eitaa logo
پرسمان اعتقادی
41هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
68 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
از امام علی(ع) نیز نقل شده است: «آرزوی مرگ نکنید؛ زیرا ترس و اضطراب لحظه‌های جان دادن و سکرات مرگ، بسیار شدید و سخت است. یکی از خوشبختی‌های انسان، این است که عمرش طولانی باشد و در نتیجه، با توبه و انابه به سوی قیامت و سرای ابدی برود». علی(ع) در همین رابطه می‌فرماید:‏« بَقِیَّهُ عُمُرِ الْمُؤْمِنِ لَا قِیمَهَ لَهَا یُدْرِکُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ وَ یُحْیِی مَا مَات»؛‏[باقی مانده عمر مؤمن برایش قیمتی نیست؛ چرا که در بقیه عمر فرصت‌هایی را که از دست داده جبران می‌کند. بنابر این و با توجّه به آنچه را که بیان شد، روشن می‌شود که نعمت عمری را که خداوند به انسان داده، باید هر چه بیش‌تر از این فرصت استفاده کرده و بهترین بهره برداری را از آن داشته باشد. بهره‌‏ای که همراه با کمال انسانی و تقرّب به خدا باشد و سبب رستگاری در آخرت شود. البته از این قانون کلی مواردی را می‌توان استثنا نمود؛ مانند: 1. شهادت در راه خدا: شهادت در راه خدا یکی از آرزوهای اولیای الهی بود که برای رسیدن به آن لحظه شماری می‌کردند. علی(ع) می‌فرماید: «به خدا قسم، عشق پسر ابوطالب به مرگ از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادر بیشتر است». امام صادق(ع) در دعاهای ماه مبارک رمضان چنین مرگی را از خداوند درخواست می‌کرد: «وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِی قَتْلًا فِی سَبِیلِک‏»؛ از آن‌جا که درخواست و آرزوی چنین مرگی عین سعادت است، با تقاضای مرگی که به جهت مشکلات مادی باشد، فرق می‌کند؛ لذا می‌‏بینیم که در دعاها به آن سفارش شده است. و به عبارت دیگر شهادت، مرگی عادی نیست؛ زیرا خدای متعال فرموده است که شما شهیدان را مرده مپندارید. 2. عمر همراه با گناه: اگر عمر انسان در مسیر گناه و در مخالفت با احکام و قوانین الهی سپری می‌شود، و به تعبیر معصوم(ع) تبدیل به چراگاه شیطان شده و نمی‌‌تواند خود را از معصیت خدا باز دارد، و برای ترک گناه راهی جز مرگ ندارد، این‌جا آرزوی مرگ آخرین چاره کار است: «… فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ‏ غَضَبُکَ‏ عَلَی»؛‏ و هر گاه بنا شد زندگى من جولان‌گاه شیطان (و پیروى از او) گردد، تو خود پیش از آن‌که نفرین تو بر من فرو بارد، یا خشم برگشت‌ناپذیرت مرا فرا گیرد، جانم را بگیر و مرا نزد خویش بر. بنابر این، درخواست مرگ از خداوند، اگر ناشی از مشکلات و گرفتاری‌های دنیایی باشد، از نظر تعالیم دینی پذیرفته نیست، و با صبر و راضی بودن به قضای الهی سازگاری ندارد؛ زیرا که پیامبران(ع) و اولیای الهی و مؤمنان در برابر سختی‌ها و مشکلات دنیا، از خداوند چنین تقاضایی را نمی‌کردند. و اگر مشاهده می‌شود که حضرت زهرا(س) بر اساس آنچه را که پیامبر اسلام(ص) به اصحاب خویش خبر داده و فرمود: دخترم آن‌چنان در امواج بلاها و مصیبت‌ها، غمناک و نگران می‌شود که دست به دعا برداشته، از خدا آرزوی مرگ می‌کند – فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا رَبِّ إِنِّی قَدْ سَئِمْتُ الْحَیَاهَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْیَا فَأَلْحِقْنِی بِأَبِی‏-،[ این دعای حضرت زهرا(س) ناشی از همان دلتنگی و آرزوی وصال به قرب الهی است که علی(ع) فرمود: «وَ لَا تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلَّا بِشَرْطٍ وَثِیق»؛[ و مرگ را آرزو مکن، مگر به شرط محکم و استوار. یعنی آرزوى مرگ هنگامى