280.mp3
1.18M
📖 هر روز تلاوت یک صفحه از قرآن کریم
📃 صفحه 280
🎙 قاری: #منشاوی
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
#وجود_روح_پاسخ_به_یک_شبهه
🤔#پرسش
❔یک سوال دارم در مورد وجود روح در بدن ، چون اساسا وجود روح قابل اثبات نیست و درواقع اگر ثابت بشه که روح وجود ندارد جهان پس از مرگ هم بی معنی میشود
❕دانشمندان با یک ازمایش ساده وجود نداشتن روح(اختیار) رو براحتی اثبات میکنند،به اینصورت که کاسه سر فردی را با بی حسی موضعی برمیدارند،سپس در حالی که فرد کاملا هوشیار و تمام حواس او کار میکنند،بخشهایی از مغز او را تحریک میکنند،سپس این فرد بدون اینکه از خودش اختیاری داشته باشد بیکباره صحبت میکند و یا با تحریک جای دیگر مغز دستش را تکان میدهد،این ازمایش بدرستی ثابت میکند که روح وجود ندارد،در نتیجه میتوان گفت که جهان بعد از مرگ هم وجود نخواهد داشت،کما اینکه وجود روح و یا وجودجهان بعد از مرگ قابل اثبات نیستن،پاسخ شما برای اثبات وجود روح و یا جهان بعد از مرگ چگونه است؟لطفا با ترتیب دادن یک ازمایش وجود روح را اثبات کنید،نه صرفا مطالب فلسفی پیچیده و غیر قابل درک ❗️❗️
💠#پاسخ💠
👌در اين كه انسان با سنگ و چوب بى روح فرق دارد شكى نيست، زيرا ما به خوبى احساس مى كنيم كه با موجودات بى جان و حتّى با گياهان تفاوت داريم، ما مى فهميم، تصور مى كنيم، تصميم مى گيريم، اراده داريم، عشق مى ورزيم متنفر مى شويم، و ...
❕ولى گياهان و سنگها هيچ يك از اين احساسات را ندارند، بنابراين ميان ما و آنها يك تفاوت اصولى وجود دارد، و آن چيزى است كه روح انسانى مى ناميم.
🔸نه مادى ها و نه هيچ دسته اى ديگر هرگز منكر اصل وجود «روح» و «روان» نيستند و به همين دليل همه آنها روانشناسى (پسيكولوژى) و روانكاوى (پسيكاناليزم) را به عنوان يك علم مثبت مى شناسند .
❕آنجا كه سخن از ارتباط روح با جسم است تأثير متقابل اين دو در يكديگر بيان مىشود نام «روان» بر آن مى گذاريم و آنجا كه پديدههاى روحى قطع نظر از جسم مورد بحث قرار مىگيرند نام روح را به كار مى بريم.
🔸خلاصه اينكه هيچكس انكار نمى كند كه حقيقتى به نام روح و روان در ما وجود دارد. اکنون بايد ديد جنگ دامنه دار ميان «ماترياليستها» از يكسو و «فلاسفه متافيزيك و روحيون» از سوى ديگر در كجاست؟
👌پاسخ اين است كه: دانشمندان الهى و فلاسفه روحيون معتقدند غير از موادى كه جسم انسان را تشكيل مى دهد، حقيقت و گوهر ديگرى در او نهفته است كه از جنس بدن مادی نيست اما بدن آدمى تحت تأثير مستقيم آن قرار دارد.
❕به عبارت ديگر، روح يك حقيقت ماوراى طبيعى است كه ساختمان و فعاليت آن از ساختمان و فعاليت جهان ماده جداست، درست است كه دائماً با جهان ماده ارتباط دارند. ولى ماده و يا خاصيت ماده نيست!
❕در صف مقابل، فلاسفه مادى قرار دارند: آنها مى گويند: ما موجودى مستقل از ماده بنام «روح» يا نام ديگر سراغ نداريم، هرچه هست همين ماده جسمانى و يا آثار فيزيكى و شيميائى آن است.
🔸ما دستگاهى به نام «مغز و اعصاب» داريم كه بخش مهمى از اعمال حياتى ما را انجام مى دهند، و مانند ساير دستگاههاى بدن مادى هستند و تحت قوانين ماده فعاليت مى كنند . روح و پديده هاى روحى چيزى جز خواص فيزيكى و فعل و انفعالات شيميايى سلولهاى مغزى و عصبى ما نمى باشد.
