eitaa logo
پرسمان اعتقادی
42.4هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4.1هزار ویدیو
66 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰اولین کسانی که درباره واقعه کربلا،‌کتاب نوشتند چه کسانی بودند؟ به جهت عظمت ، عمق تأثیرگذاری و گستردگی بازتاب حادثه کربلا ، از سده های نخستین ، حتی در قرن اوّل هجری (که نوشتن تاریخ و سیره به جهت سیاست خلیفه دوم، عمر ممنوع بود) بسیاری از نویسندگان تاریخ و سیره در این باره کتاب نوشته اند . آنان با نگارش آثاری نگذاشته‌اند این رویداد مهم به فراموشی سپرده شود ، یا تنها در نقل ها باقی بماند. اولین تاریخ نگاران واقعه کربلا : 1 – اصبغ بن نباته مجاشعی از برخی اسناد به دست می‌آید‌ نخستین کسی که اقدام به ثبت واقعه کربلا کرد، اصبغ بن نباته مجاشعی است . اوکتابی نوشت به نام «مقتل الحسین(ع)».(1) وی از یاران خاص و فداکار امیرمؤمنان علی(ع) به حساب می‌آمد و از شجاعان عرب بود که که با امام تا مرز کشته شدن بیعت کرد.(2) درگذشت وی را برخی بعد از قرن اوّل هجری(3) و برخی سال 64هـ به بعد نوشته‌اند.(4) 2- جابر بن یزید جعفی دومین کسی که در مورد حادثه کربلا کتاب نوشته جابر بن یزید جعفی است .کتاب او نیز به نام «مقتل الحسین» است.(5) روایات زیادی از واقعه کربلا از جابر نقل شده که نوزده روایت آن در کامل الزیارات می‌باشد.(6) جابر از محدثان سرشناس کوفه و از مراجع علوم دینی زمان خویش در کوفه در اواخر دوره اموی و اوائل دوره عباسی و شاگرد امام باقر است که بیشتر دانش خود را در مدت هیجده سال شاگردی از آن حضرت فراگرفته و محضر امام صادق(ع) را نیز درک کرده است. او در سال 128هـ درگذشته است.(7) 3 - ابو مخنف( لوط بن یحیى) کسی که به صورت مفصل واقعه کربلا را با عنوان «مقتل الحسین» به نگارش در آورد ابو مخنف لوط بن یحیى بن سعید بن مخنف بن سلیم ازدی غامدی کوفی است. این کتاب مرجع بیشتر مورخان قرار گرفت. وی که در قرن دوم (متوفای 158هـ) می‌زیست (8) از خاندانی عراقی و از شیعیان و محدثان بزرگ کوفه به شمار می‌آید.(9) جدش مخنف بن سلیم از یاران امام علی(ع) بود. کتاب «مقتل الحسین» ابو مخنف وجود ندارد، و آن چه از مطالب آن به دست ما رسیده، گزارش‌هایی است که در تاریخ طبری، ارشاد شیخ مفید و مقاتل الطالبیین ابو الفرج اصفهانی آمده است. طبری، مطالب کتاب ابو مخنف را به روایت هشام بن محمد بن سائب کلبی کوفی (متوفای 206هـ) از شاگردان ابو مخنف آورده باشد، ولی محتمل است که مطالب را تلخیص یا ناقص نقل کرده و یا برخی را نیاورده باشد. طبری گزارش کاملی از واقعه کربلا نمی‌دهد. مطالب زیادی دربارة واقعه کربلا از ابن مخنف نقل شده که منحصر به فرد و با اهمیت است. مجموع روایاتی که طبری از ابی مخنف نقل کرده 586 روایت می‌باشد.(10) شیخ مفید نیز بیشترین مطالب ابو مخنف را در ارشاد از طریق هشام بن محمد کلبی نقل کرده است، چون تشابه زیادی با طبری دارد. هر چند تفاوت‌هایی دیده می‌شود که می‌تواند ناشی از استفادة شیخ مفید از متن اصلی مقتل ابو مخنف باشد، همچنان که احتمال می‌رود شیخ مفید با استفاده از منابع دیگر، جملاتی را بر متن روایات ابو مخنف افزوده باشد. ابوالفرج اصفهانی نیز در کتاب مقاتل الطالبیین مطالب بسیاری از ابو مخنف آورده است. علاوه مطالبی از این سوی و آن سوی و روایاتی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بر آن افزوده که در منابع دیگر نیامده است.(11) مقتل الحسین ابومخنف دارای اهمیت است و می‌تواند صحیح‌ترین گزارش دربارة رخداد کربلا باشد که به واقع نزدیک است. بسیاری از اخبار ابو مخنف توسط کسانی گزارش شده که در کربلا حضور داشته و یا با یک یا دو واسطه نقل شده است. به عنوان «مقتل ابو مخنف» مقاتل گوناگونی چاپ و منتشر شده که هیچ کدام «مقتل الحسین» ابو مخنف نیست. تنها مأخذی که روایات ابو مخنف را مبسوط نقل کرده تاریخ طبری است که دانشمند فرزانه، جناب آقای شیخ هادی یوسفی غروی، آن ها را استخراج و به عنوان «وقعة الطف لابی مخنف» منتشر کرده است. 👇👇
4- ابو منذر، هشام بن محمد بن سائب کلبی کوفی وی از دانشمندان بزرگ قرن دوم و اوائل قرن سوم، نیز از بزرگانی است که درباره واقعه کربلا، کتاب نوشته است. او، در علم انساب ( نَسَب شناسی) سرآمد عالمان عصر خویش به حساب می‌آمد. جد وی «بشر» همراه سه فرزندش: سائب، عبید و عبدالرحمن در جنگ جمل و صفین جزو سپاهیان علی(ع) بودند. بیشتر خاندان او اهل دین و دانش و ادب و هوادار خاندان علی(ع) و مخالف بنی امیه بودند. پدر هشام، محمد بن سائب، نیز از عالمان به نام زمان خویش بود. محمد در بصره، تفسیر می‌گفت. هشام و پدرش به دلیل گرایش های شیعی، مورد طعن فراوان قرار گرفتتد . هشام کتاب‌های زیادی تألیف کرد که تعداد آن ها از یک صد و پنجاه عنوان، بیشتر است. ابن سعد در طبقات الکبری ، مسعودی در مروج الذهب و طبری در تاریخ الامم و الملوک مطالب زیادی از هشام کلبی نقل کرده و او را موثق دانسته‌اند. از مأخذ مهم یعقوبی در نقد تاریخ، نوشته‌های هشام است. هشام، درباره اخبار اسلام تألیفات زیاد داشته(12) همان طور که از تاریخ طبری استفاده می‌شود، وی راوی اخبار ابو مخنف شیعی می‌باشد. هشام، کتابی دارد که در بارة وقایع کربلا نوشته، آن چه از استادش ابو مخنف در این رابطه شنیده، همچنین مطالبی که از استاد دیگرش عوانة بن حکم( متوفی 158) فرا گرفته، در آن جمع‌آوری کرده است. قدیمی ترین نقل ها دربارة واقعه کربلا، در تاریخ طبری از طریق هشام کلبی نقل شده است . طبری آن ها را در ضمن حوادث سال 60 و 61،‌ در کتاب تاریخ خود نقل می‌کند. بعد از طبری، از جمله کسانی که بدون واسطه دربارة واقعه کربلا، از هشام کلبی، مطالبی نقل می‌کند، شیخ مفید در ارشاد است که به نظر می‌رسد عمده مطالب مربوط به کربلا را، از هشام کلبی نقل می‌کند، (13) همچنین از مهم‌ترین مصادر بلاذری، در «جمل من انساب الاشراف» نوشته‌های هشام کلبی می‌باشد.(14) درگذشت او را سال 204 ذکر کرده‌اند.(15) کتاب‌های معتبری که بعدها مورخان، درباره واقعه کربلا نوشته‌اند، بیشتر مطالب خود را از افرادی که ذکرشد، گرفته‌اند. ----------------- پی‌نوشت‌ها: 1ـ‌ عبرات المصطفین فی مقتل الحسین،‌ محمدباقر محمودی، ج 1، ص 6؛ الذریعة الى تصاینف الشیعه، ج 22، ص 23 24. 2ـ قاموس الرجال،‌محمدتقی تستری، ج 2، ص 166. 3ـ الذریعه الى تصانیف الشیعه، آغا بزرگ طهرانی، ج 22، ص 23. 4ـ عبرات المصطفین، ج 1، ص 6. 5ـ رجال نجاشی، ج 1، ص313 و 315، شماره 330. 6ـ میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری، دکتر سید حسین مدرسی طباطبایی، ترجمه سید علی قرائی و رسول جعفریان، ص124، 125،‌141و 142. 7ـ رجال نجاشی، ج1، ص 314. 8ـ وقعة الطف، ص 8. 9ـ رجال نجاشی، ج 2، ص 191، شماره 873. 10ـ تاریخ سیاسی اسلام - سیره رسول خدا، جعفریان، ص 86. 11ـ تأملی در نهضت عاشورا، رسول جعفریان، ص 20. 12ـ هشام ابو منذر، هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ترجمه سید محمدرضا جلالی نایینی، ص 31، 35 و43 . 13ـ وقعة الطف، ص 8. 14 – مقدمه جمل من انساب الاشراف، ج1، ص 1. 15- وفیات الاعیان، ج 6، ص 82 و 84 . 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔰اوّلین و آخرین شهید کربلا چه کسانى بودند؟ روز عاشورا دشمن نابکار چند بار حمله دسته جمعى بر اصحاب امام حسین (ع) کرد. در هر بار طبق نقل مقتل نویسان گروه زیادى شهید شدند، چنان که گفته اند: در حمله اوّل چهل تن یا بیش از آن کشته شدند.(1) مورخان ، اسامى آن بزرگواران را این گونه ذکر مى نمایند: نُعَیْم بن عجلان ، عمران بن کعب بن حارث ، حنظلة بن عمرو الشیبانى و... (2) بنابراین اولین شهید کربلا مشخص نیست چه کسى بود. آخرین شهید کربلا شخصى به نام سوید بن ابی المطاع است که در ضمن نبرد مجروح شد و بین شهدا روى زمین قرار گرفت وبیهوش شد. وقتى به هوش آمد، شنید که حضرت ابوعبدالله الحسین(ع) را شهید کرده اند. از این رو با حربه و خنجری که داشت ، بر منافقان کوفه حمله کرد و سرانجام شهید شد.