بجا است که بر اثر اطاعت و بندگى و دارا بودن توشه سفر آخرت یقین داشته باشى سرنوشت تو پس از مرگ از این زندگانى بهتر است، و گر نه این آرزوى مردمی است که پایه‌های ایمانشان سست، و از ‏خرد بی‌بهره‌اند که توشه آخرت مهیا نکرده آرزوی مرگ می‌‏نمایند. در داستان حضرت مریم(س) نیز در قرآن کریم آمده است: «فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى‏ جِذْعِ النَّخْلَهِ قالَتْ یا لَیْتَنی‏ مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا»؛ هنگامی که درد وضع حمل مریم را به کنار تنه درخت خرمایى کشاند، (آن‌قدر ناراحت شد که) گفت اى کاش پیش از این مرده بودم و به کلى فراموش مى‏شدم! در رابطه با این سخن حضرت مریم نیز باید گفت: 1 . این آرزوی مرگ ناشی از حیا و عفت فراوان حضرت مریم بود، آن هم نه برای مسائل مادی و دنیوی، بلکه برای آن بود که در میان مردم خود آدم رشید و صاحب فراستی را نمی‌‏یافت که او را از اتهام مبرا کند. 2 . این آرزوی او برای این بود که مردم به دلیل اتهامی که به وی می‌زنند دچار معصیت الهی نشوند. 3. این آرزوی مرگ برای آینده نیست که با موضوع گفت‌وگوی ما در ارتباط باشد؛ یعنی مریم از خدا نخواست که مرا بمیران و مرگم را برسان، بلکه تنها در دلش آرزو کرد که کاش قبلاً مرده بود، و چنین اتفاقی که پای آبرویش در میان بود، رخ نمی‌داد. 🔰 @p_eteghadi 🔰
شمشیر ذوالفقار به چه معناست، آیا دست امام زمان است؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
«ذو الفَقار» واژه‌ای به معنای «صاحب فقرات» است. گفته ‌شده ‌است چون بر پشت این شمشیر، خراش‌های پست و هموار بوده، آن را بدین نام خوانده‌اند. عموماً پنداشته می‌شود که ذو الفقار دارای دو تیغه یا دو زبانه بوده، اما به قول دهخدا «این گمان، بر اصلی نیست». در برخی منابع، این شمشیر با گودی‌های کوچک تزئینی و با تیغه‌ای دارای شیاری بلند و باریک از کنار دسته تا نوک که شیارهایی باریک از آن به طرف سوی نوک شمشیر داشته، توصیف شده ‌است. همچنین در حدیثی منتسب به امام ششم، دلیل نامگذاری آن شباهت شیارهایش به مهره‌های کمر است. در حدیثی منتسب به امام پنجم، در باره دلیل نامگذاری این شمشیر آمده ‌است: «زیرا علی – علیه ‌السلام – با شمشیر ذو الفقار به هیچ کس ضربتی نزد، مگر این که او را در دنیا از خانواده و زن و فرزندانش جدا کرد و در آخرت او را از بهشت جدا ساخت». «ذو الفَقار» نام شمشیر پیغمبر اسلام است که گویند از آنِ منبه بن حجّاج بود که در جنگ بدر کشته شد و حضرت، شمشیر او را براى خود برگزید. از ابن عبّاس آمده که: «آن شمشیر را حجّاج بن علاط به حضرت هدیه کرد». از امیر مؤمنان، علی (ع) رسیده که فرمود: «جبرئیل به پیغمبر (ص) نازل شد و گفت: “اى محمّد! در یمن بتى است از سنگ که آن را در (قاب) آهن نشانده اند. کسى بفرست آن آهن را بیاورد”. حضرت مرا فرستاد و آن آهن بیاوردم و آن را به عمر صیقل (آهنگر) دادم. دو شمشیر از آن بساخت: “ذو الفقار و مخذم”. حضرت، مخذم را انتخاب نمود و ذو الفقار را به من داد و پس از رحلت آن حضرت، مخذم نیز به من منتقل گشت. از حضرت صادق (ع) نقل است که: «آن شمشیر را از آن جهت ذو الفقار مى گفتند که در طول آن گره هایى مانند فقرات کمر بود». در تاریخ ابن ابى یعقوب آمده که: «درازى ذو الفقار، هفت وجب و پهناى آن، یک وجب بوده است». ( ۱) بنابر منابع شیعه ذوالفقار از پیـامبر (ص ) به امام علی (ع) رسید و از آن حضرت به امام حسن و سپس به امام حسین (ع) تا آخر امامان و اکنون ذوالفقار نزد حضرت مهدی (عج) است . شیعیان امام را به چند نشانه می شناختند که از آن جمله ذوالفقار