eitaa logo
پرسمان اعتقادی
42.4هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4.1هزار ویدیو
66 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 👇 👌وسوسه هاى واقفیه و دشمنان خاندان امامت در این مورد، به حدى بود که حتى پس از ولادت حضرت جواد(علیه السلام) که واقفیه را خلع سلاح کرد، گروهى از خویشان امام رضا(علیه السلام) طبعاً بر اساس حسدورزی ها و تنگ نظری ها گستاخى را به رساندند که ادعا کردند که حضرت جواد، فرزند على بن موسى نیست! 👌آنان در این تهمت ناجوانمردانه و دور از اسلام، براى مطرح کردن اندیشه هاى پنهانى خویش، جز شبهه عوام فریبانه عدم شباهت میان پدر و فرزند از نظر رنگ چهره چیزى نیافتند و گندمگونى صورت حضرت جواد(علیه السلام) را بهانه قرار داده و گفتند: در میان ما، امامى که باشد وجود نداشته است! امام هشتم فرمود: او فرزند من است. آنان گفتند: پیامبر اسلام با قیافه شناسى داورى کرده است ، باید بین ما و تو قیافه شناسان داورى کنند. حضرت (ناگزیر) فرمود: شما در پى آنان بفرستید ولى من این کار را نمى کنم، اما به آنان نگویید براى چه دعوتشان کرده اید... ❕( معتبر شناخته شدن قيافه شناسى از طرف پيامبر اسلام ادعائى بود كه صرفاً از طرف آنان مطرح شد و هرگز به معناى تأييد آن از طرف امام رضا(عليه السلام) نبود، و اگر حضرت به اين پيشنهاد تن در داد، از روى به اين دليل كه مى دانست اين كار در نهايت، به روشن شدن واقعيت، و اثبات پوچى ادعاى آنان تمام مى شود. قيافه شناسان كسانى بودند كه از روى شباهت اندام، نسب اشخاص را تعيين مى كردند.) ❕یک روز بر اساس قرار قبلى، عموها، برادران و خواهران حضرت رضا(علیه السلام) در باغى نشستند و آن حضرت، در حالى که جامه اى گشاده و پشمین بر تن و کلاهى بر سر و بیلى بر دوش داشت، در میان به بیل زدن مشغول شد، گویى که باغبان است و ارتباطى با حاضران ندارد. 👌آنگاه حضرت جواد(علیه السلام) را حاضر کردند و از قیافه شناسان درخواست نمودند که پدر وى را از میان آن جمع شناسایى کنند. آنان به اتفاق گفتند: پدر این کودک در این جمع حضور ندارد، اما این شخص عموى پدرش، و این عموى خود او، و این هم عمه اوست، اگر پدرش نیز در اینجا باشد باید آن شخص باشد که در میان باغ بیل بر دوش گذارده است؛ زیرا پاهاى این دو، به یک گونه است! در این هنگام امام رضا(علیه السلام) به آنان پیوست. قیافه شناسان به اتفاق گفتند: پدر او، این است. ❕در این هنگام على بن جعفر، عموى حضرت رضا(علیه السلام) از جا برخاست و بوسه برلب هاى حضرت جواد(علیه السلام) زد و عرض کرد: مى دهم که تو در پیشگاه خدا امام من هستى. 📚الکافی ج 1 ص 322 _ سیره پیشوایان ص 563 👌بدین ترتیب بکبار دیگر توطئه و دسیسه مخالفان امامت براى خاموش ساختن نور خدا، با شکست روبرو شد و خداوند آنان را رسوا ساخت و به همين جهت بود كه امام رضا(عليه السلام) خود را به رسول خدا، و جواد را به ابراهيم فرزند پيامبر تشبيه مى كرد، زيرا پس از تولد ابراهيم از ماريه قبطيه برخى از همسران رسول خدا از روى حسد، چنين تهمتى به وى زدند و گفتند: اين نوزاد از «جريح» خادم رسول اكرم است! ولى پس از تحقيق و كاوش روشن شد كه اصولاً «جريح» فاقد عضو تناسلى است! و به اين ترتيب خداوند آنان را آشكار ساخت و ماريه را از اين تهمت تبرئه كرد . 📚 مناقب آل أبى طالب، ج 4، ص 387 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🔸 👇 👌روایاتی که در مذمت مختار وارد شده است عموما از راویان ضیف و روایات مرسل و بدون سند بوده و بنابر فرض صحت بر پایه صادر شده است . ❕یکی از این روایات این نقل است ؛ « مختار نامه ای به امام زین العابدین علیه السّلام نوشت و با هدایایی از عراق به خدمت آن حضرت فرستاد. هنگامی که فرستادگان مختار به درب خانه امام رسیدند. کسی را پیش امام فرستاد و اجازة ورود خواستند. فرستاده حضرت بیرون آمد و گفت: حضرت می‌فرماید از خانة من دور شوید من هدایای دروغگویان را نمی پذیرم و نامه هایشان را نمی خوانم. آنها عنوان نامه را محو کردند و نام محمد بن علی را روی آن نوشتند. سپس در ادامه روایت از امام باقرعلیه السّلام نقل شده است که: به خدا در نامه مختار عبارت مناسبی به امام ننوشته بود، بلکه نوشته بود «یابن خیر من مشی و طشی» ای پسر بهترین کسی که بر زمین راه رفت و زندگی کرد. » ❕در سند این روایت «عبیدی» ذکر شده است که سید بن طاووس و ابن بابویه در نوادر الحکمه او را می‌دانند و شیخ طوسی او را از غلات ذکر کرده است. 👌در نقل دیگری آمده است ؛ ❕مختار نامه ای خدمت امام سجادعلیه السّلام نوشت و می‌خواست با او بیعت کند و قائل به امامت او شود و آن وقت دعوت خود را به نام او ظاهر سازد و اموال زیادی به خدمت آن حضرت فرستاد. حضرت سجادعلیه السّلام هدایای او را نپذیرفت و جواب نامه را نیز ننوشت و در مسجد پیامبر پیش مردم او را سبّ کرد و نسبت دروغ و و فجور به او داد.» 📚مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۸۳، مسعودی این روایت را بدون سند ذکر کرده است ولی رجال کشی آن را با ذکر سند از امام باقرعلیه السّلام نقل کرده است. ❕اولاً: این دو روایت با روایات «مدح» معارض هستند؛ زیرا در آن روایت تصریح شده است که امام هدایای مختار را پذیرفت و خانه‌های ویران شده «بنی هاشم» را تعمیر کرد و زنان و مردان تهی دست بنی هاشم به وسیله همان ازدواج کردند. 👌از نظر سند هم این روایتات ضعیف و مرسل هستند و از نظر استحکام به پایة آن روایات نمی رسند. 🔸ثانیاً: اگر ما این دو روایت را بپذیریم باز نمی توان به آنها استناد کرد؛ زیرا از روی قرائن و شواهدی که نشان می‌دهد به دست می‌آید که این موضوع موقعی اتفاق افتاده است که «عبدالملک بن مروان» مأموران خود را به مدینه فرستاده بود تااوضاع مدینه به خصوص بنی هاشم را زیر نظر داشته باشد و به وی گزارش دهند و آن حضرت به خاطر تقیه و برای این که به دست امویان بهانه ای نیفتد، هدایای مختار را نپذیرفت و او را در ملاء عام سب و لعن نمود و چون آن حضرت میدانست که سرانجام مختار شکست خواهد خورد و عبدالملک مروان بیرحمانه به شهرهای اسلامی تسلط خواهد یافت، به همین دلیل از روی تقیه و حفظ جان خاندان بنی هاشم هدایای مختار را رد کرد و برای اینکه نسبت به نهضت او خود را بی طرف جلوه دهد، در ملاء عام از او تبری کرد. آنچه در اینجا لازم به یادآوری است، این است که به دلایل مختلفی نمی توان باور کرد که امام سجادعلیه السّلام دربارة مختار فرموده باشد: «یکذب علی الله و علی رسوله» به ویژه این که وقتی مختار سرعبیدالله را - بنا به - برای آن حضرت فرستاد، فرمود: «جزی الله المختار خیراً» خداوند مختار را جزای خیر دهد. 📚رجال کشی، ص۱۳۷. ❕روایت سوم که آن هم از روی تقیه صادر شده است این نقل است که ؛ « مختار یکصد هزار درهم یا دینار خدمت امام زین العابدین علیه السّلام فرستاد آن حضرت نمی خواست بپذیرد و رد آن صلاح نمی دید. از این رو پیش خود نگه داشت پس از قتل مختار نامه ای به عبدالملک نوشت که مختار یکصد هزار پول برای من فرستاده بود من نمی خواستم بپذیرم ولی آن هم صلاح نبود، اکنون این پول پیش من است کسی را بفرست تا این پول را دریافت کند. «عبدالملک» در پاسخ آن به آن حضرت نوشت که من آنها را به شما بخشیدم. » 📚بحار الانوار، مجلسی، محمد باقر، ۴۵، ص۳۴۶. 👌این روایت به صراحت می‌رساند که نپذیرفتن هدایای مختار ونوشتن نامه به عبدالملک هم به خاطر تقیه بوده است؛ زیرا اگر امام علیه السّلام هدایای مختار را حرام می‌دانست و آنها را نمی پذیرفت برگرداندن آنها به عبدالملک چه معنی دارد؟ چگونه با مبانی مذهب شیعه وفق می‌دهد؟ گذشته از این مگر مال حرام با اجازه عبدالملک حلال میشود پس ناگزیر باید گفت چون آن حضرت می‌دانست که اگر هدایای مختار را بپذیرد، جاسوسان آن را به او گزارش می‌دهند و موجب مزاحمت و ناراحتی امام علیه السّلام و بنی هاشم می‌شود. ❕از این روایات استفاده می‌شود که مختار به طور مکرر برای امام هدایایی فرستاده و هر زمان محذوری در کار نبود، امام هدایای او را می‌پذیرفت ولی اگر محذوری در کار بود، از پذیرفتن هدایای امتناع می‌ورزید ظاهراً خود مختار هم به این مسأله توجه داشت. 🔸ادامه 👇
🤔 ❔برخی می گویند اگر هدف امام حسین واقعا قیام در راه خدا بوده است چرا وقتی خبر شهادت به ایشان رسید می خواست برگردد و به کوفه نرود و یا چرا به حر گفت بگذار برگردم و وارد کوفه نمیشوم ❗️❗️ 💠💠 👌این که هدف امام علیه السلام از مخالفت با یزید و رفتن به سوی کوفه قیام در برابر حکومت ظالم و فاسد یزید و نجات دین از چنگال و انحراف بوده است قابل شک و تردید نیست چنان که خود امام حسین علیه السلام می فرمود ؛ « من تنها به انگيزه اصلاح در امّت جدّم بپا خاستم، مى ‏خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به جدّم و پدرم على بن ابى طالب عليه السلام رفتار نمايم!» 📚فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص 329 👌هنگامى كه امام عليه السلام با سپاهِ «حرّ» رو به رو گشت و بى‏ وفايى كوفيان آشكار شد و امام عليه السلام خود را با شهادت مواجه ديد در ميان اصحاب خويش برخواست و طىّ چنين فرمود ؛ « آيا نمى ‏بينيد به حق عمل نمى ‏شود و از باطل جلوگيرى نمى ‏گردد، در چنين شرايطى بر مؤمن لازم است (قيام كند و) شيفته ملاقات پروردگار (و شهادت) باشد». 📚بحارالانوار، ج 44، ص 381؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 305 و مقتل الحسين خوارزمى، ج 1، ص 237. 👌و در نامه ای به بزرگان نوشت ؛ « شما مى ‏دانيد پيامبر خدا در زمان حياتش فرمود هر كس سلطان ستمگرى را ببيند كه حرام خدا را حلال شمرده و پيمان خدا را شكسته، با سنّت پيامبر مخالفت مى ‏ورزد و در ميان بندگان خدا به ظلم و ستم رفتار مى ‏كند ولى با او به مبارزه‏ عملى و گفتارى برنخيزد، سزاوار است كه او را در جايگاه آن سلطان ستمگر (جهنّم) وارد كند » 📚فتوح ‏ابن ‏اعثم، ج 5، ص 143؛ مقتل الحسين خوارزمى، ج 1، ص 234 و بحارالانوار، ج 44، ص 381. ❕و در خطبه‏ اى با هدف از تلاش و تكاپوى خويش را چنين بيان مى‏ كند ؛ « خداوندا! تو مى ‏دانى كه آنچه از ما (در طريق تلاش براى بسيج مردم) صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر زمامدارى و يا به چنگ آوردن ثروت و مال نبود، بلكه هدف ما آن است كه نشانه ‏هاى دين تو را آشكار سازيم و اصلاح و درستى را در همه بلاد بر ملا كنيم تا بندگان آسوده باشند و فرايض و سنّت‏ها و احكامت مورد عمل قرار گيرد» 📚تحف العقول، ص 170 و بحارالانوار، ج 97، ص 79. 👌حال ادعایی شده است که وقتی امام حسین علیه السلام خبر شهادت مسلم را شنید قصد باز گشت را داشت در حالی که تاریخ خلاف آن را نقل کرده است ‌. ❕هنگامى كه امام عليه السلام به منزلگاه «زباله» رسيد، خبر شهادت برادر رضاع ى‏اش- عبداللَّه بن يقطر (علاوه بر شهادت مسلم و هانى)- را شنيد، نوشته ‏ايى را بيرون آورد و براى مردم خواند: « به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد! خبر ناگوار شهادت مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و عبداللَّه بن يقطر به ما رسید ... پس هر كس از بخواهد برگردد مى‏ تواند. هيچ بيعتى از ما بر عهده او نيست». 🔸به دنبال اين سخنان، مردم از چپ و راست از اطراف امام پراكنده شدند، تنها همان‏ عدّه از ياران آن حضرت كه از مدينه با او همراه بودند، باقى ماندند. اين سخن را بدان جهت فرمود كه عدّه‏ اى مى‏ كردند امام عليه السلام به شهرى وارد مى‏ شود كه مردم آن سامان همه مطيع فرمان او هستند و امام زمام حكومت را به دست خواهد گرفت و آنها بهره مادّى خواهند برد! ولى هنگامى كه ديدند مردم بى وفاى كوفه دست از يارى امام كشيدند و قاعدتاً راهى جز شهادت براى امام و يارانش نيست از گرد آن حضرت پراكنده شدند. 📚تاريخ طبرى، ج 4، ص 300- 301؛ ارشاد مفيد، ص 424 و بحارالانوار، ج 44، ص 374 (با مختصر تفاوت). 👌 اين سخنان به خوبى نشان مى‏ دهد كه امام عليه السلام رسالت و مأموريّت خاصّى در اين سفر خطرناك براى خويش مى‏ دید، و گرنه بعد از علم و اطّلاع از پيمان شكنى مردم كوفه و شهادت «مسلم» و «هانى» و «عبداللَّه بن يقطر» مى ‏بايست به مكّه، يا مدينه باز گردد و ترديدى به خود راه ندهد، نه اين كه به سوى كوفه كه ابن زياد بر آن تسلّط كامل كرده بود برود، به خصوص اين كه بيعت را از همه همراهان بر مى ‏دارد و با صراحت مى‏گويد ما به سوى خطر پيش مى ‏رويم آنها كه غير از اين گمان مى ‏كردند آزادند، بازگردند. 🔸دانشمند معروف اهل سنّت «قندوزى» نقل مى‏ كند كه امام عليه السلام در منزلگاه «زباله» پس از شنيدن خبر شهادت مسلم بن و بى ‏وفايى كوفيان، رو به همراهانش كرد و چنين فرمود ؛ « اى مردم! هر كس از شما در برابر تيزى شمشير و زخم نيزه‏ها بردبار است، با ما بماند و الّا از ما جدا شود» 📚ینابیع الموده ص 406 🔸 👇
