#پارت_واقعی_رمان_مذهبی_آموزنده🚫
دیوونه شدی کامبیز من با چه بهونه ای فرار کنم؟ چجوری حاجیو بپیچونم
کلافه دستی توی موهاش کشید و خودشو خم کرد سمت صورتم
_پس میخوای بمونی تا بزور عروست کنن؟ اونم برای پسرعموی خشک مذهب و متحجری که دیگه اجازه نمیده حتی یه رژ قرمز بزنی؟؟
ما باهم قرار گذاشتیم بریم اونور آب بریم ترکیه دنبال آرزوهات تو میخوای مدل بشی یه مدل ایرانی که همه نگاهش کنن
داشتم وسوسه میشدم تور لباس عروسمو تو مشتم فشردم و لبامو روی هم فشار دادم
فقط چند دقیقه مونده بود تا آراد پسر عموم برسه و من بشم زن عقدی و شرعیش❌
صدای بوق ماشین آراد بلند شد کامبیز دستپاچه دستشو دراز کرد سمتم
"بریم سوگل" پا تند کردم برای #فرار ..
http://eitaa.com/joinchat/900726793C72e4b375b3
#عروس_روز_عروسیش_فرار_میکنه😱