و زره بود . آن را نزد هر کس می یافتند که با نشانه های دیگر همراه بود او را به امامت می پذیرفتند . از امام صادق (ع) و امام رضا (ع) روایاتی نقل است و در زمان ایشان نزد آنان بوده است ( ۲) 📚پی نوشت: (۱). سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، ج ۵، ص ۵۵۷، قم، چاپ دوم، ۱۳۷۶ ش. (۲). من لا یحضره الفقیه ، ج ۴ ص ۴۱۸ ـ ۴۱۹ ؛ خصال صدوق ، جزء ۲ ، ص ۸ ـ ۵۲۷ ؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۱ ، ص ۳۱۲ ؛ الثاقب فی المناقب ، ص ۴۱۶ ـ ۴۲۰ ؛ احمد بن محمد بن حنبل ، کتاب العلل و معرفه الرجال ص ۷۳ ـ ۷۴ ، … 🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(138).mp3
5.22M
پرسش و پاسخ اعتقادی 🔹حجه الاسلام جلسه 138 - راه مبارزه با نفس 🔰 @p_eteghadi 🔰
شناخت قوم یأجوج و مأجوج یأجوج و مأجوج چه کسانی هستند؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇
در مورد اینکه یاجوج و ماجوج کیانند بحثهای زیادی شده است، در این مختصر انشاءالله ما اشاره ای به برخی از این مباحث خواهیم کرد. البته این نکته را هم تذکر دهیم که نکند خدای نکرده پرداختن به این گونه مباحث که صرفا برای بالابردن سطح اطلاعات عمومی می باشند ما را از توجه به پیامهای تربیتی و سازنده این کتاب آسمانی باز دارد و به قول یکی از اساتید، سرگرم بازی کردن با کتابی شویم که خود برای نفی بازیگر بودن آدمی نازل شده است!در قرآن مجید در دو سوره از یاجوج و ماجوج سخن به میان آمده، یکى در آیه ۹۴ سوره مبارکه کهف و دیگری در سوره انبیاء آیه ۹۶.الکهف : ۹۴ : «قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا _ گفتند: اى ذو القرنین، یأجوج و مأجوج سخت در زمین فساد مى کنند، آیا [ممکن است ] مالى در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدّى قرار دهى؟»الأنبیاء : ۹۶ : «حَتَّى إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ _ تا وقتى که یأجوج و مأجوج [راهشان ] گشوده شود و آنها از هر پشته اى بتازند.»دلائل فراوانى از تاریخ در دست است که در منطقه شمال شرقى زمین در نواحى مغولستان در زمانهاى گذشته گویى چشمه جوشانى از انسان وجود داشته، مردم این منطقه به سرعت زاد و ولد مى کردند، و پس از کثرت و فزونى به سمت شرق، یا جنوب سرازیر مى شدند، و همچون سیل روانى این سرزمینها را زیر پوشش خود قرار مى دادند، و تدریجا در آنجا ساکن مى گشتند.بعضى از مورخین گفته اند که یاجوج و ماجوج امتهایى بوده اند که در قسمت شمالى آسیا از تبت و چین گرفته تا اقیانوس منجمد شمالى و از ناحیه غرب تا بلاد ترکستان زندگى مى کردند این قول را از کتاب «فاکهه الخلفاء و تهذیب الاخلاق» ابن مسکویه، و رسائل اخوان الصفاء، نقل کرده اند.آیات قرآن نیز به خوبى گواهى مى دهد که این دو نام «یأجوج» و «مأجوج» متعلق به دو قبیله وحشى خونخوار بوده است که مزاحمت شدیدى براى ساکنان اطراف مرکز سکونت خود داشته اند. البته این رسم قرآن کریم در همه موارد است که در هیچ یک از قصص گذشتگان به جزئیات نمى پردازد.ذکر یاجوج و ماجوج در مواضعى از کتب عهد عتیق نیز آمده است. از آن جمله در اصحاح دهم از سفر تکوین تورات: «اینان فرزندان دودمان نوح اند: سام و حام و یافث که بعد از طوفان براى هر یک فرزندانى شد، فرزندان یافث عبارت بودند از جومر و ماجوج و ماداى و باوان و نوبال و ماشک و نبراس» (به نقل از ترجمه المیزان، ج ۱۳، ص۵۲۵) در تورات در کتاب «حزقیل» فصل سى و هشتم و فصل سى و نهم، و در کتاب رؤیاى «یوحنا» فصل بیستم از آنها به عنوان «گوگ» و «ماگوگ» یاد شده است که معرب آن یاجوج و ماجوج مى باشد.