🔸 👇 👌امام عليه السلام همچنان به سوى پيش مى‏ رفت تا فرزدق، شاعر معروف را ديد، فرزدق سلام كرد و گفت: «اى فرزند رسول خدا! چگونه به مردم كوفه اعتماد كردى با آن‏كه آنان پسر عمويت- مسلم بن عقيل- و پيروانش را كشتند؟» 🔸 اشك از ديدگان امام شد و فرمود ؛ «خداوند مسلم را رحمت كند، او به سوى رَوْح و ريحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانيد او به تكليف خويش عمل كرد و هنوز تكليف ما باقى مانده است». 👌سپس اين اشعار را ايراد فرمود: «اگر (لذّات) دنيوى با ارزش به شمار آيد، سراى پاداشِ الهى (بهشت) از آن برتر و ارزشمندتر است و اگر بدن‏ها براى آفريده شده، شهادت در زير ضربات شمشير در راه خدا بهتر است و اگر روزى‏ ها به تقدير الهى تقسيم شده، حريص نبودن در طلب روزى زيباتر است و اگر اموال و دارايى براى واگذاشتن جمع‏آورى مى‏ شود، چرا آزادمردان (در بذل و بخشش آن) بخل بورزند؟ » 📚تاريخ ابن عساكر (شرح حال امام حسين عليه السلام)، ص 163 و بحارالانوار، ج 44، ص 374 _ الملهوف: ص 134، كشف الغمّة: ج 2 ص 239 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج 1 ص 223، مطالب السؤول: ص 73 وفيها من «فلقيه الفرزدق» وراجع: مثير الأحزان: ص 45. 🔸ابن شهر آشوب در كتاب مناقب اين را نيز در ذيل اين سخن نقل كرده است؛ « سلام خداوند بر شما اى آل احمد! من مى‏ بينم به زودى از ميان شما كوچ خواهم كرد.» 📚مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 103 👌اوج عظمت امام عليه السلام و اهداف او در اين اشعار كاملًا جلوه‏ گر است او مى‏ داند براى رهايى خود از ننگ تسليم در برابر خودكامگان فرومايه و براى نجات اسلام از چنگال مشركان مسلمان نما از بنى اميّه راهى جز پذيرش شهادت و آمادگى براى استقبال از شمشيرها وجود ندارد. امام عليه السلام از اين طريق ياران خود را نيز براى اين هدف بزرگ مى ‏سازد و آماده مى‏ كند. ❕اما این که امام علیه السلام هنگام مواجهه با حر قصد بازگشت داشت نیز ادعایی غیر قابل قبول است . 👌امام علیه السلام در برابر حر و سپاهیانش که ایشان را محاصره کرده بودند عرضه داشتند ؛ «اى مردم! اين اتمام حجتى است در پيشگاه خداوند و مسلمانان حاضر، من خود به سوى ديار شما نيامدم مگر آن‏كه نامه‏ هاى شما به دستم رسيد و فرستادگانتان به سويم آمدند و گفتند: به سوى ما بيا چرا كه ما پيشوايى نداريم بدان اميد كه خداوند به وسيله تو ما را در مسير هدايت گرد آورد. 🔸اگر همچنان بر دعوت خود باقى هستيد كه اكنون آمدم. بنابراين، اگر با من پيمان و ميثاق‏هاى محكم مى‏ بنديد به گونه‏ اى كه مايه اطمينان خاطرم گردد، با شما وارد شهرتان مى‏ شوم و اگر چنين نكنيد و از آمدنم به اين ديار ناخشنوديد به كه از آنجا آمده ‏ام باز مى‏ گردم». 🔹حر و سپاهيانش در برابر سخنان امام عليه السلام ساكت مانده و جوابى ندادند. 📚فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 134- 135 و ارشاد مفيد، ص 427 (با مختصر تفاوت). 👌با اين كه «حرّ بن يزيد رياحى» بيشترين احترام را در ظاهر به امام عليه السلام گذارد و خود و يارانش پشت سر امام نماز خواندند، ولى مأمور بود به هر قيمتى شده اجازه ندهد امام عليه السلام به كوفه نزديك شود، و اجازه بازگشت به مدينه را هم ندهد، بلكه امام عليه السلام را در يك دور از آبادى‏ ها فرود آورد تا لشكرها فرا رسند و امام عليه السلام را در محاصره كامل قرار دهند. ❕اگر مى‏ بينيم امام عليه السلام مى‏ فرمايد شما مرا دعوت كرديد، اگر حاضر به همكارى نيستيد به جايگاه اصلى ‏ام باز مى ‏گردم، در واقع براى اتمام حجّت بر آن گروه پيمان شكن است ، که شما مرا در قرار داده اید با این که خود مرا دعوت کردید ، و نمی گذارید تحرکی کنم و این نهایت ظلم شما به خاندان رسول خدا است و روز قیامت چه پاسخی به نزد خدا دارید ، اگر چه امام قصد بازگشت نداشت و نیز می دانست که آنها درخواست امام را مبنی بر بازگشت اجابت نمی کنند ، اما باز جهت اتمام حجت تعبیر مذکور را به کار بردند . ❕زيرا اگر امام عليه السلام مى‏ خواست بازگردد، بعد از خبرهاى كه از شهادت مسلم و هانى و پيمان شكنى اهل كوفه به او رسيده بود و هيچ مانعى در ظاهر وجود نداشت، باز مى‏ گشت. او به خوبى مى‏ داند مسير او به سوى كربلا، ميدان جانبازى و شهادت او است، و اين خبر از جدّش خدا به او رسيده بود. ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔برخی می گویند اگر هدف امام حسین واقعا قیام در راه خدا بوده است چرا وقتی خبر شهادت به ایشان رسید می خواست برگردد و به کوفه نرود و یا چرا به حر گفت بگذار برگردم و وارد کوفه نمیشوم ❗️❗️ 💠💠 👌این که هدف امام علیه السلام از مخالفت با یزید و رفتن به سوی کوفه قیام در برابر حکومت ظالم و فاسد یزید و نجات دین از چنگال و انحراف بوده است قابل شک و تردید نیست چنان که خود امام حسین علیه السلام می فرمود ؛ « من تنها به انگيزه اصلاح در امّت جدّم بپا خاستم، مى ‏خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به جدّم و پدرم على بن ابى طالب عليه السلام رفتار نمايم!» 📚فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 33 و بحارالانوار، ج 44، ص 329 👌هنگامى كه امام عليه السلام با سپاهِ «حرّ» رو به رو گشت و بى‏ وفايى كوفيان آشكار شد و امام عليه السلام خود را با شهادت مواجه ديد در ميان اصحاب خويش برخواست و طىّ چنين فرمود ؛ « آيا نمى ‏بينيد به حق عمل نمى ‏شود و از باطل جلوگيرى نمى ‏گردد، در چنين شرايطى بر مؤمن لازم است (قيام كند و) شيفته ملاقات پروردگار (و شهادت) باشد». 📚بحارالانوار، ج 44، ص 381؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 305 و مقتل الحسين خوارزمى، ج 1، ص 237. 👌و در نامه ای به بزرگان نوشت ؛ « شما مى ‏دانيد پيامبر خدا در زمان حياتش فرمود هر كس سلطان ستمگرى را ببيند كه حرام خدا را حلال شمرده و پيمان خدا را شكسته، با سنّت پيامبر مخالفت مى ‏ورزد و در ميان بندگان خدا به ظلم و ستم رفتار مى ‏كند ولى با او به مبارزه‏ عملى و گفتارى برنخيزد، سزاوار است كه او را در جايگاه آن سلطان ستمگر (جهنّم) وارد كند » 📚فتوح ‏ابن ‏اعثم، ج 5، ص 143؛ مقتل الحسين خوارزمى، ج 1، ص 234 و بحارالانوار، ج 44، ص 381. ❕و در خطبه‏ اى با هدف از تلاش و تكاپوى خويش را چنين بيان مى‏ كند ؛ « خداوندا! تو مى ‏دانى كه آنچه از ما (در طريق تلاش براى بسيج مردم) صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر زمامدارى و يا به چنگ آوردن ثروت و مال نبود، بلكه هدف ما آن است كه نشانه ‏هاى دين تو را آشكار سازيم و اصلاح و درستى را در همه بلاد بر ملا كنيم تا بندگان آسوده باشند و فرايض و سنّت‏ها و احكامت مورد عمل قرار گيرد» 📚تحف العقول، ص 170 و بحارالانوار، ج 97، ص 79. 👌حال ادعایی شده است که وقتی امام حسین علیه السلام خبر شهادت مسلم را شنید قصد باز گشت را داشت در حالی که تاریخ خلاف آن را نقل کرده است ‌. ❕هنگامى كه امام عليه السلام به منزلگاه «زباله» رسيد، خبر شهادت برادر رضاع ى‏اش- عبداللَّه بن يقطر (علاوه بر شهادت مسلم و هانى)- را شنيد، نوشته ‏ايى را بيرون آورد و براى مردم خواند: « به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد! خبر ناگوار شهادت مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و عبداللَّه بن يقطر به ما رسید ... پس هر كس از بخواهد برگردد مى‏ تواند. هيچ بيعتى از ما بر عهده او نيست». 🔸به دنبال اين سخنان، مردم از چپ و راست از اطراف امام پراكنده شدند، تنها همان‏ عدّه از ياران آن حضرت كه از مدينه با او همراه بودند، باقى ماندند. اين سخن را بدان جهت فرمود كه عدّه‏ اى مى‏ كردند امام عليه السلام به شهرى وارد مى‏ شود كه مردم آن سامان همه مطيع فرمان او هستند و امام زمام حكومت را به دست خواهد گرفت و آنها بهره مادّى خواهند برد! ولى هنگامى كه ديدند مردم بى وفاى كوفه دست از يارى امام كشيدند و قاعدتاً راهى جز شهادت براى امام و يارانش نيست از گرد آن حضرت پراكنده شدند. 📚تاريخ طبرى، ج 4، ص 300- 301؛ ارشاد مفيد، ص 424 و بحارالانوار، ج 44، ص 374 (با مختصر تفاوت). 👌 اين سخنان به خوبى نشان مى‏ دهد كه امام عليه السلام رسالت و مأموريّت خاصّى در اين سفر خطرناك براى خويش مى‏ دید، و گرنه بعد از علم و اطّلاع از پيمان شكنى مردم كوفه و شهادت «مسلم» و «هانى» و «عبداللَّه بن يقطر» مى ‏بايست به مكّه، يا مدينه باز گردد و ترديدى به خود راه ندهد، نه اين كه به سوى كوفه كه ابن زياد بر آن تسلّط كامل كرده بود برود، به خصوص اين كه بيعت را از همه همراهان بر مى ‏دارد و با صراحت مى‏گويد ما به سوى خطر پيش مى ‏رويم آنها كه غير از اين گمان مى ‏كردند آزادند، بازگردند. 🔸دانشمند معروف اهل سنّت «قندوزى» نقل مى‏ كند كه امام عليه السلام در منزلگاه «زباله» پس از شنيدن خبر شهادت مسلم بن و بى ‏وفايى كوفيان، رو به همراهانش كرد و چنين فرمود ؛ « اى مردم! هر كس از شما در برابر تيزى شمشير و زخم نيزه‏ها بردبار است، با ما بماند و الّا از ما جدا شود» 📚ینابیع الموده ص 406 🔸 👇