🔸چنان که در پرسش هم آمده است ، مادىها براى اثبات مدعاى خود و اينكه روح و فكر و ساير پديده هاى روحى همگى مادى هستند، يعنى از خواص فيزيكى و شيميائى سلولهاى مغزى و عصبى مى باشند شواهدى آورده اند مثلا می گویند ؛
👌«به آسانى مى توان نشان داد كه با از كار افتادن يك قسمت از مغز يا سلسله اعصاب يك دسته از آثار روحى تعطيل مى شود». مثلًا آزمايش شده كه اگر قسمتهاى خاصى از مغز كبوتر را برداريم نمى ميرد، ولى بسيارى از معلومات خود را از دست مى دهد، اگر غذا به او بدهند مى خورد و هضم مى كند و اگر ندهند و تنها دانه را در مقابل او بريزند نمى خورد و از گرسنگى مى ميرد؟
❕همچنين در پاره اى از ضربه هاى مغزى كه بر انسان وارد مى شود، و يا به علل بعضى از بيمارى ها، قسمتهايى از مغز از كار مى افتد، ديده شده كه انسان قسمتى از معلومات خود را از دست مى دهد. افرادی را می بینیم که بر اثر يك ضربه مغزى در يك حادثه تمام حوادث گذشته زندگى خود را فراموش كرد، حتى مادر و خواهر خود را نمى شناخت! هنگامى كه او را به خانه اى كه در آن متولد و بزرگ شده بود بردند كاملًا براى او ناآشنا بود!! اينها و نظاير آن نشان مى دهد كه رابطه نزديكى در ميان «فعاليت سلولهاى مغزى» و «پديده هاى روحى» وجود دارد.
🔸ادامه 👇
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🔸ادامه 👇
❕اشتباه بزرگى كه دامنگير مادى ها در اينگونه استدلالات شده اين است كه «ابزار كار» را با «فاعل كار » اشتباه كرده اند. براى اينكه بدانيم چگونه آنها ابزار را با كننده كار اشتباه كرده اند، اجازه دهيد يك مثال بياوريم (دقت كنيد).
❕از زمان «گاليله» به اين طرف تحولى در مطالعه وضع آسمانها پيدا شد. گاليله ايتاليائى به كمك يك عينك ساز، موفق به ساختن دوربين كوچولوئى شد ولى البتّه گاليله بسيار خوشحال بود و شب هنگام كه به كمك آن به مطالعه ستارگان آسمان پرداخت، صحنه شگفت انگيزى در برابر چشم او آشكار گرديد كه تا آن روز هيچ انسان ديگرى نديده بود، او فهميد كشف مهمى كرده است و از آن روز به بعد كليه مطالعه اسرار جهان بالا به دست انسان افتاد!
👌تا آن روز انسان شبيه پروانه اى بود كه فقط چند شاخه اطراف خود را مى ديد، اما هنگامى كه دوربين را به چشم گرفت، مقدار قابل ملاحظه اى از درختان اطراف خود را در اين جنگل بزرگ آفرينش نيز مشاهده كرد.
🔸اين مسأله به تكامل خود ادامه داد تا اينكه دوربينهاى بزرگ نجومى ساخته شد كه قطر عدسى آنها چندين متر بود. آنها را بر فراز كوههاى بلند كه در منطقه مناسبى از نظر صافى هوا قرار داشت نصب كردند، اين دوربينها كه مجموع دستگاه آنها گاهى به اندازه يك عمارت چند طبقه مى شد عوالمى از جهان بالا را به انسان نشان داد كه چشم عادى حتّى يك هزارم آن را نديده بود.
❕حال فكر كنيد اگر روزى تكنولوژى بشر اجازه ساختمان دوربينهايى به قطر يكصد متر با تجهيزاتى به اندازه يك شهر دهد، چه عوالمى بر ما كشف خواهد شد؟! اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه اگر اين دوربينها را از ما بگيرند به طور قطع بخشى يا بخشهايى از معلومات و مشاهدات ما درباره آسمانها تعطيل خواهد شد، ولى آيا بيننده اصلى، ما هستيم يا دوربين است؟!
❔آيا دوربين و تلسكوپ ابزار كار ماست كه بوسيله آن مى بينيم و يا فاعل كار و بيننده واقعى است؟!
❕در مورد مغز نيز هيچكس انكار نمى کند كه بدون سلولهاى مغزى انجام تفكر و مانند آن ممكن نيست، ولى آيا مغز ابزار كار روح است؟ يا خود روح است؟!
👌كوتاه سخن اينكه: تمام دلائلى كه مادى ها در اينجا آورده اند، فقط ثابت مى كند كه ميان سلولهاى مغزى و ادراكات ما، ارتباط وجود دارد. ولى هيچكدام از آنها اثبات نمى كند كه مغز انجام دهنده ادراكات است نه ابزار ادراك (دقت كنيد).
❗️و از اينجا روشن مى شود اگر جسم مرده چيزى نمى فهمد، به خاطر اين است كه ارتباط روح آنها با بدن از بين رفته، نه اينكه روح، فانى شده است، درست همانند كشتى يا هواپيمائى كه دستگاه بى سيم آن همه از كار افتاده است، كشتى و راهنمايان و ناخدايان كشتى وجود دارند اما ساحل نشينان نمى توانند با آنها رابطه اى برقرار سازند، زيرا وسيله ارتباطى از ميان رفته است.
👌یکی از دلائل که براى استقلال روح مى توان ذكر كرد، مسئله وحدت شخصيت در طول عمر آدمى است. ما در هر چيز شك و ترديد داشته باشيم در اين موضوع ترديدى نداريم كه «وجود داريم». «من هستم» و در هستى خود ترديد ندارم، و علم من به وجود خودم به اصطلاح «علم حضورى» است، نه علم «حصولى» يعنى من پيش خود حاضرم و از خودم جدا نيستم.
❕به هر حال، آگاهى ما از خود از روشنترين معلومات ماست، و احتياج به استدلال ندارد اين از يكسو.
👌از سوى ديگر اين «من» از آغاز تا پايان عمر يك واحد بيشترى نيست، «من امروز» همان «من ديروز» همان «من بيست سال قبل» مىباشد. «من از كودكى تاكنون يك نفر بيشتر نبوده ام» من همان شخصى هستم كه بوده ام و تا آخر عمر نيز همين شخص خواهم بود، نه شخص ديگر، البتّه درس خوانده ام، با سواد شده ام، تكامل يافته ام، و باز هم خواهم يافت، ولى يك آدم ديگر نشده ام، و به همين دليل همه مردم از آغاز تا پايان عمر مرا يك آدم مىشناسند، يك نام دارم، يك شناسنامه دارم و ...
❕اكنون حساب كنيم و ببينيم اين موجود واحدى كه سراسر عمر ما را پوشانده چيست؟ آيا ذرات و سلولهاى بدن ما و يا مجموعه سلولهاى مغزى و فعل و انفعالات آن است؟ اينها كه در طول عمر ما بارها عوض مى شوند و تقريباً در هفت سال يكبار تمام سلولها تعويض مى گردند، زيرا مى دانيم در هر شبانه روز ميليونها سلول در بدن ما مى ميرد، و ميليونها سلول تازه جانشين آن مىشود، همانند ساختمانى كه تدريجاً آجرهاى آن را برون آورند، و آجرهاى تازهاى جاى آن كار بگذارند، اين ساختمان بعد از مدتى بكلى عوض مىشود، اگر چه مردم سطحى متوجه نشوند، و يا همانند استخر بزرگى كه از يك طرف آهسته آهسته آب وارد آن مىشود، و از طرف ديگر خارج مىگردد، بديهى است بعد از مدتى تمام آب استخر عوض مىشود، اگر چه افراد ظاهربين توجه نداشته باشند و آن را به همان حال ثابت ببينند.
🔸ادامه 👇
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🔸ادامه 👇
👌به طور كلى هر موجودى كه دريافت غذا مى كند و از سوى ديگر مصرف غذا دارد تدريجاً «نوسازى» «تعويض» خواهد شد.
