✅ حکایت عاشقی شهدای ارتش
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
✍ عملیات رمضان با رمز "یا صاحب الزمان ادرکنی" شروع شد. گروهان من و اسماعیل نزدیک یکدیگر بود.
☀️ آفتاب سوزان تیرماه خوزستان، امان همه را بریده بود.
☄ روز دوم عملیات بود که ناگهان ترکش گلوله تفنگ 130 میلمتری دست چپ اسماعیل را از مچ قطع کرد.
اسماعیل دستش را در جیب خود گذاشت تا نیروهایش متوجه نشوند.
📢 اسماعیل فرمان حمله داد و خودش هم دوشادوش بچه ها جلو می رفت.
از همه جا گلوله می بارید.
⚡️ناگهان ترکش دیگری دست راستش را از کتف جدا کرد . یکی از بچه ها گفت که موج انفجار او را گرفته است.
😢 با چشم گریان به طرف اسماعیل دویدم.خونریزی شدید و روزه، دیگر رنگی به رخسارش نگذاشته بود. ترکش تمام بدنش را پاره پاره کرده بود.
😔لبهای خشکیده، دستهای جداشده، پیکر پاره پاره و غرقه به خونش روی خاک گرم خوزستان، کربلا را در ذهنم مجسم کرد.
🇮🇷 اسماعیل در روز ۲۴ تیرماه سال 61 همزمان با ۲۱ ماه رمضان به دیدار مولایش شتافت.
#امیر_سرلشکر_شهید_اسماعیل_زارعیان
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#رمضان_در_جبهه
#عطش
#ارتش
#روزه
#شهادت
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┅┅
#شهدا_ارتش_پرچم_عزت_ایران
https://eitaa.com/pa5cham840