eitaa logo
پنجِ پنج
377 دنبال‌کننده
1هزار عکس
197 ویدیو
4 فایل
روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj 📱ادمین کانال @Khademshohadiran
مشاهده در ایتا
دانلود
📲 سال ۶۹ بود که اسرا برمی گشتند. مادربزرگم با کلی ذوق و شوق وسایل استقبال پسرش را فراهم کرده بود و چشم انتظار بود، چقدر آرزو داشت. گردنبندش را نذر مادر سیدم کرده بود. دختری را برای عمویم نشان کرده بود. وسایل شام استقبال و قند چایی را فراهم کرده بود. با اینکه ۱۳ ساله بودم رویای در خوابم، بازگشت عمو بود اما چشمش به در خشک شد و خبری از منصورش نشد. سال ۷۴، جمعه روزی بود که در منزل، کنارش بودم و از تلویزیون تابوت شهدای تفحص شده را با حسرت نگاه می کرد و گفت: ببین شاید منصور من هم اینجا باشه. فردای آن روز پدرم برای بردن شناسنامه ی عمویم به خانه آمد و مادربزرگ درحالیکه لبخند بر لب داشت گفت می دانم منصور را آوردند. و تعریف کرد که حضرت قاسم را در رویا دیدم و گفت: پاشو که منصور را آوردند😭 منصوری که باوجود سن کم اماچون قدبلند و هیکلی تنومند داشت آرپیچی زن عملیات شده بود و از این قد و قامت فقط دو استخوان ساق پا برگشت. عمو نبود و من هم تمام رویایم بازگشت او بود. ۱۳ساله بودم و درعوض آغوش گرمش تابوتش رابغل کردم مانند دختری که پدر از دست داده، برایش عزاداری کردم و عمو با اینکه پیکرش دست نداشت، دستم را گرفت و مرا متحول کرد. راستی یادی از مادران شهدا هم بکنید.😢 مادربزرگم تا زنده بود قطره ای اشک ندیدم که برای عمویم بریزد. اما دم مردن که چشم هایش را بسته بود و باز نمی کرد وقتی برادرم که همنام عمویم بود بالای سرش آمد به مادر بزرگ گفتند منصور آمده و او در حالت احتضار به خیال عموی شهیدم لحظه ای چشم باز کرد و باز با ناامیدی رفت😭😭 او همچنان منتظر رفت... 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj