هدایت شده از نوشته های کال ما
یک رژیم از تو و از چادر تو ترسیدند.
چه خوب که پای انقلاب خمینی(ره) هم طایفه ی سیه چهره های منور القلب نشسته اند.فرزندان طایفه ی بلال حبشی و جَوْن بن حُوَی ها.
اصلا مگر می شود راهت راه رسول الله (ص) باشد و از هر طایفه ای در رکابت نباشند؟
آری در مکتب خمینی(ره) هم رنگ چهره مهم نبوده و نیست.که این مکتب هم ادواردو آنیلی ِ بور را شیفته ی خود کرده است و هم ملانی فرانکلینِ سیه چهره را.
مهدی آنیلی و مرضیه هاشمی هر دو بعد تشرفشان به اسلام و تشیع،عزیزان این انقلابند و نظام آپارتاید جهان غربْ عقب مانده تر از فهم این مهم .
چه فهمی؟!وقتی اینقدر زبون و بیچاره شده اند که زور بازویشان را با بستن غل و زنجیر به دست یک ((زن)) به رخ جهانیان می کشند.
داستانِ اسارت و غل و زنجیر خانم هاشمی همان اسارت بنی هاشم است و کینه ،کینه ی اسلام و باز مغلوب و شکست خورده، ابر قدرتی که از ((زن)) مسلمان و چادرش ترسید.
#معصومه_رمضانی
#مرضیه_هاشمی
#حجاب
#حقوق_بی_بشر
http://eitaa.com/joinchat/2280783888Cc8031724bb
هدایت شده از قرارگاه شهدای مدافع حرم
بیست و دو بهمن کشک
#معصومه_رمضانی
شنیدیم در دولت شیخ یکی به دشمن گرا داده است که: تحریم ها اثر کرده .
لذا آمریکایی ها بدانند فردا هیچ کس برای دفاع از انقلاب و اسلام و نظام نخواهد آمد.بیست و دو بهمن ۹۷ کشک. اصلا حقش بود جمهوری اسلامی!
زودتر از اینها باید تحریمش می کردید تا پایش به چهل سالگی نرسد.اگر همان سال اول انقلاب تحریم و تهدید را شروع کرده بودید ای بسا این بچه گربه اینجور مقابلتان شیر نمی شد.اشتباه کردید دیگر حداقل در جنگ یا بعد از جنگ تحریمش می کردید یا آن موقع که دست به کار جهش علمی شده بود!
تقصیر خودتان است ، گذاشتید گذاشتید حالا در آستانه ی چهل سالگی یادتان افتاده؟!
اگر چهارتا از دانشمندان هسته ای و موشکی اشان را به خاک و خون کشیده بودید و مانع چرخیدن چرخ های سانتریفیوژهایشان شده بودید الان مجبور به این همه تحریم نبودید.ولی باز هم خوب شد ماهی را هر وقت از آب بگیرید بو می دهد ؛و تحریم هاتان اثر کرده.
بدجوری هم اثر کرده.
خاطرتان جمعِ جمع فردا در خیابان ها گنجشک هم پر نخواهد زد.آب از آب تکان نمی خورد؛ بس کی تحریم ها اثر کرده.
اگر شلوغ هم بشود صف گوشت یخ زده شلوغ می شود؛ بس که تحریم ها اثر کرده.
فحش هم اگر مردم بدهند به نظام می دهند ؛بس که تحریم ها اثر کرده.
فردا ۹۷/۱۱/۲۲ مردم پرچم خودشان را می سوزانند ؛بس کی تحریم ها اثر کرده.
اصلا نمی دانید چقدر تحریم ها اثر کرده و باز می گوییم کاش از اول انقلاب به فکر تحریم می افتادید تا این مردم بفهمند تحریم یعنی چه.
جناب آمریکا! پیشنهادمان این است که فردا کمی آب و صابون بیاورید در خیابان های تهران پخش کنید بلکه مردم روی این نظام را بشویند و نظام بفهمد دیگر کسی پی اش نمی رود ؛ بس که تحریم ها اثر کرده.
لینک کانال
http://eitaa.com/joinchat/2280783888Cc8031724bb
ملال ها زیاد است الا...
#معصومه_رمضانی
نه اینکه دل هامان برایتـ تنگ نشده باشد.
نه اینکه برای آمدنتـ دعا گو نباشیم.
نه اینکه مشتاق دیدارتـ نباشیم .
نه.
اما خب .....
چگونه بگوییم؟....
دروغ چرا ؟...
