eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 هنوز وقتش نرسیده است 🔖خاطره از شهید قاسمی دانا 🇸🇾 تو حلب شب­‌ها با موتور، حسن غذا و وسایل مورد نیاز به گروهش می‌رساند. ما هروقت می‌خواستیم شب‌ها به نیرو‌ها سر بزنیم با چراغ خاموش می‌رفتیم. یک شب که با حسن می‌رفتیم تا غذا به بچه‌ها برسونیم، چراغ موتورش روشن می­‌شد. چند بار گفتم چراغ موتور و خاموش کن، امکان داره قناص‌ها بزنند. خندید! من عصبی شدم، با مشت به پشتش زدم و گفتم ما را می‌زنند. دوباره خندید! و گفت ❗️«مگر خاطرات را نخواندی؟ که شب روی خاکریز راه می‌رفت و تیرهای رسام از بین پاهاش رد می‌شد. نیروهاش می‌گفتند فرمانده بیا پایین تیر می­‌خوری». در جواب می­‌گفت «آن تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده است». 🕊 حسن می­ خندید و می­‌گفت نگران نباش آن تیری که قسمت من باشد، هنوز وقتش نشده و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاق‌هایی برایش افتاد و بعد هم چه خوب به شهادت رسید. 🗞 منبع‌خبرگذارےدفاع‌مقدس @parastohae_ashegh313
حسین وقتی التماس سارا را دید دیگر دلش نیامد بیشــتر سربه ســر او بگذارد، قرآن را دودســتی به او داد. ســارا قرآن را گرفت، بوســید، روی چشــمانش گذاشــت و باعجله شــروع کرد به خواندن یادگاری ســیّد. همه مشــتاق شــنیدن بودیم اما ســارا لب ورچید و توی دلش خواند. لحظاتی بعد اشکش هم سرازیر شد. اولین دانۀ اشکش که روی قرآن افتاد، حسین قرآن را از او گرفت و گفت: «تا سارا خانم با اشک هاش نوشتۀ ســیّد رو به هم نریخته، براتون بخونمش.» می شــد ولع را در صورت تک تکمان به وضوح دید. پیام به عربی نوشته شده بود و حسین شروع کرد به خواندن آن: لِ بِسم اللهِ الّرحمنِ الرّحیم «الاخُت العَزیزهِ سارا همدانی، مَعَ دُعائی لَکِ بالتوفیقِ لِکُّ خَیر وَالسّعادهِ وَ عافیهِ فی الدّینِ والدُنیا والاخِره.» نصرالله 4341 _ه .ق 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
پیام که تمام شد، برایمان ترجمه اش کرد: دختر عزیزم سارا همدانی، دعا می کنم برای توفیق تو در هر کار خیر و همراه با سعادت و عافیت در دین و دنیا و آخرت. سیدحسن نصرالله سال 4341 هجری قمری1 امین قرآن را به زهرا داد، او هم گرفت، بوسید و نگاهی به دستخط سید انداخت. کاری که پس از او من هم انجام دادم. با وجود سیدحسن و نیروهای او، لبنان اقتدار و امنیت داشت و حسین گفته بود که می خواهد، حزب الله دیگری در ســوریه راه اندازی کند. او از همان ســال های دفاع مقدس، کارهای نشــدنی، بســیار کــرده بــود امّــا اینجــا شــرایط بســیار متفــاوت بــود. ایــن تفــاوت را حتّــی حاج قاسم هم آخرین بار که سری به ما زد، وقتی داشت از اهمیت کار حسین برایمــان می گفــت، سربســته توضیــح داد: «ما تو جنــگ خودمون به معنی واقعی فرماندهی می کردیم، یه لشکر پشت سرمون بود. با توجه به وجود اونا، برنامه ریزی می کردیــم و می جنگیدیــم؛ امــا تــو ســوریه قضیه خیلی متفاوتــه، فرماندهی که نیرو نداشته باشه و تو دیار غربت باشه فقط خدا از غربتش خبر داره.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
💔 🌱تاریخ و محل ولادت: سمنان _ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۲ 🌹تاریخ و محل شهادت: حلب (سوریه) _ ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ 🔖 خاطره به نقل از :مهرداد پاکار، همکار شهید ❇️ یک سجاده کوچک دستم بود که چهار طرفش شبیه جیب جمع میشد و به رنگ سپاه بود. و یک مهر کوچک هم روی آن "یاحسین" نقش بسته بود. 💌 عباس که آن را دید، گفت: "سجاده کوچک و جمع و جوریه. می‌شه به من بدی تا همراه خودم به سوریه ببرم؟" برایم جالب بود که عباس به مهر و سجاده اش در سوریه هم فکر می کرد. ❤️ بعد از شهادتش متوجه شدم این سجاده و مهر در موقع شهادت در جیب پیراهن نظامی اش بود و چهار طرف سجاده سوخته است و نام (علیه‌السلام) که روی مهر نقش بسته بوده سالم مانده است. 📔کتاب‌آخرین نماز در حلب، صفحه ۴۸🌱 @parastohae_ashegh313
پیله عشق۶.mp3
36.06M
🎧 📕 پیله_عشق ❻ 🎞 خاطرات شیرزنان ایرانی در نقش پرستار و امدادگر در جبهه‌ی رزم یا پشت جبهه ࿐༅❃📻❃༅࿐ @parastohae_ashegh313
شهید گمنام خوش اومدی به شهر قم صفا دادی به شهر ما عکس ارشیوه https://eitaa.com/parastohae_ashegh313