به گفته مفسر بزرگ، علامه طباطبائى در «المیزان» از مجموع گفته هاى تورات استفاده مى شود که ماجوج یا یاجوج و ماجوج، گروه یا گروه هاى بزرگى بودند که در دوردست ترین نقطه شمال آسیا زندگى داشتند و مردمى جنگجو و غارتگر بودند.ایشان در تفسیر المیزان ذیل آیات سوره کهف و در بحثی روایتی درمورد «ذو القرنین» خلاصه اى از کلام ابو الکلام را می آورد و در نهایت می فرماید: «این بود خلاصه اى از کلام ابو الکلام، که هر چند بعضى از جوانبش خالى از اعتراضاتى نیست، لیکن از هر گفتار دیگرى انطباقش با آیات قرآنى روشن تر و قابل قبول تر است.» کلام جناب ابوالکلام در مورد یأجوج و مأجوج در نقل مرحوم علامه چنین است: «و اما یاجوج و ماجوج، بحث از تطورات حاکم بر لغات و سیرى که زبانها در طول تاریخ کرده ما را بدین معنا رهنمون مى شود که یاجوج و ماجوج همان مغولیان بوده اند، چون این دو کلمه به زبان چینى «منگوک» و یا «منچوک» است، و معلوم مى شود که دو کلمه مذکور به زبان عبرانى نقل شده و یاجوج و ماجوج خوانده شده است، و در ترجمه هایى که به زبان یونانى براى این دو کلمه کرده اند «گوک» و «ماگوک» مى شود، و شباهت تامى که ما بین «ماگوک» و «منگوک» هست حکم مى کند بر اینکه کلمه مزبور همان «منگوک» چینى است هم چنان که «منغول» و «مغول» نیز از آن مشتق و نظائر این تطورات در الفاظ آن قدر هست که نمى توان شمرد.پس یاجوج و ماجوج مغول هستند و مغول امتى است که در شمال شرقى آسیا زندگى مى کنند، و در اعصار قدیم امت بزرگى بودند که مدتى به طرف چین حمله ور مى شدند و مدتى از طریق داریال قفقاز به سرزمین ارمنستان و شمال ایران و دیگر نواحى سرازیر مى شدند، و مدتى دیگر یعنى بعد از آنکه سد ساخته شد به سمت شمال اروپا حمله مى بردند، و اروپائیان آنها را «سیت» مى گفتند. و از این نژاد گروهى به روم حمله ور شدند که در این حمله دولت روم سقوط کرد. در سابق گفتیم که از کتب عهد عتیق هم استفاده مى شود که این امت مفسد از سکنه اقصاى شمال بودند. (ترجمه المیزان، ج ۱۳، ص: ۵۴۱)صاحب المیزان سپس نظر مشهور را ذکر کرده و به دفاع از آن می پردازند. ایشان می نویسند: «مفسرین و مورخین در بحث پیرامون این داستان دقت و کنکاش زیادى کرده و سخن در اطراف آن به تمام گفته اند، و بیشترشان بر آنند که یاجوج و ماجوج امتى بسیار بزرگ بوده اند که در شمال آسیا زندگى مى کرده اند، و جمعى از ایشان اخبار وارد در قرآن کریم را که در آخر الزمان خروج مى کنند و در زمین افساد مى کنند، بر هجوم تاتار در نصف اول از قرن هفتم هجرى بر مغرب آسیا تطبیق کرده اند، زیرا همین امت در آن زمان خروج نموده در خون ریزى و ویرانگرى زرع و نسل و شهرها و نابود کردن نفوس و غارت اموال و فجایع افراطى نمودند که تاریخ بشریت نظیر آن را سراغ ندارد. مغولها اول سرزمین چین را در نور دیده آن گاه به ترکستان و ایران و عراق و شام و قفقاز تا آسیاى صغیر روى آورده آنچه آثار تمدن سر راه خود دیدند ویران کردند و آنچه شهر و قلعه در مقابلشان قرار مى گرفت نابود مى ساختند، از آن جمله سمرقند و بخارا و خوارزم و مرو و نیشابور و رى و غیره بود، در شهرهایى که صدها هزار نفوس داشت در عرض یک روز یک نفر نفس کش را باقى نگذاشتند و از ساختمانهایش اثرى نماند حتى سنگى روى سنگ باقى نماند.