که همه آنان به یک شکل و به سمت یک قبله نماز می گذارند و این موضوع، پیامدهای ارزنده ای خواهد داشت. در مورد احساس شما نسبت به عبادات ، به نظر می رسد که شما باید اندیشه و مطالعه عمیق، تجسّم درستی از نماز و فلسفه آن در خود ایجاد کنید.
🔰 @p_eteghadi 🔰
نفس اماره چیست؟
نفس اماره همان نفس سرکش است که انسان را به گناه فرمان میدهد و به هر سو میکشاند. لذا به او اماره گفتهاند. در این مرحله عقل و ایمان آن قدرت را ندارد که این نفس را رام سازد؛ بلکه در موارد زیادی تسلیم او میشود: «و ما ابری نفسی ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی ان ربی غفور رحیم؛ [یوسف/سوره۱۲، آیه۵۳.] پس هرگز نفس خویش را تبرئه نمیکنم که نفس بسیار به بدیها امر میکند مگر آنچه که پروردگارم رحم کند، پروردگارم غفور و رحیم است»
این آیه اشاره دارد که تمام بدیها از نفس سرکش است، لذا حضرت علی (علیه السلام) میفرماید: «و انها لا تزال تنزع الی معصیه فی هویً؛ [نهجالبلاغه، ص۳۸۸.] نفس پیوسته خواهان نافرمانی و معصیت است.»
چرا خداوند نفس اماره را خلق کرد؟
خداوند چه نیازی در بشر آفریده که نفس اماره را در وجودش گذاشته؟! آیا این نفس اماره مورد نیاز بشر بوده است؟! با توجه به اینکه خداوند خیر محض است و شر از او صادر نمیشود؟
البته که خداوند متعال خیر محض است و از او شرّ صادر نمیشود و شرور همه از خودمان است. شرّ، در ذات چیزی که خلق شده نیست، بلکه در نحوهی برخورد، اقبال و یا دوری خودمان است. خداوند متعال در وجود ما “نفس” گذاشته، نه “نفس امّاره”!
آیا اگر حرارت خورشید، سبب آتشسوزی در جنگل بزرگی شود، گفته میشود که «خورشید شرّ است»؟! آیا اگر لولهگاز سوراخ شود، گاز نشت پیدا کند، سپس منفجر شود و یک محل یا خانه را به آتش بکشد و خسارات مالی و تلفات جانی به وجود آورد، گفته میشود: «نفت و گاز از شرور هستند، پس چرا خدا خلقشان نموده است»؟! آیا زلزله، آتشفشان، طوفان، بارش باران و جاری شدن سیل، به لحاظ طبیعی بد و شرّ هستند و یا لازمهی چرخه حیات میباشند و این خطاهای ما در خانه و شهرک سازی سست و … میباشد که سبب میگردد این حوادث طبیعی، برای ما مبدل به “بلایای طبیعی” گردند؟!
پس چرا نوبت به بشر و ساختار عظیم وجودیاش که میرسد، ویژگیها، کششها، کنشها، واکنشها و نیازهای روحی، روانی و جسمیاش را تقسیم به “خیر و شرّ” میکنند و از روی جهل، تکبر و تنبلی، خالقش را زیر سؤال میبرند که اصلاً چرا آفرید و در وجود ما قرار داد؟!