🔸 👇 👌امام عليه السلام همچنان به سوى پيش مى‏ رفت تا فرزدق، شاعر معروف را ديد، فرزدق سلام كرد و گفت: «اى فرزند رسول خدا! چگونه به مردم كوفه اعتماد كردى با آن‏كه آنان پسر عمويت- مسلم بن عقيل- و پيروانش را كشتند؟» 🔸 اشك از ديدگان امام شد و فرمود ؛ «خداوند مسلم را رحمت كند، او به سوى رَوْح و ريحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانيد او به تكليف خويش عمل كرد و هنوز تكليف ما باقى مانده است». 👌سپس اين اشعار را ايراد فرمود: «اگر (لذّات) دنيوى با ارزش به شمار آيد، سراى پاداشِ الهى (بهشت) از آن برتر و ارزشمندتر است و اگر بدن‏ها براى آفريده شده، شهادت در زير ضربات شمشير در راه خدا بهتر است و اگر روزى‏ ها به تقدير الهى تقسيم شده، حريص نبودن در طلب روزى زيباتر است و اگر اموال و دارايى براى واگذاشتن جمع‏آورى مى‏ شود، چرا آزادمردان (در بذل و بخشش آن) بخل بورزند؟ » 📚تاريخ ابن عساكر (شرح حال امام حسين عليه السلام)، ص 163 و بحارالانوار، ج 44، ص 374 _ الملهوف: ص 134، كشف الغمّة: ج 2 ص 239 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج 1 ص 223، مطالب السؤول: ص 73 وفيها من «فلقيه الفرزدق» وراجع: مثير الأحزان: ص 45. 🔸ابن شهر آشوب در كتاب مناقب اين را نيز در ذيل اين سخن نقل كرده است؛ « سلام خداوند بر شما اى آل احمد! من مى‏ بينم به زودى از ميان شما كوچ خواهم كرد.» 📚مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 103 👌اوج عظمت امام عليه السلام و اهداف او در اين اشعار كاملًا جلوه‏ گر است او مى‏ داند براى رهايى خود از ننگ تسليم در برابر خودكامگان فرومايه و براى نجات اسلام از چنگال مشركان مسلمان نما از بنى اميّه راهى جز پذيرش شهادت و آمادگى براى استقبال از شمشيرها وجود ندارد. امام عليه السلام از اين طريق ياران خود را نيز براى اين هدف بزرگ مى ‏سازد و آماده مى‏ كند. ❕اما این که امام علیه السلام هنگام مواجهه با حر قصد بازگشت داشت نیز ادعایی غیر قابل قبول است . 👌امام علیه السلام در برابر حر و سپاهیانش که ایشان را محاصره کرده بودند عرضه داشتند ؛ «اى مردم! اين اتمام حجتى است در پيشگاه خداوند و مسلمانان حاضر، من خود به سوى ديار شما نيامدم مگر آن‏كه نامه‏ هاى شما به دستم رسيد و فرستادگانتان به سويم آمدند و گفتند: به سوى ما بيا چرا كه ما پيشوايى نداريم بدان اميد كه خداوند به وسيله تو ما را در مسير هدايت گرد آورد. 🔸اگر همچنان بر دعوت خود باقى هستيد كه اكنون آمدم. بنابراين، اگر با من پيمان و ميثاق‏هاى محكم مى‏ بنديد به گونه‏ اى كه مايه اطمينان خاطرم گردد، با شما وارد شهرتان مى‏ شوم و اگر چنين نكنيد و از آمدنم به اين ديار ناخشنوديد به كه از آنجا آمده ‏ام باز مى‏ گردم». 🔹حر و سپاهيانش در برابر سخنان امام عليه السلام ساكت مانده و جوابى ندادند. 📚فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 134- 135 و ارشاد مفيد، ص 427 (با مختصر تفاوت). 👌با اين كه «حرّ بن يزيد رياحى» بيشترين احترام را در ظاهر به امام عليه السلام گذارد و خود و يارانش پشت سر امام نماز خواندند، ولى مأمور بود به هر قيمتى شده اجازه ندهد امام عليه السلام به كوفه نزديك شود، و اجازه بازگشت به مدينه را هم ندهد، بلكه امام عليه السلام را در يك دور از آبادى‏ ها فرود آورد تا لشكرها فرا رسند و امام عليه السلام را در محاصره كامل قرار دهند. ❕اگر مى‏ بينيم امام عليه السلام مى‏ فرمايد شما مرا دعوت كرديد، اگر حاضر به همكارى نيستيد به جايگاه اصلى ‏ام باز مى ‏گردم، در واقع براى اتمام حجّت بر آن گروه پيمان شكن است ، که شما مرا در قرار داده اید با این که خود مرا دعوت کردید ، و نمی گذارید تحرکی کنم و این نهایت ظلم شما به خاندان رسول خدا است و روز قیامت چه پاسخی به نزد خدا دارید ، اگر چه امام قصد بازگشت نداشت و نیز می دانست که آنها درخواست امام را مبنی بر بازگشت اجابت نمی کنند ، اما باز جهت اتمام حجت تعبیر مذکور را به کار بردند . ❕زيرا اگر امام عليه السلام مى‏ خواست بازگردد، بعد از خبرهاى كه از شهادت مسلم و هانى و پيمان شكنى اهل كوفه به او رسيده بود و هيچ مانعى در ظاهر وجود نداشت، باز مى‏ گشت. او به خوبى مى‏ داند مسير او به سوى كربلا، ميدان جانبازى و شهادت او است، و اين خبر از جدّش خدا به او رسيده بود. ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🔸 👇 2⃣ شك نيست كه بشارت و انذار هر دو مهمّى براى پياده كردن برنامه ‏هاى تربيتى محسوب مى‏ شوند، همان گونه كه بشارت به آن پاداش‏هاى عظيم بهشتى تأثير نيرومندى در دعوت به اطاعت خدا و ترك گناه دارد، تهديد به مجازات‏هاى دردناك دوزخى نيز از عامل نيرومندى است، بلكه تجربه نشان داده كه مجازات‏ها تأثير قوى‏ ترى دارند. ❕به همين دليل تمام قوانين كه از سوى مراكز ‏گزارى دنيا وضع مى ‏شود در كنار خود، مجازات‏هايى براى متخلفان دارد كه در اصطلاح حقوق دانان از آن به ضمانت اجرايى تعبير مى ‏شود، مسأله ضمانت اجرا به قدرى مهم است كه يكى از عناصر اصلى تشكيل دهنده قانون است، به گونه ‏اى كه اگر قانونى وضع شود و براى متخلفان هيچگونه مجازاتى (نه زندان نه شلاق نه جريمه مالى نه پاره‏ اى از محروميت‏هاى اجتماعى) در بر نداشته باشد نام قانون نمى‏ توان بر آن نهاد. ❔با اين حال چگونه ممكن است قوانين الهى خالى از اجرا باشد؟ زيرا در اين صورت ارزش قانونى خود را از دست مى‏ دهد، و متخلّفان دليلى بر اطاعت نمى ‏بيند، و طبعاً هدف قانون عقيم مى ‏ماند. 🔸درست است كه آثار وضعى و طبيعى تخلّف از قوانين الهى مى ‏تواند عامل باز دارنده ‏اى در برابر تخلّف‏ها باشد، ولى مسلّماً به تنهايى كافى نيست، و لذا خداوند علاوه بر اين آثار، يك سلسله و مجازات‏ها براى متخلّفان قرار داده، و همان گونه كه اقوامى را تهديد به مجازات‏هاى دنيا مى‏ كند (و نمونه ‏هاى زيادى از آن نيز در خارج واقع شده كه در شرح حال اقوام پيشين در قرآن مجيد آمده است) كيفرهايى در جهان ديگر براى متخلّفان مقرّر فرموده است. 👌اين نكته نيز روشن است كه هر قدر تشويق و تهديدى قوى‏ تر و شديدتر باشد تأثير آن نيز بيشتر است. اين امر يكى از فلسفه‏ هاى وجود و دوزخ را روشن مى ‏سازد. ❔در اينجا ممكن است گفته شود تمام اين آثار كه گفته شد بر وعده كيفر و مجازات مترتّب مى‏ شود، بنابراين چه مانعى دارد كه اين تهديدها و انذارها از سوى خداوند مطرح شود ولى در قيامت نيابد، چون ضرورتى براى آن نيست، زيرا در آنجا نه عبرت ديگران مطرح است و نه عدم تكرار گناه از سوى گناهكاران. 👌ولى لازمه اين سخن اين است كه خداوند حكيم مرتكب قبيح گردد، و العياذ باللَّه سخن به دروغ بگويد، و تخلف از خويش بنمايد، سخن از كيفر بدكاران بگويد و حتى سوگند بر انجام آن ياد كند، ولى در عمل خبرى نباشد، مسلّماً اين كار زشتى است كه نه تنها لايق ذات پاك خداوند نيست بلكه هيچ فرد مهذّب و حكيمى نمى ‏تواند مرتكب آن گردد. 👌نتيجه اينكه از يكسو تهديد و انذار به كيفرها به عنوان ضمانت اجرايى لازم است، و از سوى ديگر عمل به اين وعده‏ ها براى دفع هرگونه از ذات خداوند ضرورى است. اين است فلسفه تحقّق دوزخ و كيفرهايش. ❕و لذا در آيه 47 سوره ابراهيم مى ‏خوانيم ؛ «گمان مبر كه خداوند وعده‏ اى را كه به پيامبرانش داده تخلّف كند، چرا كه خداوند و داراى مجازات است» (سپس به دنبال اين آيه بخشى از عذاب‏هاى روز قيامت را شرح مى ‏دهد). 📚پیام قرآن ج 6 ص 310 ❕يكسان نگرى به مجرم ومطيع نیز خود، يك نوع و ستم است، و اگر گنهكاران كه در اين دنيا مجازات نمى شوند در آخرت نيز كيفر نبينند نتيجه آن يكسان بودن عاصى و مطيع است. 🔶قرآن مجيد مى فرمايد: «آيا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مى دهيم، شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟» (قلم 35-36 ) ❔ممكن است گفته شود در رفع اين محذور است كه تنها مطيعان زنده شوند و مجرمان برانگيخته نگردند ولى يك چنين پيشنهاد از يك انديشه خامى سرچشمه مى گيرد، زيرا مفاد آن اين است كه آفرينش مجرمان بى هدف باشد در حالى كه حيات اخروى غايت فعل خدا است و فعل پيراسته از غايت و هدف، جز لغو و عبث چيزى نيست و ساحت قدس الهى از آن مبرا مى باشد. چنانكه مى فرمايد: «آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده ايم، و به سوى ما باز نمى گرديد؟». ( مؤمنون115 ) 📚منشور جاوید ، سبحانی، ج8 ص97 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔لطفا در مورد شخصیت کمیل بن زیاد توضیح دهید ❗️برخی در او تشکیک می کنند که او با امام علی مخالفت می کرده است و می گویند ما چگونه دعای کمیل چنین فردی را می خوانیم ❗️❗️ 💠💠 👌كميل بن زياد نخعى از ياران نزديك اميرمؤمنان على عليه السلام است و دعاى بسيار پر محتوايى كه اميرمؤمنان در اختيار او گذارد تا به ‏وسيله او به شيعيانيش برسد دلالت بر او دارد. ❕سخنانى نيز، امام عليه السلام در ضمن كلمات قصار (كلمه 147) خطاب به او فرمود كه مطالب بسيار بالا و دارد و حاكى از عنايت خاص امام به اوست، به ‏ويژه اينكه براى بيان اين‏گونه سخنان اسرارگونه او را با خود به بيرون شهر برد سپس آهى كشيد و خطاب به او فرمود: «يَا كُمَيْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ» 👌 از سويى ديگر مطابق نقل بحار الانوار اميرمؤمنان على عليه السلام روزى به كاتب خود ابن ابى ‏رافع فرمود ؛ ده نفر از افراد مورد من را حاضر كن. ابن ابى رافع عرض كرد: اى اميرمؤمنان نام آنها را ببر. امام نام جمعى را برد كه يكى از آنها كميل بن زياد بود. 📚بحار الانوار ج 30 ص 7 ❕بنابراين وثاقت كميل چيزى نيست كه باشد . مرحوم ديلمى نيز در كتاب ارشاد داستانى نقل مى ‏كند كه آن نيز حاكى از جلالت مقام كميل است، مى‏ گويد: اميرمؤمنان شبى از مسجد كوفه خارج شده به‏ سوى خانه خود مى ‏رفت، كميل بن زياد از شيعيان خوب و دوستان آن حضرت با او بود ..... 📚بحار الانوار ج 33 ص 399 🔸شيخ مفيد در كتاب اختصاص مى‏ گويد او از پيشگامان نزد اميرمؤمنان على عليه السلام بود. 📚معجم رجال الحدیث ج 14 ص 128 👌كوتاه سخن اينكه قراين و شواهد فراوانى بر جلالت مقام كميل داريم كه كيفيت نيز يكى از آن شواهد مهم است. ❕مرحوم مفيد در ارشاد مى‏ گويد: هنگامى كه حجاج زمامدار (كوفه) شد به سراغ كميل بن زياد فرستاد و او فرار كرد. حجاج حقوق اقوام و بستگان او را از بيت‏ المال قطع كرد. هنگامى كه خبر به كميل رسيد گفت: من پيرمردى هستم كه عمرم رو به پايان است سزاوار نيست اقوام و من از حقشان محروم شوند. از مخفيگاه بيرون آمد و نزد حجاج حاضر شد. حجاج گفت: من دوست داشتم كه تو را پيدا كنم (چه بهتر كه خودت آمدى) ... مى‏ دانم كه تو جزو قاتلان عثمان بودى. دستور داد گردنش را زدند. در اين حديث آمده است كه اميرمؤمنان على عليه السلام پيش از اين به او خبر داده بود كه به دست حجاج شهيد مى‏ شود. 📚 بحار الانوار ج 42 ص 148 ❕البته کمیل جزء خلافت سلطنتی عثمان بوده است نه قاتلان او ، اما حجاج به بهانه اینکه قاتل عثمان بوده ، او را شهید کرد . ابن ابی الحدید معتزلی تصریح می کند که او به خاطر شیعه علی بودنش شد . 📚شرح نهج البلاغه ج 17 ص 149 🔸 👇👇
🔸 👇 👌آنچه تحت عنوان مخالفت کمیل بن زیاد با علی علیه السلام عنوان شده است اشاره است به جریانی که در نامه 61 نهج البلاغه به آن اشاره شده است ‌.اين نامه نامه آميزى است كه امام عليه السلام به كميل بن زياد كه فرماندار منطقه آبادى در اطراف بغداد و در نزديكى شهر انبار بود مرقوم داشت، زيرا او مرتكب يك خطاى نظامى شده بود و مناطق حساس‏ تحت نفوذ خود را رها كرده و به سراغ مناطق ديگرى رفته بود و همين امر سبب شد كه غارتگران لشكر شام و معاويه ضربه سنگينى بر مردم منطقه وارد سازند. 🔸ماجرا به گونه ‏اى كه «ابن اثير» مورخ در كتاب «كامل» نوشته است چنين بود ؛ «در سال 39 هجرت، معاويه، سفيان بن عوف را با شش هزار مرد جنگى به مرزهاى عراق فرستاد و دستور داد به سراغ منطقه «هيت» بيايد و آنجا را از مناطق ديگر جدا سازد سپس به سراغ شهر «انبار» و بعد «مدائن» برود و ضرباتى بر مردم آنجا وارد سازد (و گروهى از اهل آنجا را به قتل برساند و خون‏هاى بى ‏گناهان را بريزد) سفيان هنگامى كه به «هيت» آمد كسى را نديد كه از آنجا دفاع كند. به «انبار» آمد كه در آنجا يكى از پادگان‏هاى على عليه السلام براى حفظ مرزها مستقر بود و پانصد نفر از آن نگهدارى مى‏ كردند در حالى كه بيشتر آن جمعيت پراكنده شده بودند و سبب پراكندگى آنها اين بود كه به «كميل بن زياد» خبر رسيد گروهى از اهل «قرقيسا»؛ (يكى از شهرهاى شام نزديك مرزهاى عراق كه مركز تجارى مهمى ميان عراق و شام محسوب مى‏شد) مى ‏خواهند به «» حمله كنند او بدون كسب اجازه از اميرمؤمنان على عليه السلام به سوى «قرقيسا» رفت و «هيت» را خالى گذارد و همراهان سفيان آمدند و جنايات زيادى در آنجا مرتكب شدند؛ اموال زيادى را از انبار غارت كردند و به سوى معاويه برگشتند. به محض اينكه اين خبر به على عليه السلام رسيد، گروهى از سپاهيان خود را به تعقيب آنها فرستاد؛ ولى آنها منطقه را ترك كرده بودند. » 📚کامل ابن اثیر ج 3 ص 376 👌امام عليه السلام كميل را كرد و نامه مورد بحث را براى وى مرقوم داشت و فرمود ؛ « اما (بعد از حمد و ثناى الهى) تضييع انسان چيزى را كه بر عهده او واگذار شده و اصرار بر انجام آنچه وظيفه او نيست يك ناتوانى آشكار و فكر باطل و هلاك كننده است. مشغول شدن تو به حمله به اهل قرقيسيا و رها ساختن پادگان هايى كه حفظش را بر عهده تو واگذار كرده‏ايم- در حالى كه هيچ كس از آن دفاع نمى ‏كرد و لشكر دشمن را از آن دور نمى‏ ساخت- يك فكر نادرست و پراكنده و بيهوده است. (بدان) تو در حقيقت پلى شده‏ اى براى كه مى‏ خواستند بر دوستانت حمله كنند. تو نه بازوى توانايى نشان دادى و نه هيبت و ابّهتى در دل دشمن ايجاد كردى؛ نه مرزى را حفظ نمودى و نه شوكت دشمنى را در هم شكستى؛ نه اهل شهر و ديارت را حمايت كردى و نه امير و پيشوايت را (از دخالت مستقيم در منطقه) بى ‏نياز ساختى. » ❕بعيد به نظر نمى‏ رسد كه ماجراى كار «كميل بن زياد» در اين حادثه، از جانب عوامل نفوذى معاويه در تشكيلات او صورت گرفته باشد؛ بدين نحو كه او را تشويق كردند كه براى ايجاد وحشت در دل شاميان و حاميان معاويه به قرقيسيا حمله كند و در نتيجه منطقه تحت او خالى بماند و داستان را به معاويه خبر دهند تا به آنجا لشكركشى كند و بى‏ گناهان را كشته و اموالى را غارت نمايد، منطقه را ناامن و مردم را وحشت ‏زده سازد. 