❕بنابراين يك آدم هفتاد ساله تقريباً ده بار تمام اجزاى بدن او عوض شده است، روى اين حساب اگر همانند مادى ها انسان را همان جسم و دستگاههاى مغزى و عصبى و خواص فيزيك و شيميائى آن بدانيم بايد اين «من» در 70 سال ده بار عوض شده باشد و همان شخص سابق نباشد در حالى كه هيچ وجدانى اين سخن را نخواهد پذيرفت.
🔸از اينجا روشن مى شود كه غير از اجزاى مادى، يك حقيقت واحد ثابت در سراسر عمر، وجود دارد كه همانند اجزاى مادى تعويض نمى شود و اساس وجود ما را همان تشكيل مى دهد و عامل وحدت شخصيت ما همان است.
👌البته بعضى تصور مى كنند سلولهاى مغزى عوض نمى شوند و مىگويند: در كتابهاى فيزيولوژى خوانده ايم كه تعداد سلولهاى مغزى از آغاز تا آخر عمر يكسان است؛ يعنى هرگز كم و زياد نمى گردد، بلكه فقط بزرگ مى شوند، اما توليد مثل نمى كنند، و به همين جهت اگر ضايعه اى براى آنها پيش بيايد قابل ترميم نيستند، بنابراين ما يك واحد ثابت در مجموع بدن داريم كه همان سلولهاى مغزى است؟ و اين حافظ وحدت شخصيت ماست.
👌امّا اين اشتباه بزرگى است، زيرا آنها كه اين سخن را مى گويند، دو مسأله را با يكديگر اشتباه كرده اند، آنچه در علم امروز ثابت شده اين است كه سلولهاى مغزى از آغاز تا پايان عمر از نظر تعداد ثابت است، و كم و زياد نمى شود. نه اينكه ذرات تشكيل دهنده اين سلولها تعويض نمى گردد، زيرا همانطور كه گفتيم سلولهاى بدن دائماً غذا دريافت مى كنند، و نيز تدريجاً ذرات كهنه را از دست مى دهند، همانند همان استخر آبى كه از يكسو آب به آن مىريزد و از سوى ديگر آب از آن خارج مىشود، پس از مدتى از محتويات آن به كلى تعويض مى گردد، اگر چه مقدار آب ثابت مانده است، بنابراين سلولهاى مغزى نيز عوض مى شوند.
👌دليل ديگرى كه مى تواند ما را به استقلال روح و مادى نبودن آن رهنمون گردد اين است كه در پديده هاى روحى خواص و كيفيتهايى مى بينيم كه با خواص و كيفيتهاى موجودات مادى هيچگونه شباهت ندارد، زيرا:
اولًا: موجودات «زمان» مى خواهند و جنبه تدريجى دارند.
ثانياً: با گذشت زمان فرسوده مى شوند.
ثالثاً: قابل تجزيه به اجزاء متعددى هستند.
❕ولى پديده هاى ذهنى داراى اين خواص و آثار نيستند، صحنه هايى كه مثلًا از زمان كودكى در ذهن ما نقش بسته با گذشت زمان نه كهنه مى شود و نه فرسوده، و همان شكل خود را حفظ كرده است، ممكن است مغز انسان فرسوده شود ولى با فرسوده شدن مغز خانه اى كه نقشه اى از بيست سال قبل در ذهن ما ثبت شده فرسوده نمى گردد و از يك نوع ثبات كه خاصيت جهان ماوراى ماده است برخوردار است.
👌روح ما نسبت به نقشها و عكسها خلاقيت عجيبى دارد و در يك آن مى توانيم بدون هيچ مقدمه اى هرگونه نقشى را در ذهن ترسيم كنيم، كرات آسمانى، كهكشانها و يا موجودات زمينى، درياها و كوهها و مانند آن، اين خاصيت يك موجود مادى نيست، بلكه نشانه موجودى وراء مادى است.
به علاوه ما مى دانيم مثلًا 2+/ 2/ 4 شكى نيست كه طرفين اين معادله را مىتوانيم تجزيه كنيم يعنى عدد دو را تجزيه نماييم، و يا عدد چهار را، ولى اين «برابرى» را هرگز نمى توانيم تجزيه كنيم و بگوييم برابرى دو نيم دارد و هر نيمى غير از نيم ديگر است، براى يك مفهوم غيرقابل تجزيه است يا وجود دارد و يا وجود ندارد هرگز نمى توان آن را دو نيم كرد.