(3) --------------- پی نوشتها: 1. محمد بن ابی طالب، می‌نویسد: در این حمله که اولین تیر را عمر سعد به سوی سپاه امام حسین(ع) رها کرد، آن گاه لشکریان وی، سپاه حضرت را با تیرهای خود مورد حمله قرار دادند، پنجاه تن از لشکریان امام به شهادت رسیدند؛ تسلیة المجالس و زینة‌المجالس، ج2، ص 278 . 2. ابن شهر آشوب، مناقب ،‌ج4، ص 122 . 3. بلاذری، جمل من انساب الاشراف، ج3، ص 409 – 410؛ الکامل، ج4، ص 79 ؛ منتهی الامال، ج1، ص 726. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔰چرا مراسم عزاداری امام حسین(ع) پیش از شهادت ایشان صورت می‌گیرد؟ عشق و محبّت به حضرت باعث شده که دوستداران امام ، پیش از عاشورا خود را آماده کنند و لباس‌ سیاه بپوشند، نیز مساجد، تکایا و حسینیه ها را سیاهپوش کنند. عزادارى براى اباعبدالله(ع) عزادارى معمولى نیست؛ بلکه تبدیل به فرهنگ فراگیر شده است. وقتى تبدیل به فرهنگ شد، دیگر زمان و مکان نمى شناسد، از این رو تا نسیم محرّم به مشام جان می‌وزد، پوشیدن لباس عزا و سیاهپوش کردن کوچه و خیابان ها و مساجد و تکیه ها شروع می‌‌ شود. البته بعد از عاشورا و حتی تا ماه صفر و در غیر محرم نیز عزادارى در فرصت هاى مناسب برگزار می‌‌ شود، شیعیان به دستور اولیاى دین مخصوصاً به دستور امامان بعد از امام حسین(ع) براى زنده نگه داشتن اهداف امام و فرهنگ عاشورا تلاش و کوشش می‌‌کنند. امام باقر(ع) در زمینة برپایى عزا در خانه‌ها برای امام حسین می‌فرماید: «باید بر حسین(ع) عزادارى و گریه کنید و به اهل خانة خود دستور دهید که بر او بگریند . با اظهار گریه و ناله بر حسین(ع) مراسم عزادارى بر پا کنید و یکدیگر را با گریه و تعزیت در سوگ حسین (ع) ملاقات کنید».(1) یکی از یاران امام صادق(ع) نقل می کند که در محضر امام بودیم، از حسین یاد کردیم و بر قاتلانش لعن نمودیم، امام گریست، ما نیز گریه کردیم، سپس حضرت گفت: «حسین(ع) فرمود:‌ من کشتة اشکم! هیچ مؤمنی به یاد من نمی‌افتد مگر اینکه اشک می ریزد.(2) رمز جاودانگى نهضت حسینى، زنده نگه داشتن و بزرگداشت آن بوده است. امام خمینی فرمود: «الآن هزار و چهارصد سال است که با این منبرها با این روضه ها و با این مصیبت ها و با این سینه زنى ها (دین اسلام) را حفظ کرده اند».(3) عزاداری، احیاى خط شهادت و رساندن صداى مظلومیت آل على به گوش جهانیان است. این موضوع زمان و مکان ندارد و هر زمان که زمینه آماده است ، می توان مجالس عزا را بر پا کرد. عزاداران حسینى پروانگان شیفتة نورند که شمع محفل خویش را یافته، آمادة جان باختن و فدا شدن اند. نقش عزادارى در حفظ فرهنگ عاشورا مهم است و آثار و برکات خوبى براى بشر داشته و خواهد داشت. افزون بر این‌، کاروان امام حسین روز دوم محرّم سال 61هجرى وارد کربلا شد، پس از آن سپاه کوفیان به تدریج وارد شدند و عزا و مصیبت خاندان اهل بیت(ع) از همان زمان آغاز شد. روز نهم (تاسوعا) کاروان امام را محاصره کامل کرده،روز دهم (عاشورا) آن بزرگوار و یارانش را به شهادت رساندند. بنابراین چون اصل گرفتارى حضرت از دهۀ اوّل محرم آغاز شده است، پیروان حضرت از اوّل محرم عزادارى مى‌کنند. عزاداری از ابتدای محرم سابقه تاریخی دارد. آغاز عزاداری در دهه اوّل محرم آن هم به صورت فراگیر همانند عزاداری امروزه را می‌توان از عصر معزالدوله دیلمى ازسلسله آل بویه دانست .(4) معزالدّوله اولین کسى است که فرمان داد مردم شیعهء بغداد در دههء اوّل محرم براى حضرت امام حسین (ع) سیاه بپوشند و بازار را سیاهپوش کنند و در روز عاشورا دکّان ها را ببندند و از طباخى جلوگیرى کنند وتعطیل عمومى نمایند. این مراسم در تمام کشورهاى اسلامى از جمله ایران تا اوایل سلطنت سلجوقیان معمول بود،که تا به امروز ادامه دارد.(5) ---------------- پی‌نوشت‌‌ها: 1. جواد محدثى ، فرهنگ عاشورا، ص 312، به نقل از کامل الزیارات ، ص 175. 2. «... أنا قتیل العبرة، لا یذکرنی مؤمن إلاّ بکى» بحار الانوار، ج 44، ص 279. 3. همان، ص 313.. 4. مرتضى مطهرى ، مجموعه آثار، ج 17، ص 94 5. جواد محدّثى ، فرهنگ عاشورا، ص 313. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔰چرا امام حسین(ع) مانند امام حسن(ع) صلح نکرد بلکه با یاران اندکش برضد یزیدیان جنگید؟ آن گاه که امام علی به شهادت رسید و مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند و حضرت حکومت را در دست گرفت، مردم آمادگى روحى براى مبارزه اى سخت و طولانى با معاویه را نداشتند، به چند دلیل: 1- جنگ هاى قبلى (صفین، نهروان و جمل)؛ 2- حیله گرى و تزویر معاویه و سست عنصرى بسیارى از مردم ؛ 3- خطرات بیرونى که جامعه اسلامى آن زمان را تهدید مى کرد و درگیرى داخلى، آنان را براى حمله به مسلمانان بر مى انگیخت؛ 4- حفظ جان شیعیان باقى مانده ؛ 5- روشن کردن حیله گرى های معاویه و شناساندن چهره واقعی وی به مردم نا آگاه و سطحی نگر . پس از شهادت حضرت على (ع)، امام مجتبى منبر رفت و بعد ازحمد و ثناى الهى و درود و صلوات بر جدّ بزرگوار خود حضرت خاتم الأنبیا و تمجید و تعریف از پدر مظلومش ومعرفى خود و خاندان رسالت، مردم با او بیعت نمودند. از فرداى آن روز امام، کارگزاران وحکّام خودرا در ولایات منصوب نمود. جاسوسى را که از طرف معاویه وارد کوفه شده بود، دستگیر کردند و گردن زدند و به ابن عباس ،حاکم خود در بصره نوشت : جاسوس دیگرى را که از طرف معاویه وارد بصره شده است ، بگیر و گردن بزن . به دنبال آن نامه اى با لحن تند به معاویه نوشت که : جاسوس مى فرستى و مکر و حیله ها مى¬کنى ؟! از قرار معلوم گویا قصد جنگ دارى ! اگر چنین است ، من آماده‌ام.(1) معاویه ، جواب نامه را نوشت و براى حضرت فرستاد. مکاتبه بین حضرت و معاویه ادامه داشت تا به حضرت خبر دادند معاویه لشکر فراوانى آماده کرده و به عراق گسیل داشته است . از طرفى با منافقان و خارجیان که داخل لشکر حضرت امام حسن بودند و از ترس حضرت على(ع) جرأت اظهار مخالفت نداشتند، به وسیله جاسوسان خود تماس گرفت که : اگر حسن بن على (ع)را بکشید، به هر کدام دویست هزار درهم خواهم داد و یکى از دخترانم را به ازدواج قاتل درخواهم آورد.(2) امام مجتبى پس از اطلاع ، منبر رفت و مردم را براى مقابله با معاویه ترغیب کرد. ابتدا با سردى مواجه شد، ولى بالاخره گروه زیادى را جمع کرد و از کوفه بیرون رفتند و در نخیله پس از تقسیم و گروه بندى لشکر، عده‌اى را براى مقابله با لشکر معاویه فرستاد، امّا طولى نکشید که خبر آوردند فلان فرمانده و فلانى به معاویه پیوسته و شیرازه لشکر متلاشی شده است. حتى به حضرت خبر دادند گروهى از فرماندهان به معاویه پیام داد‌ه‌اند: در صورت تمایل ، حسن بن على را دست بسته تحویل شما خواهیم کرد. امام مجتبی (ع) ضمن خطبه ای خطاب به لشکریانش فرمود: «ویلکم ! والله إنّ معاویة لایفی لأحدٍ منکم بما ضمنه فی قتلی، و إنی أظن إن وضعتُ یدی فی یده فاسلمه لم یترکنی ادین بدین جدی ...؛(3) وای بر شما ! سوگند به خدا‍! معاویه به وعده هایی که برای کشتن من به شما داده است عمل نمی کند و اگر من تسلیم او گردم باز اجازه نمی دهد بر اساس دین جدم رفتار نمایم . حضرت احساس کرد جان خود و پیروانش در خطر جدى قرارگرفته است . مهم‌تر از همه به خاطر چهره دروغینی که معاویه بین مردم پیدا کرده بود، اگر امام و یارانش شهید می شدند، خونشان هدر می‌رفته و چندان اثرى نداشت. امام از راه ناچاری و براى حفظ اسلام و حفظ شیعیان و نشان دادن چهره واقعى معاویه ، صلح نامه را امضا نمود. بنا به گزارش مورخان در صلح نامه موادّى گنجانده شده بود، از جمله این که معاویه متعرض امام نگردد و به کتاب وسنّت رسول خداو سیره خلفاى شایسته عمل کند و بعد از خود کسى را براى خلافت تعیین ننماید(4) و شیعیان على (ع)در شام و حجاز و عراق و یمن از شر او ایمن باشند.(5) نیز حضرت امیرمؤمنان را در نماز و منابر سب نکنند.(6) روشن است عمل به این مواد به ضرر معاویه تمام می شد. اگر به آن ها عمل نکند، چهره واقعی‌اش که سعی بسیار در پنهان کردن آن داشت، بین مردم آشکار خواهد شد ، و آنان مى‌فهمند که معاویه پاى بند هیچ اصلى از اصول اسلامى نیست. همان طور که پیش بینی می شد، چون امام مجتبی با معاویه بیعت کرد، وی به هیچ کدام از مطالبی که در صلح نامه آمده بود و آن ها را خود نوشته و برای امام مجتبی ارسال کرده بود ،عمل نکرد و بدین وسیله چهره واقعی خود را برای همگان آشکار ساخت . (7) افزون براین معاویه قابل مقایسه با یزید پسرش نبود، زیرا: 👇👇👇