🔸امام عليه السلام در واقع با اين چند جمله مى‏ خواهد صفات لازم را براى يك حكمران و فرمانده خوب بيان كند و بگويد وى بايد در برابر دشمنان بازويى توانا داشته باشد و هيبتش در دل دشمن ايجاد كند؛ از مرزها به خوبى دفاع كرده، شوكت دشمن را در هم بشكند و منطقه تحت نظارت خود را كاملًا حفاظت كند و به گونه ‏اى عمل نمايد كه امير و زمامدار خود را مجبور به دخالت مستقيم در منطقه ننمايد و اضافه بر اينها از كارهايى كه به طور مستقيم و يا غير مستقيم به سود دشمن است و او را در شيطنت خود يارى مى‏كند جدّاً بپرهيزد. 👌البته كميل همواره چنين ضعفى از خود نشان نمى‏ داد و گرنه امام هرگز او را براى چنين منصبى انتخاب نمى‏ كرد، بلكه در اين واقعه يا بر اثر اشتباه در محاسبه و يا به ‏واسطه عوامل نفوذى، گرفتار چنين خطايى شد. ساير مقاطع زندگى اين مرد بزرگ مخصوصاً شجاعت و استوارى و كه در برابر حجاج خونخوار نشان داد شاهد این مدعاست . ❕بنابراین نامه عتاب‏ آميز فوق كه از اشتباه كميل در يك مقطع از مديريتش در سرزمين «هيت» حكايت مى ‏كند از مقام و او نمى‏ كاهد، زيرا افراد غير معصوم پيوسته در معرض پاره‏ اى از اشتباهات هستند. 📚پیام امام امیر المومنین ج 11 ص 226 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔آیا این روایت که میگن اگر تا سه روز بیماری خود را به کسی نگی فقط از خدا بخوای تو را دهد ، خوب میشوی راست است ❗️چرا خیلی ها اینکارو کردن اما جواب نگرفتن ❕❕ 💠💠 👌آنچه در روایات ما آمده است آن است که مستحب است که انسان در صورت گرفتار شدن به یک ، تا سه روز از بیماری خود نزد دیگران سخن نگفته و نکند تا ثبوت بیماریش تعیین تکلیف شود و بیخودی اطرافیان را نکند ، در این صورت خداوند انسان را مشمول لطف و رحمت و غفران و خود قرار می دهد . 👌امام صادق علیه السلام فرمود ؛ « خداوند می فرماید هر بنده ای را که گرفتار بلا و بیماری کردم اما او تا سه روز آن بیماری را از دیگران و عوادش پنهان بدارد ، در این صورت من گوشتی بهتر از گوشت تنش و خونی بهتر از خون تنش و بهتر از پوست تنش جایگزینش می کنم ، اگر بخواهم او را در دنیا نگه می دارم در حالی که از گناهان پاک شده است و اگر بمیرد ، به سوی رحمت من مرده است » ( الکافی ج 3 ص 115) 👌امام علیه السلام در فرمود ؛ « یعنی گوشت و خون و پوست و مویی جایگزین او می کند که با آن نکرده است ( و او را در آن بیماری کاملا پاک می کند )» 📚الکافی ج 3 ص 116 ❕در نقل دیگری پیامبر فرمود ؛ « هر کس یک روز و شب بیمار شود اما از این بیماری نزد عیادت کنندگانش شکایت نکند ، خداوند روز قیامت او را با ابراهیم خلیل مبعوث می کند و به سرعت از پل صراط عبور می کند » 📚وسائل الشیعه ج 2 ص 407 ❕البته منظور از ترک شکایت به مردم در هنگام بیماری آن است که مثلا بگوید چرا من گرفتار چنین بیماری شدم ، با بگوید گرفتار بیماری شدم که هیچکس به مانند آن گرفتار نشده است ، و ... 📚الکافی ج 3 ص 116 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔⚛️ قران صراحتا می‌گوید: چرخش خورشید به دور زمین علت حرکت سایه است ➖ در سوره فرقان آیه‌های ۴۵و۴۶ علت حرکت سایه را می‌داند، این زمانی درست است که خورشید به دور زمین بچرخد 💮ســوره فرقان آیه ۴۵ و۴۶ آيا نديده‏ اى كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است و اگر مى‏ خواست آن را ساكن قرار مى‏ داد آنگاه خورشيد را بر آن دليل گردانيديم - سپس آن [سايه] را اندك اندك به سوى خود بازمى‏ گيريم آیه دومی نیز مجددا تاکید میکند که خورشید دلیل برچیده شدن یا بازگرداندن سایه است و این از نظر علمی کاملا است، زیرا علت حرکت سایه چرخش زمین به دور خورشید است ❗️❗️ 💠💠 👌خداوند می فرماید ؛ « آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده؟ و اگر مى ‏خواست آن را ساكن قرار ميداد، سپس خورشيد را بر وجود آن دليل قرار داديم سپس آن را آهسته جمع مى‏ كنيم » (45 _ 46 فرقان ) 🔸تفسیر غیر صحیح از آیات فوق سبب ایجاد شبهه مذکور در مورد آیه شده است در حالی که با تفسیر صحیح آیات فوق گوشه ای دیگر از این کتاب الهی به اثبات می رسد . ❕بدون شك اين قسمت از آيه اشاره ‏اى است به اهميت نعمت سايه ‏هاى گسترده و متحرك، سايه ‏هايى كه يك نواخت باقى نمى‏ ماند بلكه در حركت است و نقل مكان مى ‏دهد، ولى در اينكه منظور از اين سايه كدام يك از سايه‏ ها است در ميان مفسران‏ گفتگو است . جمعى مى ‏گويند اين كشيده و گسترده همان سايه‏ اى است كه بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمين حكمفرما است و لذتبخش‏ترين سايه‏ ها و ساعات همان است، اين نور كم رنگ و سايه ‏گستر، از لحظه طلوع فجر شروع مى‏ شود و به هنگام طلوع آفتاب روشنايى جايگزين آن مى ‏گردد. 🔸بعضى ديگر گفته ‏اند منظور تمام سايه شب است كه از لحظه غروب شروع مى ‏شود و به لحظه طلوع آفتاب منتهى مى‏ گردد، زيرا مى ‏دانيم شب در حقيقت سايه نيمكره زمين است كه در برابر آفتاب قرار گرفته، ‏ اى است مخروطى كه در طرف مقابل در فضا گسترده مى ‏شود و اين سايه مخروطى دائما در حركت است و با طلوع آفتاب در يك منطقه پايان مى‏ گيرد و در منطقه ديگر تشكيل مى‏ شود. 🔸بعضى نيز گفته‏ اند منظور سايه‏ اى است كه بعد از ظهر براى اجسام پيدا مى‏ شود و تدريجا كشيده ‏تر و گسترده‏ تر مى‏ گردد. 👌البته اگر جمله ‏هاى بعد نبود ما از اين جمله معنى وسيعى مى‏ فهميديم كه تمام سايه‏ هاى گسترده را در برمى‏ گرفت ولى ساير كه به دنبال آن آمده نشان مى ‏دهد كه تفسير اول از همه مناسبتر است. ❕زيرا به دنبال آن مى ‏فرمايد" سپس خورشيد را بر وجود اين سايه گسترده دليل قرار داديم" (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا). 💠اشاره به اينكه اگر آفتاب نبود مفهوم سايه نمى‏ شد، اصولا سايه از پرتو آفتاب به وجود مى‏ آيد، زيرا" سايه" معمولا به تاريكى كم رنگى گفته مى‏ شود كه براى اشياء پيدا مى‏ شود و اين در صورتى است كه نور به جسمى كه قابل عبور از آن نباشد بتابد و در طرف مقابل سايه آشكار شود، بنا بر اين نه فقط طبق قانون تعرف الاشياء باضدادها سايه را با نور بايد تشخيص داد بلكه وجود آن نيز از برمت نور است . 🔸 👇
🔸 👇 👌 بعد مى‏ فرمايد:" سپس ما آن را جمع مى‏ كنيم" (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً). ❕مى‏ دانيم هنگامى كه خورشيد طلوع مى‏ كند سايه‏ ها برچيده مى‏شود تا به هنگام ظهر كه در بعضى از مناطق سايه به كلى معدوم مى‏شود، زيرا آفتاب درست بالاى سر هر موجودى قرار مى‏گيرد، و در ديگر مناطق به حد اقل خود مى‏رسد، و به اين ترتيب سايه‏ ها نه يك دفعه ظاهر مى ‏گردند، و نه يك دفعه برچيده مى‏ شوند، و اين خود يكى از پروردگار است، چرا كه اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعكس ناگهانى صورت مى‏ گرفت براى همه موجودات زيان‏ آور بود، اما اين نظام تدريجى در اين حالت انتقالى چنان است كه بيشترين فائده را براى موجودات دارد بى آنكه ضررى داشته باشد. 👌تعبير به يسيرا اشاره به جمع شدن تدريجى سايه است، و يا اشاره به اينكه نظام ويژه نور و ظلمت در برابر قدرت چيز ساده و آسانى است، و كلمه" الينا" نيز تاكيد بر همين قدرت الهى است. ❕به هر حال جاى ترديد نيست همانگونه كه انسان در زندگى خود نياز به تابش" نور" دارد براى تعديل و جلوگيرى از زمانهاى شدت نور، نياز به" سايه" دارد، تابش نور يك نواخت زندگى را مختل مى‏ كند، كه سايه يك نواخت و ساكن، مرگبار است. 🔸در صورت اول همه موجودات زنده مى‏ سوزند و در صورت دوم همه منجمد مى ‏شوند اين نظام متناوب" نور" و" سايه" است كه زندگى را براى انسان ممكن و گوارا ساخته. 🔸لذا آيات ديگر قرآن وجود شب و روز را به دنبال يكديگر از نعمتهاى بزرگ الهى مى‏شمرد، مى ‏فرمايد ؛ بگو اگر خداوند شب را براى شما جاويدان تا روز قيامت قرار مى‏داد كدام معبود غير اللَّه بود كه از نور براى شما بياورد آيا نمى‏ شنويد" (قصص- 71). 🔸و بلافاصله مى ‏افزايد ؛ « بگو هر گاه خداوند روز را جاويدان تا روز قيامت قرار مى ‏داد كدام معبود غير اللَّه بود كه براى شما شبى آورد كه در آن آرام بگيريد، آيا نمى‏ بينيد"؟ (قصص- 72). ❕و به دنبال اين سخن نتيجه‏ گيرى مى‏كند كه اين از رحمت خدا است كه براى شما شب و روز داد كه هم در آن بياراميد و بياسائيد و هم از فضل او براى تحصيل معاش استفاده كنيد شايد شكرگزارى نمائيد . ❕و به همين دليل قرآن يكى از نعمتهاى بهشتى را" ظل ممدود" (سايه گسترده) مى‏شمرد كه نه نور خيره كننده و خستگى‏ آور است و نه تاريكى وحشت آفرين. 👌بنابراین آیات فوق یکی دیگر از نشانه های علم و قدرت پروردگار را ظاهر می کند و ارتباطی هم با گردش خورشید به دور زمین که مورد قرار گرفته است ندارد . 📚تفسیر نمونه ج 15 ص 110 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🔸 👇 👌مثلًا اگر گفته شود كسى كه از مقررات رانندگى تخلف كند و با سرعت غير مجاز و سبقت بى‏ دليل و عبور از مناطق ممنوع كند ممكن است به خاطر همين چند لحظه تخلف چنان تصادفى كند كه دست و پاى او بشكند و يك عمر زمين گير شود، در اينجا كسى نمى‏ گويد، اين نتيجه تلخ براى آن تخلف كوچك عادلانه نيست، زيرا مسلم است كه اين از قبيل جريمه‏ هاى قراردادى اداره راهنمايى نيست كه در آن مسأله تناسب و هماهنگى جرم و جريمه در نظر گرفته شود، اين اثر طبيعى عمل است كه انسان به سراغ آن رفته، و خود را گرفتار آن كرده است. 🔸همچنين اگر گفته شود سراغ مشروبات الكلى يا مواد مخدر نرويد، چرا كه در مدت كوتاهى قلب و معده و مغز و اعصاب شما را تباه مى ‏كند، حال اگر كسى رفت و گرفتار ضعف شديد اعصاب، و بيمارى قلب و عروق و زخم معده شده، در برابر چند روز هوسبازى تا پايان در عذاب اليم و رنج شديد بود، هيچكس ايراد عدم تناسب جرم و جريمه را در اينجا مطرح نمى‏ كند. ❕حال فرض كنيد چنين انسانى به جاى يكصد سال، هزار سال عمر كند و يا يك ميليون سال در دنيا بماند، مسلماً بايد تحمل آن و عذاب را در اين مدت طولانى به خاطر مثلًا چند روزى هوسبازى بنمايد. 👌در مورد عذاب‏ها و كيفرهاى اخروى مسأله از اين فراتر است، آثار تكوينى اعمال و نتائج مرگبار آن ممكن است براى هميشه دامان انسان را بگيرد، بلكه خود اعمال، در برابر انسان مجسم مى‏ شود، و چون آن جهان جاويدان است اعمال نيك و بد جاودانه با انسان خواهند بود، و او را نوازش يا مى‏ دهد. 🔸مجازات‏ها و كيفرهاى رستاخيز بيشتر جنبه اثر تكوينى و خاصيت عمل دارد، همان‏گونه كه قرآن مجيد مى ‏گويد «اعمال بدشان در برابر آنان آشكار مى ‏شود و آنچه را به باد مسخره مى‏ گرفتند بر آنها وارد مى ‏گردد»! (جاثيه 33). 🔸و در آيه 54 سوره يس مى‏ خوانيم ؛ «جز اعمال خود شما براى شما نيست». ❕با اين حال، جايى براى اين سؤال باقى نمى‏ ماند كه چرا تناسب ميان «جريمه» و «جرم» در نظر گرفته نشده است؟. 