35.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌حتما ببینید👇👇
❌🎥 داستان #واقعی تجربه مرگ موقت کسی که گناه کار بود و ربا می گرفت و بعد از مرگ موقت صحنه هایی که در عالم برزخ دید و در پایان شامل نجات #امام_حسین علیه السلام از عذاب برزخی می شود.
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔰 @p_eteghadi 🔰
📖 کتاب با بابا
💢 #با_بابا اثر جدیدی از انتشارات شهید ابراهیم هادی با موضوع تجربه های نزدیک به مرگ و پیرامون زندگی شهید حاج محمد طاهری و فرزند ایشان نگارش شده است. پیش از این کتابهای #سه_دقیقه_در_قیامت #بازگشت و #شنود پیرامون این موضوع منتشر شده بود.
فرزند شهیدی که دانشجوی سال آخر پزشکی بود، در جریان یک سانحه رانندگی دچار مرگ مغزی شد. هجده روز در کما بود و همه میگفتند اعضای بدنش را اهدا کنید.
اما یکباره این جوان به هوش آمد… او #تجربه_نزدیک_به_مرگ عجیبی داشت.
پس از مدتها که شرایط طبیعی پیدا کرد معلوم شد هجده روز در بهشت پروردگار مهمان پدرش بود و با خاطرات زیبایی از همنشینی با شهدا به میان ما بازگشته…
مشاهدات او توصیف کاملی از نعمتهای بهشت برزخی است.
پدرش از سرداران بااخلاص جبههها بود که استاد #رحیم_پور_ازغدی و سرداران بزرگ جنگ خاطرات زیبایی از او نقل کردهاند.
این کتاب به بررسی خاطرات زیبای این پدر و پسر میپردازد.
#معرفی_کتاب
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من، البته کمی با فاصله ایستاده اند! از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتند متوجه شدم که مادر ما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.
وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی می شد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده می شد، خانم روی خودش را بر می گرداند. اما وقتی به عمل خوبی می رسیدیم، با لبخند رضایت ایشان همراه بود.
تمام توجه من به مادرم حضرت زهرا (س) بود. من در دنیا ارادت ویژه ای به بانوی دو عالم داشتم. مرتب در ایام فاطمیه روضه خوانی داشتیم و سعی می کردم که همواره به یاد ایشان باشم.
ناگفته نماند که جد مادری ما از علما و سادات بوده و ما نیز از اولاد حضرت زهرا (س) به حساب می آمدیم. حالا ایشان در کنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود.
نه فقط ایشان که تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم! برای یک شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال، امامان معصوم (ع) در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند.
از اینکه برخی اعمال من، معصومین را ناراحت می کرد. می خواستم از خجالت آب شوم...
📚 منبع: کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ مرد جوانی، تنها در نمازخانه ایستگاه قطار، نشسته بود. با ظاهری خجالت زده، پریشان و پشیمان. او قصد داشت به خاطر گناهی که انجام داده بود، توبه کند. شیاطین، اطرافش جمع شده بودند. شبیه زنبورهایی که اطراف لانه شان گرد می آیند. همه می کوشیدند او را از تصمیمش منصرف کنند. صدای آزاردهنده ای از دهان هر کدامشان خارج میشد. صدایی بم و کشدار. مثل صدای ضبط شده ای که با دور کند پخش شود. با وجود این، من می توانستم بفهمم که آنها چه می گویند.
چه می گفتند؟
به طور کلی، داشتند حرف های وسوسه انگیزشان را به ذهن او کند. مثلا یکی از شیاطین به او می گفت: "میخواهی توبه و خودت را از گناهان لذت بخش محروم سازی؟تو هنوز خیلی جوانی؛ و خیلی سالم. زندگی یک جوان سالم، بدون گناه، هیچ جذابیتی ندارد. گناه، نمک زندگی است و...