❕اينگونه مفاهيم ذهنى قابل تجزيه نيستند و به همين دليل نمى توانند مادى باشند زيرا اگر مادى بودند، قابل تجزيه بودند، و باز به همين دليل روح ما كه مركز چنين مفاهيم غير مادى است نمى تواند مادى بوده باشد بنابراين مافوق ماده است (دقت كنيد).
📚پیام قرآن ج 5 ص 221
👌ادله نقلی و عقلی دیگری نیز حاکم است که از ذکر آن خود داری می کنیم ، از آنچه گفته شد به دست می آید که انسان دارای حقیقت دیگری به نام روح است که با مرگ بدن از بین نمی رود و تا روز قیامت باقی می ماند و مغز و سلسله اعصاب تنها ابزار کار روح هستند نه خود روح .
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
عبارت «رب الارباب» که در برخی روایات و ادعیه وجود دارد، معنایش چیست و چگونه میتوان آنرا تفسیر کرد که شرکآمیز نباشد؟
جواب: همانگونه که در پرسش آمده در برخی ادعیه مأثور و منقول از ائمه(ع)، خداوند به نامهایی؛ مانند: رب الارباب، ملک الملوک، سید السادات، اله الآلهه و ... خوانده میشود؛ جمیل بن دراج از امام صادق(ع) نقل میکند: نزدیکترین لحظه تقرّب انسان به خداوند آن لحظهاى است که انسان در حال سجده باشد و خدا را بخواند. سپس امام رو به جمیل میکند و میفرماید: تو در سجدههایت چه میگویى؟ جمیل گفت: قربانت شوم. شما به من تعلیم دهید. امام(ع) فرمود: در حال سجده بگو: «اى مُنعم مُنعمان، اى شاه شاهان، اى سرور سروران، اى کوبنده سرکشان و ای رب الارباب(خداى خدایان)؛ صلوات خود را بر محمد و آل محمد نثار کن و آنچه میخواهم به من عطا کن؛ چرا که من بنده توام و زمام من در کف تو است». سپس هر چه میخواهى درخواست کن که خدا، جواد و بخشنده است و هیچ درخواستى در نظر او بزرگ نمیآید.[1]
روشن است که این تعبیرات نه تنها شرک آمیز نیست، بلکه بیان کننده دقیقترین مفاهیم توحیدی است.
توضیح اینکه برخی بر این باورند که بین خالق و مخلوق تباین وجود دارد، برای اثبات توحید باید هر گونه تأثیری را از غیر خدا سلب کرد و هر گونه واسطه را باید انکار کرد تا بتوان به حقیقت توحید رسید، اما این نظریه،
1. مخالف مشهودات حسی است؛ زیرا تأثیر عوامل طبیعی، مشهود همگان است.
2. مخالف با علوم تجربی است؛ زیرا بنای علوم تجربی بر تأثیر عوامل طبیعی است.
3. مخالف با برهان عقلی است؛ زیرا از نظر مبانی عقلی موجودات عالم بدون واسطه نمیتوانند از منبع فیض و خداوند کسب فیض کنند، و قابلیت دریافت مستقیم فیض ندارند، بلکه باید سلسله مراتب در دریافت فیض و قاعده سنخیت رعایت شود.
4. این نظریه مخالف با آیات قرآن است؛ زیرا در آیات متعددی از قرآن کریم بسیاری از امور به عوامل طبیعی استناد داده شده است؛ مانند: «... زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده میبینى، اما هنگامى که آب باران بر آن فرو میفرستیم، به حرکت درمیآید و میروید و از هر نوع گیاهان زیبا میرویاند».[2]
5. مخالف با روایات است؛ زیرا اسناد امور به عوامل طبیعی و پذیرفتن واسطههای فیض از نظر روایات به حدی روشن است که ائمه(ع) به صورت قاعده کلی بیان نمودند. امام صادق (ع) فرمود: «خدا خوددارى و امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد، پس براى هر چیزى سبب و وسیلهاى قرار داد».[3]
بنابراین توحید حقیقی آن است که در عین باور به اسباب عادی و پذیرش واسطههای فیض، خداوند را همه کاره و مسبب الاسباب بدانیم؛ از اینرو تعبیر رب الارباب و ملک الملوک بیان کننده قهاریت، سیطره و غلبه قدرت خداوند بر تمام اسباب و مسببات و بر تمام قدرتها است.