اوّلاً: معاویه ، پیامبررا درک کرده بود و صحابى به شمار مى آمد، برخلاف یزید؛ دومً: عنوان کاتب الوحى را داشت . مى گویند: یکى از نویسندگان وحى آسمانى معاویه بود؛ سوم: مهم‌تر از همه با این که فاسد و فاسق بود ، امّا مى دانست اگر بخواهد حکومتش دوام داشته باشد، باید شئون اسلامى را در ظاهر رعایت کند .اودر این امر به حدّى متظاهر بود که بسیارى از مردم حتّى برخى از زاهدان لشکر امام على (ع)مردد مى شدند که آیا حق با على است یا بامعاویه ! او در عقل معاش و امور دنیایی و مکر و حیله سرآمد همگان بود .(8) چهارم: سال‌ها بود از طرف عمر و عثمان بر مردم شام حکمرانى مى کرد(9) و گروهى را با پول و ثروت ، عده‌اى را با دادن پست و مقام، برخى را از طریق رعب و تهدید و بالاخره دسته چهارم را با تزویر و تظاهر به اسلام، ساکت کرده بود. کسى حرف نمى زد یا حق حرف زدن نداشت . معاویه به گونه اى بر اوضاع مسلّط شده بود که مى‌توانست هر کسى را بخواهد بکشد و آب از آب تکان نخورد. به همین خاطر، امام حسین بعد از امام مجتبى ده سال با معاویه زندگى کرد، که جز انتقاد از طریق نامه و صحبت کارى نکرد. امّا یزید از هر جهت با معاویه فرق داشت . او آشکارا فسق و فجور مرتکب می شد و بی اعتقادی خود را آشکار می‌کرد. اگر معاویه به واسطه صلح نامه با امام حسن (ع)خلافت را به دست آورد ولی یزید هیچ مبنایی برای به عهده گرفتن خلافت نداشت و پدرش برخلاف مواد قطعنامه به زور از مسلمانان برای او بیعت گرفته بود . او بعد از مرگ معاویه به عنوان امیرمؤمنان و خلیفه مسلمانان بر اریکه خلافت تکیه زد؛ کسى که پاى بند چیزى جز شهوات و تمایلات حیوانى نیست و شراب مى خورد و با میمون ها بازى مى کند و... در چنین اوضاعی امام حسین (ع)قیام کرد و این اهداف را دنبال نمود: 1ـ زنده کردن اسلام . 2ـ آگاه ساختن مسلمانان و افشاى ماهیت امویان . 3ـ احیاى سنّت نبوى و سیره علوى . 4ـ اصلاح جامعه و بیدار کردن امت . 5ـ از بین بردن سلطه استبدادى بنى امیه . 6ـ آزادسازى ملّت از سلطه و زور. 7ـ حاکم ساختن حق و نیروبخشیدن به حق پرستان . 8ـ تأمین قسط و عدل اجتماعى و اجراى قانون شرع . 9ـ از بین بردن بدعت ها و کجروى ها. 10- اعتراض به موروثی شدن خلافت. 11ـ زنده کردن سنّت مهم امر به معروف و نهى از منکر. اگر امام حسین در عهد یزید قیام نمی‌کرد، برپیکره اسلام زیانی جبران ناپذیر وارد می شد. امام حسین در زمانى قرار گرفته بود که بدعت هاى زیادى در اسلام به وجود آمده بود، که مى دانست اگر قیام نکند، چیزى از اسلام باقى نخواهد ماند. چنان که فرمود: وقتى زمامدار حکومت اسلامى افرادى مثل یزید باشد، باید فاتحهء آن را خواند.( 11) از طرفى مى دانست که جد بزرگوارش فرمود:« آن جا که بدعت ها ظاهرگردد، بر عهدة عالمان است که حقایق را بگویند، و اگر کتمان کنند، لعنت خدا بر آنان باد» (12). او در زمانی قیام نمود که انحراف دستگاه حکومت چند برابر شده بود. از نظر اجتماعى نیز اوضاع بر اثر ظلم و بیدادگرى حاکم، مردم را به ستوه آورده و نارضایتى عمومى بیداد مى کرد. بنابراین یکى از شرایط انقلاب فراهم آمده بود ولى شرط دیگر - که وجود روح حماسه و ایثارگرى است- جز در تعداد اندکی فراهم نبود. بنابراین بر امام لازم بود که از همین مقدار استفاده کند و موقعیت را از دست ندهد. و هر چند در چنان وضعیتى نمى توانست پیروزى نظامى به دست آورد، ولى حرکتى پدید آورد که پایه نظام ستمگر را لرزاند و روح خروش و حماسه را در کالبد مسلمانان و همه آزادى خواهان جهان دمید و آثار بسیار گران بهایى در تاریخ بشر بر جاى گذارد. -------------------------- پی‌نوشت‌ها: 1- ارشاد مفید ،ج2،ص5-6. 2- بحار ،ج44،ص33. 3- همان،ص33. 4- جمل من انساب الاشراف،ج3 ،ص287. 5- اعلام الهدایة، الامام الحسن ،ص 147. 6- تذکرةالخواص ،ص198. 7- جمل من انساب الاشراف ،ج3،ص294. 8- حمدالله مستوفی ،تاریخ برگزیده ،ص 260. 9-همان ،ص260. 10- جواد محدثى ، فرهنگ عاشورا، ص 62. 11- خوارزمی، مقتل الحسین،ح1،ص268؛ مطهرى ، مجموعه آثار، ج 17 ص13. 12- اصول کافى ، ج 1 ص 54؛وسایل الشیعه ،ج11،ص510. 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اموات در عالم برزخ به چه کارهایی مشغول می شوند؟ 🎙 ‎‎‌‌‎‎‌‌ 🔰 @p_eteghadi 🔰
كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ «35انبیاء» هر نفسى چشنده مرگ است و ما شما را با مبتلا كردن به بدى‌هاو خوبى‌ها آزمايش مى‌كنيم و بسوى ما باز گردانده مى‌شويد. ‎‎‌‌‎‎‌‌ 🔰 @p_eteghadi 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠رسول خدا صلي الله عليه واله می فرمایند : روز جمعه بر من بسيار صلوات بفرستيد، زيرا روز جمعه روزي است که اعمال آدمي در آن چند برابر مي‌شود اکثروا من لصّلاة علي يوم الجمعة، فانه يوم تضاعف فيه الاعمال» دعائم الاسلام جلد 1 صفحه 179 🔰 @p_eteghadi 🔰
💠 مبانی مدیریت عاشورایی ➕ بخش‌هایی از مقدمه کتاب 🔺 عاشورا چشمه همیشه جاری است که فرد، جامعه و تاریخ را سیراب ساخته و می‌سازد؛ مکتب استوار برحقایقی است که ساختن و ساخته شدن را می‌آموزد؛ اقیانوس ژرفی است که گوهرهای بی‌بدیل دارد. هرچند تاکنون پرده‌هایی از سیمای تابناک این حقیقت همیشه جاوید کنار زده شده و هرروز می‌شود، بشریت برای دست یافتن به مسیر سلوک، به تحقیق و پژوهش در این واقعه، محتاج است. 🔺 تحلیلگر سطوح عاشورا با لایه‌هایی مواجه است که برای درک هرلايه و دستیابی به لایه‌های عمیق تر نیاز به توجه و بررسی بیشتری است. اینکه عاشورا تجلی همه زحمات انبیا و اولیاست و نیز مقدمه‌ای برای ظهور مهدی موعود است، موضوعی است که باعث شده عاشورا یک حلقه اتصال بین کوشش‌های انبیا و اولیای قبل و بعد از خود باشد و این نشان از کمال و اهمیت این حرکت دارد. حرکتی که طلایه‌دار و جریان‌ساز آن اباعبدالله الحسین (ع) است؛ کسی که انگشت اشاره همه انبیا و اولیا و در رأس آن اهل کسا خاصه رسول گرامی اسلام به اوست. 🔺 بهترین شیوه مدیریتی را ائمه اطهار به منصه ظهور گذاشتند که نظم، انضباط، تحت امر ولایت بودن و عمل به قرآن از ارکان چنین مدیریتی است؛ بنابراین اگر مدیران آن جامعه اسلامی نیز خود را ملزم به رعایت این نکات بدانند، به طورقطع جامعه به سوی مدینه فاضله مدنظر اهل بیت حرکت خواهد کرد. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔰مرقد مطهر سیدالشهداء در تخریب و بازسازی چه روندی داشته است؟ مرقد مطهر امام حسین در طول تاریخ به طور گسترده تخریب و تعمیر شده که به صورت کوتاه گزارش می‌شود: 1ـ زمان حاکمیت عبدالله سفاح از تشویق امام صادق به زیارت امام حسین و کیفیت زیارت آن حضرت استفاده می‌شود که قبر امام در آن زمان دارای بنا و ساختمان بود .‌ از جمله این روایت: امام صادق(ع) به صفوان فرمود: هر گاه قصد زیارت قبر امام حسین(ع) کردی، بیرون حرم بایست و به طرف قبر بنگر، آن گاه وارد روضه شو و در برابر آن، مقابل سر حضرت(ع) بایست، و هنگام بیرون رفتن از دری که پایین پای علی بن حسین قرار دارد، بیرون شو. سپس به مرقد شهیدان رو آور، آن گاه به مرقد عباس(ع) برو، در باب السقیفه توقف کن و بر او سلام کن.(1) به کارگیری واژه‌هایی، همانند «بیرون حرم بایست»، «آن گاه وارد روضه شو»، «از دری که پایین پای علی بن الحسین(ع) قرار دارد، بیرون شو» گویای وجود بنایی بر قبر امام حسین(ع) در دوران نخست است. این بنا در دوران امویان توسط دوستداران اهل بیت (ع) تأسیس شده بود، یا در سال‌های آغازین حکومت عباسیان بنیان گردیده بود. در حاکمیت عبدالله سفاح، نخستین خلیفة عباسی، زیارت مرقد و بارگاه حضرت، از سوی دوستداران اهل بیت(ع) رونق گرفت چرا که مردم با علویان از آن جهت که آنان را مصداق اهل بیت(ع) و آل پیامبر(ص) می‌دانستند پیوند عاطفی داشتند و عباسیان نیز از این گزینه به عنوان برترین ابزار در تضعیف امویان سود می‌جستند.(2) 2ـ تخریب در عصر هارون موقعیت مناسبی که مرقد امام در روزگار نخست حکومت عباسیان به دست آورده بود، پس از تثبیت حاکمیت آنان تغییر کرد و شیوه آنان در برخورد با علویان دگرگون گشت. بنا به برخی از گزارش های تاریخی هارون در دوران حکومتش (170 193ق) گاهی خادمان حرم امام حسین(ع) را فرا می خواند واز آنان بازجویی می کرد(3) و زائران مرقد امام حسین(ع)، به دستور وی در تنگنا قرار می گرفتند! به دستور او درخت سدری که بر مرقد سایه افکنده بود، از ریشه کنده شد،(4) بنای قبر تخریب گردید و زمین آن شخم زده شد.(5) اکنون یکی از در‌های صحن مطهر «باب السدره» نام دارد، شاید سبب نام‌گذاری آن باشد که این در، در جهتی قرار دارد که درخت سدر یاد شده در آن سمت قرار داشت. 👇👇👇