مرد جوان، مدتی با خود کلنجار رفت. عاقبت، تصمیم نهایی اش را گرفت. همان جا، در گوشه نمازخانه، به حالت سجده، خم شد و پیشانی اش را روی مهر گذاشت؛ با بغض، با اخلاص و با شرم زیاد به خدا گفت: "خدایا، مرا ببخش. اشتباه کردم. قول شرف میدهم ته دیگر تکرار نکنم. قول می دهم که دیگر (.....)
ناگهان، نوری با صدای بلند، در نمازخانه ترکید. شیاطین را دیدم که نعره های مهیبی کشیدند، سپس به شکل پودر سیاهی در آمدند و رفته رفته محو شدند...
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ جوان پشت میز(مأمور الهی) ، به یک کتاب بزرگ اشاره کرد. وقتی تعجب من را دید، گفت: کتاب خودت هست، بخوان. امروز برای حسابرسی، همین که خودت آن را ببینی کافی است.
چقدر این جمله آشنا بود. در یکی از جلسات قرآن، استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: «اقرا كتابک، كفى بنفسك اليوم علیک حسیبا» این جوان درست ترجمه همین آیه را به من گفت.
نگاهی به اطرافیانم کردم. کمی مکث کردم و کتاب را باز کردم. سمت چپ بالای صفحه اول، با خطی درشت نوشته شده بود:
۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز» از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟ گفت: سن بلوغ شماست. شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدی.
به ذهنم آمد که این تاریخ، یکسال از پانزده سال قمری کمتر است. اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم.
قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زیادی نوشته شده بود. از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام
به والدین و... پرسیدم: اینها چیست؟
گفت: این ها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی همه این کار های خوب برایت حفظ شده.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ مدتی در بهشت برزخی :
می توانید یک تصویر جامع از باغ آسمانی (بهشت برزخی) به ما ارائه
دهید؟
- برای ارائه جوابی کامل و بی نقص، باید زبانی جدید و مخصوص اختراع کرد. اما اگر به زبان ناقص خودمان رضایت می دهید، مجبورم این طور بگویم: باغ آسمانی، بسیار دلربا و بخشنده است. در آن جا، همه چیز، فوق العاده درخشان است. و البته آرامش بخش. من، در میان زیبایی و گیرایی اطرافم، در نهایت آرامش بودم. آرامشی که با آرامش ما در دنیای خاکی کاملا فرق داشت. متوجه میشوید چه می گویم؟ من در آرامشی مطلق به سر می بردم. نه ترسی داشتم، نه اضطرابی و نه اندوهی. گویی نمیدانستم ترس چیست؛ اضطراب چیست؛ اندوه چیست. به معنای حقیقی کلمه، شاد بودم و از بودن در آن مکان جادویی لذت می بردم. لذتی که می چشیدم به مراتب، عالیتر و شیرین تر از لذت های دنیوی بود. لذتهای عالم برتر را فقط با حواسی که در همان عالم تکامل یافته اند، می توان درک کرد.
📚 منبع: کتاب آن سوی مرگ
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «گره گشایی از کار مؤمن از هفتاد بار حج خانه خداوند بالاتر است.»
ثمرات این گره گشایی آنجا بسیار ملموس بود. بیشتر این ثمرات در زندگی دنیایی اتفاق می افتد. یعنی وقتی انسان در این دنیا، خودش را به خاطر حل مشکل دیگران به سختی بیاندازد، اثرش رابیشتر در همین دنیا مشاهده خواهد کرد.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 برای خــدا
✍ در آن لحظات که از دنیا رفته بودم، تمام قدرت را دست خدا می دیدم. این مطلب را با تمام وجودم درک می کردم. اگر من نیت الهی خود را حفظ می کردم خداوند از خزانه غیبش مشکل مرا برطرف می کرد. به واقعیت می دیدم برخی کارهای الهی ام چقدر در حل مشکلات دنیایی اثر داشته و حسرت می خوردم چرا تمام کارهایم همراه با نیت الهی نبوده...
📚 کتاب شنود، نشر شهید ابراهیم هادی
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ نکته دیگری که در آن وادی شاهد بودم بحث اشک و توبه بر درگاه الهی بود. من دقت کردم که برخی گناهانی که مرتکب شده بودم در کتاب اعمالم نیست!