بعد از ویرانگرى این شهرها به بلاد خود برگشتند، و پس از چندى دوباره به راه افتاده اهل «بولونیا» و بلاد «مجر» را نابود کردند و به روم حمله ور شده و آنها را ناگزیر به دادن جزیه کردند. فجایعى که این قوم مرتکب شدند از حوصله شرح و تفصیل بیرون است.» (همان، ص ۵۴۳)
برخی از تفاسیر یکی از حملات و لشکرکشی های این قوم را در عصر زمامداری کورش میدانند، که در حدود سال پانصد قبل از میلاد بوده است، ولى در این تاریخ، حکومت متحد ماد و فارس به وجود آمد و اوضاع تغییر کرد و آسیاى غربى از حملات این قبائل آسوده شد. به این ترتیب نزدیک به نظر مى رسد که یاجوج و ماجوج از همین قبائل وحشى بوده اند که مردم قفقاز به هنگام سفر کورش به آن منطقه تقاضاى جلوگیرى از آنها را از وى نمودند، و او نیز اقدام به کشیدن سد معروف ذو القرنین نمود. (تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۵۵۳)در وصف یأجوج و مأجوج به اختلاف عجیبی در روایات برخورد می کنیم. البته بر اهل تحقیق پوشیده نیست که اکثر این روایات مروی از کتب روایی اهل سنت می باشند و لذا از نظر سند برای ما از درجه اعتبار ساقط اند و صرفا جهت اطلاع شما دوست عزیز به برخی از آنها اشاره می کنیم.در بعضى روایات آمده که از نژاد ترک از اولاد یافث بن نوح بودند، و در زمین فساد مى کردند. ذو القرنین سدى را که ساخت براى همین بود که راه رخنه آنان را ببندد. (الدر المنثور از ابن اسحاق از ابن منذر از على (ع) و از ابن ابى حاتم از قتاده و در (ج ۳، ص ۳۰۷، ح ۲۲۷) نور الثقلین از علل الشرائع از امام عسکرى علیه السلام) و در بعضى از آنها آمده که اصلا از جنس بشر نبودند. (نور الثقلین (ج ۳، ص ۳۰۷، ح ۲۲۸) از روضه کافى از ابن عباس) و در بعضى دیگر آمده که قوم «ولود» بوده اند، یعنى هیچ کس از زن و مرد آنها نمى مرده مگر آنکه داراى هزار فرزند شده باشد، و به همین جهت آمار آنها از عدد سایر بشر بیشتر بوده است. (الدر المنثور (ج ۴، ص ۲۵۰) از نسایى و ابن مردویه از اوس از رسول خدا (ص)) حتى در بعضى روایات آمار آنها را نه برابر همه بشر دانسته اند. (الدر المنثور (ج ۳، ص ۲۴۹) از عبد الرزاق و غیر او از عبد اللَّه بن عمر) و نیز روایت شده که این قوم از نظر نیروى جسمى و شجاعت به حدى بوده اند که به هیچ حیوان و یا درنده و یا انسانى نمى گذشتند مگر آنکه آن را پاره پاره کرده مى خوردند. و نیز به هیچ کشت و زرع و یا درختى نمى گذشتند مگر آنکه همه را مى چریدند، و به هیچ نهرى برنمى خورند مگر آنکه آب آن را مى خوردند و آن را خشک مى کردند. (الدر المنثور (ج ۴، ص ۲۴۲) از ابن اسحاق و غیر او از وهب) و نیز روایت شده که یاجوج یک قوم و ماجوج قومى دیگر و امتى دیگر بوده اند، و هر یک از آنها چهار صد هزار امت و فامیل بوده اند، و به همین جهت جز خدا کسى از عدد