3ـ بازسازی مرقد در روزگار مأمون با روی کار آمدن مأمون سیاست تغییر کرد و در دوره حاکمیتش (198 218) به جهت ابراز علاقه ظاهری وی به علویان ، دوستداران اهل بیت(ع) بر مرقد امام بنایی را احداث کردند.(6) 4ـ تخریب مرقد در دوران متوکل متوکل -که از سال 236 247ق. حکومت را در دست گرفت - به دلیل کینه‌ای که با حضرت امیر(ع) و خاندانش داشت، مرقد مطهر امام حسین (ع) را مورد تجاوز و خشم مکرر خویش قرار داد. وی گروهی از مأموران خود را گرداگرد مرقد و راه‌های منتهی به آن گماشت و زائران را از زیارت قبر مطهر بازداشت و آنان را مورد پیگرد قرار داد و اعلام کرد: هر که را پس از سه روز در کربلا بیابیم به مسلخ خواهیم برد.(8) آن‌گاه به دستور وی قبر و خانه‌های اطراف آن را ویران کردند و زمین آن را شخم زدند و آب بر آن جاری کردند که آب در اطراف مرقد شریف به گردش درآمد و قبر را فرانگرفت.(9) در این که مأمور تخریب چه کسی بود، برخی برآنند که ابراهیم دیزج، یهودی تازه مسلمان بود که به سال 236ق گروهی از یهودیان را به خدمت گماشت و خود پیشاپیش آنان به تخریب قبر شریف اقدام کرد.(10) چرا که مسلمانان به دلیل احترام به حسین(ع)، جرأت چنین اقدامی را نداشتند.(11) علاقه‌مندان به امام حسین، بدان جهت که همواره در پی احیای نام و یاد او بودند، در کمترین فرصتی که به دست می‌آوردند و احساس امنیّت می‌کردند، آن مکان را نشان می‌نمودند. هشام کلبی می‌گوید: پس از چهل روز از اقدام متوکل و خروج نیروهایش از کربلا، مردی از گروه بنی اسد که در آن اطراف می‌زیست در حالی مرقد حسین(ع) را نشان کرد که خاک را می‌بویید و می‌گریید و می‌گفت: هرچند دشمنان حسین برآنند که قبرش را پنهان کنند، لیکن بوی خوش قبر، خود نشان آن است.(12) متوکل در سال 237ق. شنید که بصریان و کوفیان، قبر امام حسین(ع) را تجدید بنا کرده و زیارت آن را رونق بخشیده‌اند.‌از همین رو، برای تخریب مجدّد قبر مأمورانی بدان‌جا گسیل داشت که با شورش و واکنش مردم آن دیار رو به رو گشت. مأموران واکنش مردم آن سامان را به وی گزارش کردند. متوکل پس از واکنش مردم، تغییر روش داد و به فرماندهی نیروهایش نوشت که از تعرض به قبر امام حسین(ع) دست بردارد و به سوی کوفه برود. ده سال از این رخداد گذشت و به سال 247ق متوکل گزارشی دریافت که مردم کوفه و ساکنان اطراف آن برای زیارت قبر امام حسین رهسپار کربلا می شوند و گروه فراوانی در آن جا گرد آمده اند و قبر توسعه یافته و بازار بزرگی در کربلا تأسیس گردیده است. متوکل دوباره نیروی عظیمی برای تخریب آن جا فرستاد و این بار برای اقدام خود پیشاپیش فضاسازی کرد و بخش ‌نامه نمود که خلیفه از زائران مرقد حسین(ع) خشمگین است. سپاه متوکل مرقد مطهر را تخریب کردند و آن جا را شخم زدند و مردم را از زیارت آن مکان مقدّس باز داشتند و زائران را تحت پیگرد قرار داده و به تعقیب گسترده خاندان ابوطالب و شیعیان پرداختند. لیکن چندی نگذشت که به دست پسرش منتصر به قتل رسید.(13) 👇👇👇
5ـ بازسازی در عصر منتصر چون منتصر عباسی به خلافت رسید. در حاکمیت شش ماهة خود(247 248ق) به علویان، ابراز دوستی می‌کرد. او در دوران زمام‌داری‌اش قبر امام را بازسازی کرد و عمارتی بر آن نهاد. از آن پس قبر سیدالشهدا(ع) رو به آبادانی نهاد و سادات بدان سو کوچ کرده و در جوارش اقامت گزیدند. 6ـ مرقد در عصر علویان طبرستان عمارتی که منتصر بر مرقد امام بنا کرده بود، در گستره سالیان دراز رو به ویرانی نهاد و سقف آن به سال 273ق. فروریخت.(14) در همان روزگار «حسن بن زید علوی» حاکم طبرستان و دیلم (250 271 ق.) به زیارت مرقد مطهر حسینی رفت و طرح گسترده‌ای را برای مرقد حسینی تهیه دید و بنای مسجدی را کنار حرم آغاز کرد. لیکن دوران عمرش به سرآمد و به سال 271ق درگذشت. پس از او برادرش محمد بن زید علوی حاکم طبرستان (271 283ق.) آن طرح را ادامه داد(15) و یکی دیگر از زمام‌داران علوی، گنبدی روی قبر بنیان نهاد که بنای آن دارای دو در بود.(16) 7ـ بازسازی در دوران عضدالدوله دوران آل‌بویه (322 ـ‌448ق) به دلیل قدرت فراگیر و گرایش شیعی آنان، دوران حرمت‌گذاری به اماکن مقدسه بود. فناخسرو عضدالدوله دیلمی (356 372ق) که روزگارش، به دلیل توسعة آبادانی‌ها، نظم و امنیت،‌دورة زرین سدة چهارم قمری به شمار می‌رود،(17) میان سال‌های 368 و 371 مرقد مطهر را بازسازی کرد.(18) و چون بنای موجود، گنجایش جمعیت آن زمان را نداشت رواق‌های چندی در اطراف آن افزود. ضریحی از عاج روی قبر نصب و آن را با ابریشم تزیین کرد،‌ ساختمان‌های اطراف ضریح را بنا نهاد، گنبد را تعمیر کرد و دور شهر دیوار بلندی کشید وموقوفاتی نیز برای آن مشخص کرد.(19) 8ـ مرقد و توسعه توسط ابن شاهین عمران بن شاهین که یکی از امرای بطایح(20) بود (359 399ق) کار عضدالدوله دیلمی را در همان روزگار ادامه داد؛ مسجد و رواق پشت قبر مطهر که به نام وی معروف است را به بارگاه حسین ملحق کرد. او نخستین کسی است که حرم را به رواق معروف به نام خود(رواق عمران بن شاهین) ارتباط داد. رواق عمران بن شاهین در سمت غربی حرم قرار دارد که امروزه بدان دلیل که قبر ابراهیم مجاب در آن قرار دارد، به رواق سید ابراهیم مجاب معروف است.(21) 👇👇👇
9ـ بازسازی حسن بن فضل وزیر آل بویه در سال 407ق. حرم در پی غفلت خادمان و سقوط دو شمع بزرگ، آتش گرفت که حسن بن فضل رامهرمزی وزیر دولت آل‌بویه، حرم مطهر را بازسازی کرد.(22) گفته می‌شود این بازسازی چنان ماندگار بود که ابن بطوطه به سال 727ق در سفرش به کربلا آن را دیده است.(23) 10ـ مرقد در حاکمیت سلجوقیان در نیمة دوم قرن پنجم که سلجوقیان حاکمیت پیدا کردند، با مرقد مطهر و زیارت آن، برخورد شایسته‌ای داشتند. به سال 479ق ملکشاه سلجوقی (467 485ق) همراه وزیرش خواجه نظام الملک (408 485) به زیارت کربلا رفتند. وی به پاسداشت این نعمت بزرگ،‌بیش از سیصد دینار به ساکنان حائر حسینی هدیه داد و دیوار حرم و صحن مطهر را نیز بازسازی کرد.(24) وقتی به سال 549ق. عیسى بن ظافر فاطمی به حکومت رسید، در دوران او توجه زائران به زیارت بارگاه افزایش یافت و مرقد حسینی نیز مرمت گردید.(25) 11ـ بازسازی مرقد در دوره ایلخانی در دوران حکومت ایلخانی که در عهد شیخ حسن جلایری (737 757ق) در عراق تأسیس گردید ایلخانی جلایری، بارگاه امام حسین(ع) را به سال 767ق تجدید بنا کرد. آغازگر این بازسازی، سلطان اویس ایلخانی (757 776ق) بود و تکمیل آن را پسرش سلطان حسین (776 784ق) بر عهده داشت که به سال 786 پایان یافت. سلطان حسین، ایوان معروف به ایوان طلا را نیز بنیان نهاد.(26) 12ـ بازسازی و تخریب در قرن‌های اخیر در سال 930، شاه اسماعیل صندوق بسیار با ارزشی روی مرقد مطهّر قرار داد و در سال 1048 سلطان مراد عثمانی،‌مرقد شریف را مرمت و بازسازی کرد و در سال 1135 همسر نادرشاه مبلغ زیادی برای نوسازی مرقد هزینه کرد و در سال 1232 فتحعلی‌شاه قاجار، قبه شریف را طلاکاری نمود.(27) در سال 1216، سعد بن عبدالعزیز وهابی به کربلا حمله کرد و در روز 18 ذیحجه که بیشتر مردم کربلا به نجف رفته بودند وارد شهر شد و عده زیادی از مردم (حدود پنج هزار نفر) را کشت و شهر و حرم مطهر امام حسین را مورد حمله و غارت قرار داد. وی به مرقد مطهر صدمات زیادی وارد کرد و ذخائر موجود در آن جا را به غارت برد.(28) که بعدها توسط شیعیان و علاقه مندان به اهل بیت (ع) باز سازی شد و توسعه یافت . 👇👇👇