بعد از اینکه انسان از گناهی توبه می کند و دیگر سمتش نمیرود، گناهانی که قبلا مرتکب شده کاملا از اعمالش حذف می شود. آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم. حتی اگر کسی حق الناس بدهکار است اما از طلبکار خود بی اطلاع است، با دادن رد مظالم برطرف می شود. اما حق الناسی که صاحبش را بشناسد باید در " دنیا برگرداند. حتی اگر یک بچه از ماطلبکار باشد و در دنیا حلال نکرده باشد، باید در آن وادی صبر کنیم تا بیاید و حلال کند.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 بازگشت
✍ کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان؛ بیمار احیا شد.
روح به جسم برگشته بود، حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور، دوباره به این دنیای فانی برگشته ام.
دقایقی بعد، دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند. آنها می خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند.
همین که از دور آمدند، از مشاهده چهره ی یکی از آنان واقعا وحشت کردم. من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد!
مرا به بخش منتقل کردند. برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دو نفر از آشنایان به دیدنم آمده بودند.
یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم. بدنم لرزید. به یکی از همراهانم گفتم: بگو فلانی و فلانی بر گردند. تحمل هیچکس را ندارم.
احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است. باطن اعمال و رفتار و..
به غذایی که برایم می آوردند نگاه نمی کردم. می ترسیدم باطن غذا را ببینم. اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم.
دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم. برخی از دوستان و بستگان آمده بودند تا من تنها نباشم، اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها می کرد!
بعداز ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس را نبینم. اما يكباره رنگی از چهره ام پرید! من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار میشنیدم.
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ قسمتی از کتاب آن سوی مرگ:
(نویسنده کتاب) - چه وضعیت عجیبی! تو داشتی با چشمانی دیگر، جسمت را نگاه می کردی.
- بله. و احساس می کردم به دو نفر تبدیل شده ام. یکی از دو وجودم روی تخت بیمارستان است و دیگری در بالا. و فکر می کردم چه طور چنین چیزی ممکن است! عاقبت، به یک جواب منطقی رسیدم: "فقط در یک صورت، چنین چیزی ممکن است: این که مرده باشم." همان وقت، عمیقا درک کردم که مردهام.
(نويسنده) - با درک این موضوع، خیلی وحشت کردی؟
- وحشت نکردم. خیلی هم خوشحال شدم.
- خوشحال؟!
- خوشحال. چون فهمیدم که هنوز وجود دارم، هنوز زنده ام
(نویسنده کتاب) - بقا. باور کردن اصل بقا، مهم ترین دلیل خوشحالیات بوده.
- پیش از مرگ، بقا را باور داشتم. آن زمان به یقین رسیدم.
- و به حقیقت مرگ خو گرفتی.
- خو گرفتم و به نکته مهم تری پی بردم: من، نه تنها وجود داشتم؛ بلکه در مقایسه با نیمه مادی ام کامل تر بودم. تواناتر؛ هوشیارتر؛ آزادتر؛ شگفت انگیزتر
📚 کتاب آن سوی مرگ
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ قسمتی از کتاب سه دقیقه در قیامت:
... از طرفی من در میان فامیل معروف هستم که خیلی اهل صله رحم هستم. زیاد به فامیل سر میزنم و تلاش می کنم که تا جایی که امکان دارد مشکلات بستگان را برطرف نمایم.
عمه ای دارم که مادر شهید است.
تمام فامیل به من می گویند که تو پسر این عمه هستی. از بس که به عمه سر میزنم و تلاش در راه حل مشکلات ایشان دارم.
خاله ام نیز همسر شهید است. فرزندش خیلی کم می تواند به او سر بزند، لذا بیشتر مواقع به دنبال حل مشکلات آنها هستم. دیگر بستگان نیز به همین صورت.
تا جایی که در توانم هست برای حل مشکل فامیل اقدام می کنم. برکت این مطلب را هم در زندگی خود دیده ام.
دعای خیر اهل فامیل همواره مشکل گشای گرفتاری هایم بوده. حتی به من نشان دادند که در برخی موارد، حوادث سختی که شاید منجر به مرگ می شد، با دعای فامیل و والدين من برطرف شد!
چرا که امام صادق علیه السلام می فرماید: صله ارحام، اخلاق را نیکو، دست را با سخاوت، دل و جان را پاک و روزی را زیاد می کند و مرگ را به تأخیر می اندازد.
در جای دیگری پیامبر اکرم (ص) فرمودند: کسی که با جان و مالش به دنبال صله رحم باشد، خداوند متعال اجر صد شهید را به او
عطا میکند.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔸 زندگی پس از زندگی
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ قسمتی از کتاب سه دقیقه در قیامت:
... از طرفی من در میان فامیل معروف هستم که خیلی اهل صله رحم هستم. زیاد به فامیل سر میزنم و تلاش می کنم که تا جایی که امکان دارد مشکلات بستگان را برطرف نمایم.
عمه ای دارم که مادر شهید است.
تمام فامیل به من می گویند که تو پسر این عمه هستی. از بس که به عمه سر میزنم و تلاش در راه حل مشکلات ایشان دارم.
خاله ام نیز همسر شهید است. فرزندش خیلی کم می تواند به او سر بزند، لذا بیشتر مواقع به دنبال حل مشکلات آنها هستم. دیگر بستگان نیز به همین صورت.
تا جایی که در توانم هست برای حل مشکل فامیل اقدام می کنم. برکت این مطلب را هم در زندگی خود دیده ام.
دعای خیر اهل فامیل همواره مشکل گشای گرفتاری هایم بوده. حتی به من نشان دادند که در برخی موارد، حوادث سختی که شاید منجر به مرگ می شد، با دعای فامیل و والدين من برطرف شد!
چرا که امام صادق علیه السلام می فرماید: صله ارحام، اخلاق را نیکو، دست را با سخاوت، دل و جان را پاک و روزی را زیاد می کند و مرگ را به تأخیر می اندازد.
در جای دیگری پیامبر اکرم (ص) فرمودند: کسی که با جان و مالش به دنبال صله رحم باشد، خداوند متعال اجر صد شهید را به او
عطا میکند.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ به جوان پشت میز (مأمور الهی در برزخ) گفتم: چرا خداوند به بعضی از کسانی که دین و ایمان درست و حسابی ندارند، اینقدر مال و ثروت میدهد؟ این کار، اهل ایمان را در مورد راه درست، به شک و تردید می اندازد.
او هم گفت: «خداوند برخی افراد که از مسیر او دور شده و غرق در دنیا شدند و برای دستورات پروردگار ارزشی قائل نیستند را به حال خود رها می کند تا در آن سوی هستی به حساب آنها رسیدگی شود.
برخی از این افراد، به محض اینکه از خداوند چیزی از مال دنیا بخواهند، سریع به آنها داده می شود تا دیگر با خدا حرف نزنند. به تعبیر شما، سریع او را رد می کنند که صدای او را نشنوند!
برخی از این افراد فکر می کنند که مقرب خدا هستند که هر چه می خواهند فراهم می شود، اما در واقع اینطور نیست. این ها به حال خود رها شده اند. می خواهند کار خوب کنند، اما توفیق نمی یابند. کار خیری هم اگر انجام دهند، یا باعث فساد می شود و یا آن را نابود می کنند.»
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 زندگی پس از زندگی
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ سال ۱۳۸۸ توفیق شد که در ماه رجب و ماه شعبان، زائر مکه و مدینه باشم. ما مُحرم شدیم و وارد مسجدالحرام شدیم. بعد از اتمام اعمال، به محل قرار آمدم. روحانی کاروان به من گفت: سه تا از خواهران الان آمدند، شما زحمت بکشید و این سه نفر را برای طواف ببرید.
