eitaa logo
حسینیهٔ پنآھ
377 دنبال‌کننده
75 عکس
114 ویدیو
43 فایل
﷽ آنچه که درونش آرامش نهفته ᵕ̈ با وضو و هنذفری وارد شوید🎧 . . . درصورت امکان دعای شهادت برای اهالی حسینیه.. ♡ اگه حرفی ، مطلبی هست (لینک ناشناس) https://daigo.ir/secret/8433694987 پیشنهاد،انتقاد و.. ✍🏻 @Fotros_312
مشاهده در ایتا
دانلود
میلرزه پیکر لشکر.mp3
4.85M
میلرزه پیکر لشکر اومد جناب پیغمبر کفار و صف به صف پس زد با نعره ی الحیدر 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حسینیهٔ پنآھ
*روز هشتم *
حسینیهٔ پنآھ
*روز هشتم *
. روز هشتم .. یزید بن حصین همدانی از یاران حضرت به امام گفت: به من اجازه بده تا نزد عمر بن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم شاید از این تصمیم برگردد. امام (علیه السلام) فرمود: اختیار با توست. او به خیمه عمر بن سعد وارد شد، بدون آنکه سلام کند. عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی چه عاملی تو را از سلام کردن به من بازداشت؟ مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمی شناسم؟ آن مرد همدانی گفت: اگر خود را مسلمان می پنداری، پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند، از آن مضایقه می کنی و اجازه نمی دهی تا آنان نیز از این آب بنوشند، حتی اگر جان بر سر عطش بگذارند؟ و گمان می کنی که خدا و رسول او را می شناسی؟ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی من می‌دانم که آزار کردن این خاندان حرام است اما عبیدالله مرا به این کار واداشته است و من در لحظات حساس قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم؟ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاق آن می سوزم؟ و یا اینکه دستانم به خون حسین آلوده گردد در حالی که می دانم کیفر این کار آتش است، ولی حکومت ری به منزله نور چشم من است. ای مرد همدانی در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از حکومت ری چشم بپوشم نمی بینم. امام حسین (علیه السلام) مردی از یاران خود به نام عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند، عمر سعد نیز پذیرفت. شب هنگام امام حسین (علیه السلام) با 20 نفر از یارانش و عمر بن سعد با 20 نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند. سپس به جز حضرت عباس و حضرت علی اکبر مابقی به دستور امام بازگشتند.. و همینطور سپاه عمر بن سعد به جز فرزندش مابقی برگشتند .. امام حسین (علیه السلام) در ابتدا فرمودند؛ ای پسر سعد آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت تو بسوی اوست، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی. آیا تو این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی؟ و این موجب نزدیکی توبه خداست. عمر بن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم که خانه ام را خراب کنند. امام حسین (علیه السلام) فرمود: من برای تو خانه ات را می سازم. عمر بن سعد گفت: من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند. امام فرمود: من بهتر از آن به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم که آنها را از دم شمشیر گذراند. امام حسین (علیه السلام) هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود بازنمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ خداوند جان تو را به‌زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد، به خدا سوگند من می دانم از گندم عراق جز به مقداری اندک نخوری. عمر بن سعد با تمسخر گفت:جو ما را بس است!
MirzaMohamadi_Shab_9_Moharam_1403_a.mp3
11.75M
"السلام علیک یا بقیه الله" آجرک الله فی مصیبة جدک.. 🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Ahle-Mashayeh.mp3
10.13M
اسلام علی اهل مشایه🕊 🏴