آیا نیاز و میل به خوردن یا آشامیدن بد است، یا شهوت جنسی بد است، و یا علاقه به برخورداری از فرزند و نسل بد است و یا میل به کار، تلاش و بالتبع توانگر و غنی شدن بد است؟! نه تنها هیچ کدام بد و شر نیستند، بلکه اساساً لازمهی حیات طبیعی و زندگی فردی و اجتماعی بشر همین نیازها و تمایلات میباشد و آن چه بد و شرّ است، هدف گرفتن اینها، تعلق به اینها و در یک جمله فراموشی مبدأ و معاد و دنیاگرایی و بسنده نمودن به متاع دنیا توسط بشر میباشد؟ لذا فرمود این کششها و محبتهای دنیوی را خودم برای شما زینت قرار دادم، تا با شوق زندگی کنید، اما فراموش نکنید که اینها همه متاع دنیاست، و شما اینها را رها کرده و به سرای باقی میروید و منافع پایدار آنجاست:
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آلعمران، 14)
ترجمه: محبّتِ [امور مادی]، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند؛ ولی) اینها سرمایههای (لوازم و لذتهای) زندگی دنیوی است؛ و سرانجام نیک (و زندگیِ والا و جاویدان)، نزد خداوند است.
نفس اماره را خودمان میسازیم:
خداوند متعال، آدمی را در بهترین اندازهها آفریده است، چنان که فرمود: « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ – [که] براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم / التّین، 4» – هم چنین در بهترین صورتها [نه فقط صورت ظاهر] آفرید، چنان که فرمود: « وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ – و شما را صورتگرى کرد و صورتهاى شما را نیکو نمود / غافر، 64»؛ و برای هر کدام از حیثهای گوناگون اندازههایی قرار داد « إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ – ماییم که هر چیزی را به اندازه(ای معلوم) آفریدیم / القمر، 49» و نیز استعدادها و قوههای بالفعل و نیز بالقوه (قابلیتها) را در هر چیزی قرار داد؛ چنان که از بذر گندم، خوشهای پر بار میروید، اما فیل و کرگردن نمیروید.
به آدمی روح بخشید و تمامی زمینههای رشد آن را در درون و بیرون، از عقل و وحی برایش فراهم نمود؛ و هم چنین به او جهت امکان زندگی در دنیا، بدن مادی یا حیوانی داد، و تمامی زمینههای رشد آن را در درون [سلولسازی و …] و بیرون [خوردن، آشامیدن، پوشاک، مسکن، ازدواج، تولید مثل و …) برایش قرار داد.
●- برای رشد روح، به او قلب (جان) و “حبّ و بغض” دارد، تا خوشش بیاید و به سویش رود، و بدش بیاید و اجتناب ورزد – برای رشد بدن نیز چون حیوانات، به او “شهوت و غضب” داد؛ تا مایل یا متنفر گردد. فوق همه اینها به او “عقل” داد تا حاکم گردد و نیز قلب داد تا فهم کند و نیز “وحی” فرستاد تا آگاه شود و از نقشهی راه تبعیت کند تا به سلامت به وطن باز رسد، مضافاً بر این برایش معلم، راهنما، رهبر و الگو نیز قرار داد تا با مربیگری، پیروی و تبعیت از آنها راه را بپیماید «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ – قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیکوست / الأحزاب، 21»؛ و اگر در طی راه زمین خورد و مجروح شد، او به فریادش رسد، معالجه کند، تا بتواند به راه ادامه دهد. حال کدام اینها بد و شرّ هستند که پرسیده شود: «خدایی که خیر محض است، چرا آنها را آفرید و در وجود ما قرار داد»؟!
در قرآن کریم که کتاب مبدأ و معادشناسی، انسانشناسی، جامعهشناسی، رفتارشناسی، دوست و دشمنشناسی … و نقشهی راه میباشد، فرمود: که این “نفس حیوانی تو”، برای بدن و زندگی مادی و حیوانی توست؛ اما تو حیوان نیستی، بلکه آدم و انسان هستی، پس باید به این حیوان چموش، افسار بزنی و افسار را به دست عقل بسپاری و با علم و طبق وحی عمل نمایی، تا این بدنی که با این ویژگیها به تو دادهام، ابزار حرکت، تعامل و وسیلهی رشد خود تو گردد. درست مانند آدمی که بر مرکبی سوار است و با آن حرکت میکند، تا خودش به مقصد رسد.