خسته بودم، اما قبول کردم. سه تا از خانم های جوان کاروان به سمت من آمدند. تا نگاهم به آنها افتاد، سرم را پایین انداختم.
یک حوله اضافه داشتم. یک سر حوله را دست خودم گرفتم و سر دیگرش را در اختیار آنها قرار دادم. گفتم: من در طی طواف نباید برگردم. حرم الهی هم به خاطر ماه رجب شلوغ است. شما سر این حوله را بگیرید و دنبال من بیایید.
یکی دو ساعت بعد، با خستگی فراوان به محل قرار کاروان برگشتم. در کل این مدت، اصلا به آنها نگاه نکردم و حرفی نزدم.
وظیفه ای برای انجام طواف آنها نداشتم، اما فقط برای رضای خدا این کار را انجام دادم. در روزهایی که در مکه مستقر بودیم، خیلیها مرتب به بازار می رفتند و ... اما من به جای اینگونه کارها، چندین بار
طواف اقدام کردم. ابتدا به نیت رهبر معظم انقلاب و سپس به نیابت شهدا، مشغول شدم و از فرصت ها برای کسب معنویات استفاده کردم.
در آن لحظاتی که اعمال من محاسبه می شد، جوان پشت میز به این موارد اشاره کرد و گفت: به خاطر طواف خالصانه ای که همراه آن خانم ها انجام دادی، ثواب حج واجب در نامه اعمالت ثبت شد!
بعد گفت: ثواب طواف هایی که به نیابت از دیگران انجام دادی، دو برابر در نامه اعمال خودت ثبت میشود...
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم، جوان پشت میز (مأمور الهی) نگاهی کلی به کتاب (کتاب اعمال) من کرد و گفت: نمازهایت خوب و مورد قبول است. برای همین وارد بقیه اعمال می شویم.
من قبل از بلوغ، نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر و مادرم، همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش می آمد که نماز صبحم قضا شود. اگر یک روز خدای ناکرده نماز صبحم قضا می شد، تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت میدادم.
خوشحال شدم. به صفحه اول کتابم نگاه کردم. از همان روز بلوغ، تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچک ترین کارها. حتى ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند.
تازه فهمیدم که «فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره» یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آنها جدی نوشته بودند؛
در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من، چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره میشدیم، مثل فیلم به نمایش در می آمد. درست مثل قسمت ویدئو در موبایل های جدید، فیلم آن ماجرا را مشاهده می کردیم.
آن هم فیلم سه بعدی با تمام جزئیات! یعنی در مواجه با دیگران حتی فکر افراد را هم میدیدیم.
لذا نمیشد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد. غیر از کارها، حتی نیت های ما ثبت شده بود. آنها همه چیز را دقیق نوشته بودند. جای هیچگونه اعتراضی نبود...
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ وقتی با آن شهید (در برزخ) صحبت می کردم، توصیفات جالبی از آن سوی هستی داشت. او اشاره می کرد که بسیاری از مشکلات شما با توکل به خدا و درخواست از شهدا بر طرف می گردد.
مقام شهادت آنقدر در پیشگاه خداوند با عظمت است که تا وارد برزخ نشوید متوجه نمی شوید. در این مدت عمر، با اخلاص بندگی کنید و به بندگان خداوند خدمت کنید و دعا کنید مرگ شماهم شهادت باشد. بعد گفت: «اینجا بهشتیان همچون پروانه به گرد شمع وجودی اهل بیت علیهم السلام حلقه می زنند و از وجود نورانی آنها استفاده می کنند.»
من از نعمت های بهشت که برای شهداست سؤال کردم. از قصرها و حوریه ها و... گفت: «تمام نعمتها زیباست، اما اگر لذت حضور در جمع اهل بیت را درک کنی، لحظهای حاضر به ترک محضر آنها نخواهی بود. من دیده ام که برخی از شهدا، تاکنون سراغ حوریه های بهشتی نرفته اند، از بس که مجذوب جمال نورانی محمد و آل محمد (ع) شدهاند.»
