🕊 #زیارتنامه_ی_شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#زندگی_به_سبک_شهدا🥀
#شهدای_گمنام🍃
@parastohae_ashegh313
🌹شهـــادت
اجر کسانی است که ....
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_مهدی_لطفی_نیاسر
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
@parastohae_ashegh313
#فصل13
بهنــام زانوي غم بغل کرده بود. نشســته بود کنج حیاط مســجد جامع. رد خشكیده ي اشك هنوز بر گونه هايش ديده مي شد. شیخ شريف قنوتي، روحانی داوطلبی بود که با عده اي داوطلب از شــهر بروجرد به خرمشهر آمده بود. اسم گروهش، الله اکبر بود. حالا شیخ شريف، خستگي ناپذير در مسجد جامع فعالیت مي کرد. شــب و روز نمي شــناخت. هرجا که احتیاج به نیرو بود، او و گروهش جزو اولین کســاني بودند که براي نبرد، راهي مي شدند. در مواقع ديگر، مي شد او را در مســجد جامع ديد که به مجروحین رســیدگي مي کند و به رزمندگاني که دوست و خانواده شان شهید و اسیر شده اند، دلداري مي دهد. يك فرمانده ي مردمي بود. شیخ شريف کنار بهنام نشست. «پسرم بهنام، تو چِت شده؟»بهنام ســر بلند کرد. به صورت مهربان شــیخ نگاه کرد. چشــمان خسته اما خندان شــیخ که برق زندگي مي زد، از پس شیشه ي دودي رنگ عینكش ديده مي شد. بهنام ساکت ماند. شیخ گفت: ـ تقصیر تو چیه؟ تو ســعي و تلاشــت را کردي. اگر دير نرســیده بوديم، آن سرباز و راننده ي وانت را نجات مي داديم. بهنام، از به ياد آوردن صحنه ي شهادت آن دو، بدنش لرزيد. وقتي بهنام به هوش آمده بود، با التماس از شــیخ شــريف و نیروهاي ديگر خواهش کرده بود که براي کمك با او همراه شوند. اما وقتي به نخلي که آن دو به آن بســته شــده بودند رسیدند، بهنام با صحنه ي فجیعي رو به رو شد. سرباز جوان و راننده ي وانت، تیرباران شده بودند. شیخ دســتور داد جنازه ي آن دو را همان جا به خاك سپردند. زير نخلي که به شهادت رسیده بودند. «پاشو پسرم، به جاي زانوي غم بغل کردن، بايد با دشمن جنگید.» بهروز مرادي با عجله وارد حیاط مسجد شد و با صداي بلند گفت: «چند نفر نیروي تازه نفس با من بیايند.» شیخ گفت: «من مي آيم.» «من هم مي آيم.» بهنام برخاست. شیخ لبخند زد.
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
#قسمت219
مجلس حضرت زهرا
جمعي از دوستان شهيدبه جلســه مجمع الذاكرين رفته بوديم، در مســجد حاج ابوالفتح. درجلســه اشــعاري در فضايــل حضــرت زهرا3خوانده شــد كه ابراهيــم آن ها را مي نوشت. آخر جلسه حاج علي انساني شروع به روضه خواني كرد. ابراهيم از خود بي خود شــده بود! دفترچه شعرش را بست و با صدايي بلند گريه مي كرد. من از اين رفتار ابراهيم بسيارتعجب كردم. جلسه که تمام شد به سمت خانه راه افتاديم. در بين راه گفت: «آدم وقتي به جلسه حضرت زهرا 3 وارد مي شه بايد حضور ايشان را حس كنه. چون جلسه متعلق به حضرت است.»
يك شب به اصرار من به جلسه عيدالزهرا(س) رفتيم. فكر مي كردم ابراهيم كه عاشق حضرت صديقه است خيلي خوشحال مي شود. مداح جلســه، مثاً براي شــادي حضرت زهرا(س)حرف هاي زشتي را به زبان آورد! اواسط جلسه ابراهيم به من اشاره كرد و با هم از جلسه بيرون رفتيم.
در راه گفتم: فكر مي كنم ناراحت شديد درسته!؟ ابراهيم در حالي كه آرامش هميشگي را نداشت رو به من كرد و در حاليكه دستش را با عصبانيت تكان مي دادگفت: توي اين مجالس خدا پيدا نمي شه، هميشــه جايي برو كه حرف از خدا و اهل بيت باشه. چند بار هم اين جمله را تكــرار كرد.
بعدها وقتي نظر علمــا را در مورد اين مجالس و ضرورت حفظوحدت مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پي بردم. درفتح المبين وقتي ابراهيم مجروح شد،سريع اورابه دزفول منتقل كرديم و درسالني كه مربوط به بهداري ارتش بود قرار داديم.
مجروحين زيادي در آنجا بستري بودند. ســالن بسيار شــلوغ بود. مجروحين آه و ناله مي كردند، هيچ كس آرامش نداشت. بالاخره يک گوشه اي را پيدا كرديم و ابراهيم را روي زمين خوابانديم. پرستارها زخم گردن و پاي ابراهيم را پانسمان كردند
. در آن شرايط اعصاب همه به هم ريخته بود، سر و صداي مجروحين بسيار زياد بود. ناگهان ابراهيم با صدائي رسا شروع به خواندن كرد!
@parastohae_ashegh313
3.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #مدح بسیار زیبای حضرت امیرالمومنین علیه السلام توسط مدافع_حرم
#شهید_حامد_بافنده
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#میلادامامعلیع
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
💠 ۱۳ رجب که میشد، اگر در خانه بودن
با شستن حیاط و آماده کردن خانه
انتظار رسیدن نوه ها را می کشیدن؛
بعد هم میگفتن تلفن بچه های #شهدا
را بگیر تا صحبت کنم و گاهی هم
می رفتیم منزلشان تا چراغ
خانه شان در #روز_پدر خاموش نماند،
اینها رسم همیشگی "#حاج_قاسم" بود؛
"#پدر_ایتام_شهدا، مردترین، روزت مبارک"
🔖 به نقل از #زینب_سلیمانی
#میلادامامعلیع
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
12.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#درمحضرشهدا
بخشی از
🎙#وصیتنامه_شهید_حبیب_غنیپور به پدرش:
💌 پدر جان باید با آن عقاید و تفکراتی که دارید همچون حضرت ابراهیم که تنها فرزند عزیزش اسماعیل را به قربانگاه برد و شما هم مرا به جبهه فرستادید دلت را قرص کنی هرگز دستت در زیر تابوت من نلرزد.
♦️هرگز احساس ضعف و ناراحتی به خود راه نده چرا که عقیده تو عقیده من و عقیده من عقیده توست اگر من شهید شدم احساس کن که خود شهید شدهای، خوشحال باش...
#روز_پدر بر تمام #پدران_آسمانی مبارک باد
#ولادتامامعلیعلیهالسلام
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
روز،مرد نداشتند
لیکن روزها رامردانه ساختند
تنها جورابشان سوراخ نبود
که پیکری سوراخ شده
ازگلوله وترکش داشتند
پاس میداریم یاد
مردترین مردان سرزمینمان را!!
@parastohae_ashegh313
#مناسبتی
یک مرد آنگاه مرد است
که سرو سبز قامتش در جنگل ظلمات نامردمیهای زمانه استوار بماند و شما مردانگی را به روزگار نشان دادید.
روزتان مبارک جوانمردان آسمانی
#ولادتمولاالموحدینخجستهباد💕
🌸@parsstohae_ashegh313🌸