👌انسان بايد با دو بال «ايمان» و «عمل صالح»، بر فراز آسمان سعادت پرواز كند و از نعمت‏هاى ابدى بهشت و لذّت قرب خدا بهره ‏مند شود، حال اگر بر اثر هوسبازى در يك لحظه با يك عمر صد ساله دو بال خود را درهم بشكند بايد براى هميشه در ذلّت و بدبختى بماند، اينجا مسأله زمان و مكان و مقدار جرم مطرح نيست، بلكه مسأله علّت و معلول و آثار كوتاه مدت و دراز آن مطرح است، يك كبريت كوچك ممكن است شهرى را به آتش بكشد، و يك گرم بذر خار مغيلان ممكن است بعد از مدّتى يك صحراى وسيع خار به وجود آورد كه دائماً مزاحم انسان باشد، همان‏گونه كه چند گرم بذر گل ممكن است با گذشتن چند سال، صحرايى از زيباترين و معطّرترين گلها به وجود آورد كه عطر آن مشام جان را معطّر و ديده و دل را نوازش دهد. 👌حال اگر كسى بگويد يك كبريت چه با آتش گرفتن يك شهر دارد و چند بذر كوچك چه تناسبى با يك صحراى خار يا گل مى‏تواند داشته باشد؟ آيا اين سؤال منطقى است؟ مسلّماً نه. ❕اعمال نيك و بد ما نيز همين‏گونه هستند و ممكن است آثار جاودانى بسيار گسترده‏ اى از خود به يادگار بگذارند (دقت كنيد). 👌مسأله مهم اينجاست كه رهبران الهى و پيامبران بزرگ و اوصياى آنها اين هشدار را پى در پى به ما دادند كه نتيجه چنان گناهانى، عذاب جاودان است، و نتيجه چنين اعمال صالحى، نعمت مخلّد و ابدى است، درست مثل اينكه باغبان آگاه و بيدارى اثر وسيع آن بذر خار و گل را براى ما قبلًا بيان كرده باشد، و ما آگاهانه راه خودمان را در اين مسير انتخاب كنيم. در اينجا به چه مى ‏توانيم ايراد كنيم، و بر چه چيز خرده بگيريم و به كدام قانون اعتراض نماييم، جز به خودمان . 📚پیام قرآن ج 6 ص 379 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔اثبات عدم دارا بودن عصمت ائمه شيعه امام سجاد در صحيفه سجاديه ميگويد: خدایا سپاسگذارم که بعد از اینکه میدانی که چه کار کرده ام گناهان مرا پوشانده ای... همه ی ما دچار اشکال و کار هایی که موجب عیب و ایراد است را انجام داده ایم اما تو کار های زشت ما را افشا نکرده ای ، پروردگارا ما آن کار هایی که تو آن را منع کرده ای را انجام داده ایم و امور و دستوراتی بودند که تو گفتی انجام بدیم و ما تعدی و تجاوز کرده ایم خطا هایی را ما مرتکب شدیم. : الصحيفة السجادية صفحه ١٨٠ چاپ مؤسسة الإمام المهدي/ مؤسسة الأنصاريان للطباعة والنشر - قم ▪️آيا چنين شخصى ميتواند داراى عصمت باشد ❗️❗️ 💠💠 ❕این که امامان گرامی ما ، معصوم از گناه و خطا و اشتباه هستند ، مساله مسلم و قطعی و برخواسته از نصوص متعدد قرآنی و روایی است. ❕حال معاند اشکال کرده است که اگر ائمه ع معصوم هستند ، پس چگونه امام سجاد ع در صحیفه سجادیه به گناهان خود اقرار می کند و از خداوند طلب مغفرت و آمرزش می کند ❗️ 👌او توجه ندارد که صرف توبه و استغفار ، دلیل بر گناه کردن نیست ، چنان که در نقلی آمده است که امام ع فرمود ؛ « رسول خدا پیوسته توبه می کرد و در هر شبانه روز صد بار استغفار می نمود بی آنکه گناهی مرتکب شده باشد » 📚الکافی ج 2 ص 325 🔸بر این اساس ، مضامینی که از صحیفه سجادیه مورد استناد معاند قرار گرفته است ، از دو جنبه مورد بررسی است ؛ 1⃣امام سجاد ع صحیفه سجادیه را برای تعلیم و تربیت اخلاقی امت اسلام ایراد کردند و در آن طریقه راز و نیاز و سخن گفتن با خداوند را به امت آموزش دادند ، فرازهای صحیفه سجادیه برای آموزش امت صادر شده است که چگونه مثلا اقرار به گناهان کنند و از خداوند طلب آمرزش کنند . بنابراین از فرازهایی که برای آموزش امت صادر شده است ، نمی توان عدم عصمت امام سجاد ع را استدلال کرد . ❕برخی از محققین با توجه به این نکته ، در رابطه با چرایی صدور صحیفه سجادیه از امام سجاد ع می نویسند ؛ « دومين خطرى كه جامعه اسلامى را در آن زمان تهديد مى ‏كرد فراموش شدن ارزش‏هاى اخلاقى بود كه پيامد جريان رفاه ‏زدگى، دنياگرايى و زياده روى در استفاده از تجملات حيات محدود دنيا بود. امام زين العابدين عليه السّلام در مقابله با اين خطر بزرگ كه موجب لرزش شديد و از هم پاشيدگى شخصيت اسلامى جامعه از درون گشته و جامعه را از استمرار رسالت خود بازمى ‏داشت سلاح دعا را برگزيد، از اين‏رو است كه «صحيفه سجاديه» را مى‏ توان به تعبيرى يك حركت اجتماعى بزرگ دانست كه ضرورت‏هاى جامعه، امام سجاد عليه السّلام را به انجام آن واداشته بود جدا از اينكه اين كتاب يك ميراث الهى بى‏ همتا است كه تا ابد منبع فيض و مشعل هدايت و مدرسه تهذيب و اخلاق بوده و انسانيت همواره محتاج اين ميراث محمدى و علوى است، احتياجى كه روزبه ‏روز به تناسب افزايش اغواگرى ‏هاى شيطان و فريبندگى ‏هاى دنيا فزونى مى‏ یابد » 📚اعلام الهدایه ج 6 ص 20 👌یا برخی دیگر با تصریح بر این که صحیفه سجادیه برای آموزش امت صادر شده است ، می نویسند ؛ « يكى ديگر از اين ميراث‏هاى بزرگ، كتاب صحيفه سجّاديّه است كه مجموعه‏ اى است از بهترين و فصيح‏ترين و زيباترين دعاها، با محتواى بسيار بلند و بالا و عميق كه در واقع كار همان خطبه‏ هاى «نهج ‏البلاغه» را از طريق ديگرى مى ‏كند و جمله به جمله آن درس تازه‏اى به انسان مى ‏آموزد، و به راستى طرز نيايش و مناجات با خداوند را به هر انسانى مى‏ آموزد، و روح و جان آدمى را نور و صفا مى‏ بخشد. اين مجموعه چنان كه از نامش پيداست از دعاهاى چهارمين پيشواى مكتب شيعه، امام علىّ بن الحسين بن علّى بن ابي‏طالب، مشهور به «سجّاد» عليه السلام است و ما هر وقت بخواهيم روح دعا و نيايش و توجّه بيشتر به درگاه خداوند و عشق به ذات پاكش در ما پيدا شود به سراغ اين دعاها مى‏ رويم و همچون گياهان نورس كه از ابر پربركت بهارى سيراب مى‏ شوند از آن سيراب مى ‏گرديم. » 📚اعتقاد ما ، مکارم شیرازی ، ص 121 👌بنابراین نمی توان با دعاهایی که امام سجاد ع برای آموزش امت ، آنها را ایراد کرده است ، بر عدم عصمت آن امام همام استدلال نمود . 2⃣اگر هم بگوییم که دعاهای امام سجاد ع در صحیفه سجادیه برای تعلیم و آموزش نبوده است و تنها راز و نیازهای شخصی امام ع محسوب می شده است ، باز هم نمی توان گفت که چون امام سجاد ع گفته است من گناه و عصیان و معصیت کرده ام ، پس ایشان معصوم نیستند ، چنان که در همان کتاب اعتقاد ما می خوانیم ؛ 🔸 👇
🤔 ❔رسول الله فرمود: عترت و قرآن تا قيامت از هم جدا نمى شوند. اكنون سوال : پس چرا اكنون كه هنوز قيامت نشده است عترتى كه آخوندها ادعايش را دارند از قرآن جدا شد؟!. زيرا آخوندها معتقدند امام زمان همان عترت هست كه از انظار غائب شده است و از دستورات و اظهار نظراتش هـيچ اطلاعى در دست نيست درحاليكه قرآن در بين ما وجود دارد و از دستوراتش اطلاع دقيق در اختيار داريم ❗️❗️ 💠💠 👌از جمله احادیثی که به روشنی ، مرجعیت علمی و خلافت اهلبیت ع را به اثبات می رساند ، حدیث شریف ثقلین است که از نقل های متواتر بوده و مورد نقل گروه کثیری از علمای اهلسنت قرار گرفته است . ❕مطابق آن پیامبر گرامی فرمود ؛ «اى مردم من در ميان شما دو چيز گذاردم كه اگر آنها را بگيريد (و دست به دامن آنان زنيد) هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و عترتم اهل بيت». 📚سنن ترمذی ج 5 ص 662 ❕و فرمود ؛ « من در ميان شما چيزى به يادگار مى ‏گذارم كه اگر به آن تسمك جوييد بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد، يكى ازآن دو بزرگتر از ديگرى است. كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده از آسمان به سوى زمين، و (ديگر) عترتم، اهل بيتم، و اينها هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا در كنار حوض (كوثر ) بر من وارد شوند، پس ببينيد بعد از من چگونه درباره آنها رفتار خواهيد كرد» 📚همان ص 663 ❕یا احمد نقل می کند که پیامبر گرامی فرمود ؛ «من دو خليفه (جانشين) در ميان شما از خود يادگار مى ‏گذارم، كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده ميان آسمان و زمين و عترتم، اهل بيتم، اين دو هرگز از هم جدا نمى ‏شوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند». 📚مسند احمد ،ج 5 ص 182 ❕این مضمون مورد نقل کثیری از علمای اهلسنت قرار گرفته است ، مانند ؛ 📚سنن دارمى، جلد 2، صفحه 432 _ صحيح مسلم جلد 4، صفحه 1873 _ صواعق، صفحه 226 _ اسدالغابه فى معرفة الصحابه، جلد 3، صفحه 47 _ سنن بيهقى، جلد 10، صفحه 114 _ المعجم الكبير، صفحه 137 _ منهاج السنه، جلد 4، صفحه 104 _ سيره حلبى، جلد 3، صفحه 274، _ تفسير خازن جلد 1، صفحه 4 _ شرح نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 437 _ سيره نبويه، جلد 2، صفحه 300 و .. ❕اينها گروهى از دانشمندان سرشناس از قرون نخستين اسلام تا قرون اخير بوده‏ اند؛ كه روايت ثقلين را با صراحت در كتب معروف خود آورده ‏اند ولى نبايد فراموش كرد كه اينها از نظر عدد، گروه كوچكى از مجموعه ناقلان اين حديث اند. مرحوم ميرحامد حسين هندى مطابق آن چه در خلاصه عبقات الانوار آمده است از يكصد و بيست و شش كتاب معروف نام مى ‏برد و عين عبارت هر كدام را با قيد جلد و صفحه كتاب در اين اثر شريف خود آورده است‏ . 📚نقل از خلاصه عبقات الانوار ج 2، صفحه 105- 242 ❕اين حديث شريف خطوط مهمى را در برابر مسلمانان ترسيم مى‏ كند كه به قسمتى از آن ذيلًا به طور فشرده اشاره مى ‏شود ؛ 1⃣قرآن و اهلبيت عليهم السلام هميشه همراه يكديگرند و جدايى ناپذيرند؛ و آنها كه طالب حقايق قرآن هستند بايد دست به دامن اهلبيت عليهم السلام بزنند. 2⃣ همان گونه كه پيروى از قرآن بدون هيچ گونه قيد و شرط بر همه مسلمين واجب است پيروى از اهلبيت عليه السلام نيز بدون قيد و شرط واجب است. 3⃣ اهلبيت عليهم السلام معصوم اند زيرا جدايى ‏ناپذير بودن آنها از قرآن از يك سو، و لزوم پيروى بى قيد و شرط از آنان از سوى ديگر، دليل روشنى بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است. چرا كه اگر آنها گناه يا خطايى داشتند از قرآن جدا مى ‏شدند؛ و پيروى از آنان، مسلمانان را ازضلالت و گمراهى بيمه نمى ‏كرد؛ و اينكه مى‏ فرمايد: با پيروى از آنان در برابر گمراهى ‏ها مصونيت داريد، دليل روشنى بر عصمت آنها است. 4⃣ از همه مهم تر اينكه پيامبر اين برنامه را براى تمام ادوار تاريخ مسلمين تا روز قيامت تنظيم كرده؛ مى ‏فرمايد: «اين دو هميشه با هم هستند تا در كنار حوض كوثر نزد من آيند». اين به خوبى نشان مى‏ دهد كه در تمام طول تاريخ اسلام فردى از اهل بيت عليهم السلام به عنوان پيشواى معصوم عليه السلام وجود دارد؛ و همان گونه كه قرآن هميشه چراغ هدايت است آنها نيز هميشه چراغ هدايت اند؛ پس بايد كاوش كنيم و در هر عصر و زمان آنها را پيدا كنيم. 5⃣ از اين حديث شريف استاده مى‏شود كه جداشدن يا پيشى گرفتن از اهل بيت عليهم السلام مايه گمراهى است؛ و هيچ انتخابى را نبايد بر انتخاب آنها مقدم داشت. 6⃣ آنها از همه افضل و اعلم و برتر اند . 📚پیام قرآن ج 9 ص 75 🔸 👇
