eitaa logo
مدرسه فلسطین
8.7هزار دنبال‌کننده
854 عکس
356 ویدیو
25 فایل
دقیقا آدرس رو درست اومدید، اینجا جمع بی‌تاب‌ها و بی قراران «قــصه فلسطیــنه» 🌱هیچ کدومتون اتفاقی اینجا نیستید🌱 اینجا راوی قصه فلسطین شو👇 https://palstory.ir/ تیم فنی اَپ: @Palstory_dev در خدمتیم: @palestinestory_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
دهه ۶۰ واسه بار چندم ساکمو جمع کردم که راهی جبهه شم، بعداز خداحافظی مادرم آش پشت پایی پخت و بین همسایه‌ها پخش کرد فردای اون روز ساک بدست برگشتم. مادرم تا حالمو دید گفت قبول باشه! بغضم ترکید و های های گریه کردم. با حال زار گفتم: بهم گفتن به سن تکلیف نرسیدی... +++++++++ امروز توی مسیر، جاده اهواز، خانمم زنگ زد و گفت کجایی؟ رفتین؟ رسیدین بیروت؟ با بی حوصلگی گفتم: پروازم کنسل شد. اونم گفت قبول باشه! انگار هنوزم به سن تکلیف نرسیدم...!😢 📍ارسالی از راوی‌ها 🇵🇸به مدرسه فلسطین بپیوندید: 🌐|| @palestinestory
🔻 نماینده چَشم های اشک آلود و دِل‌های شکسته ✍️🏻 الناز رحمت نژاد 🔹️ چمدانم را نه باز کرده ام‌ و نه داخِلِ اتاقم آورده ام‌. پُشتِ دَمِ درِ ورودیِ خانه گذاشته ام تا اگر از سوی دولت لبنان برای فرود پرواز ما مجوز صادر شد، بردارم و بروم. 🔹️ دلم می سوزد! نه به خاطرِ دِلِ شکسته خودم و همسفرانَم! 🔹️ دلم می سوزد نه به خاطر اینکه شاید اگر پایمان به تشییع شهیدان سید حسن نصرالله و سید هاشم صفی الدین نرسد، بر چسبِ روی پیشانی‌مان می خورد. 🔹️ دلم می سوزد نه برایِ هِق هِق و سیلِ اشک‌هایی که مادرم شب گذشته موقع بدرقه کردنم ریخت و از من قول گرفت مراقبِ خودم باشد. 🔹️ دلم می سوزد نه به خاطر اینکه دوستانِ لبنانی ام، حوراء و رَشا در بیروت چشم انتظارِ من هستند و دِلِشان از دولتِ لبنان خون است و مُدام لب می گزند و می گویند: دولت ما ضد مقاومت است. دولتِ ما بله، چشم قربان گویایِ آمریکاست. 🔹️ دلم می سوزد نه برای هزار و یک نقشه ای که برایِ کارِ رسانه و روایت در لبنان کشیدم! و شاید با تدبیرهای آمریکایی_ صهیونیستی بر باد برود. 🔹️ دلم می سوزد نه برایِ اینکه اگر پای من و همسفرانم به لبنان نرسد از تشییع و عظمت سید کم خواهد شد! اتفاقا هر چه مانع تَراشی های آمریکایی_ صهیونیستی برای لغو پروازهای ایران به مقصد بیروت بیشتر می شود، عظمت و شکوهِ سید حسن نصرالله و مقاومت برایم عَیان می شود. شب گذشته قبل از آمدن به فرودگاه بچه های مدرسه من را بدرقه کردند. هر کدامشان که دست هایش را باز می کرد و من را به آغوش می کشید با چشمانی پر از اشک می گفت: خانم کاش می شد ما هم در این سفر باشیم. الناز خانم مراقب خودتون باشید. خانم رحمت نژاد قول بدید اسم ما را هم در تشییع و پیشِ سید ببرید. من هم تک تکِ آن ها را به آغوش کشیده و گفته بودم: قولِ قول می دهم مراقب خودم باشم و وقتی از لبنان برگشتم در راجع به اخبار و دستاوردهای مقاومت با شما صحبت نکنم. به جایِ به فکر باشید. می خواهم کوله و چَمدانم را پُر از خاطره و روایت کنم و برگردم. دانش آموزان تنها نبودند. با مادرهایشان آمده بودند. به آغوشم کشیدند. با چشم های اشک آلودشان التماس دعا گفتند. اسپند دود کردند. از زیر قرآن و پرچم حرم امام حسین علیه السلام رَدَم کردند. صدقه کنار گذاشتند. لحظه آخری که ماشین می خواست حرکت کند یکی از خانم ها دو تا بسته بزرگ دستم داد و گفت: شیرینی و آجیل است. خانم ها تهیه کرده‌اند. هم خودتان بخورید هم به خانم های لبنانی تعارف کنید. بگویید از ایران آورده ایم. تو رو خدا به تک تک خانم های لبنانی سلام ما خانم هایِ ایرانی را برسانید. 🔹️ دلم می سوزد برایِ چَشم هایِ اشک آلود و دِل هایِ شکسته ای که نتوانسته بودند راهی لبنان و مراسم تشییع سید حسن نصرالله بشوند و من نماینده آن‌ها بودم... 🇵🇸به مدرسه فلسطین بپیوندید: 🌐|| @palestinestory