هدایت شده از فروشگاه لباس ایرانی پنبک
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا در سینما
انیمیشن #لوپتو یک اتفاق چشمگیر است در سینمای ایران. سالها بود بر پردهٔ نقرهای، چشمبهراه تجلی معنا و اصالت و حب وطن بودیم و صدینودونه جز سیاهنمایی و زهر و ناامیدی گیرمان نمیآمد. پس گوارا باد بر ما ایرانیان اثری که تاریخ و فرهنگ و اندیشهٔ والایمان را به یادمان میآورد!
داستان لوپتو در یک مجتمع درمانی میگذرد. چرا؟ چون #بازی_درمانی، ایدهٔ اولیهٔ اثر است. تو روی زمین انیمیشن، نمیتوانی بازیکن کودکی بیاوری که اختلال روانی دارد؛ چون هم از فهم کودک خارج است، هم نمایش اختلالها برایش بدآموزی و اضطراب به همراه دارد. پس #عباس_عسکری و #محمدحسین_صادقی گرامی، بازیکن بزرگسال آوردهاند وسط زمین که هم محتوا درست ارائه شود، هم ذهن کودک درگیر نشود، هم امکان طنازی فعال شود! گروهی بیمار، بهجای اینکه با قرص و زنجیرشدن خوب شوند، برای بچهها اسباببازی میسازند، شعر میخوانند و حالشان خوب میشود. خلاقانه و نو!
شعار لوپتو این است: «شادی ساختنیست!» (عاشقش شدهام!) این خلاصهٔ پلات اثر است! در پی هر گرهافکنی، تلاش، شادی و از همه مهمتر، ایمان است که ما را به گرهگشایی میرساند. آدمهای لوپتو هرجا میخواهند تسلیم شوند، رد پررنگ امداد الهی را میبینند و سرپا میشوند. چندوقت بود در هیچ اثری، چنین هنرمندانه، پوشیده و استعاری، رد دین ناجیمان را ندیده بودیم؟
بچهها در لوپتو، هویت دارند، توانا و امیدوار هستند و نشان میدهند این #نسل_چهارم و #دهه_نودی_ها هستند که چرخ اقتصاد و فرهنگ ایران را خواهند چرخاند. بچهٔ شما بعد دیدن لوپتو، درحالی سالن سینما را ترک میکند که به خودش و تواناییهایش ایمان آورده یا دارد به آنها فکر میکند.
معماری اصیل ایرانی در جایجای فریمها دیده میشود. از طرح چشمنواز قالی راهروی مجتمع تا حوض فیروزهای حیاط تا کاشیکاری محشر دیوارها و حتی طراحی لباس فرشتهها، همهچیز گواهی میدهد هنرمندان کرمانی پشت این اثرند تا زیبایی و قدمت ایران را به یادمان بیاورند.
فضاسازی اثر درجهیک است! پلات، حرف ندارد و مو لای درزش نمیرود! طنز! طنز متعالی و مؤدب و شایسته که صدای قهقههٔ بچهها را بلند میکند، در سراسر اثر، حتی در صحنههای تلخ و نقطهٔ اوج، خودنمایی میکند. دیالوگها عالیاند و اصلاً جانخوردم وقتی در تیتراژ دیدم انرژی مضاعفی سر دیالوگنویسی و اصلاح آن گذاشتهاند؛ همان حلقهٔ مفقودهٔ انیمیشن ایرانی که عذابم میدهد. کلمه! معنا! لوپتو از اینها غنیست.
چکّش نقدم را کجا میکوبم؟
یک:
بهعنوان یک فیزیولوژیست، با رویکرد درمان دارومحور، صددرصد مخالف نیستم. دلم نمیخواست دارودرمانی و بازیدرمانی مقابل هم و معارض هم باشند. کمی بیم این را دارم که کودکانی که به هر دلیل، ناگزیر به مصرف مرتب هر قرصی هستند، با این اثر، به روند درمانشان حس بدی پیدا کنند و گارد بگیرند. (دارم احتیاط مستحب و سختگیری میکنم ها!)
در همین راستا، صحنههای آمپولزدن به بیمارها، «ممکن است» برای بعضی از بچهها اضطرابآور باشد. خود صحنهها اصلاً تلخ نیستند و اتفاقاً خیلی هم بانمک و خندهدارند و هیچ ترسی القا نمیکنند، اما چون مخاطبمان کودک است، من این نکته را شده فقط برای اقلیتی محدود، متذکر میشوم.
دو:
هرچه موسیقی زیبای زیبای زیبای پیام آزادی گرامی را دوست داشتم و به دلم نشست، با آواز هومن شاهی ارتباط برقرار نکردم! مهمترین نقد من به دو ترانهٔ لوپتوست که هم ضعف عروضی دارند، هم ضعف درونمایه و شاعرپسند نیستند. محتوایشان هم به درد بچهها نمیخورد. اینجا هم حواستان باشد به علت سالها معاشرت با شعر فارسی، من در این زمینه سختگیر و حساسم، وگرنه که به احتمال خیلی زیاد، بچهها از این آواز ریتمیک خوششان خواهد آمد!
جز این دو واقعاً نقدی به اثر ندارم!
بابت پرداختن به مسئلهٔ فضای مجازی و غنای محتوایی اثر هم به احترام خالقان لوپتو میایستم و برایشان کف میزنم. حقا که از دیاری هستند که دلاورمردی از ساعت ۱:۲۰ شبی در فرودگاه بغداد، افتخار ابدی را به نام خاکش زده…
#معرفی_انیمیشن