🔸 👇 👌حال وهابی ساده لوح اشکال کرده است که اگر نتیجه گیری شما ، صحیح است ، پس چرا هنوز که قیامت نشده است ، عترت از قرآن جدا شده است و امام زمان ع به غیبت رفته اند و ما نمی توانیم از وجود ایشان بهره ببریم ❗️ ❕در حالی که بر خلاف ادعای او ، عترت و امام عصر ع از قرآن جدا نشده اند ، آنچه اتفاق افتاده است ، غیبت امام زمان ع است ، نه مرگ و جدایی او از قرآن کریم . 👌امام زمان ع هم اینک نیز در کنار قرآن ، به حیات خود ادامه می دهد . زمانی عترت از قرآن جدا می شود که در روی زمین ، کسی از عترت و امامان اهلبیت ع وجود نداشته باشد . ❔شما می توانید سوال کنید که چرا امام زمان غائب است و ما نمی توانیم از محضر ایشان بهره ببریم ❗️اما نمی توانید ادعا کنید که امام زمان از قرآن جدا شده اند ❗️ 👌علت غیبت امام زمان ع ، خود مردم بودند که به عوض بهره مندی و استفاده از امام ، قصد کشتن و نابودی ایشان را داشتند ، لذا این اهمال و کوتاهی خود مردم بود که موجب شد نتوانیم از هدایت امام ع بهره کامل بگیریم ، چنان که این سخن خواجه نصیرالدین طوسی مشهور است ؛ « وجود امام لطف است ، تصرف امام لطف دیگر است ، و عدم و غیبت امام بازگشت به خود ما می کند » 📚کشف المراد ص226 ❕لذا امام صادق علیه السلام فرمود ؛ « همانا برای قائم پیش از آن که قیام کند غیبتی است چرا که در هراس است و حضرت اشاره به شکم خود کرد یعنی بیم کشته شدن دارد» 📚الکافی ج1 ص340 ❕برخی از علما چنین مثال می زنند ؛ 👌« اگر اداره برق يك شهر براى روشنايى كوچه ‏اى، تير چراغ برقى نصب كرد و لامپى به آن زد، ولى بچه‏ هاى كوچه با زدن سنگ لامپ را شكستند، مأموره اداره لامپ ديگرى مى ‏زند. چنانچه مجدداً بچه ‏ها لامپ را هم بشكنند، باز اداره برق، براى روشنايى محل اقدام به نصب لامپ ديگرى مى‏ نمايد. حال اگر براى بار سوم بچه‏ هاى بى‏ ادب لامپ را شكستند، به احتمال بسيار زياد، اداره برق تمايلى به نصب مجدد لامپ ندارد، اما به خاطر خواهش بزرگترها و رفاه حال اهالى آن كوچه، ممكن است لامپ ديگرى را نصب كند. اما فكر مى‏ كنيد اداره برق تا چه تعداد اين كار را انجام دهد؟ ❕در مورد بحث ما نيز، حاكمان ستمگر، يازده چراغ هدايت را شكستند ، ( مردم هم امامان را همراهی نکردند ) خداوند نيز چراغ دوازدهم را نگه داشت تا زمانى كه مردم لياقت و آمادگى بهره‏ گيرى از اين چراغ هدايت را پيدا كنند » 📚اصول عقائد ، قرائتی ، ص 461 👌بر این اساس ، امام مهدی علیه السلام زمانی ظهور می کند که تمام عالم دستشان از همه جا کوتاه و برای اصلاح ظلم و فساد جهان ، دست به دامان یک منجی الهی بزنند و از همه چیز و همه کس دل بکنند ، و قدر وجود امام ع را بدانند ، آن موقع است که ظهور واقع می شود ، لذا می بینیم که در روایات ما به این نکته اشاره شده که زمان ظهور ، زمانی است که ناامیدی سراسری تمام عالم را فرا گیرد و همگان برای اصلاح عالم جز به یک منجی الهی ، امید نداشته باشند . 👌امام صادق عليه السلام فرمود ؛ « اين امر (قيام مهدی ) جز پس از نااميدى، براى شما رخ نمى ‏دهد و به خدا سوگند، تا آن گاه كه از هم جدا و ناب شويد و از آزمون به [سالم‏] در آييد و به خدا سوگند، تا آن گاه كه هر كس بايد بدبخت شود، بشود و آن كه بايد خوش‏بخت بشود، بشود». 📚الكافى ج 1 ص 370 👌و فرمود ؛ «اين امر (قيام)، هنگامى روى مى‏ دهد كه بيشترين يأس و سخت‏ ترين اندوه را داشته باشيد » 📚الغيبة، نعمانى ، ص 181 ح 29 ❕در این هنگام است که امر مهدی علیه السلام در یک شب سامان گرفته و ظهور محقق می شود ، چنان که پیامبر گرامی فرمود ؛ «مهدى، از ما اهل بيت است و خداوند، كارش را در يك شب، سامان مى‏ دهد» و در نقلى ديگر، «خداوند، او را در يك شب، سامان مى‏ دهد» 📚كمال الدين یک جلدی ، ص 152 ح 15، بحار الأنوار ،ج 52 ص 280 ح 7. 🔸البته ،بر خلاف ادعای وهابی ، مردم از وجود و هدایت، امام غائب علیه السلام در عصر غیبت بی بهره نیستند ، و از جنبه های مختلفی از وجود ایشان بهره می برند ، چنان که پیامبر گرامی فرمود ؛ «سوگند به خدایی كه مرا به نبوت برگزید، مردم از او سود می‌برند و از نور ولایتش در دوران غیبت، بهره می‌گیرند؛ چنان كه از خورشید به هنگام قرار گرفتن پشت ابرها بهره می‌برند.» 📚بحار الانوار ج52 ص93 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔این که پیامبر اسلام در خانه عایشه دفن شدند چقدر سندیت دارد ❗️آیا این دفن شدن دلیل بر فضیلت عایشه نمیباشد ❗️❗️ 💠💠 👌مطابق نقلهایی که در مجامع روایی شیعه نقل شده است ، پیامبر گرامی در بهترین مکان ها ، قبض روح شدند و در همان مکان ، نیز به خاک سپرده شدند . ❕شیخ مفید و مرحوم طبرسی نقل می کنند ؛ « چون امیر مومنان از غسل دادن پیامبر فارغ شد ، پیش ایستاد و به تنهایی بر آن حضرت نماز خواند ، و مردم در مسجد جمع شده بودند و گفتگو می کردند که چه کسی را در نماز بر پیامبر مقدم کنند و پیامبر را در کجا دفن کنند ، علی علیه السلام بیرون آمد و فرمود پیامبر گرامی امام و پیشوای ما است در حال حیات و بعد از ممات ، پس دسته دسته مردم بیایند بر آن حضرت نماز کنند بدون تقدم امامی و پس از آن بروند و به درستی که خداوند پیامبرانش را روح نمی کند مگر در مکانی که آن مکان را برای قبر پیامبرش پسندیده است و من پیامبر را در حجره ای که در آن وفات کرد دفن می کنم ، مردم نیز تسلیم امر علی علیه السلام شدند » 📚الارشاد ج1 ص170 _ اعلام الوری ج1 ص263 👌مرحوم شیخ طوسی و ابن شهر آشوب و دیگران نقل می کند که علی علیه السلام فرمود ؛ « خداوند پیامبرش را در بهترین مکان های زمین قبض می کند ، بنا براین شایسته است که پیامبر در مکانی دفن شود که در آنجا قبض روح شده است » 📚تهذیب الاحکام ج6 ص3 _ مناقب آل ابی طالب ج1 ص240 👌شیخ کلینی نقل می کند که امام علیه السلام فرمود ؛ « عباس به نزد امیر مومنان آمد و گفت مردم اجتماع کرده اند که پیامبر را در بقیع دفن کنند و یکی از خود را به عنوان امام برای نماز بر پیامبر برگزینند ، علی علیه السلام به سوی مردم خارج شد و فرمود رسول خدا در حال حیات و ممات امام است ( و کسی بر او مقدم نمی شود ) و من پیامبر را در مکانی که قبض روح شده است دفن می کنم ، سپس بر دم درب ایستاد و بر پیامبر نماز گزارد و مردم را امر کرد ده نفر ده نفر بیایند نماز بخوانند و بروند » 📚الکافی ج 2 ص 469 ❕حال پرسش اینجاست که کدام مکان بوده است که پیامبر در آنجا قبض روح شده و به خاک سپرده شده است ؛ 1⃣قول مشهور آن است که منزلی بوده است که عایشه در آن سکونت داشته است ، چنان که ابن کثیر می گوید ؛ « پیامبر در حجره ای که اختصاص به عایشه داشت ، دفن شد » 📚السیره النبویه ج 4 ص 541 ❕شیخ طوسی نیز می نویسد ؛ « قبر پیامبر در مدینه ، در حجره ای که در آن وفات یافت می باشد که محل سکونت عایشه در زمان حیات پیامبر بوده است ...» 📚تهذیب الاحکام ج 6 ص 2 ❔حال اگر بپذیریم که پیامبرگرامی در حجره عایشه دفن شده است ، این برای عایشه فضیلت است و حجره او ، بهترین مکان ها بوده است ❗️❗️ 👌پاسخ روشن است . حجره عایشه به خاطر وجود پیامبر گرامی و عبادات شبانه ایشان ، شرافت و برتری گرفته بود ، و الا به خودی ، خود ، ارزش و شرافتی نداشته است . ❕قرآن بعضی از سرزمینهایی را که بدن دعوتگر توحید را لمس کرده عبادتگاه به شمار می آورد مانند آن که «مقام ابراهیم»را نماز خانه قرار داده و می فرماید ؛ «از مقام ابراهیم عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید» ( بقره 25 ) 👌مقام ابراهیم به سبب وجود ابراهیم پیامبر امتیاز دیگری یافته و جای متبرکی شده است. 👌همین طور قرآن نقل می کند که پیراهن یوسف نبی ، چون با بدن آن پیامبر برخورد داشته است شرافت گرفته و می توانست چشمان یعقوب را شفا بدهد (یوسف93- 96 ) 👌وهمین طور قرآن نقل می کند که حضرت موسی در اواخر عمر شریفش الواح مقدسی را که در بردارنده شریعت او بود و همچنین زره و سلاح و آثار دیگرش را در صندوقی گذاشت و صندوق را به وصی خود یوشع بن نون سپرد و آن صندوق نزد بنی اسرائیل اهمیت ویژه ای یافت و تا زمانی که به آن تبرک می جستند پیروز بودند و با عزت زندگی می کردند و خداوند همان صندوق را به عنوان نشانه ای برای پادشاهی طالوت قرار داد و فرمود ؛ «آن صندوق را فرشتگان حمل می کنند» ( بقره 248 ) 👌می بینیم که یک صندوق به سبب انتساب و ارتباط با موسی نبی ، دارای چنین ارزش و شرافت می شود . ❕مکانهایی هم که پیامبر گرامی در آن پای گذاشته و به عبادات و راز و نیاز در آن پرداخته است ، به سبب پیامبر گرامی ، شرافت یافته و حجره عایشه هم به همین جهت ، شرافت یافت ، و محل دفن پیامبر گرامی قرار گرفت . 🔸 👇
🤔 ❔مرگ صد ساله و زنده شدن دوباره ؛ ✅سوره البقرة أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [259] ⚡️يا مانند آن كس كه به دهى رسيد. دهى كه سقفهاى بناهايش فروريخته بود. گفت: از كجا خدا اين مردگان را زنده كند؟ خدا او را به مدت صد سال ميراند. آنگاه زنده‌اش كرد. و گفت: چه مدت در اينجا بوده‌اى؟ گفت: يك روز يا قسمتى از روز. گفت: نه، صد سال است كه در اينجا بوده‌اى. به طعام و آبت بنگر كه تغيير نكرده است، و به خرت بنگر، مى‌خواهيم تو را براى مردمان عبرتى گردانيم، بنگر كه استخوانها را چگونه به هم مى‌پيونديم و گوشت بر آن مى‌پوشانيم. چون قدرت خدا بر او آشكار شد، گفت: مى‌دانم كه خدا بر هر كارى تواناست. (259) 🍃باز هم قصه ای بی نام و بی تاریخ و بی ذکر محل و بی هیچ تایید تاریخی. 🌿جالب اینجاست در آیه گفته شده که تو را نشانه ای برای مردم قرار می دهیم. کجاست و کو این نشانه ؟؟ 🍃در کجای این جهان قرار دارد ؟؟ تا مردم آنرا ببینند و عبرت گیرند. 💠💠 👌داستان هایی که قرآن ذکر می کند از آنجایی که از جانب خداوند حکیم است ، بی هیچ شرط و اشکالی مورد قبول است چرا که گفتن يا از جهل و نادانى و بى‏ خبرى از واقعيت‏ها، سرچشمه مى‏ گيرد، يا از ضعف و ناتوانى و احتياج، و چون هيچ‏يك از اين صفات در ذات پاك خداوند راه ندارد او از همه‏ صادق‏تر است. دروغ گفتن حتّى درباره يك انسان عادى از زشت‏ ترين كارها محسوب مى‏ شود، بلكه سرچشمه غالب زشتى ‏ها است و نشانه بارزى از انحطاط شخصيت است، مسلماً چنين كارى در مورد خداوند از هر نظر قبيح است كه العياذ باللَّه سخنى به دروغ گويد، يا وعده‏ اى نادرست دهد ، لذا می فرماید ؛ «و كيست كه از خداوند، راستگوتر باشد؟!». ( نساء 87 ) « و كيست كه در گفتار و وعده ه ايش، از خدا راستگوتر باشد؟!» ( نساء 122) 📚پیام قرآن ج 4 ص 442 ❕بنابراین لزومی ندارد که برای یقین به قصص قرآن به دنبال مبنای تاریخی باشیم ، چرا که این قصص از جانب خداوندی صادر شده است که احتمال کذب و دروغگویی در مورد او نمی رود ، و از سوی دیگر نقل های تاریخی همواره خالی از تحریفات و دگرگونی ها و زیاده و ها نمی باشد ، آنچه می تواند تکیه گاه اصلی در این رابطه قرار گیرد ، نقل کسانی است که از کذب و خطا در سخن مصون و معصوم هستند و آنان جز خداوند و معصومین ،کسان دیگری نیستند . 🔸 👇