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ (حسابرسی اعمال) : خوشحال بودم که از کودکی، همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم.
همینطور که به صفحه اول (اعمال) نگاه می کردم و به اعمال خودم افتخار می کردم، یکدفعه دیدم، تمام اعمال خوبم در حال محو شدن است!
صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود! با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم: چرا این ها محو شد. مگر من این کارهای خوب را انجام ندادم!؟
گفت: بله درست می گویی، اما همان روز غیبت یکی از دوستانت را کردی. اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد.
رفتم صفحه بعد. آن روز هم پر از اعمال خوب بود. نماز اول وقت، و مسجد، بسیج، هیئت، رضایت پدر و مادر و..
فیلم تمام اعمال موجود بود، اما لازم به مشاهده نبود. خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تماما برای من یاد آوری می شد. اما با تعجب دوباره مشاهده کردم : که تمام اعمال من در حال محو شدن است!
گفتم: این دفعه چرا؟ من که در این روز غیبت نکردم!؟
جوان گفت: یکی از رفقای مذهبی ات را مسخره کردی. این عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد.
خوب به یاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد. من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم. با خودم گفتم: اگه این طور باشه که خیلی اوضاع من خرابه!
رفتم صفحه بعد، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم. اما کارهای خوب من پاک نشد. با اینکه آن روز هم شوخی کرده بودم، اما در این شوخی ها، بارفقا گفتیم و خندیدیم، اما به کسی اهانت نکردیم. غیبت نکرده بودم. هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود. برای همین، شوخیها و خندههای من، به عنوان کار خوب ثبت شده بود. با خودم گفتم: خدا را شکر.
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ به جوان پشت میز (مأمور الهی در برزخ) گفتم: چرا خداوند به بعضی از کسانی که دین و ایمان درست و حسابی ندارند، اینقدر مال و ثروت میدهد؟ این کار، اهل ایمان را در مورد راه درست، به شک و تردید می اندازد.
او هم گفت: «خداوند برخی افراد که از مسیر او دور شده و غرق در دنیا شدند و برای دستورات پروردگار ارزشی قائل نیستند را به حال خود رها می کند تا در آن سوی هستی به حساب آنها رسیدگی شود.
برخی از این افراد، به محض اینکه از خداوند چیزی از مال دنیا بخواهند، سریع به آنها داده می شود تا دیگر با خدا حرف نزنند. و تعبیر شما، سریع او را رد می کنند که صدای او را نشنوند!
برخی از این افراد فکر می کنند که مقرب خدا هستند که هر چه می خواهند فراهم می شود، اما در واقع اینطور نیست. این ها به حال خود رها شده اند. می خواهند کار خوب کنند، اما توفیق نمی یابند. کار خیری هم اگر انجام دهند، یا باعث فساد می شود و یا آن را نابود می کنند.
من این گفتگو را به یاد داشتم. تا اینکه سال بعد در یک جلسه فامیلی، یکی از افراد ثروتمند بی ایمان را دیدم. درست مصداق همان کلام بود. او اهل نماز و عبادت نبود، اما می گفت هر چه از خدا بخواهم سریع می دهد. به او گفتم: کدام کشورها رفته ای؟ گفت: بیشتر کشورهای دنیا را رفته ام و همینطور اسم کشورها را برد.
گفتم: چند بار تا حالا کربلا رفتی؟ چند سفر مشهد رفتی؟
خنده ای از سر تمسخر کرد و گفت: کربلا که فعلا امنیت ندارد. اما اگر بخواهم یک قطار را کامل می خرم و همه را مشهد می برم.
دوباره سؤالم را تکرار کردم: چندبار تا حالا مشهد رفتی؟ گفت: یکبار برای پروژه اقتصادی رفتم، اما زود برگشتم. گفتم: حرم امام رضا (ع) هم رفتی؟
گفت: فرصت نشد. اما اراده کنم می روم. بعد یکی از بزرگترهای هیئت فامیلی را صدا کرد و گفت: حاجی، امسال هزینه غذای ده شب محرم رو به حساب من بذار. این را گفت و بلند شد و رفت.