پی‌نوشت‌‌ها: 1. کامل الزیارات، باب 84، ح 2. 2. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 232 و 253. 3. تاریخ طبری، ج 5، ص 21. 4ـ جریر بن عبدالحمید وقتی خبر کنده شدن درخت سدر از اطراف قبر سیدالشهدا را شنید، تعجب کرد و گفت: اینک معنای سخن معروف پیامبر(ص) را فهمیدم که از وی نقل شده است که سه بار فرموده بود:‌ «لعن الله قاطع السّدرة؛ نفرین خدا بر قطع کننده درخت سدر» چرا که انگیزة هارون از قطع درخت، ناپدید کردن قبر حسین(ع) از دید مردم است. «طوسی، الامالی، ص 325، شماره 651». 5ـ طوسی، الامالی، ص 325. 6ـ تسلیة المجالس، ج 2، ص 473؛ مدینة الحسین، ص 82. 7ـ الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 55. 8ـ تاریخ طبری، ج 5 ص 321، ذهبی می‌نویسد: چون متوکل، در سال 236، بارگاه امام حسین را خراب کرد، مسلمانان ناراحت شدند و مردم بغداد، بر دیوارها و مساجد، برضد متوکل، شعار نوشتند و شاعرانی چون دعبل با شعر، او را هجو کردند. تاریخ الاسلام، ج 17، ص 18 19. 9ـ ابن عدی، تاریخ مختصر الدول، تحقیق خلیل منصور، ص 142؛ البدایة و النهایة، ج 10، ص 347. به گزارش شیخ طوسی در الامالی (ص 329، شماره 567، ص 325 و شماره 652؛ ص 326 و شماره 653) گاوهایی که برای شخم زدن آن زمین به کار گرفته شدند، وقتی نزدیک قبر می‌رسیدند تغییر مسیر می‌دادند و گام روی قبر نمی‌نهادند؛ هر چند با ضرب شدید مواجه می‌گشتند. 10ـ تسلیة المجالس و زینة المجالس، ج 2، ص 474. 11ـ مقاتل الطالبیین، ص 598، حوادث دوران متوکل. 12ـ البدایة والنهایه، ج 8، ص 221؛ و بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج 6، ص 2675. 13ـ طوسی، الامالی، ص 328 329؛ مقاتل الطالبیین، ص 395؛‌ بحار الانوار، ج 45، ص 397، جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، 799. 14ـ ابن طاووس، فرحة الغری، ص 137. 15ـ‌ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 353. 16ـ المنتظم، ص 283؛ اعیان الشیعه،‌ج 1، ص 628 و 536. 17ـ الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 482؛ بجنوردی، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 635. 18ـ مناقب آل ابی‌طالب، ج 3، ص 353. 19ـ همان؛ جغرافیای تاریخ سرزمین‌های خلافت شرقی، ص 85. 20ـ بطایح جمع بطیحه، نام سرزمین فراخ و آبادی است، بین شهر بصره و واسط که به جهت ویژگی برخورداری از آب و زمینی هموار و حالت باتلاقی و تناسب آن با کشاورزی، حوادث گوناگونی را در روند تاریخ به خود دیده است. «معجم البلدان، ج 1، ص 450». 21ـ تراث کربلا، ص 39. 22ـ الکامل فی التاریخ، ج 9، ص 295؛‌ البدایة والنهایه، ج 6، ص 6. 23ـ اعیان الشیعه، ج 1، ص 628. 24ـ المنتظم، ج 16، ص 259. 25ـ ابن دقماق،‌ الجوهر الثمین، ج 1، جزء 1، ص 265. 26ـ اعیان الشیعه، ج 1، ص 628. برای آگاهی بیشتر، ر.‌ک: یدالله مقدسی ، نگاهی نو به جریان عاشورا، مقاله، حائر حسینی در گذر تاریخ.‌ 27ـ همان، ص 629. 28ـ همان. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔰امام حسین (ع) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتار و ابعاد کردارش، نه تنها نمونة یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم مى سازد، بلکه آیینة تمام نماى فضیلت ها، بزرگ منشى ها، فداکاری‌ها، جان بازى ها، خداخواهى ها و خدا جویى‌ها است، او به تنهایى مى تواند سعادت بشریت را ضامن گردد. حضرت دراین باره می فرماید: سبقتُ العالمین الى المعالى بحُسن خلیقه و علو همه و لاح بحکمى نور الهدى فى دیاجى من لیالى مدلهمه یرید الجاحدون لیطفئوه و یأبى الله إلا أن یتمه با خوش خلقى و بلند همتى از همه جهانیان به مقامات بلند پیش گرفتم . نور هدایت در شب هاى دیجور با حکمت من درخشید. منکران مى خواهند این نور را خاموش کنند و اما خداوند که می‌خواهد آن را تمام و کامل گرداند.(1) علائلى در کتاب «سمو المعنى »مى نویسد: ما در تاریخ به مردان بزرگى برخورد مى کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى، عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته‌اند. یکى در شجاعت، دیگرى در زهد، آن دیگر در سخاوت، و...اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع) حجم عظیمى است که ابعاد بى نهایتش هر یک مشخص کننده ى یک عظمت فراتر از تاریخ است. گویا او جامع همة والایى ها و فرازمندى هاست. (2) آرى مردى که وارث بى کرانگى نبوت محمدى، وارث عظمت عدل و مروت علوی، وارث جلال و درخشندگى فضیلت فاطمی است، چگونه نمونة برتر و والاى عظمت انسان و نشانه ى آشکار فضیلت هاى خدایى نباشد؟ در این جا به گوشه ای از فضائل اخلاقی آن حضرت می پردازیم هر چند باید بگوییم : کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم 1- نماز و عبادت امام حسین (ع) : همه پیام آوران خدا و امامان(علیهم‌السلام) خدا را خالصانه و عاشقانه مى پرستیدند، اما حسین علیه السلام عبادت و پرستش ویژه اى داشت ، چرا که از هنگامى که نور وجودش در جان مادرش فاطمه(علیها‌السلام) پدید آمدتا آن لحظاتى که سر نورانى اش بر فراز نیزه هاى جاهلیت اموى قرار گرفت (همیشه و همه جا به ستایش و سپاس و تسبیح و تنزیه خدا، مشغول بود و تلاوت کتاب خدا از او شنیده مى شد. امام به عبادت بسیار علاقه‌مند بودند. شخصى خطاب به حضرت سجاد(ع) عرض کرد: چرا پدرت کم اولاد است ؟ حضرت فرمود: تعجب مى کنم که من چگونه متولد شده ام ؛ زیرا پدرم در هر شب و روزى هزار رکعت نماز به جاى مى آورد. (3) حضرت مهدى فرمود: جدم حسین علیه السلام رکوع و سجودش ‍ طولانى بود. (4) حضرت بارها پیاده به خانة خدا شتافت و مراسم حج را برگزار کرد .(5) 2- تسلیم در برابر خدا : از امام حسین علیه السلام پرسیدند، چگونه صبح کردى ؟ فرمود: صبح کردم در حالى که پرودگارم ، بالاى سرم و آتش پیش رویم، مرگ جوینده‌ام و حساب الهى فراگیرم مى باشد. چنین روزى من ، در گرو کردار خویشم. نه آنچه دوست دارم پیدا مى کنم ، و نه آنچه نمى پسندم از خود مى رانم . توان هیچ یک را ندارم و همه کارها در اختیار دیگرى است. اگر بخواهد عذابم مى کند و اگر بخواهد از من مى گذرد. بنابراین ، کدام فقیرى از من نیازمندتر است ؟ !(6) 3- خوف و خشیت امام حسین (ع ): از صفات برجسته امام حسین علیه السلام ، شدت خوف از خدا و درک عظمت او بود، به گونه اى که هنگام وضو ساختن براى عبادت و نماز و تقرب به سوى پروردگار، رنگ چهره اش دگرگون مى گشت و اعضا و اندام هایش به لرزه مى افتاد. برخى از سر شگفتى ، از شدت خوف و پرواى او پرسیدند که فرمود: «لا یأمن یوم القیامة الا مَن خاف الله فى الدنیا؛ در روز قیامت تنها کسانی امنیت خواهند داشت که در دنیا از پروردگار خویش پروا داشته باشند».(7) امام وقتى وضو مى گرفت رنگش پریده و پاهایش ‍ مى لرزید.علت این کار را پرسیدند فرمود: «حق لمن وقف بین یدى الملک الجبار ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله؛ سزاوار است براى کسى که در مقابل خداى با جبروت ایستاده رنگش زرد شود و پاهایش بلرزد.»(8) همین حالت معنوی بود که استجابت دعا را به دنبال داشت. امام سجاد(ع) فرمود: کوفیان نزد امام على آمده، از نیامدن باران شکایت کردند و گفتند: از خدا براى ما باران بخواه ، امیرمؤ منان به حسین(ع) فرمود: برخیز و از خداوند طلب باران کن!(9) و خداوند به دعای آن حضرت باران سیل‌آسا فرستاد. 4- تواضع: شخصیت حسین بن على (ع) چنان بلند و دور از دسترس و پر شکوه بود که وقتى با برادرش امام مجتبى (ع)، پیاده به کعبه مى رفتند، همة بزرگان و شخصیت هاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده، همراه آنان راه می‌پیمودند. 👇👇👇