🔸 👇 ❕با این وجود ، نقل های تاریخی قرآن همواره از جانب تاریخ نیز تایید شده است و در رابطه با قضیه مذکور مسلمان می نویسند ؛ « آيه اشاره به سرگذشت كسى مى‏ كند كه در اثناى سفر خود در حالى كه بر مركبى سوار بود و مقدارى آشاميدنى و خوراكى همراه داشت از كنار يك آبادى گذشت در حالى كه به شكل وحشتناكى در هم ريخته و ويران شده بود و اجساد و استخوانهاى پوسيده ساكنان آن به چشم مى ‏خورد هنگامى كه اين منظره وحشت ‏زا را ديد گفت چگونه خداوند اين را زنده مى ‏كند؟ در اين هنگام خداوند جان او را گرفت و يكصد سال بعد او را زنده كرد و از او سؤال نمود چقدر در اين بيابان بوده ‏اى؟ او كه خيال مى‏ كرد مقدار كمى بيشتر در آنجا درنگ نكرده فورا در جواب عرض كرد: يك روز يا كمتر! به او خطاب شد كه يكصد سال در اينجا بوده ‏اى اكنون به غذا و آشاميدنى خود نظرى بيفكن و ببين چگونه در طول اين مدت به فرمان خداوند هيچگونه تغييرى در آن پيدا نشده است ولى براى اينكه بدانى يكصد سال از مرگ تو گذشته است نگاهى به مركب سوارى خود كن و ببين از هم متلاشى و پراكنده شده و مشمول قوانين عادى گشته و مرگ آن را از هم متفرق ساخته است سپس نگاه كن و ببين چگونه اجزاى پراكنده آن را جمع ‏آورى كرده و زنده مى‏ كنيم او هنگامى كه اين منظره را ديد گفت مى‏ دانم كه خداوند بر هر چيزى توانا است يعنى هم اكنون آرامش خاطر يافتم و مساله رستاخيز مردگان در نظر من شكل حسى به خود گرفت . آن «قريه»، طبق بسيارى از نقل ها ، «بيت المقدس» بوده و اين ماجرا بعد از ويرانى آن به «بخت النصر» واقع شد. و همینطور در بسیاری از نقل ها آمده است كه او «عُزَيْر» پيامبر معروف بنى ‏اسرائيل بود، در بعضى نيز آمده است كه او «ارْميا» يكى ديگر از پيامبران بنى ‏اسرائيل بود، بعضى هم نام او را «خِضْر» و بعضى «إشْعيا» ذكر كرده ‏اند. 🔸شما می توانید جریان فوق را در کتب ذیل ببینید ؛ 📚مجمع البیان ج 1 و 2 ص 370 _ تفسیر القمی ج 1 ص 86_ تفسیر العیاشی ج 1 ص 140_ الاحتجاج ص 343_ تفسیر البرهان ج 1 ص 529 _ تفسیر الطبری ج 1 ص 666_ تفاسیر روح المعانی ، روح البیان ، مفاتیح الغیب ، قرطبی ، نورالثقلین ذیل آیه 259 بقره ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔اثبات ادريس در قرآن در ادامه بحث به آياتى برميخوريم كه كاملا ناقص بيان شده و يا اينكه اگر هم بيان شده حالا ديگر در قرآن موجود، وجود ندارند. در سوره مريم آيه ٥٦ نام بعنوان پيامبر آورده شده و در همين آيه تأكيد شده كه در شرح حال ادريس در قرآن مطالبى نوشته شده، اين در حالى است كه در كل قرآن فقط ٢ ايه وجود دارد كه نام ادريس در آنها ذكر شده و در هيچكدام اشاره اى به زندگى ايشان نشده. پس آن قسمتهايى كه اشاره به زندگى وى داشته اند حتما از قرآن حذف شده اند!! آيه ٥٦: (وَٱذْكُرْ فِى ٱلْكِتَٰبِ إِدْرِيسَ ۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقًۭا نَّبِيًّا) ترجمه: بياد آور در قرآن در مورد ادريس، او پيامبر راستگويى بود. آيه ٨٥: (وَإِسْمَٰعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا ٱلْكِفْلِ ۖ كُلٌّ مِّنَ ٱلصَّابِرِينَ) (85) ترجمه: و اسماعيل و ادريس و ذولكفل همه از صابرين بودند. با خواندن اين آيات بار ديگر به ابهام جديدى برميخوريم! و آن اينكه ذوالكفل كيست؟؟؟ در كجاى نام او برده شده؟؟ چرا فقط در همين آيه نام او اورده شده؟؟؟ آيا درمورد او آياتى وجود داشته كه اكنون در قرآن موجود، نيست؟؟ ❗️ 💠💠 👌خداوند در مورد حضرت ادریس علیه السلام می فرماید ؛ «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا » ( مریم 56_57) « و در اين كتاب (قرآن ) از" ادريس" ياد كن، او بسيار راستگو و پيامبر بزرگى بود. ما او را به مقام بلندى رسانديم » ❕تعبیر «اذْكُرْ» به پيامبر گرامی است. آن حضرت بدون دستور خاص نيز آيات نازل شده را در قرآن بيان مى ‏كرد. هدف از تأكيد بر ذكر اين آيات، بيان اهميت‏ مساله است ‌. 📚تفسیر راهنما ج 10 ص 447 👌خداوند به پیامبرش دستور می دهد تو موظفی آیاتی که مربوط به ادریس است را در قرآن و کتاب آسمانیت و پیامبر هم مطابق دستور خداوند عمل کرده و آن آیات را در قرآن و کتاب آسمانیش قرار داده است و در آن از ادریس نبی یاد کرده است . ❕در قرآن كريم داستان آن جناب جز در دو آيه از سوره مريم نيامده، و آن دو آيه اين است كه مى‏ فرمايد" وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا، وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا" و دو آيه از سوره انبياء آیات 85_86 كه مى ‏فرمايد" وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ" و در اين آيات خداى تعالى او را به ثنايى جميل ستوده و او را پيامبرى صديق و از زمره صابرين و صالحين شمرده، و خبر داده كه او را به مكانى منيع بلند كرده است. 📚ترجمه المیزان ج 14 ص 87 👌بنابراین سخن از داستان حضرت ادریس علیه السلام در قرآن نیست که بحث تحریف مطرح شود ، بلکه سخن از اصل یادکرد و یاد آوری است که پیامبر گرامی موظف بود آیات مربوط به ادریس علیه السلام را در قرآن قرار دهد که ایشان نیز به این دستور عمل کردند و آیات مذکور را در قرآن قرار دادند . ❕طبق نقل بسيارى از مفسران،" ادريس" جد پدر نوح است. نام او در تورات" اخنوخ" و در عربى" ادريس" مى ‏باشد كه بعضى آن را از ماده" درس" مى‏ دانند، زيرا او اولين كسى بود كه با قلم خط نوشت، او علاوه بر مقام نبوت، به علم نجوم و حساب و هيئت احاطه داشت، و كسى بود كه طرز دوختن لباس‏ را به انسانها آموخت. 📚تفسیر نمونه ج 13 ص 103 ❕در كافى به سند خود از عبد اللَّه بن ابان از امام صادق علیه السلام نقل كرده كه در حديثى كه در باره مسجد سهله است فرمود ؛ «مگر نمى‏ دانى كه آنجا جاى خانه ادريس پيغمبر است كه در آنجا مشغول خياطى بوده‏ است » 📚الکافی ج 3 ص 494 ❕و در تفسير مى‏ گويد ؛ « اگر ادريس را ادريس ناميده‏ اند به خاطر كثرت دراست كتاب بوده است » 📚تفسیر قمی ج 2 ص 52 🔸 👇
🔸 👇 ❕در مورد ذا الکفل علیه السلام نیز می فرماید ؛ « وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ » ( انبیاء 85_86) « و اسماعيل و ادريس و ذا الكفل را (به ياد آور) كه همه از صابران بودند. و ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم چرا كه آنها از بودند. » 🔸و می فرماید ؛ « و به خاطر بياور اسماعيل و اليسع و ذا الكفل را كه همه از نيكان بودند » ( ص 48) ❕این آیات نیز ارتباطی با ندارد ، خداوند پیامبر گرامی را موظف می کند که تو موظفی آیات مربوط به ذا الکفل و این که او از صابرین و صالحین و اخیار و نیکان بوده و مشمول رحمت خداوند شده است را در قرآن و کتاب آسمانیت قرار دهی و بدین طریق از او یاد کنی که پیامبر گرامی نیز مطابق دستور خداوند عمل کرده و آیات را در کتاب آسمانیش و قرآن قرار داده است . 🔸ذا الكفل مشهور اين است كه از پيامبران بوده است ، ظاهر آيات قرآن كه او را در رديف پيامبران بزرگ مى ‏شمرد نيز اين است كه او از انبياء است و بيشتر به نظر مى ‏رسد كه او از پيامبران بنى اسرائيل بوده است . در علت نامگذارى او به اين نام با توجه به اينكه" كفل" (بر وزن فكر) هم به معنى نصيب و هم به معنى كفالت و عهده‏ دارى آمده است، احتمالات متعددى داده‏ اند، بعضى گفته‏ اند چون خداوند نصيب وافرى از ثواب و رحمتش در برابر اعمال و عبادات فراوانى كه انجام مى‏ داد به او مرحمت فرمود ذا الكفل ناميده شد (يعنى صاحب بهره وافى) و بعضى گفته ‏اند چون تعهد كرده بود شبها را به برخيزد و روزها روزه بدارد، و هنگام قضاوت هرگز خشم نگيرد و تا آخر به وعده خود وفا كرد،" ذا الكفل" ناميده شد. 📚تفسیر نمونه ج 13 ص 483 ❕از عبد العظيم حسنى شده كه فرمود ؛ « نامه ‏اى به امام جواد علیه السلام نوشتم، و در آن از ذو الكفل پرسيدم كه نامش چه بود؟ و آيا از مرسلين بود يا خير؟ در جوابم نوشت: خداى عز و جل صد و بيست و چهار هزار پيغمبر فرستاد كه سيصد و سيزده نفر آنان مرسل بودند، و ذو الكفل يكى از آن مرسلين است كه بعد از سليمان بن داوود مى‏ زيست، و در ميان مردم مانند داوود قضاوت مى‏ كرد، و جز براى خداى عز و جل خشم نكرد، و نام شريفش" عويديا" بود، و او همان است كه عز و جل در كتاب عزيزش نامش را برده، و فرموده:" وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيار » 📚بحار الانوار ج 13 ص 405 ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 ❔مستند كامل حاصل تحقيقات ٢٠ ساله دكتر دن گيبسن در مورد حقيقت دنياى اسلام حاصل اين تحقيق: ١- محمد اهل مكه و كشور عربستان نبوده است! ٢- پيامبر اسلام اهل مكه و كشور عربستان نبوده است. ٣- هيچ نامى از مكه در نقشه هاى قديمى وجود ندارد. ٤- قدس قبله اول مسلمانان نبوده است و تغيير قبله ٧٠ سال بعد صورت گرفته است و نه در زمان محمد. ٥- تمام توصيفات قرآن در مورد مسجد الحرام و كعبه ارتباطى به شهر مكه و عربستان ندارد ❗️❗️ 💠💠 👌«شهر مقدس؛ کشف سرمنشأ واقعی اسلام» فیلمی است ساختة آقای دانیل (دن) گیبسون، نویسندة‌ کانادایی ـ بریتانیایی تبار در یک ساعت و بیست و پنج دقیقه که تلاش شده رنگ و بوی مستند داشته باشد. ❕ سخن اصلی دن گیبسون این است که شهر مقدس اصلی اسلام این شهر مکه کنونی که کعبه در آن قرار دارد و مسلمانان به سوی آن نماز می‌خوانند نیست؛ بلکه شهری است باستانی به نام پترا که در جنوب اردن کنونی قرار دارد. یعنی محل سکونت قریش و قبایل و چهره‌های سرشناس تاریخی آن دوره مثل بنی‌هاشم و بنی‌امیه، عبدالمطلب و ابوطالب و حمزه و ابولهب و ابوجهل و محل بعثت پیامبر اکرم(ص) و نزول وحی و خانة‌ کعبه و قبله مسلمانان و مراسم حج، شهر پترا بوده است نه شهر مکه. 👌ایشان برای اثبات مدعای خویش چهار مرحله را طی می‌کند. نخست می‌کوشد تا بنابر شواهدی، اصالت شهر مکه را زیر سؤال ببرد. در مرحلة‌ دوم به دنبال جایگزینی برای شهر مکه می‌گردد و شهر پترا را معرفی می‌کند. در مرحلة‌ سوم تلاش دارد تا نشان دهد اوصاف مذکور در کتب تاریخی دربارة‌ شهر مقدس اسلام بر شهر پترا صدق می‌کند و در نهایت هم سعی می‌کند توضیح دهد که چرا و چگونه کعبه از شهر پترا به محلی به نام مکه منتقل شد و شهر پترا از یادها فراموش شد . ❕سستی این نظریه و عدم وجاهت علمی آن سبب شده است که بسیاری از متخصصان آن را قابل بحث علمی ندانند به گونه‌ای که دکتر دیوید اِی. کینگ نقد خویش بر آخرین اثر دن گیبسون، یعنی کتاب قبله‌های اولیه اسلام، را این چنین جمع‌بندی می‌کند ؛ «اثری آماتوری و غیرعلمی که هم توهین به مسلمانان است و هم توهین به پژوهش‌های علمی غربی و اسلامی». 💠https://b2n.ir/741448 ❕اين مسأله مورد اتفاق تمام مورخان بزرگ است كه عرب قبل از قيام پيامبر در وضع بسيار بدى از نظر عقايد خرافى، انحطاط اخلاقى، اختلافات و جنگ‏هاى داخلى خانمان‏ سوز و شرايط بد اقتصادى به سر مى‏ برد. نسيم علم و دانش در آن محيط نمى‏ وزيد و حتى اثرى از تمدن صورى بشر نيز در آنجا وجود نداشت و به همين دليل آنها را قومى نيمه وحشى معرفى كرده و نام عصر جاهلى را براى آن زمان برگزيده‏ اند. ❕يكى از مورخان غربى درباره محيط حجاز در عصر جاهليت از بعضى از مورخان معروف چنين نقل مى‏ كند: «در آن زمان كه ديمتريوس سردار بزرگ يونانى قصد تصرف عربستان را داشت ، اعراب ساكن به او گفتند:" اى ديمتريوس پادشاه! چرا با ما جنگ مى ‏كنى ما در ريگستانى به سر مى ‏بريم كه فاقد كليه وسايل زندگى و محروم از تمام نعمت‏هايى است كه اهالى شهرها و قصبات از آن متمتع و بهره‏ مندند، ما سكونت در چنين صحراى خشك را بدين جهت اختيار نموديم كه نمى‏ خواهيم بنده كسى باشيم بنابراين تحف و هدايايى را كه تقديم مى ‏نماييم از ما قبول كن و لشگريان خود را از اينجا كوچ داده و مراجعت كن" ... ديمتريوس اين پيام صلح را مغتنم شمرد و هدايا را پذيرفت و از چنين جنگى كه‏ مشكلات زيادى در برداشت صرف نظر كرد.» 📚تاریخ تمدن اسلام و عرب ص 88 ❕اصولًا درطول تاريخ، حجاز تحت سيطره كشور گشايان قديم قرار نگرفت و استقلال خود را حفظ كرد، و به گفته تحليل گران علتش اين بود كه تسلط بر چنين سرزمين بى آب و علفى كه فاقد همه چيز بود، به زحمت و مشكلات آن نمى‏ ارزيد و نيز به همين دليل است كه آثار تمدن كشورهاى قديم، مانند ايران و روم، كه در بسيارى از نقاط شبه جزيره يافت مى‏ شد در محيط حجاز وجود نداشت. 👌در حالی که « پترا » آثار تمدنی را در خود دیده بود و محل نزاع ایران و روم برای تصرف در آنجا بود . 📚جنگ های ایران و روم ، پرو کو پیوس ، ترجمه سعیدی ، ص 172 👌قرآن محل بعثت پیامبر گرامی را مکه دانسته و می فرماید ؛ « او كسى است كه دست آنها را از شما و دست شما را از آنها در دل مكه كوتاه كرد، بعد از آنكه شما را بر آنها پيروز ساخت، و خداوند به آنچه انجام مى ‏دهيد بيناست. » ( فتح 25) ❕و در مورد خانه کعبه می فرماید ؛ « نخستين خانه‏ اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است. » ( آل عمران 96) 🔸 👇