شاید به همین جهت اهل معرفت بر این باورند که رب الارباب به اعتبار اسم اعظم و تعیّن اول، خداوند است که منشأ تمام اسماء و صفات و غایة الغایات است؛ یعنی تمام توجهات و اشارات به سمت او است.[4]
[1]. به عنوان نمونه یک روایت را نقل میکنیم: «مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ إِذَا دَعَا رَبَّهُ وَ هُوَ سَاجِدٌ فَأَیَّ شَیْءٍ تَقُولُ إِذَا سَجَدْتَ قُلْتُ عَلِّمْنِی جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقُولُ قَالَ قُلْ یَا رَبَ الْأَرْبَابِ وَ یَا مَلِکَ الْمُلُوکِ وَ یَا سَیِّدَ السَّادَاتِ وَ یَا جَبَّارَ الْجَبَابِرَةِ وَ یَا إِلَهَ الْآلِهَةِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذَا وَ کَذَا ثُمَّ قُلْ فَإِنِّی عَبْدُکَ نَاصِیَتِی فِی قَبْضَتِکَ ثُمَّ ادْعُ بِمَا شِئْتَ وَ اسْأَلْهُ فَإِنَّهُ جَوَادٌ وَ لَا یَتَعَاظَمُهُ شَیْءٌ». کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، ج3، ص323، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. حج، 5.
[3]. کافی، ج1، ص 183.
[4]. «ربّ الأرباب هو الحقّ باعتبار الإسم الأعظم و التعیّن الأول الذی هو منشأ جمیع الأسماء و غایة الغایات، إلیه تتوجّه الرغبات کلها، و هو الحاوی لجمیع المطالب النّسبیة، و إلیه الإشارة بقوله وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى». التهاونی، محمد على، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج1، ص 841، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، 1996م.
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
281.mp3
1.24M
📖 هر روز تلاوت یک صفحه از قرآن کریم
📃 صفحه 281
🎙 قاری: #منشاوی
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🤔پرسش
❔پيامبر_اسلام ادعا ميكرد كه با الله در ارتباط است اما وقتى از وى سئوالاتى ميپرسيدند كه پاسخش را نميدانست،
يا مردم را به آتش جهنم حواله ميداد يا مانند آيه ٨٥ از سوره اسراء ميگويد پاسخ اين سئوال را الله ميداند ولى شما علم و دانشتان در حدى نيست كه آنرا برايتان توضيح دهم!
سئوال از #اسلامگرايان_معجزه_تراش:
چطور الله از كشفيات علمى ١٤٠٠ بعد خبر داشته است ولى پاسخ سئوال به اين سادگى را بلد نبوده است؟
عاقلانه تر نبود كه توضيح ميداد و قضاوت را بر عهده مخاطبينش ميگذاشت؟
خدايى كه اينقدر ضعف منطق و استدلال دارد لياقت پرستيدن را ندارد ❗️❗️
💠پاسخ💠
👌معاند باز هم با تحریف آیه در صدد شبهه پراکنی است . خداوند می فرماید ؛
« وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً »
« از تو در باره « روح » سؤال مى كنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است، و جز اندكى از دانش به شما داده نشده است » اسراء 85
👌بر خلاف ادعای شبهه افکن ، پیامبر گرامی در برابر سوال مذکور آنان را بی جواب نمی گذارد و به آنان با این جمله پر معنا پاسخ می دهد که « روح از عالم امر و ملکوت و قدرت خداوند است » . یعنی حال روح بشر، امرى پيچيده، و نفخه اى الهى و داراى بعد آسمانى است .