احترامى که جامعه براى حسین (ع) قائل بود بدان جهت بود که او با مردم زندگى مى کرد؛ از آنان و معاشرتشان کناره نمى جست؛ با جان جامعه هماهنگ بود، و بالاتر از همه، ایمان به خداوند او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. روزى از محلى عبور کرد، عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده نشسته بودند و نان خشکى مى خوردند، تعارفش کردند و امام هم پذیرفت، نشست و تناول کرد و بیان داشت: خداوند متکبران را دوست نمى دارد.(10)سپس فرمود: دعوت شما را اجابت کردم، شما هم دعوت مرا بپذیرید. آنها دعوت حضرت را پذیرفتند و همراه امام رفتند، حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است بیاورند، و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد، نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت.(11) 5- بخشش و کرامت امام حسین (ع): عربی بیابانی خدمت امام آمد و گفت : ضامن شده ام که دیه کامله اى را بپردازم ؛ اما توان آن را ندارم، ناچار نزد بخشنده ترین مردم ؛ یعنى شما خاندان پیامبر آمدم . حضرت فرمود: سه سؤ ال از تو مى کنم ، اگر به یکى پاسخ دادى ، یک سوم مال را به تو مى دهم ، اگر به دو سؤ ال پاسخ دادى ، دو سوم مال و اگر به سه سؤ ال پاسخ دادى ، همه آن مال را عطا خواهم کرد. مرد عرب گفت : شما از خاندان علم و فضیلتى ، چگونه مى توانم جواب سوالات کسى همانند شما را بدهم ! فرمود: از جدم فرستاده خدا شنیدم «المعروف بقدر المعرفه؛ باب معروف و بخشش را به اندازه معرفت مردم بگشایید». مرد عرب گفت : پرسش هایت را بگو، اگر بدانم پاسخ مى گویم و اگر نه، از شما یاد مى گیرم . حضرت فرمود: افضل عمل ها چیست ؟ اعرابى گفت : ایمان به خدا . امام فرمود: چه چیز سبب نجات مردم از هلاکت و نابودى است ؟ عرب گفت : توکل و اعتماد بر خداوند. امام فرمود: زینت انسان چیست ؟ عرب گفت : علمى که همراه عمل باشد. امام فرمود: اگر این شرافت را نیافت ، چه ؟ عرض کرد: مالى که با آن مروت و جوانمردى باشد. حضرت فرمود: اگر این را هم نداشته باشد؟ گفت : فقر و پریشانى که با صبر و شکیبایى توام گردد. امام فرمود: اگر این را نیز نداشت ؟ مرد عرب گفت : لایق چنین آدمى آن است که صاعقه اى از آسمان فرود آید و او را بسوزاند! در این حال امام خنده اش گرفت، سپس کیسه اى که در آن هزار دینار سرخ بود و انگشترى که نگین آن دویست درهم مى ارزید به او عطا کرد و فرمود: با این طلاها دیه را بده و پول این انگشتر را صرف زندگى‌ات کن. اعرابى این آیه را تلاوت کرد: «الله اعلم حیث یجعل رسالته».(12) مردى از انصار خدمت امام آمده تا در خواستی کند، حضرت فرمود: آبروى خود را نگهدار، و حاجت خود را در نامه‌اى نوشته بیاور،که خواسته‌ات را به خواست خدا بر آورده سازم. نوشت : فردی پانصد دینار از من طلب دارد و با اصرار آن را مى خواهد، به او بفرما به من مهلت دهد. چون امام نامه را خواند، وارد منزل شد، کیسه اى که هزار دینار داشت بیرون آورد و به او فرمود: با پانصد دینار آن بدهى خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر زندگى خود را بچرخان و جز نزد یکى از این سه نفرحاجت مبر: دیندار، جوانمرد، یا دارى شرافت خانوادگى. دیندار، دین خود را (با برآوردن حاجتت) حفظ مى کند؛ جوانمرد، از مردانگى خود شرم مى برد (که پاسخت را ندهد) اما با شرافت مى فهمد با رو انداختن به او از آبروى خود گذشتى، از این رو در حفظ آبرویت مى‌کوشد.(13) پرداخت بدهى عمرو بن دینار گوید: امام حسین نزد اسامة بن زید رفت، که بیمار بود. وى ناله کنان گفت : واى از این غم! بدهى من شصت هزار درهم است .فرمود: همة بدهى تو بر عهده من، آن را مى پردازم.عرض کرد: مى ترسم بمیرم، فرمود: تا بدهى تو را نپرداختم نخواهى مرد. حضرت پیش از مرگ بدهى او را پرداخت.(14) آزاد کردن غلام انس می‌گوید: خدمت امام حسین‌بودم‌. کنیزی داخل شد و یک شاخه گل خدمت امام ‌هدیه کرد. امام وی را آزاد ساخت‌، هنگامی که از علت این کار سؤال کردم فرمود: خداوند این ادب را به ما آموخته که می‌فرماید: «وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّة‌ٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَن‌َ مِنْهَآ؛(15) چون به شما درود فرستاده شد، به بهتر از آن درود بگویید." سپس اضافه فرمود: تحیت بهتر، آزاد کردن اوست‌."(16) عذر خواهی امام از کمی بخشش مردى اعرابى وارد مدینه شد و سراغ کریم ترین مردم را گرفت، امام حسین را معرفى کردند، وارد مسجد شد و آن بزرگوار را در حال نماز یافت ، پشت سر آن بزرگوار ایستاد و این شعر را خواند: لم یخب الان مَن رجاک و مَن حرّک مِن دون بابک الحلقه انتَ جواد و انتَ معتمد ابوک قد کان قاتل الفسقه لو لا الذى کان من اوائلکم کانت علینا الجحیم منطبقه آنکه به تو امیدوار شد، نا امید نگشته ، کسى که بر در خانه آمده، به امید بخشش آمده است. 👇👇👇
تو بخشنده و مورد اعتمادى. پدرت کشنده فاسقان بود. اگر هدایت جد و پدرت نبود، آتش جهنم ما را فرا مى گرفت . امام حسین نمازش را سلام داد و به قنبر فرمود: آیا از مال حجاز چیزى باقى مانده است ؟ گفت : بله ، چهار هزار دینار باقى مانده است . فرمود: آن را بیاور که نیازمند حقیقى آن آمده است . قنبر دینارها را آورد، امام دو برد خود را از تن در آورد و دینارها را در آن پیچید، زیرا به خاطر کم بودن دینارها از اعرابى خجالت کشید و فرمود: « این مقدار دینار را بگیر. به خاطر کمى آن از تو عذر مى خواهم و بدان که نسبت به تو مهربانم . اگر در آینده وسیله فراهم شد ثروت سرشارى به تو خواهم داد اما مردم زمان بیگانه پرستند و اینک دست ما خالى است». اعرابى دینارها را گرفته و گریه می کرد! امام فرمود: شاید آنچه عطا کردم به تو کم است که گریه مى کنى؟! اعرابى گفت: نه،گریه من براى این است که چرا این دست هاى باسخاوت زیر خاک خواهد رفت.(17) شعیب بن عبد الرحمن خزاعى مى گوید: چون حسین بن على (ع) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند، علتش را از امام زین العابدین (ع) پرسیدند، فرمود: این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شبها به دوش مى کشید و به خانة زن‌هاى شوهر مرده و کودکان یتیم و فقرا مى رسانید.(18) 6- بزرگوارى حتى با دشمن : در آستانه محاصره اقتصادى در کربلا، شمر در مجلس ابن زیاد برخاست و گفت : فرزندان ام البنین از قبیله ما مى باشند براى آنان امان نامه تنظیم کن. ابن زیاد براى حضرت ابوالفضل العباس و عبدالله و جعفر و عثمان امان نامه نوشت. شِمر آن را برداشته نزدیکى خیام اباعبدالله(ع) آمد و با صداى بلند فرزندان ام البنین را فراخواند اما کسى جواب نداد. امام اظهار داشت : جواب شمر را اگر چه فاسق است بگویید؛ زیرا از قبیله مادر شما است. حضرت عباس(ع) پیش رفت و پرسید: چه مى گویى ؟ شِمر گفت : براى شما امان نامه آورده‌ام ، دست از حسین بردارید که همه شما در امانید! حضرت عباس پاسخ داد: نفرین بر تو اى شمر! خدا تو و ابن زیاد نویسنده را لعنت کند، اى دشمن خدا! آیا به ما دستور مى دهى از یارى برادرمان حسین علیه السلام دست برداریم و از دشمنان خدا اطاعت کنیم ؟ (19) -------------------------------------------------------------------------------------------------- پی نوشت ها: پی نوشت ها: 1- بحار الانوار ج44 ص194. 2- سمو المعنى، ص 104. 3- ویژگی‌هاى امام حسین، ص 95. 4- شیخ عباس قمی، نفس المهموم ، 104. 5- مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 224؛ اسد الغابه، ج ،2 ص 20. 6- بحار الانوار، ج 73، ص15. 7- همان، ج 44، ص 192. 8- جامع الاخبار، ص 76. 9- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 133. 10- نحل(16) آیه 22. 11- تفسیر عیاشى، ج 2، ص 257. 12- بحار الانوار، ج44، ص 196. 13- حرانی ، تحف العقول، ص 178، چاپ بیروت. 14- بحار الانوار ، ج44، ص 189. 15. نساء (4) آیه (86). 16- همان ، ص 195. 17- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص65. 18- همان ، ج 2 ص 222. 19- سید ابن طاووس، لهوف، ص 87. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔰جلوه های عرفان در قیام عاشورا چیست؟ بوعلى‏ سینا (ره) در تعریف عرفان گفته است: «توجه مستمر درونى و انصراف فکرى به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق، عرفان‏است.»