دنبالهی لباسم رو جمع کردم و آهسته سمت راست مبل دونفره نشستم. نگاه پر #تمسخری به #هیکلم انداخت و کنارم نشست.
با نا رضایتی کمی تو جاش تکون تکون خورد و گفت:
-نه راحت نیست!
نگاهم گرد شد، قبل از اینکه چیزی بپرسم سمت مرد چرخید و پرسید:
-ببخشید مبل دیگهای غیر این واسه عروس و دوماد ندارین؟ این کوچیکه توش راحت نیستم!
مرد لحظهای لکگیری آینه را رها کرد و صاف ایستاد:
-مگه قراره توش چیکار کنین که راحت نیستی؟! یه ده دقیقه عاقد میآد خطبه رو میخونه و بعد میرین دیگه!
از جاش بلند شد و جاشو را نشان داد:
-آخه ببین کلهم دو وجب واسه من جا هست، عروس یکم #خپله کل فضای مبل رو اشغال کرده، من این گوشهی مبل چلونده میشم!
دوباره با حرص پرسید:
-با اون رژ لب قرمز مسخرهت که روی پیشونیم مُهر نزدی #خپل؟آثار جرم باقی بمونه داداشت بیچارهم میکنه، اون رحم و مروت نداره از چهار میخ آویرونم میکنه!
https://eitaa.com/joinchat/4206428200C6ad54b4b39