📚تفسیر نور ج 5 ص 113
👌خداوند در تعقيب آيات گذشته به پاسخ بعضى از سؤالات مهم مشركان يا اهل كتاب پرداخته است .كلمه ى «روح»، 21 مرتبه در قرآن آمده و در موارد زير بكار رفته است ؛
🔸الف: روحى كه در كالبد انسان دميده شده است. «نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ» ( سجده 9)
🔸ب: وحى. «يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» ( غافر 15)
🔸ج: قرآن. «كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» ( شوری 52)
🔸د: روح القدس. «أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» (بقره 87 )
🔸ه: بزرگ فرشتگان. «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ» ( قدر 4)
📚همان منبع
❕اكنون سخن در اين است كه منظور از روح در آيه مورد بحث چيست؟
👌اين كدام روح است كه جمعى كنجكاو از آن سؤال كردند و پيامبر در پاسخ آنها فرمود ؛ «روح از امر پروردگار من است و شما جز دانش كمى نداريد »
❕از مجموع قرائن موجود در آيه و خارج آن چنين استفاده مى شود كه پرسش كنندگان از حقيقت روح آدمى سؤال كردند، همين روح عظيمى كه ما را از حيوانات جدا مى سازد و برترين شرف ما است، و تمام قدرت و فعاليت ما از آن سرچشمه مى گيرد و به كمكش زمين و آسمان را جولانگاه خود قرار مى دهيم، اسرار علوم را مى شكافيم و به اعماق موجودات راه مى يابيم، مى خواستند بدانند حقيقت اين اعجوبه عالم آفرينش چيست؟
👌و از آنجا كه روح، ساختمانى مغاير با ساختمان ماده دارد و اصول حاكم بر آن غير از اصول حاكم بر ماده و خواص فيزيكى و شيميايى آنست، پيامبر مامور مى شود در يك جمله كوتاه و پر معنى بگويد «روح، از عالم امر است يعنى خلقتى اسرار آميز دارد »
❕و اضافه مى كند، بهره شما از علم و دانش بسيار كم و ناچيز است، بنا بر اين چه جاى شگفتى كه رازهاى روح را نشناسيد، هر چند از همه چيز به شما نزديكتر است؟
🔸در تفسير عياشى از امام باقر و امام صادق علیهما السلام چنين نقل شده كه در تفسير آيه يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ فرمود ؛
« روح از مخلوقات خداوند است بينايى و قدرت و قوت دارد، خدا آن را در دلهاى پيغمبران و مؤمنان قرار مى دهد »
📚تفسیر عیاشی ج 2 ص 316
👌در حديث ديگرى از يكى از آن دو امام بزرگوار نقل شده كه فرمود ؛
«هى من الملكوت من القدرة » «روح از عالم ملكوت و از قدرت خداوند است »
📚همان منبع ص 317
🔸ادامه 👇
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
🔸ادامه 👇
❕در روايات متعددى كه در كتب شيعه و اهل تسنن آمده است مى خوانيم كه مشركان قريش اين سؤال را از دانشمندان اهل كتاب گرفتند و مى خواستند پيامبر ص را با آن بيازمايند، به آنها گفته شده بود كه اگر محمد ص اطلاعات فراوانى در باره روح در اختيار شما بگذارد دليل بر عدم صداقت او است، لذا جمله كوتاه و پرمعنى پيامبر براى آنها اعجاب انگيز بود.
📚بحار الانوار ج 58 ص 1 _ تفسیر نمونه ج 12 ص 250
👌از آنچه گذشت روشن می شود که بر خلاف ادعای شبهه افکن ، پیامبر گرامی مشرکین را بی پاسخ نگذاشت و در مقام پاسخ عرضه داشت که روح از عالم امر و ملکوت وقدرت خداوند است که چون این عالم برای بشر مکشوف نیست ، اطلاع تفصیلی نسبت به حقیقت روح ممکن نیست ، چنان که شما از بسیاری از حقائق دیگر عالم بی اطلاع هستید ، بنابراین به همان اطلاعات اجمالی در مورد حقیقت روح که در قرآن و در سنت ( که مبین قرآن است ) آمده ، بسنده کنید .
❕ ابوبصیر می گوید از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام درباره آيه «و از تو درباره روح مى پرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است» سؤال كردم، فرمود ؛ « همان كه در جنبدگان و مردمان است ، عرض كردم: آن چيست؟ فرمود: آن، از [عالَم] ملكوت است از [عالَم] قدرت »
📚بحار الانوار ج 61 ص 42
❕یا در نقل دیگر امام صادق عليه السلام فرمود ؛
« ارواح با بدن آميخته نمى شوند و آن را رها هم نمى كنند، بلكه [همچون] پرده هاى نازكى براى بدن هستند كه آن را در ميان گرفته باشند.»