(1) رسیدن به چنین حالتى، آرزوى همه سالکان راه حق است. همت عالى آنان این است که همه حجاب‌هاى ظلمانى و نورانى عالم ملک و ملکوت را پشت سر نهند و با چشم دل، بدون واسطه، رخ زیباى یار را ببینند و خود را فداى او کنند. این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست‏ روزى رُخَش ببینم و تسلیم وى کنم‏ در مناجات شعبانیه، که زمزمه همه امامان بوده است، آمده است: «اِلهى‏ وَ اَلْحِقْنى‏ بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفاً وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْکَ خائِفاً مُراقِباً یا ذَااْلجَلالِ وَ الْاِکْرامِ؛(2) معبودا، مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا نسبت به تو عارف گردم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم، اى دارنده جلالت و کرامت.» این حالت عالى روحى در اثر تقواى الهى، پرهیز از گناهان ، انجام وظایف و پیشرفت درسیر و سلوک اخلاقى پدید مى‏آید . سالار شهیدان در دعاى عرفه از خدا ‏مى‏خواهد: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْنى‏ اَخْشاکَ کَاَنّى‏ اَراکَ؛(3) خدایا مرا در مرتبه‏اى از خوف از خودت قرار ده که گویا تو را مى‏بینم.» جلوه های عرفان در کربلا: 1- وصال به حق: آن امام همام و یاران او خود را به خدا نزدیک مى‏دیدند تا جایی که از همه هستى خویش گذشتند و هر سختى و تلخى را به جان خریدند. هر چه در راه جانبازى و جهاد جلوتر مى‏رفتند، آثار شیرین این حالت عرفانى برایشان بیشتر جلوه‏گر مى‏شد. در شب عاشورا پس از سخنان امام و اعلام وفادارى اصحاب، امام آنان را دعا کرد، سپس پرده از چشمانشان برداشت و آنان نعمتهاى بهشتى را که خدا عطایشان کرده بود دیدند و جایگاه خویش را شناختند.»(4) همچنین پس از نماز ظهر عاشورا به آنان فرمود: «یا کِرامُ هذِهِ الْجَنَّةُ فُتِحَتْ اَبْوابُها وَ اتَّصَلَتْ اَنْهارُها وَاینَعَتْ ثِمارُها وَ هَذا رَسُولُ اللَّهِ وَ الشُّهَداءُ الَّذینَ قُتِلوُا فى‏ سَبیلِ اللَّهِ یَتَوَقَّعُونَ قُدُومَکُمْ وَ یَتَباشَروُنَ بِکُمْ فَحاموُا عَنْ دینِ اللَّهِ وَ دینِ نَبیّهِ وَ ذُبُّوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ؛ اى بزرگواران! این بهشت است که دروازه‏هایش به رویتان گشوده شده و رودهایش به هم پیوسته و میوه ‏هایش شیرین گشته است. رسول خدا(ص) و شهدایى که در راه خدا کشته شده‏اند ، منتظر ورود شما هستند تا خوش‏آمد گویند، بنابراین از دین خدا و پیامبرش دفاع کنید و از ناموس پیامبر پاسدارى نمایید.» (5) حماسه‏سازان عارف کربلا آنچه را که دیگران در آینه نمى‏دیدند، در خشت خام مى‏دیدند و بصیرت و عرفانشان پرده‏هاى زمین و زمان را درنوردیده بود و بر بام دنیا گام نهاده ،چنین مقام ارجمندى را در پرتو همراهى با حضرت اباعبداللَّه (ع) به دست آورده بودند: زهیر بن‏قین آن‏گاه که آهنگ میدان کرد، دست بر دوش امام نهاد و گفت؛ «اینک راه خویش را به نیکى یافته‏ام و عارفانه قدم به میدان مى‏نهم و یقین دارم که به ملاقات نیاکان بى‏نظیر تو یعنى پیامبر و على و حسن و جعفر طیار و حمزه علیهم‏السلام مى‏شتابم.»(6) حضرت على‏اکبر(ع) نیز یک بار از میدان برگشت و در ظاهر از امام طلب آب نمود ولى در واقع آب حیات مى‏طلبید، امام به او فرمود: «پسرم، به میدان باز گرد که پس از اندکى جنگیدن، جدت محمد(ص) را ملاقات خواهى کرد و او چنان تو را سیراب خواهد کرد که پس از آن، هرگز تشنه نخواهى شد!» پس از سخنان امام(ع) آن مجاهد عارف به صف دشمن زد و حماسه آفرید. در آن میان‏منقذ بن‏عروه، او را هدف قرار داد و بر زمین افکند، على‏اکبر در میان خاک و خون، فریادبرآورد: «پدر عزیزم، درود بر تو، این، جدم پیامبر است که بر تو سلام مى‏فرستد و پیام مى‏دهد که هر چه زودتر به سوى ما بشتاب!»(7) 👇👇
راستى در عرفانگاه کربلا چه رخ داده است که پدر از پسر، پسر از پدر، برادر از برادر و خواهر از برادر ،دل مى‏کند و خود را تسلیم امواج بلا مى‏نماید؟ جز اینکه جملگى تصمیم گرفته‏اند از آوردگاه نینوا به بارگاه «دَنى فَتَدلَّى» پر بکشند و با زبان حال و قال بگویند: تَرَکْتُ الْخَلقَ طُرّاً فى‏ رِضاکا وَ اَیْتَمْتُ الْعَیالَ لِکَنى اَراکا فَلَوْ قَطَّعْتَنى‏ اِرْباً فَاِربا لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلى‏ سِواکا! تمامی مردمان را در راه رضایت تو ترک گفتم و عیالم یتیم گشت تا تو را ببینم اگر مرا قطعه قطعه کنی، دلم غیر ار تو را نمی‌خواهد.(8) همه عاشوراییان، مست جمال حسینى شدند و زیباترین سرود عاشقانه را پیام‏آور کربلا، حضرت زینب(س)، در کوفه ابراز داشت. وقتى اهل بیت(ع) به عنوان اسراى جنگى وارد مجلس عبیداللَّه شدند، او با نخوت و غرور از حضرت زینب(ع) پرسید: خدا با خاندان تو چه کرد؟ دختر پیامبر با اطمینان و صلابت پاسخ داد: «ما رَأَیْتُ إلاَّ جَمیلاً، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرزوُا اِلى‏ مَضاجِعِهِمْ ...؛(9) جز زیبایى ندیدم! این خیل (شهدا) کسانى هستند که خدا شهادت را برایشان مقرر کرده بود و آنان به مشهد خویش شتافتند.» 2. راز و نیاز با خدا: دعا و عبادت، زیباترین حالتى است که انسان پیدا مى‏کند و در خلوت انس خداى خویش مى‏نشیند. از نظر قرآن مجید، هدف نهایى آفرینش محسوب مى‏شود؛«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلاَّ لِیَعْبُدوُنِ؛(10) جن و انسان را نیافریدم جز آنکه مرا بپرستند.» نیایش و پرستش خالصانه از ویژگى‏هاى دایمى امام حسین (ع) و یاران فداکار او بود. امام سجاد(ع)فرمود:«پدرم در شبانه‏ روز هزار رکعت نمازمى‏خواند.»(11) حضرت، در طول سفر، حتى در صبح و ظهر روز عاشورا نمازهاى واجب را همراه اصحابش به جماعت برگزار ‏کرد. عصر تاسوعا وقتى جنب و جوش دشمن را ملاحظه کرد، حضرت عباس(ع) را فرستاد تا از آنان خبر بیاورد، به او گفتند، قصد حمله دارند، امام برادر را به سوى عمر سعد فرستاد تا از او مهلت بگیرد جنگ را به فردا موکول کند تا یک شب دیگر به درگاه خدا عبادت کنند، آنگاه فرمود: «خدا مى‏داند که نماز، قرائت قرآن و دعا و استغفار را دوست ‏دارم.»(12) 👇👇👇
شب عاشورا تا صبح، مشغول نماز و دعا و استغفار و مناجات و تلاوت قرآن بودند.(13) حضرت مسلم(ع) هنگام عزیمت به سوى کوفه، براى وداع به مسجد النبى رفت و دورکعت نماز به جاى آورد.(14) در باره یکى دیگر از شهدا به نام «سوید بن‏عمر» نوشته‏اند:«انسانى شریف و پرنماز بود.»(15) حبیب بن‏مظاهر عصر تاسوعا خطاب به نیروهاى یزید گفت: «چه بد گروهى هستید ؛ فرداى رستاخیز در حالى به پیشگاه خدا حضور مى‏یابید که نسل و عترت پیامبرش را کشته‏اید؛ کسانى که عابدان این دیار و نمازشب‏خوان و ذاکر خدا بودند.»(16) به شهادت تاریخ و احادیث، امام حسین(ع) بیشترین محبت و شیفتگى را نسبت به خداوند داشت. وجودش سرشار از محبت خدا بود. از میان آن همه حالات، داستان ها و روایات و اخبار، یک جمله براى ما کافى است، که از مهم ترین قسمت هاى مناجات او در عصر عرفه در صحراى عرفات با خداى خویش است: «متى غبتَ حتى تحتاج الى دلیل یدلُّ علیک و متى بعدتَ حتى تکون الاثار هى التى توصل الیک، عمیت عینٌ لا تراک علیها رقیباً و خسرت صفقة عبد لم تجعل لَهُ من حبک نصیبا؛ تو کی از نظر پنهانی تا به دلیل و برهان محتاج باشی و کی از ما دور شدی تا آثار و مخلوقات، ما را به تو نزدیک سازد؟! کور باد چشمی که تو را نمی‌بیند، با آن که همیشه تو مراقب و همنشین او هستی. در زیان باد بنده‌ای که نصیبی از عشق و محبت نیافت.(17) کى رفته‏اى ز دل که تمنا کنم تورا کى رفته‏اى ز دیده که پیدا کنم تو را امام حسین(ع) همچون دیگر پیشوایان اسلام، با آن‏همه عشق و محبت به ذات اقدس ربوبى، بیشترین احساس ابهت و جلال و جمال و عظمت نسبت به پروردگار متعال را در وجود خود داشت که در موارد گونه‏گون تجلى و بروز مى‏کرد. امام تالحظه شهادت، ارتباط ناگسستنى و عشق سوزان به محبوب واقعى خود را به همراه داشت. در روز شهادت هر چه به زوال ظهر نزدیک مى‏گردید و ساعات بحرانى جبهه کربلا نزدیک‏تر مى‏شد، آن عاشق دلباخته با سپرى شدن ساعات فراق و نزدیک شدن وعدة وصل، قیافه‏اش مصمم‏تر، رنگ او برافروخته‏تر، سیمایش گلگون‏تر و چهره‏اش شکفته‏تر مى‏گردید و شور مخصوصى در امام دیده مى‏شد. (18) 👇👇👇