درست یکی دو شب به محرم، اعضای هیئت به سراغ او رفتند که هزینه غذا را بگیرند، اما خارج از کشور بود! این آقا بعد از عاشورا برگشت. باز مثل همیشه، مردمان عادی هزینه محرم را پرداخت کردند.
خبر دارم که هنوز این شخص توفیق زیارت مشهد را پیدا نکرده!
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔸 امام رئوف
✍ زمانی که حضرت عزرائیل را دیدم و تمام اعمالم در مقابلم قرار گرفت، لحظه ای مقابلم نمایان شد که در حرم امام رضا علیه السلام ایستاده بودم و در دل می گفتم: یا امام رضا (ع) دوست دارم در زندگی شما برایم تصمیم بگیرید. دوست دارم بنده ای از بندگان خدا باشم. این دعا ها و این مطالب بسیاری از گره های زندگی مرا باز می کرد...
📚 کتاب شنود
🔰 @p_eteghadi 🔰
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ به جوان پشت میز (مأمور الهی در برزخ) گفتم: چرا خداوند به بعضی از کسانی که دین و ایمان درست و حسابی ندارند، اینقدر مال و ثروت میدهد؟ این کار، اهل ایمان را در مورد راه درست، به شک و تردید می اندازد.
او هم گفت: «خداوند برخی افراد که از مسیر او دور شده و غرق در دنیا شدند و برای دستورات پروردگار ارزشی قائل نیستند را به حال خود رها می کند تا در آن سوی هستی به حساب آنها رسیدگی شود.
برخی از این افراد، به محض اینکه از خداوند چیزی از مال دنیا بخواهند، سریع به آنها داده می شود تا دیگر با خدا حرف نزنند. و تعبیر شما، سریع او را رد می کنند که صدای او را نشنوند!
برخی از این افراد فکر می کنند که مقرب خدا هستند که هر چه می خواهند فراهم می شود، اما در واقع اینطور نیست. این ها به حال خود رها شده اند. می خواهند کار خوب کنند، اما توفیق نمی یابند. کار خیری هم اگر انجام دهند، یا باعث فساد می شود و یا آن را نابود می کنند.
من این گفتگو را به یاد داشتم. تا اینکه سال بعد در یک جلسه فامیلی، یکی از افراد ثروتمند بی ایمان را دیدم. درست مصداق همان کلام بود. او اهل نماز و عبادت نبود، اما می گفت هر چه از خدا بخواهم سریع می دهد. به او گفتم: کدام کشورها رفته ای؟ گفت: بیشتر کشورهای دنیا را رفته ام و همینطور اسم کشورها را برد.
گفتم: چند بار تا حالا کربلا رفتی؟ چند سفر مشهد رفتی؟
خنده ای از سر تمسخر کرد و گفت: کربلا که فعلا امنیت ندارد. اما اگر بخواهم یک قطار را کامل می خرم و همه را مشهد می برم.
دوباره سؤالم را تکرار کردم: چندبار تا حالا مشهد رفتی؟ گفت: یکبار برای پروژه اقتصادی رفتم، اما زود برگشتم. گفتم: حرم امام رضا (ع) هم رفتی؟
گفت: فرصت نشد. اما اراده کنم می روم. بعد یکی از بزرگترهای هیئت فامیلی را صدا کرد و گفت: حاجی، امسال هزینه غذای ده شب محرم رو به حساب من بذار. این را گفت و بلند شد و رفت.
درست یکی دو شب به محرم، اعضای هیئت به سراغ او رفتند که هزینه غذا را بگیرند، اما خارج از کشور بود! این آقا بعد از عاشورا برگشت. باز مثل همیشه، مردمان عادی هزینه محرم را پرداخت کردند.
خبر دارم که هنوز این شخص توفیق زیارت مشهد را پیدا نکرده!
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔸 زندگی پس از زندگی
🔰 @p_eteghadi 🔰