♻️ مواظب نفرین مادر باشیم !
🌷 امام محمد باقر (ع) نقل میفرماید :
در میان بنی اسرائیل، عابدی به نام #جریح بود. او همواره در صومعه ای به #عبادت میپرداخت.
روزی #مادرش نزد وی آمد و او را صدا زد، او چون مشغول عبادت بود به مادرش پاسخ نداد، مادر به خانه اش بازگشت. بار دیگر پس از ساعتی به صومعه آمد و جریح را صدا زد، باز جریح به مادر #اعتنا_نکرد. برای بار سوم باز مادر آمد و او را صدا زد و جوابی نشنید.
از این رفتار فرزند ، دل مادر شکست و او را #نفرین کرد.
فردای همان روز، #زن_فاحشه ای که #حامله بود نزد او آمد و همان جا #درد_زایمانش گرفت و بچه ای را به دنیا آورده و نزد جریح گذاشت و ادعا کرد که آن بچه ، #فرزند_نامشروع این عابد است.
این موضوع ، شایع شد و سر زبانها افتاد. مردم به یکدیگر میگفتند : کسی که مردم را از #زنا نهی میکرد و سرزنش مینمود، اکنون خودش زنا کرده است.
ماجرا به گوش شاه وقت رسید که عابد زنا کرده است. شاه فرمان #اعدام_عابد را صادر کرد.
در آن هنگام که مردم برای اعدام عابد جمع شده بودند، مادرش آمد و وقتی او را آن گونه #رسوا دید، از شدت ناراحتی به صورت خود زد و #گریه کرد.
جریح به مادر رو کرد و گفت :
- مادرم ساکت باش! نفرین تو مرا به اینجا کشانده است، و گرنه من بی گناه هستم.
وقتی که مردم این سخن را از جریح شنیدند به عابد گفتند:
- ما از تو نمی پذیریم، مگر اینکه ثابت کنی این نسبتی که به تو میدهند #دروغ است.
عابد (که در این هنگام مادرش دیگر از او نارضایتی نداشت) گفت :
- طفلی را که به من نسبت میدهند، پیش من بیاورید!
طفل را آوردند و او با زبان واضح گفت:
- #پدرم فلان #چوپان است.
به این ترتیب، پس از رضایت مادر، خداوند #آبروی از دست رفته عابد را بازگردانید و #تهمتهایی که مردم به جریح میزدند برطرف شد.
⚠️ پس از آن ، جریح #سوگند یاد کرد که هیچ گاه مادر را از خود ناراضی نکند و همواره در خدمت او باشد.
📗 بحارالانوار ، ج ۱۴، ص ۴۸۷