امام حسین در لحظه شهادت تبسم بر لبان خود داشت و خندان و شاداب بود. او آرام و شاد و بشاش و متبسم و خندان بود. شمر سراو را مى‏برید اما وى چون گل شکفته بود (19)چرا که وظیفه خود را به انجام رسانیده و اینک در آستانه وصال با معبود و معشوق ومحبوب خویش است. آرى این است نتیجه عشق و معرفت به پروردگار، و این است نتیجه ادای تکلیف و انجام مسؤولیت و وظیفه. آرامش خاطر و سکون و طمأنینه، حاصل ارزشمند انجام تکلیف است، و چه موهبتى از این ارزشمندتر. پیامبر اسلام(ص) درباره اصحاب امام حسین(ع)، آن عاشقان کوى دوست و شیفتگان وصال یار فرموده بود:« لا یجدون الم مس الحدید؛(20) آنان درد و رنج اصابت اسلحه آهن را نمى‏یابند». چگونه مى‏شود نیزه و خنجر به بدنى فرو رود و بیرون کشیده شود و خون جارى گردد اما احساس سوزش و درد در میان نباشد؟ پاسخ این است که اینان چنان شیفته و دلباخته کوى دوست و راهى به سوى آن دیار بودند که سر از پا نمى‏شناخته ، برخورد با سلاح‏هاى گوناگون را به چیزى نمى‏گرفتند و کوچک‏ترین اعتنائى‏به آن نداشتند . چنان در راه اداى تکلیف و انجام وظیفه اسلامى و انسانى خود سرمست موفقیت و کامیابى بودند که به هیچ چیز دیگر نمى‏اندیشیدند. وقتی یاران و اصحاب امام(ع) چنین بودند ، خود آن وجود سرشار و آن مصداق بارز «والذین آمنوا اشد حبا (21) للّه» چگونه بود؟ 3. تجلی رضا به قضا: در مقامات و مراحل عرفانی و سلوک، رسیدن به مقام «رضا» دشوار و ارجمند است. به راستی که حسین بن علی(ع) در میان آنان - که یکی به درد یا درمان و یکی به وصل یا هجران میاندیشید و آن را میپسندید - «آنچه را جانان پسندد» میپسندید. کربلا تجلیگاه رضای انسان به قضای خدا بود. حضرت در واپسین لحظات حیات در قتلگاه، زمزمه میکرد: «الهی رضی بقضائک». این مرحله از عرفان؛ یعنی خود را هیچ ندیدن و جز خدا ندیدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندی نداشتن. در آغاز حرکت از مکه به سوی کوفه نیز فرموده: «رضا الله رضانا اهل البیت ؛رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است». (22) حضرت با مجاهدت، ریاضت و زهدورزى خالصانه به مقام رضا رسیده بود . این مقام درتمامی برخوردهاى حضرت با دشمن ظهور و بروز پیدا می کرد و کوفیان را نهیب مى‏زد که شما کسانى هستید که رضایت و خواسته‏هاى دل خویش را بر رضاى الهى ترجیح‏داده‏اید: «لا افلح قوم آثروا مرضاة انفسهم على مرضاة الخالق؛ (23) 👇👇
رستگار نخواهند شد قومى که رضایت خود را بر رضایت خداوند ترجیح دهند». ... هیچ یک از پیشامدهاى تلخ ظاهرى، خللى در ارادۀ مصمم حضرت در ادامه حرکت پدید نیاورد و با دلى راضى به پیشواز حوادث مى‏رفت. آن گاه که فرزدق ایشان را از اوضاع کوفه خبرداد در جواب فرمود: «همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضاى الهى بر چیزى نازل شود که دوست داریم و مى‏پسندیم، خدا را بر نعمت‏هایش سپاس مى‏گوییم اما اگر قضاى الهى میان ما و امیدمان فاصله انداخت، باز از کسى که نیتش حق و شیوه‏اش تقوا باشد دور نیست». (24) این کلام امام(ع) در مدینه در وقت وداع با قبر جدش رسول خدا هم اعلام شد: «اسئلک...ما اخترتَ مِن أمرى هذا ما هو لک رضى؛ خدایا! از تو درخواست دارم آنچه را مایة خشنودی توست، برایم برگزینی.»(25) این خصلت حضرت در همراهانش نیز ظهور و بروز کامل داشت. حضرت زینب در مجلس ابن زیاد آن گاه که والى مغرور کوفه او را مورد طعن و خطاب قرار داد که: «چگونه دیدى رفتارى را که خدا با برادرت نمود؟»فرمود:«ما رأیتُ الا جمیلاً؛ غیر از خوبى و جمال چیزى ندیدم». (26) این برخورد از سر رضایت و عاشقانه، فضاى مجلس را علیه ابن زیاد دگرگون نمود و او را زمینگیر کرد. وقتى انسان به عظمت صفات و اسمای الهى پى ببرد، بهت زده مى‏شود و در آن وادى، پاى عقل را چوبین دیده ، در حرارت تمنا و خیرگى تماشا به یکباره مى‏سوزد، پس طبعاً اراده‏اى که در این آتش صیقلى مى‏شود، شکست ‏ناپذیر است. نه رهبر عاشورا و نه هیچ یک از اهل‏بیت و اصحاب با آن همه صحنه‏هاى دلخراش و فشارهاى سخت درونى و بیرونى از پاى در نیامدند و زبان اعتراض نگشودند. درک این حقیقت و این حالت ،درک مشکلى است، از آن جهت که عقل آدمى جز حیرت و شگفتى در این باره به چیزى نمى‏رسد و در مقابل حرکات اعجاب‏آمیز سیدالشهدا زانوى تسلیم و عجز بر زمین مى‏زند. امام زین‏العابدین در وصف این ویژگى در عمه خویش مى‏فرماید: «در سفر اسارت از کوفه تا شام، بارها شاهد بودم که عمه‏ام زینب غذاى خود را بین کودکان تقسیم مى‏نمود و خود از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته مى‏خواند ، در ایام سفر هیچ‏گاه نماز شب او ترک نشد». (27) -------------------------------------------------------------------------------------------------- پى‏نوشت‏ها: 1. عرفان و حماسه، آیت‏اللَّه جوادى آملى، ص‏35، نشر رجاء، 1372، به نقل از نمط نهم اشارات و تنبیهات. 2. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه. 3. همان، دعاى عرفه. 4. مقتل الحسین، مقرّم، ص‏261، بصیرتى، قم، 1394ق. 5. همان، ص‏304. 6. همان، ص‏306. 7. لهوف، ص‏166، 167. 8. جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملى، ص‏11 مقدمه، تهران، 1347. (همه مردم را در راه خشنودى تو ترک گفتم، و خانواده‏ام را رها کردم تا تو را بینم، اگر مرا قطعه قطعه کنى، باز هم دلم به سوى دیگرى مشتاق نخواهد شد.) 9. نفس المهموم، ص‏371. 10. سوره ذاریات، آیه 56. 11. بحارالانوار، مجلسى، ج‏44، ص‏196. 12. مقتل، ابومخنف، ص‏106. 13. همان، ص‏112. 14. الفتوح، ص‏53. 15. لهوف، ص‏165. 16. مقتل، ابومخنف، ص‏105. 17. مفاتیح الجنان، بخشى از دعاى امام حسین(ع) در روز عرفه. 18. بحارالانوار، ج 44، ص 297 19. کنوز السعادة و رموز الشهاده، تألیف علامه حاج میرزا محمد رفیع نظام العلماء، چاپ 1322 ه.ق، تبریز، ص 150 151. 20. بحار الانوار، ج45، ص 80 21. بقره(2) آیه 165 22. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 328. 23. مقتل الحسین، خوارزمى، ج‏1، ص‏239، بحارالانوار، ج‏44، ص‏383. 24. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص‏336. 25. همان، ص‏328. 26. بحارالانوار، ج‏45، ص‏116. 27. زینب کبرا، اسماعیل منصورى، نشر آیه، ص 38. 🔰 @p_eteghadi 🔰
🔰عواملی که باعث قداست قیام عاشورا و جاودانگی آن پس از قرن‌ها شد، چیست؟ نهضت‏ها در برخى از عوامل مشترک بوده و در برخى اصول و عوامل تفاوت دارند. قیام امام حسین به رغم این که یک حادثه تاریخى است، اما از برخى مؤلفه‏ها و ویژگى‏ها برخوردار است که آن را از سایر نهضت‏ها متمایز کرده و آن را جاودانه و مقدس گردانیده است. مهم‌ترین آن عناصر و مؤلفه ها را در موارد ذیل می توان جستجو کرد: 1 - خدا محورى و اخلاص: انجام فعالیت‏ها بر اساس اخلاص و جلب رضایت خدا مهم‏ترین عامل قداست و بقا است. پیوند عمل با مقدس ترین و جاودانه ترین حقیقت که حقیقت وجود الهی است ، عمل را ماندگار و جاودانه می‌سازد. خدا فرمود:«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق؛(1) آنچه نزد شما است از بین می‌رود و آنچه نزد خدا است ، باقی می ماند.» امام حسین حرکت و قیام خود را برای خدا و رضای او به انجام رسانید و با خداوند پیوند برقرار کرد ؛ پس او و قیام و حماسه اش ، مقدس و جاودان است . هنگامی که عمل رنگ خدایی یافت ، جاودانه ترین رنگها را خواهد داشت و از بین رفتنی نیست. بی‌تردید یکى از ویژگى‌های مهم قیام امام حسین(ع) در خدا محورى ، معنویت و اخلاص ظهور یافته است. امام براى خدا و بر اساس انجام تکلیف الهى قیام نمود و به صراحت و با کمال اخلاص به خدا عرض نمود : «الهی رضا برضائک و تسلیماً لأمرک لامعبود سواک؛(2) خدایا راضیم به رضایت . تسلیم فرمان توام و هیچ معبودی جز تو نیست». امام در وصیتنامه سیاسى - الهى و خطبه‏های خویش شائبه هر گونه قدرت گرایى و دنیا پرستى را نفى نمود. (3) در آخرین لحظات زندگى، به خدا عرض کرد: «مالی سواک ولا معبود غیرک یا غیاث من لاغیاث له ... ؛خدایا! جز تو کسی را ندارم و غیر تو معبودی نیست، تو یاور کسانی هستی که یاری ندارند».(4) 2 - آزادى خواهى و عزتمندى: آزادگی زیباترین واژه‏اى است که همگان، حتى ستمگران آن را دوست دارند. عزتمندى ریشه در آزادى خواهى دارد. یکى از علل مهم حرمت و قداست قیام امام، آزادى خواهى است. همه جهانیان آزادى را دوست داشته و آن را ارمغانى بزرگ مى‏دانند که طلایه دار و پرچمدار آن امام حسین (ع) رهبر آزادگان است که به منظور ستم ستیزى و حاکمیت حق و عدالت قیام نمود. از این رو محبوب جهانیان بوده و انقلاب او مقدس‏ترین انقلاب‏ها است. امام در یک جنگ نابرابر اثبات نمود که مرگ در راه خدا و رهایی از بندگی ستمگران ، افتخار است (5) و مرگ عزتمند بهتر از زندگى ننگین است. الموت اولى من رکوب العار و العار اولى من دخول النار (6) 👇👇👇