مقصد حیوان، طویله، آخور و دشت و جنگل است، مقصد حیوان طبیعت است، چنان که بدن نیز در طبیعت زندگی میکند، طبیعی زندگی میکند، در آخر نیز به خاک رفته و در آن میپوسد؛ اما مقصد سوار بر این مرکب، شهر، دیار، خانه، کاشانه، زیارت اهل آن (اهل بیت) و همزیستی با آنان میباشد؛ لذا به رغم آن که در طی طریق (راه) به مرکبش (اسب یا خودرو و …) میرسد، علف یا بنزین داده و تیمار یا تعمیرش میکند، اما پس از رسیدن، آنها را در جایی رها میسازد و به سوی محبوبهایش میشتابد. آیا مسافری دیدهاید که خودش را به اسب، خودرو، کشتی، هواپیما و یا قطار ببندد؟!
اما، برخی بر عکس عمل میکنند، به جای آن که افسار نفس را به دست عقل دهند، به عقل خود لگام زده و افسارش را به نفس حیوانی میسپارند! چنان که امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام فرمودند: « وَ کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِیرٍ – و چه بسا عقل که اسیر فرمانروایى هوس است / نهج البلاغه، حکمت 211» و نیز فرمودهاند که خداوند متعال انبیایش را گسیل داشته تا میثاق فطری را بگیرند، حقایق فراموش شده را به یاد آورند و این عقل را از این غل و زنجیرها آزاد کنند:
«فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» (نهجالبلاغه، خطبه شماره 1)
ترجمه: پس خداوند رسولانش را بر انگیخت، و پیامبرانش را به دنبال هم به سوى آنان گسیل داشت، تا اداى عهد فطرت الهى را از مردم بخواهند، و نعمتهاى فراموش شده او را به یادشان آرند و با ارائه دلایل بر آنان اتمام حجت کنند، و نیروهاى پنهان [گنجهای دفن شدهی] عقول آنان را بر انگیزانند.
●- بدیهی است که عقل، قلب [روح]، نیاز، خواست و خوشایند خود را دارد و جسم [بدن] و نفس حیوانی نیز نیاز، خواست و خوشایند خود را دارد. نه قوهچشایی از خواندن یک کتاب لذت میبرد و نه معده از آن پر میشود و آن را هضم و به خون تبدیل مینماید؛ و نه تناول یک خوراک خوشمزه، به روح حلاوت روحانی میبخشد و او را به معراج میبرد و به زیارت و رؤیت حقایق عالمی هستی میرساند! آیا نماز، روزه، حج، جهاد و …، برای بدن زحمت و اذیت ندارد؟! آیا مطالعه چشم را خسته نمیکند؟! و آیا پرُخوری، روح لطیف را نمیآزارد و تنبلی بدن، او را از عبادت، اطاعت، تلاش و جهاد باز نمیدارد؟!
بنابراین، نفس در نیاز و شهوت جنسیاش، از ما براهین فلسفی، قوانین علمی، یا تذکرات قلبی و عرفانی نمیخواهد، بلکه ابزار و امکان ارضای غریزهی شهوت را میخواهد؛ چنان که روح نیز در حبّ محبوب و عشق به کمال، از ما خیار، گوجه و کباب نمیخواهد؛ بلکه معرفت (شناخت)، محبت و مودت (ظهور عملی محبت) را میخواهد؛ و این دو نیرو، کاملاً در مقابل هم و نزاع با یکدیگرند.
●- نکتهی قابل توجه آنجاست که اگر به نفس از راهش، به اندازه و درست رسیدگی کنی، آرام میگیرد، رام میشود و خوب هم سواری میدهد و یا بارت را میکشد، اما اگر با عدم کنترل و رسیدگی، آزارش دهی؛ در فشارش بگذاری و یا افسارش را رها کنی، حتماً جفتک میاندازد، میرمد، هار میشود و سوارش را به زمین میکوبد و او را زیر پنجهها یا سمّ خود له میکند؛ چرا که این حیوان، فقط اسب و الاغ نیست، بلکه گرگ، روباه و پلنگ هم هست.