🔸 👇 ❕و منطقه مکه را از زبان ابراهیم چنین توصیف می کند ؛ « پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانه ‏اى كه‏ حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را بر پاى دارند، تو قلبهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزى ده شايد آنان شكر تو را بجاى آورند. » ( ابراهیم 37) ❕مكه تدريجا شكل شهرى را بخود مى ‏گرفت، و آن زمانی بود قبيله" جرهم" در آنجا ساكن شده بودند، و پيدايش چشمه زمزم آنجا را قابل سكونت ساخت. 📚فروغ ابدیت ص 106 ❕سرزمين پهناور عربستان از شبه جزيره بزرگى تشكيل شده كه مجموع مساحت آن بالغ بر «3 ميليون» كيلومتر مربع است- يعنى تقريباً دو برابر ايران، 6 برابر مساحت فرانسه، 10 برابر مساحت ايتاليا و 80 برابر مساحت سويس است! از طرف شمال به شام و عراق عرب، و از سمت مشرق به خليج فارس، و از طرف جنوب به درياى عمان، و از جانب مغرب به درياى احمر منتهى مى‏شود- اين شبه جزيره از دو قسمت تشكيل شده، اوّل صحراى وسيع و ريگستان سوزان بى‏ آب و علفى كه قسمت عمده آن را فرا گرفته، و ديگرى قسمت‏هاى آباد و سواحل حاصل ‏خيز شبه جزيره كه در اقليت قرار دارد که همان منطقه یمن می باشد . ❕دانشمندان قديم اين سرزمين را به سه بخش تقسيم مى ‏كرده ‏اند ؛ 1) بخش شمالى و غربى كه «حجاز» نام دارد. 2) بخش مركزى و شرقى كه آن را صحراى عرب مى‏ناميدند. 3) بخش جنوب غربى كه به «يمن» موسوم است. ❕حجاز كه از سرزمين فلسطين تا بحر احمر امتداد دارد سرزمينى است كوهستانى كه داراى بيابان‏ها و ريگزارهاى لم يزرعى است، و به طور كلى بيشتر اراضى آن از سنگلاخ تشكيل شده است- زراعت در اين نقطه كم و قسمت عمده آن خشك و بى ‏آبست. اين قسمت از عربستان اگرچه در تاريخ، شهرت بسزايى دارد، ولى اين شهرت نه از لحاظ تمدن و خوبى وضع اقتصاد آن است، بلكه از جهت اهميّت مذهبى و معنوى است كه از قديم الايام براى آن قائل بوده ‏اند- از شهرهاى مشهور آن «مكّه» و «مدينه» و دو بندر «جده» و «ينبوع» است. ❕مكّه شهرى است كه در وسط كوهستان خشك و بيابان لم يزرعى بنا شده، اطراف آن به اندازه‏اى شوره‏ زار است كه به هيچ وجه قابل زراعت نيست و به قول بعضى از خاورشناسان در هيچ جاى دنيا نمى ‏توان نظيرى‏ براى سرزمين مكّه از حيث بدى اوضاع جغرافيايى پيدا كرد. 👌اهالى مكّه بيشتر ضروريات خود را از جده كه بندرگاه آنجا محسوب مى ‏شود، تهيه مى ‏كنند- اطراف مدينه را هم مانند مكه كم و بيش بيابان‏هاى غير مزروعى فرا گرفته است، اهالى آنجا قسمت مهمى از مايحتاج خود را از بندر «ينبوع» كه مانند جده در كنار درياى احمر واقع شده است، بدست مى‏ آورند، نكته قابل توجه اينجاست كه آنچه در تاريخ عربستان نسبت به اين قسمت از شبه جزيره ديده مى‏شود اين است كه سابقه تمدن درخشانى در تمام مدت تاريخ، نداشته است تنها همان اهميّت معنوى و قداست مذهبى است كه از ديرزمانى براى آنجا مسلّم بوده و حتى در تورات نيز به آن تصريح شده است. 📚معجم البلدان ج 5 ص 181 👌نصوص و تصریحات تاریخ اسلام و ایران باستان ، که محل بعثت پیامبر گرامی را مکه دانسته و این که قبله اول مسلمین بیت المقدس بوده که پس از آن به امر خداوند و پیامبر به سمت مسجد الحرام و کعبه در مکه تغییر یافت ، فراتر از آن است که ذکر شود که ما اگر بخواهیم آن ها را بشماریم ، هزاران هزار مستند و نص می شود . ❕به راستی تعجب است که چگونه عده ای که گویی، عقلشان پوشانده شده ، مطالب موهنی و مضحک و بدون مستندی نقل می کنند که شهر مکه ای نبوده و پیامبر از مکه مبعوث نشده است و اساسا خانه کعبه در مکه نبوده است و ... این مطالب موهون به راستی سستی پژوهشهای اسلام شناسان غربی را نشان می دهد . 🔸ادامه 👇
👇 ❕بر این اساس ، على عليه السلام خطاب به ابن عباس در آن زمان كه او را براى سخن گفتن با خوارج فرستاد روش استدلال در برابر آنان را به او ياد مى‏ دهد و مى ‏فرمايد: به آيات متشابه قرآن كه ممكن است تفاسير مختلفى براى آن داشته باشند احتجاج نكند، بلكه با سنّت كه بسيار شفاف و روشن است‏ . 🔸« با آيات قرآن با آنها بحث و محاجّه نكن، زيرا (بعضى از آيات) قرآن تاب معانى مختلف و امكان تفسيرهاى گوناگون دارد تو چيزى مى ‏گويى و آنها چيز ديگر (و سخن به جايى نمى‏ رسد) ولى با سنّت صريح (پيامبر) با آنها گفت ‏وگو و محاجه كن كه راه فرارى از آن نخواهند يافت (و ناچار به تسليم در برابر آن هستند).» 📚نهج البلاغه خطبه 77 👌چنان که گفتیم ، اين يك واقعيت است كه بعضى آيات قرآن متشابه‏اند كه آنها را مى‏ توان بر معانى مختلف و گاه متضاد حمل كرد در حالى كه آيات محكمات و غير متشابه را مى ‏توان تفسير كرد؛ ولى افرادى كه دنبال اغراض خاصى هستند بدون مراجعه به آيات محكمات، آيات متشابه را بر اهداف انحرافى خود تطبيق مى‏كنند؛ مثلًا قرآن مجيد در آيه 22 و 23 سوره قيامت مى‏ فرمايد: «؛ (آرى) در آن روز صورت‏هايى شاداب و مسروراند و به (الطاف) پروردگارشان مى‏ نگرند» گروهى اين آيه را چنين تفسير كرده ‏اند كه روز قيامت خدا را با چشم سر مى‏توان ديد در حالى كه قرآن در آيه محكمش مى‏ گويد: «چشم‏ها او را نمى‏بينند». ( انعام 103)و در داستان موسى پس از آن كه عرضه داشت: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا تو را ببنيم» فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد». ( اعراف 143) 👌قرآن محكمات و متشابهات دارد؛ يعنى آياتى كاملًا روشن و آياتى كه ممكن است معانى مختلف براى آن ذكر شود. هرگاه اين آيات در كنار هم چيده شود عربى مبين است و مفاهيمى كاملًا روشن دارد؛ مثلًا آيه « «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»؛ حكم تنها از آنِ خداست» ( یوسف 40) هنگامى كه در كنار آيه شريفه «فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَماً مِّنْ أَهْلِها» ( نساء 35) گذارده شود معلوم مى‏ شود كه معناى حاكميت و داورىِ خدا اين است كه هركس مى‏ خواهد حكميت كند بايد طبق قرآن و فرمان خدا باشد و لازم نيست خداوند درباره هر قضيه شخصيه ‏اى آيه‏ اى نازل كند. ❕ولى بيماردلان و كسانى كه به تعبير قرآن «الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ» مى‏باشند متشابهات را مى‏ گيرند و محكمات را رها مى ‏كنند و آيات قرآن را مطابق ميل و خواسته نادرست خود تفسير مى‏ نمايند. ❕به همين دليل امام عليه السلام به ابن عبّاس مى‏ فرمايد: «براى رهايى از بحث‏هاى منافقان و كوردلان به سراغ قرآن نرود، زيرا بحث‏هاى دامنه‏ دارِ محكم و متشابه پيش مى ‏آيد و آنها كه فقط به دنبال متشابهات اند به خواسته خود مى‏ رسند». 👌مى‏ دانيم خوارج آيه شريفه «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّه» ( یوسف 40) را بهانه كرده بودند و مى‏ گفتند حكميت كه على عليه السلام در مقابل شاميان آن را پذيرفته بر خلاف اين آيه است، زيرا اين آيه حكميت را فقط براى خدا مى‏ داند. در حالى كه مى‏دانيم آيه ناظر به اين معنا نيست و حاكميت خداوند را در احكام كلّى بيان مى‏كند نه موارد جزئى و شخصى و تطبيق آن كليات بر موارد شخصى بايد به وسيله حكمين انجام گيرد؛ ولى آنها بر پندار باطل خود اصرار داشتند اما اگر ابن عباس مثلًا به حديث معروف‏«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ» ( بحار الانوار ج 10 ص 450 ) یا حديث‏ «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» ( همان ج 23 ص 103) که از پيغمبر اكرم به طور مسلم نقل شده استدلال كند، ديگر آنها نمى‏ توانند پاسخى به آن بگويند. 📚پیام امام امیر المومنین ج 11 ص 430 👌خلاصه آنکه ، آیات متشابه با رجوع به آیات محکم ، تفسیر روشنی و بدیهی دارد و به هیچ عنوان نمی توان ادعا کرد که قرآن مبهم است ، اما چون خوارج چشمان خود را بر روی حقیقت بسته بودند ، علی علیه السلام به ابن عباس توصیه می کند که با قرآن با خوارج محاجه نکند ، زیرا آنان به دنبال فتنه افکنی بودند و بر آیات متشابه تکیه می کردند و هیچگاه تن به حقیقت نمی دادند . ipasookh.ir 🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔 : روايت داريم که پیغمبر اسلام به عیادت شخص یهودی که هر روز از بالای خانه‌اش بر سر پیغمبر آشغال و محتویات شکم چهارپایان را می‌ریخته، رفته است و از این روست که پیغمبر اسلام خیلی مهربان و با‌گذشت بود. ▪️پرسش يك انسان خردمند: مگر اين پیغمبر شما مجبور بود که فقط از آنجا رد شود!؟ يعنى هيچ راه دیگری نبوده!؟ آدم عاقل حتی ماشینش را زیر یک درخت که پاتوق کلاغ‌ها شده پارك نميكند، چه برسد به اینکه هر روز از جایی رد شود که مطمئن باشد یک نفر روی سرش آشغال و یا حتی یک استکان آب تمیز خالی می‌کند ❗️❗️ 💠💠 👌آنچه که تحت عنوان اذیت و آزار پیامبر گرامی با شکمبه حیوانات ، در منابع تاریخی نقل شده است ، روایت ذیل از عبد اللّه بن مسعود است که می گوید ؛ «جز يك روز، هيچ‏گاه نديدم رسول خدا قريش را نفرين كند و آن زمانى بود كه حضرت در حال نماز گزاردن بود . جمعى از قريش نشسته بودند و در نزديكى آنان شكمبه شترى قرار داشت آن گروه با خود گفتند: چه كسى حاضر است اين شكمبه را بردار و بر پشت پيامبر بيفكند. فردى- عقبة بن أبى معيط- به پا خاست و گستاخانه آن را برداشت و بر پشت پيامبر انداخت و حضرت هم‏چنان در سجده باقى ماند تا فاطمه زهرا عليها السّلام از راه رسيد و آن را از پشت مبارك پدر برگرفت، اين‏جا بود كه رسول خدا عرضه داشت: ، خدايا! از آزار و اذيّت جمعى از قريش به تو شكوه مى‏كنم، خدايا! كيفر عتبة بن ربيعه، شيبة بن ربيعه، ابو جهل بن هشام، عقبة بن أبى معيط، ابّى بن خلف و اميّة بن خلف را به تو وامى‏ گذارم.‌.. » 📚ذخائر العقبى طبرى 57 _ البداية و النهايه ابن كثير ج 3 ص 357 . ❕اما آنچه که ملحد به صورت ناقص به آن استناد کرد ، نقلی است که در برخی از کتب علمای هم عصر و معاصر آمده است و ریشه در مجامع متقدم روایی و تاریخی ندارد ، اینان نقل می کنند ؛ « حضرت همسايه‏ اى يهودى داشت كه وى را بسيار اذيّت مى‏ كرد، هر روز از پشت بام خاكستر همراه آتش بر روى سر آن حضرت مى‏ ريخت. اين كار در ظاهر به عنوان ريختن زباله و خاكستر در كوچه، و در حقيقت به منظور ابراز خشم و كينه يهودى نسبت به پيامبر اسلام انجام مى ‏شد، و پيامبر كريمانه از كنار آن مى‏ گذشت. تا اينكه يك روز خبرى از مرد يهودى نشد، پيامبر اسلام از غيبت آن مرد سؤال كرد.گفتند: خوشبختانه بيمار گشته، و بر اثر بيمارى مزاحمتهايش قطع شده است. فرمود:بايد به عيادتش برويم! به سمت خانه‏ اش حركت كرد. در خانه يهودى را كوبيد.همسرش به پشت درآمد و سؤال كرد: كيست؟ حضرت فرمود: پيامبر مسلمانان به ديدار و عيادت همسايه بيمار خود آمده است! زن ماجرا را به شوهرش گفت. مرد يهودى كه بسيار تعجّب كرده بود، و در مقابل عملى غير قابل پيش‏بينى قرار گرفته بود، گفت: در را باز كن تا داخل شوند. پيامبر وارد شد، و كنار بستر بيمار نشست.و از حال بيمار پرسيد، و به گونه‏ اى برخورد كرد كه گويا هيچ اذيّت و آزارى از اين مرد يهودى به آن حضرت نرسيده است. مرد يهودى كه از فرط خجالت صورت خويش را مى‏ پوشانيد و در برخورد با اين اخلاق كريمانه پيامبر اسلام مبهوت شده بود، از آن حضرت پرسيد: اين نوع برخورد آيا اخلاق شخصى شماست، يا جزء دستورات دينى محسوب مى‏ شود؟ حضرت فرمود: جزء دستورات دينى است، و ما به همه مسلمين سفارش مى ‏كنيم كه چنين كنند. مرد يهودى با برخورد زيبا و پرجاذبه پيامبر اسلام مسلمان شد » 📚سوگندهای پر بار قرآن ، مکارم شیرازی ، ص 355 ❕استاد مکارم شیرازی ، در تفسیر نمونه نیز به این واقعه اشاره کرده و می نویسد ؛ « آيه بعد در توصيف ديگرى از پيامبر ص مى‏ گويد:" تو صاحب اخلاق عظيم و برجسته‏ اى هستى" (وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ).اخلاقى كه عقل در آن حيران است لطف و محبتى بى ‏نظير، صفا و صميميتى بى ‏مانند، صبر و استقامت و تحمل و حوصله ‏اى توصيف ناپذير. اگر مردم را به بندگى خدا دعوت مى ‏كنى تو خود بيش از همه عبادت مى ‏نمايى، و اگر از كار بد بازمى‏ دارى تو قبل از همه خوددارى مى‏ كنى آزارت مى ‏كنند و تو اندرز مى‏ دهى، ناسزايت مى ‏گويند و براى آنها دعا مى ‏كنى، 👈بر بدنت سنگ مى ‏زنند و خاكستر داغ بر سرت مى‏ ريزند 👉و تو براى هدايت آنها دست به درگاه خدا برمى‏ دارى. آرى تو كانون محبت و عواطف و سرچشمه رحمتى. » 📚تفسیر نمونه ج 24 ص 371 🔸 👇