🤎 ابراهیم میگفت: 🌕 بهتره که شبها زود بخوابیم تا نماز صبح رو و سرحال بخونیم. کسی که نماز ظهر و مغرب رو اول وقت بخونه هنر نکرده چون بیدار بوده. آدم باید نماز صبح هم اول وقت بخونه... 🌹‎‎‌‌‎‎‎سردا دلها شهید ابراهیم هادی 🌹 @parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیاد شهدای گمنام دمی در حال و هوای شهدا پرواز کنیم التماس دعا اگر اشکی چکید و دلی وصل شد https://eitaa.com/BeSabkeShohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه۱۴ شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🕊بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🕊 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم. 🌹سلام برشهدا... 🌹وسلام برشمارهروان راه شهداء 🌹روزشماعزیزان منوربه نورشهدا ✨شادی روح شهدا مْ @parastohae_ashegh313
♨️ روزی خواهد رسید که برادر از برادر فرار می کند و مجرم ها با صورت شناخته می شوند و معذرت خواهی ظالم هرگز سودی ندارد ، پس آن روز را در نظر داشته باشیم و باشیم و نکند با کم کاری کردن و سرگردان نمودن مردم و تلف کردن وقت های خود ، عزیزمان را به بیندازیم . @parastohae_ashegh313
زمســتان از راه رســید و مجســمه های بابانوئــل بــا آن ریــش ســفید بلنــد و کلاه قرمز منگوله دارش به درختان کاجِ کوتاه، اضافه شــد و خیابان های بیروت پر شــد از چراغ های رنگی که چشــمک زنان، روشــن و خاموش می شــدند تا برای مسیحیان پیغام آور شادی باشد؛ پیغام فرا رسیدن سال نوی مسیحی. بیروت جای عجیبی است، یک پایتخت آسیایی که شیعه و سنی، دَروزی و مسیحی با گرایش های حزبی مختلف، غالباً به منافع مشترک ملی و استقلال می اندیشــند و حــزب الله را حافــظ ایــن منافــع می داننــد. مســلمانان چه شــیعه و چه ســنی در شــادی عید ســال نوی مســیحیان ســهیم اند؛ اما من و دخترانم باوجود این امنیت، آرامش و نشاط اجتماعی، همچنان دلمان در دمشق بود. از طرفی حسین تأکید داشت که «در بیروت آرام و امن بمانید.» و از طرفی ما اصرار داشــتیم که «به دمشــق برمون گردون.» ســرانجام حســین پافشاری بیش از حدّ ما را که دید، تسلیم شد. عصر روز بعد از کریسمس، ساک هایمان را بستیم. حسین پشت فرمان نشست و راهی دمشق شدیم. پشت سرِ ما، خودرویی می آمد که محافظ حسین، داخل آن بود. اسم محافظ هم حسین بود، بسیجی ای با ریش بلند که به قول حسین قیافه اش داد می زد که ایرانی است. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
امین که بیشتر از ما از سرکار گذاشتن های محافظ ها توسط حسین خبر داشت، با سر به حسین اشاره کرد و پرسید: «حاج آقا این یکی رو نپیچوندین؟!» حســین ابــرو بــالا انداخــت و گفــت: «بعضی هــا پیچونــدی نیســتن، از بــس دوست داشتنی ان، حسین آقا یکی از اوناست.» من هم خواســتم میان این گفت وگو، نمکی پاشــیده باشــم. پرســیدم: «حاج آقا، پروژه به کجا رسید؟» حسین خندۀ تلخی کرد و گفت: «غزل خداحافظی رو خوند.» با ته مایه ای از کلافگی پرسیدم: «این پروژه چیه؟» حسین گفت: «مرکز ایرانی ها توی دمشق بود.» «یعنی حالا نیست؟» «نه، دست مسلحین افتاد و سقوط کرد. چند روز قبل نفوذی ها، یه اتوبوس چهل وهشــت نفــرۀ ایرانــی رو بــردن و تحویــل مســلحین دادن. ما توی پروژه داشتیم برای آزاد کردن این ها از راه سیاسی و دیپلماسی و گفت وگو با قطر و ترکیه برنامه ریزی می کردیم که دیدیم باوجود برجک های نگهبانی، یه عده مسلح از دیوارهای چهار طرف، بالا کشیدن و شروع کردن به تیراندازی . من و چند نفر دیگه داخل مونده بودیم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
شھیدحججۍ میـگفت: یھ‌وقتـایۍ‌دل‌ڪندن‌از یھ‌سـرےچیـزاۍِ"خـوب" باعـث‌میشھ... 🌿 چیـزاۍِ"بهترے" بدسـت‌بیاریم... بـراے‌ِرسیـدن به مھـدےِ‌زهـرا"عج" 🌹 بایددل بڪنیم☘ 💔 @parastohae_ashegh313
 ۳



🕌 یکی از زمین های خود را به ساخت «مسجد المهدی عجل الله» اختصاص داد.
 در اواخر سال ۶۰ وقتی برای مرخصی آمده بود در گوشه‌ای از مسجد برای خود قبری ساخت؛ اما این قبر کوچکتر از قامت رشید او بود!
وقتی از او علت را سوال کردند، گفت: نه ، همین اندازه خوب است.

  🔗 شب عملیات فتح المبین در سنگر نشسته بود؛ بچه ها مشغول صحبت بودند که یک دفعه گفت: بچه ها! ساکت باشید!

🌸 ناگهان بوی عطر دل انگیزی در فضای سنگر پیچید. آن شب پس از اصرار مکرر بچه ها به  گفت:

💚
 وقتی داخل سنگر بودیم عنایتی از طرف  عجل الله به من و دو نفر دیگر شد!
 روز بعد شیرعلی سلطانی و آن دو نفر که نام برده بود به درجه رفیع شهادت رسیدند.
 عجیب بود! مزار کوچک او درست اندازه اش بود! پیکر شیرعلی بدون سر بازگشته بود
!

هدیه به روح این شهید بزرگوار 
 



@parastohae_ashegh313