آنها خبر نداشته است. (در الدر المنثور (ج ۴، ص ۲۵۰) از ابن منذر و ابى الشیخ از حسان بن عطیه و از ابن ابى حاتم و غیر او از حذیفه از رسول خدا (ص) و نیز در مبالغه از جهت آمار این امت آمده که از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود یاجوج و ماجوج معادل هزار برابر مسلمانان هستند [البدایه و النهایه از صحیح بخارى و مسلم از ابى سعید از رسول خدا (ص)] در حالى که مى گویند مسلمانان پنج یک اهل زمینند و لازمه این حرف این مى شود که یاجوج و ماجوج دویست برابر جمعیت روى زمین باشند.)(تمام این روایات را با اندکی تصرف از ترجمه المیزان، ج ۱۳، صص ۵۱۵-۵۱۶ نقل کردیم.) 🔰 @p_eteghadi 🔰
. 💠 بخشی از دعاى در وداع با 🔅اللّهُمَّ إنَّكَ قُلتَ في كِتابِكَ المُنزَلِ : « شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ » وهذَا شَهرُ رَمَضانَ وقَد تَصَرَّمَ ، فَأَسأَلُكَ بِوَجهِكَ الكَريمِ وكَلَماتِكَ التّامَّةِ ، إن كانَ بَقِيَ عَلَيَّ ذَنبٌ لَم تَغفِرهُ لِي ، أو تُرِيدُ أن تُعَذِّبَني عَلَيهِ أو تُقايِسَني بِهِ ، أن يَطلُعَ فَجرُ هذِهِ اللَّيلَةِ أو يَتَصَرَّمَ هذا الشَّهرُ إلاّ وقَد غَفَرتَهُ لي ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . 🔺خداوندا! تو در كتاب خويش كه بر زبان پيامبرِ فرستاده ات ـ كه درود تو بر او و خاندانش باد ـ جارى كردى، فرموده اى ـ و سخن تو، حق است ـ كه : « ماه رمضان ، ماهى است كه قرآن در آن نازل شده است» . و اين ، ماه رمضان است كه سپرى شد. از ذات بزرگوار و كلمات كامل تو مى خواهم ، اگر گناهى بر من مانده كه آن را برايم نيامرزيده اى و مى خواهى مرا بر آن عذاب كنى و يا به سبب آن نيكى هايم را محو كنى ، سپيده اين شب ندمد ، يا اين ماه به پايان نرسد ، مگر اين كه آن را براى من آمرزيده باشى ، اى مهربان ترينِ مهربانان! 🔅....اللّهُمَّ فَتَقَبَّلهُ مِنّا بِأَحسَنِ قَبولِكَ وتَجاوُزِكَ وعَفوِكَ ، وصَفحِكَ وغُفرانِكَ وحَقيقَةِ رِضوانِكَ،حَتّى تُظفِرَنا فيهِ بِكُلِّ خَيرٍ مَطلوبٍ، وجَزيلِ عَطاءٍ مَوهوبٍ ، وتوقِيَنا فيهِ مِن كُلِّ مَرهوبٍ أو بَلاءٍ مَجلوبٍ أو ذَنبٍ مَكسُوبٍ . 🔺خداوندا! با بهترين قبول و عفو و گذشت و آمرزشت و با حقيقت خرسندى ات ، از ما بپذير تا در اين ماه ، ما را بر هر خير طلب شده و بخشش عطا شده نايل گردانى و در اين ماه ، ما را از هر چيز بيمناك و گناه انجام شده ، ايمن دارى! 🔅..... اللّهُمَّ وأسأَلُكَ بِرَحمَتِكَ وطَولِكَ وعَفوِكَ ونَعمائِكَ ، وجَلالِكَ وقَديمِ إحسانِكَ وَامتِنانِكَ ، أن لا تَجعَلَهُ آخِرَ العَهدِ مِنّا لِشَهرِ رَمَضانَ حَتّى تُبَلِّغَناهُ مِن قابِلٍ عَلى أحسَنِ حالٍ ، وتُعَرِّفَني هِلالَهُ مَعَ النَّاظِرينَ إلَيهِ والمُتَعَرِّفينَ لَهُ في أعفى عافِيَتِكَ ، وأنعَمِ نِعمَتِكَ وأوسَعِ رَحمَتِكَ وأجزَلِ قَسمِكَ . 