کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
از تبِ عشق به من، طعنهی بیمار زدند. *خداوند نگهدار adult cold باشد. #قهوه_های_آرام #روشنترین_ر
مثل لنجی که برنخواهد گشت
قسمتم کندن و جدا شدن است
این که دریا چقدر بیرحم است
اولین درس ناخدا شدن است
دستهایت شبیه لنگرگاه
خسته و بی قرار و مضطربند
دست من مثل لنگری لرزان
غرق در وحشتِ رها شدن است
گفتی از من به بعد... گفتم نه
بعد تو هیچکس نخواهد بود
سینهام قبر یک نفر باشد
بهتر از کاروانسرا شدن است
ما دو آواز تلخ و ناخوانده
ما دو فریاد در گلو مانده
ما سکوتیم و مرگمان بیشک
در تب و تاب هم صدا شدن است
در جهانی که عشق کافی نیست
چارهای جز خیالبافی نیست
بافههایی که دوست میداریم
همه در حال نخنما شدن است
لنج من بیمهار و بیلنگر
روی آب ایستاده بیحرکت
این رها بودن و جدا نشدن
بدترین شکل مبتلا شدن است
#عبدالمهدی_نوری
#خاکستر_کوچه_های_ذهن