بنابراین، این خود انسان است که این “نفس طبیعی” را مبدل به “نفس اماره” میکند، یعنی با افسارگسیختگی، مبدلش میکند به نفسی که فقط با بروز علائمی، اعلام نیاز نمیکند، خواهش و تمنا نمیکند، بلکه فشار میآورد و امر میکند؛ پس میشود: «نفس اماره».
این “نفس” مانند شعلهی آتش است؛ اصلش برای روشنایی بخشی، حرارت و گرم کردن است؛ اما ممکن است کسی این شعله را به خانه و کاشانه، و جان خودش و اطرافیانش بیندازد. اینجا مشکل از آتش یا وجود آن نیست، بلکه مشکل از عقل و بصیرت صاحب و مصرف کنندهی آن است! کار شیطان نیز دمیدن در همین آتش نفس میباشد.
پس خداوند متعال، در وجود ما “نفس” گذاشته که نیاز حیات ما در این دنیا میباشد و این ماییم که به آن قدرت جولان و امر و نهی کردن میدهیم.
🔰 @p_eteghadi 🔰
آیا جن وجود دارد؟
ما مسلمانها نباید شک داشته باشیم که چنین موجودى را خدا آفریده است؛ زیرا قرآن بدان تصریح کرده است و بیش از 20 بار، تنها لفظ «الجن» در سوره هاى مختلف قرآن کریم تکرار شده است و یک سوره نیز به این نام مى باشد و آیات فراوانى از آن در مورد جن است.
در مکه، مسجدى به نام مسجد جن وجود دارد. برخى گفته اند که گروهى از جنها در آن مکان به پیامبر (ص) ایمان آوردند و بنا بر نظر برخى، آیات ابتدایى سوره جن در آن جا نازل شد.
از جهت روایات هم مطالب فراوانى درباره جن وجود دارد. در کتاب بحارالانوار، بخش قابل توجهى با عنوان «حقیقت جن و احوال ایشان» و در مورد ابلیس و شیاطین جنى، وجود دارد. تقریباً مى توان گفت که یک جلد کامل بحارالانوار درباره جنیان است. در نتیجه، از جهت متون دینى، پاى مطلب بسیار محکم است و نمى توان این موجودات را انکار کرد و یا از خرافات برشمرد.
جن در قرآن
جن، بنابر متون دین اسلام، موجودی اسرارآمیز است که مانند انسان دارای شعور، اختیار و تکلیف است. بنابر برخی آیات و روایات، جن، آفریده شده از آتش و یا آمیختهای از آتش است. قرآن در ۲۲ آیه از جن یاد میکند و هفتاد و دومین سوره آن نیز جن نام دارد.
جن در عرف قرآن، موجودی است با شعور و اراده که به اقتضای طبیعتش از حواس بشر پوشیده است و در شرایط عادی، قابل درک حسی نیست. او مانند انسان، مکلف است و هدف از خلقت او، همانند انسان، عبادت و بندگی خدا است. او در آخرت برانگیخته میشود و میتواند مطیع یا عاصی، مؤمن یا مشرک و… باشد. بسیاری از ویژگیها و موضوعات مرتبط با جن از جمله بختک و همزاد، ساخته باورهای عامیانه و بدون دلیل است. برخی محققان، جنّ در اعتقادات ایرانی برگرفته از فرهنگ اسلامی و عربی دانستهاند و برخی دیگر احتمال میدهند باورهای خرافی مربوط به جنّ در میان ایرانیان، بازتاب موجوداتی در اعتقاد ایرانیانِ قبل از اسلام است که بعداً به جنّ تغییر نام دادهاند و با اعتقادات عربها درباره جنّ، که پس از اسلام به ایران وارد گردیده، آمیخته شدهاند.
