⏳ اول آبان ماه #سال_1356 - شهادت آیتالله سید #مصطفی_خمینی
🔹آرامش، نتیجه ایمان به خدا
💢 خاطرهای از امام در مرگ فرزندشان، #مصطفی_خمینی
🔺 هنگامی که خبر شهادت حاج آقا مصطفی رسید، همه جمع شده بودند که چگونه خبر شهادت او را برای امام نقل کنند زیرا از شدت تأثر، کسی به خودش جرأت نمیداد برای ایشان گزارش ببرد.
🔹 احمد آقا (فرزند کوچکتر امام) بیتابی میکرد... آقا گفتند: «بیا ببینم چی شده؟»، احمد زد زیر گریه و سپس ماجرا را گفت. ... امام با آن صلابتی که داشتند فقط سه مرتبه فرمودند: «اناللهواناالیهراجعون، این هدیهای بود که خداوند داد، امروز باز گرفت. حالا بلند شوید و مقدمات کار را فراهم کنید ببینید کجا باید دفن کرد؟»
➖ ... امام سپس داستانی در این زمنیه تعریف کردند:
«ما خیلی ضعیف هستیم؛ فلان مرد بزرگ وقتی پسرش از دنیا رفت. روز عیدی بود که همه دوستان دور سفره در منزلش نشسته بودند، ناگهان صدای فریادی بلند شد، رفت بیرون و برگشت. به رفقای خود گفت: چیزی نیست، غذایتان را بخورید. بعد از این که آنها رفتند معلوم شد که آن لحظه، صدای فریاد فرزندش بود، که داخل حوض افتاده و خفه شده بود ولی صاحبخانه برای آن که مهمانان ناراحت نشوند، چیزی با آنها نگفته بود و خودش را آن قدر حفظ کرده بود تا مهمانان رفته و سپس به انجام کارهای لازم پرداخت.»
🔸 پس از شهادت مصطفی، تغییری در روحیات امام دیده نشد. در همان روز... صبح که باید قدم بزنند مشغول قدم زدن شدند و بعد که نزدیک ظهر شد همان طبق معمول خودشان... به نماز جماعت رفتند.
▪️پیکر فرزند امام را پس از تشییع در حرم مطهر امام علی (ع) دفن نمودند. روز بعد که امام به حرم مشرّف شدند،از احمد پرسیدند: برادرت را کجا دفن کردید؟ او هم قبر مصطفی را نشان داد. ایشان بر سر قبر فرزندش رفت و مثل دیگر علما که قبرشان را زیارت میکرد، فاتحهای خواند و به خانه بازگشت...
▫️دوستان و شاگردان حاج آقا مصطفی خیلی ناراحت بودند، احمد آقا گفتند: «آقا شما یک چیزی برای اینها بگویید که خیلی بیتاب هستند.»
🔺 وقتی امام رفتند برای درس دادن به طلاب، این سخن را گفتند:
➖«مرگ مصطفی از الطاف خفیه خداوندی بود» - این جملهای بود که آن وقتها خیلی جاها پیچید.
(برگرفته از کتاب: سیره امام خمینی)
یاد ایّام
#پهلوی_بدون_روتوش
☫ @pahlavi1357 | آنچه باید بدانید
🌐کانال ما در پیامرسان های دیگر:
🔻در روبیکا
https://rubika.ir/pahlavi1357
📡 مطالبمان را نشر دهید🇮🇷
⏳ اول آبان ماه #سال_1356 - شهادت آیتالله سید #مصطفی_خمینی
🔹آرامش، نتیجه ایمان به خدا
💢 خاطرهای از امام در مرگ فرزندشان، #مصطفی_خمینی
🔺 هنگامی که خبر شهادت حاج آقا مصطفی رسید، همه جمع شده بودند که چگونه خبر شهادت او را برای امام نقل کنند زیرا از شدت تأثر، کسی به خودش جرأت نمیداد برای ایشان گزارش ببرد.
🔹 احمد آقا (فرزند کوچکتر امام) بیتابی میکرد... آقا گفتند: «بیا ببینم چی شده؟»، احمد زد زیر گریه و سپس ماجرا را گفت. ... امام با آن صلابتی که داشتند فقط سه مرتبه فرمودند: «اناللهواناالیهراجعون، این هدیهای بود که خداوند داد، امروز باز گرفت. حالا بلند شوید و مقدمات کار را فراهم کنید ببینید کجا باید دفن کرد؟»
➖ ... امام سپس داستانی در این زمنیه تعریف کردند:
«ما خیلی ضعیف هستیم؛ فلان مرد بزرگ وقتی پسرش از دنیا رفت. روز عیدی بود که همه دوستان دور سفره در منزلش نشسته بودند، ناگهان صدای فریادی بلند شد، رفت بیرون و برگشت. به رفقای خود گفت: چیزی نیست، غذایتان را بخورید. بعد از این که آنها رفتند معلوم شد که آن لحظه، صدای فریاد فرزندش بود، که داخل حوض افتاده و خفه شده بود ولی صاحبخانه برای آن که مهمانان ناراحت نشوند، چیزی با آنها نگفته بود و خودش را آن قدر حفظ کرده بود تا مهمانان رفته و سپس به انجام کارهای لازم پرداخت.»
🔸 پس از شهادت مصطفی، تغییری در روحیات امام دیده نشد. در همان روز... صبح که باید قدم بزنند مشغول قدم زدن شدند و بعد که نزدیک ظهر شد همان طبق معمول خودشان... به نماز جماعت رفتند.
▪️پیکر فرزند امام را پس از تشییع در حرم مطهر امام علی (ع) دفن نمودند. روز بعد که امام به حرم مشرّف شدند،از احمد پرسیدند: برادرت را کجا دفن کردید؟ او هم قبر مصطفی را نشان داد. ایشان بر سر قبر فرزندش رفت و مثل دیگر علما که قبرشان را زیارت میکرد، فاتحهای خواند و به خانه بازگشت...
▫️دوستان و شاگردان حاج آقا مصطفی خیلی ناراحت بودند، احمد آقا گفتند: «آقا شما یک چیزی برای اینها بگویید که خیلی بیتاب هستند.»
🔺 وقتی امام رفتند برای درس دادن به طلاب، این سخن را گفتند:
➖«مرگ مصطفی از الطاف خفیه خداوندی بود» - این جملهای بود که آن وقتها خیلی جاها پیچید.
(برگرفته از کتاب: سیره امام خمینی)
یاد ایّام
#پهلوی_بدون_روتوش
☫ @pahlavi1357 | آنچه باید بدانید
🌐کانال ما در پیامرسان های دیگر:
🔻در روبیکا
https://rubika.ir/pahlavi1357
📡 مطالبمان را نشر دهید🇮🇷