📚میزان الحکمه ج 4 ص 538
👌و فرمود ؛
«روح جسم لطيفى است كه کالبد ستبرى بر آن پوشانده شده است.»
📚همان منبع _ بحار الانوار ج 61 ص 34
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁
آیا صحیح است که خاک کربلا در ظهر عاشورا به رنگ خون درمیآید؟
جواب: بر اساس برخی از روایات تربت امام حسین(ع)[1] در روز عاشورا به رنگ خون تبدیل شده بود:
انس بن مالک میگوید یکی از فرشتگان از خدا اجازه خواست که به زیارت پیامبر(ص) برود. خدا نیز به او اجازه داد. در همان زمان امام حسین(ع) نزد پیامبر(ص) آمد که حضرتشان او را بوسید و در جای خودش قرار داد. آن فرشته به پیامبر(ص) گفت: به زودی امت تو او را به شهادت میرسانند. سپس تربتی به آنحضرت(ص) نشان داد و گفت زمانی که این تربت به رنگ خون درآمد، علامت آن است که امام حسین(ع) به شهادت میرسد. سالم بن ابی جعد میگوید آن فرشته میکائیل بود.[2]
هنگام خروج امام حسین(ع) از مدینه به سمت کربلا، امسلمه،(همسر پیامبر) به امام(ع) پیشنهاد داد که به سمت عراق نرود؛ زیرا از رسول خدا(ص) شنیده بود که پسرم حسین در زمینى به نام «کربلا» شهید مىشود. همچنین امسلمه مقدارى از خاکی را که پیامبر(ص) به او داده بود به امام(ع) نشان داد. امام(ع) فرمود: به خدا قسم! که شهادت من چنین است و اگر به عراق هم نروم مرا خواهند کشت. سپس امام(ع) محل شهادت خود را به امسلمه نشان داد و مقدارى از تربت آنجا را به او داد و فرمود: هر وقت این دو خاک به رنگ خون درآمد، بدان که من کشته شدهام. وقتى عصر عاشورا آن دو خاک به رنگ خون درآمدند. امسلمه گریه و شیون نمود. در آنروز، هیچ سنگى را بلند نکردند، مگر اینکه زیر آن، خون تازه میجوشید.[3]
هنگامی که امام علی(ع) بعد از جنگ صفین به سرزمین نینوا رسید، به ابن عباس فرمود: از پیامبر(ص) شنیدم که بعد از جنگ با خوارج به سرزمین کربلا میرسی که در آنجا حسین(ع) و فرزندانش کشته شده و به خاک سپرده خواهند شد. سپس امام(ع) به ابن عباس فرمود: در این اطراف پشکل آهوی زرد رنگی را پیدا کن. ابن عباس مقداری از فضولات آهو(که البته مانند زعفران خوشبو و خوشرنگ بود) را یافت و امام(ع) به او فرمود که هرگاه دیدى اینها به رنگ خون درآمدند، بدانکه امام حسین(ع) کشته شده و در این زمین دفن شد. ابن عباس میگوید: من با دقّت از آنها محافظت میکردم و زمانی که خونآلود شدند، گریه را آغاز کردم و گفتم: به خدا قسم حسین کشته شده است.[4]
صرف نظر از بررسی سندی روایات یاد شده، باید گفت دست کم این روایات، نشانگر آن نیستند که هر فردی در هر کجا و در طول زمان، قطعهای از خاک کربلا را به همراه داشته باشد، آن خاک در عاشورا خونآلود خواهد شد، بلکه شاید این نشانهای بود از طرف معصومان(ع) که تنها به برخی از افراد داده شده است و امروزه نیز شاید این نشانه برای گروهی از اولیای الهی وجود داشته باشد.
[1]. «تربت شفا دهنده امام حسین(ع)»، 30279؛ «نقش دعا و تربت امام حسین(ع) در شفای بیمار»، 83؛ «احکام تربت امام حسین(ع)»، 28634؛ «تربت سید الشهدا»، 1263.
[2]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص 314، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.
[3]. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 202 – 203، بیروت، البلاغ، 1419ق؛ قطب الدین راوندی، سعید بن عبد اللّٰه، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 253 - 254، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق.
[4]. شیخ صدوق، امالی، ص 597 - 600، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
🍁🌳 @p_eteghadi 🌳🍁