تازه مسلمانانی که میراثبَرِ انبوهی از باورهای عمیق دربارۀ موجودات وهمی همچون غول بودند، با مواجهه با مفهوم جن در قرآن، خود برسازندۀ انبوهی باورها دربارۀ جن شدند.
بر اساس قرآن کریم، جنّ پیش از خلقت انسان و از «نارالسَّموم» و «مارِجٍ من نار» آفریده شده است. جنّیان، صالح و غیرصالح دارند و مانند آدمیان در روز قیامت از آنها بازخواست میشود. آنان جزای اعمالشان را به طور کامل در آخرت دریافت میکنند و بدکاران آنها به دوزخ خواهند رفت بنا بر قرآن، برخی از کافران در دوره جاهلیت، جنّ را شریک خداوند قرار میدادند یا میپرستیدند. جنّیان در میان سپاه حضرت سلیمان(ع) حضور داشتندو برای او کارهای خارق العاده و پرمشقت انجام میدادند. در قرآن تصریح شده است که همه مخلوقات، از جمله جنّ، از علم غیب بیبهرهاند و در یک آیه نیز اختصاصاً به دور بودن جنّیان از علم غیب اشاره میکند. برخی از جنّیان به خبرهای غیبی و سخنان ملائک گوش میدادند، اما پس از بعثت پیامبر اکرم(ص) آنان از گرفتن اخبار غیبی و استراق سمع منع شدند.
بنابر قرآن، برای جنّیان هم، مانند انسانها، پیامبرانی از سوی خدا فرستاده شده است. در آیات ۲۹ تا ۳۲ سوره احقاف و چند آیه اول سوره جنّ اشاره شده است که گروهی از جنّیان نزد پیامبر اکرم(ص) رفتند و به آیات قرآن گوش دادند. به تصریح مفسران شأن نزول سوره جنّ همین ماجرا بوده است.
بر طبق آیه ۳۶ سوره صافات، مشرکان درباره حضرت محمد(ص) تعبیراتی مانند «شاعر مجنون» (شاعری که از جنّیان الهام میگیرد) به کار میبردند و تأکید قرآن مبنی بر آنکه پیامبر(ص) «مجنون» یا دارای «جنّه» نیست گواه بر دیدگاه مردم عصر جاهلی درباره جنّ است.
جن در احادیث و روایات
در منابع حدیثی، اشاراتِ گوناگونی به جنّ شده که برخی از آنها توضیح و تفسیر دادههای قرآن، از جمله آفرینش جنّیان از آتش و سراغ گرفتن آنها از اخبار غیبی، است. معرفی اقسام جنّ و گونهای به نام حِنّ، همنشینی قسمی از جنّیان با فرشتگان، تقدم آفرینش جنّ بر آدم، مبعوث شدن پیامبری به نام یوسف بر جنّیان که او را به قتل رساندند، خوردنیها و آشامیدنیهای جنّیان و احکام آن، تناسل جنّیان و امکان وقوع تناسل بین آنها و آدمیان، و مطالبی از این دست محتوای احادیث را تشکیل میدهد.
درباره رؤیت جنّ نیز احادیثی وارد شده است.
در برخی از روایات آمده است که جن و شیطان هر دو در اصل وجود مشترک هستند، ولی شیطان نوعی از جن محسوب میشود که فقط کارهای شرّ از او صادر میشود، در حالی که جنها هم خوب و بد و هم مسلمان و غیر مسلمان دارند.
جنّها مانند انسانها تغذیه میکنند ، میخوابند،توالد و تناسل دارند،و میمیرند. یکی از غذاهای آنها پس مانده غذای انسان است.
علامه مجلسی بیش از سیصد صفحه از جلد ۶۰ بحار الانوار را به احادیث مربوط به جن و کلام برخی عالمان دینی در این موضوع اختصاص داده است.
📚پی نوشت:
مستشارى، علیرضا، تفسیر آیات برگزیده، ج2، ص79.
🔰 @p_eteghadi 🔰