🔺خداوندا! تو را مى خوانم ، به رحمت و احسانت ، به گذشت و نعمت هايت ، به شُكوه و احسانِ ديرين و نعمت بخشى ات ، كه اين ماه را آخرين ماه رمضانِ ما قرار ندهى ، تا اين كه سال آينده ما را در بهترين حالت به آن برسانى و هلال آن را به ما بشناسانى ، همراه با آنان كه به آن مى نگرند و آن را مى شناسند ، همراه با بهترين عافيتت و برترين نعمتت و گسترده ترين رحمتت و سرشارترين قسمتت. 🔅.... اللّهُمَّ اسمَع دُعائي وَارحَم تَضَرُّعي وتَذَلُّلي لَكَ واستِكانَتي وتَوَكُّلي عَلَيكَ ، وأنَا لَكَ مُسلِمٌ لا أرجو نَجاحا ولا مُعافاةً ولا تَشريفا ولا تَبليغا إلاّ بِكَ ومِنكَ ، فَامنُن عَلَيَّ جَلَّ ثَناؤُكَ وتَقَدَّسَت أسماؤُكَ ، بِتَبليغي شَهرَ رَمَضانَ وأنا مُعافىً مِن كُلِّ مَكروهٍ ومَحذورٍ ومِن جَميعِ البَوائِقِ ، الحَمدُ للّهِِ الَّذي أعانَنا عَلى صِيامِ هذَا الشَّهرِ وقِيامِهِ حَتّى بَلَّغَني آخِرَ لَيلَةٍ مِنهُ . 🔺خداوندا! دعايم را بشنو ، بر ناليدن و خضوع و فروتنى و توكّلم بر تو ، رحمت آور. من تسليم تو ام. هيچ كاميابى اى ، تن درستى اى ، شرافت و نيز رسيدن به هدفى را جز با قدرت تو و از سوى تو اميد ندارم. پس بر من منّت بگذار ـ اى كه ثناى تو باشُكوه و نام هايت مقدّس است ـ و مرا به ماه رمضان برسان ، در حالى كه از هر ناپسند و مشكلى سالم ، و از همه بدى ها دور باشم! ستايش ، خدا را كه يارى مان كرد تا اين ماه را روزه بگيريم و عبادت كنيم تا آن كه ما را به آخرين شبِ آن رساند. 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠تماميت و کمال روزه با پرداخت زکات است ✍️امام صادق (عليه السلام ) : ▫️انَّ مِنْ تَمَامِ اَلصَّوْمِ إِعْطَاءُ اَلزَّكَاةِ يَعْنِي اَلْفِطْرَةَ كَمَا أَنَّ اَلصَّلاَةَ عَلَى اَلنَّبِيِّ(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مِنْ تَمَامِ اَلصَّلاَةِ لِأَنَّهُ مَنْ صَامَ وَ لَمْ يُؤَدِّ اَلزَّكَاةَ فَلاَ صَوْمَ لَهُ إِذَا تَرَكَهَا مُتَعَمِّداً وَ لاَ صَلاَةَ لَهُ إِذَا تَرَكَ اَلصَّلاَةَ عَلَى اَلنَّبِيِّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ بَدَأَ بِهَا قَبْلَ اَلصَّلاَةِ قَالَ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكّى وَ ذَكَرَ اِسْمَ رَبِّهِ فَصَلّى». ▫️تماميت و کمال روزه ، به دادن زكات (فطريه) است ، همچنان كه تماميت نماز به صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد ؛ زيرا كسى كه روزه بگيرد و زكات نپردازد، در صورتى كه در اين كار متعمّد باشد، روزه‌اى در نامه عملش منظور نمى‌شود، و در صورتى كه صلوات بر پيامبر(صلّى اللّه عليه و آله) را ترك كند نمازى براى او محسوب نمى‌گردد. و خداى عزّ و جلّ‌ زكات را بر نماز مقدّم داشته، و فرموده است:« قَدْ أَفْلَحَ‌ مَنْ‌ تَزَكّى وَ ذَكَرَ اِسْمَ‌ رَبِّهِ‌ فَصَلّى » - يعنى كسى در حقيقت رستگار شد كه زكات بپرداخت و نام خداى را خود ياد كرد، و آنگاه نماز بجا آورد. 📚منبع: من لا يحضره الفقيه/ جلد۲/صفحه۱۸۳ 🔰 @p_eteghadi 🔰
آیا تاکنون به اندازه کافی یاد حضرت هستیم.mp3
1.3M
⁉️آیا درزندگی روزمره به اندازه کافی یاد حضرت هستیم ؟ وحضرت در زندگی ما چه جایگاهی دارد؟ ⭕️پاسخ: ابراهیم 🔰 @p_eteghadi 🔰