واقعیت این است که وسط این همه جار و جنجال سیاسی و هیاهوی اجتماعی؛ وسط این همه شلوغی فضای مجازی سخت است شما را یاد کردن.
دلتنگی غروب جمعه و ملالی نیست جز دوری شما ، برای پیش تر ها بود.شرمنده ایم اما باید عرضه بداریم:
ملال ها زیاد است،جز دوری شما.
آخر با این همه ملال که ریخته اند وسط زندگی هامان دیگر شما را یاد کردن و تلخ کامی از هجرانتان کمی سخت است.
قبول ندارید؟
گوشت،مرغ،دارو ، آب، نان.
نفرین به دست ها و فکرهای آلوده ی لیبرال!نفرین!
گرانی آبْ نان ها و تخفیف آرمان ها .
از تمرکز به آرمان بلند جامعه ی مهدوی رسیدیم به جامعه ی مدنی و بعد از آن حقوق شهروندی و بعد هم تنزل تا صفوف شهروندی.
تخفیف آرمان های یک ملت برای تحقیرش.
پروار تن کنار آخور دنیا.
سبد کالا و بی خیالی غروب جمعه .
این میان هم تا کم می آوریم و به مشکلی بر می خوریم یادتان می کنیم که بیا ...بیا درست کن ، بیا و حلش کن.
انگار قرار نبود شما سرور دو دنیای ما باشید و ما سرباز شما.
اینجا همه چیز وارونه است!
وارونه تر از پوستین آخرالزمانی روایات.
چه قدر حواسمان را پرت کرده اند.پرت ،به جایی دورتر از شما.به جایی دورتر از صراط مستقیم،دورتر از صراط مهدویت.
اما عجیب است که امروز دلتنگتان شده ام.
دلتنگی اکنونم دروغ نیست.شما را به خدا بیا.به خاطر دلتنگی های گاه گاه مان بیا.
بیا و ما را از این شرمنده تر مخواه که عجیب شرمنده ایم.
#اللّهم_عجّل_لولیک_الفرج.
لینک کانال در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2280783888Cc8031724bb
هدایت شده از قرارگاه شهدای مدافع حرم
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
🌲 #تنها_به_جرم_پاسداری 🌲
#شماره_یک
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
ضربات کابل و باتوم روی تنم می نشست و با هر ضربه گویی تمام وجودم را به برق وصل کرده باشند ، شوک می شدم.هر چه داد می زدم : نزن بی پدر، من پاسدار نیستم ، من بسیجی ام گوششان بدهکار نبود .
چهار نفری به جان من و احمد افتاده بودند و با بغض و کینه ای که در صداشان موج می زد پشت سر هم داد می زدند :
أنت الحرس الخمینی؟!
و بر فشار کابل ها و باتوم ها اضافه می کردند.
صدای داد و ناله امان که بالا رفت از ترس شورش بقیه ی اسرا تا کنار حمام های آخر محوطه کشاندنمان.
رمقی در تنمان نبود .اما نمی شد از عمق جان نعره نکشید.کابل های اول فقط روی استخوان می خورد و اکنون ضربات بر سر استخوان شکسته و زخم فرو می آمد.
یکی از نگهبان ها که دید صدای من و احمد بلند تر از قبل شده ، به طرف حمام دوید و با دو قالب صابون برگشت.
به زور فکمان را گرفتند و صابون ها را در دهانمان چپاندند و بعد هم با فشار دست صابون را در دندان هامان فرو کردند.
دیگر دهانمان باز نمی شد و صدای فریادی در نمی آمد.
نیم ساعت تمام می زدند و من مبهوت گران جانی امان شده بودم.سرم گیج می رفت.
گویی نفس های آخرم بود.
بوی صابون در اعماق ریه و سینه ام می پیچید و بدنم گِز گِز می کرد.
تازه اول ماجرا بود.
نگهبان ها که دیگر خودشان هم از آن همه تقلا خسته شده بودند جایشان را با چند نیروی جدید عوض کردند.
درد داشتم اما هر بار که به احمد نگاه می کردم جگرم برایش گُر می گرفت.از دهانش کف صابون جاری بود و صورتش له شده بود.
نگهبان های جدید که آمدند دست یکی شان چند شیشه ی خالیه مربا و نوشابه بود.
خدا خدا می کردم حدسم اشتباه باشد.
اما نه ...بی شرف ...شیشه ها را وسط راهروی حمام به زمین کوبید و ....
ادامه دارد..
✍ #معصومه_رمضانی
http://eitaa.com/joinchat/2280783888Cc8031724bb