eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
💎اگر میخواهی محبوب خدا شوی، گمنام باش، ڪار ڪن برای خدا، نه برای شهرت! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨شادی ارواح همه شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فرَجَهُمْ اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
توی کولۀ من فقط پنج کیلو آجیل بود. سارا و زهرا هم بار اضافی آورده بودند. حسین وسایل غیرضروری را کنار گذاشت و وسایل مورد نیاز ما سه نفر را توی کولۀ خودش جا کرد و کوله تقریباً نصف قد خودش شد. ماندیم که این کولۀ بلند و سنگین را چگونــه می کشــد. مقــداری از بــار را اصغرآقــا بــه اصــرار ازش گرفت و حرکت کردیم. همه کفش کتانی پوشیده بودیم. فقط حسین دمپایی به پا داشت. گفتم: «مگه می شه 09 کیلومتر رو با دمپایی رفت؟!» گفــت: «نــگاه کــن بــه ایــن پیرمــردا و پیرزنــا و بچه های عرب، بیشترشــون دمپایی پاشــونه، اگه ما از نجف شــروع کردیم، اونا از بصره راه افتادن. یعنی 007 کیلومتر راه می رن، فقط به عشق حضرت زینب؟سها؟.» جلوتر از ما حرکت می کرد که گم نشویم. شال بلند و سیاهی روی سرش انداخته بود که کسی او را نشناسد. با این حال، گاهی صیدِ نگاهِ دوستانش می شد. دعــا می خواندیــم و راه می رفتیــم و هرازگاهــی بــه نیــت یکــی از رفتــگان، گام می زدیم. ســیل جمعیت میلیونی و حرکت روان آن ها رو به کربلا، خســتگی را از پاها به در می برد. هر طرف که نگاه می کردی، دیدنی بود. زنی را دیدم که دختر بچه اش را توی جعبۀ میوه گذاشته بود و با طناب روی زمین می کشید. پیرمردی که با دو پای قطــع شــده، چهــار دســت و پــا روی زمیــن راه می رفــت. کاروان جانبازانی که از ایران آمده بودند و با ویلچر این مسیر طولانی را طی می کردند. جوانان پرشور عراقی و لبنانی که با بیرق های بلند، شــعر حماســی می خواندند و هروله کنان، صف مردم را می شکافتند تا به کربلا برسند. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
روی بیشــتر عمودهــا، عکــس شــهدای عراقــی مدافــع حــرم بــود و عــده ای از بســیجیان ایرانی، روی کوله پشتی هایشــان، عکس حاج قاســم ســلیمانی را زده بودند. دیدن این همه شوروشعور، هر زائری را به عمق تاریخ می برد و با کاروان اسیران کربلا، همراه می کرد. خسته که می شدیم، کنار هر موکبی که می خواستیم، می ایستادیم و از هر نوع غذایی که دوســت داشــتیم، می خوردیم. حســین جمعمان می کرد و می گفت: «فکر کنید که زینب کبری و کاروان اسرای شام تو این مسیرها چه کشیدن، چه تازیانه هایی خوردن، چه توهین هایی شنیدن، چه تلخی هایی چشیدن. اما زینب کبری مثل کوه مقاوم و محکم تا آخر ماند تا پیام برادرش رو به گوش تاریخ برساند.» حســین کــه حــرف مــی زد، خــودم را در زینبیــه و دمشــق می دیــدم. کنــار او و همپای او. اصلاً ما را آورده بود که مفهوم رسالت زینبی را با گوشت و پوست و استخوانمان، احساس کنیم. دمدمای غروب، بیشتر مردم به داخل موکب ها می رفتند، تا شب را صبح کنند. کمی دیر شده بود و اکثر جاهای مسقف پر بود. ناچار شدیم روی موکت، در محوطۀ باز بخوابیم. هوا کمی سرد بود. حسین برایمان چند پتو از گوشه و کنار جمع کرد و سروسامانمان داد. خودش و برادرش هم به قسمت مردها رفتند. خوابم نمی برد. حس پنهانی به من می گفت که این اولین و آخرین سفر اربعین با حسین است. خوب تماشایش کن. نصف شب، روی دخترها را کشیدم و از دور به قسمت مردان که حسین میانشان بود، نگاه کردم. نخوابیده بود. زل زدم به او که اصلاً با خواب بیگانه بود و نماز شب را برای خودش مثل نماز واجب می دانست. زل زدم تا این لحظه های بی تکرار را خوب در خاطرم ثبت کنم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
سردار 🔰 از انداختن فرش در اتاق هایش استنکاف می ورزید و اعتقاد داشت که چون حضرت علی علیه السلام از فرش استفاده نکرده و زندگی ساده ای داشته است و با مردم محروم و مستضعف در معاشرت بوده پس پیروان حضرت نیز می بایستی چنین باشند. اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
👌 یه تکنیک ناب هروقت کسی ناراحتتون کرد به ساعت نگاه کنید، ببینید ساعت چنده؟! 🕒 به فرض مثال اگر ساعت ۳ بود بگید یا امام حسین'علیه‌السلام' به خاطر شما میبخشم...🤍 ایده‌ی قشنگی بود میشه برا هرچیزی استفاده اش کرد! مثلا هروقت خواستیم گناه کنیم نگاه به ساعت کنیم و به معصوم پناه ببریم ... مثلا هروقت دلمون گرفت به ساعت نگاه کنیم و باهاشون درد و دل کنیم... مثلا هروقت..... @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامه #شهید_محمد_معماریان قسمت بیست و دوم دسته‌اي كه پر از نور بود، پر از شهيد. وقتي عزاداري
قسمت بیست و سوم عضله پايت است كه درد مي‌كند. مادر ديد دو نفر از شهدا دارند باهم مي‌روند انتهاي مسجد. مادر گفت: محمد اينها كي هستند؟ گفت: اينها بچه‌هاي شكروي هستند. مادرشان پاي ديگ توي زيرزمين است. دارند مي‌روند به او سر بزنند. يك شهيد ديگر هم از دسته جدا شد و رفت دم در مسجد. مادر پرسيد: مادر او كيست؟ محمد گفت: آن يكي هم رئيسان است. پدرش دم در است. مي‌رود به او سر بزند. حسن آزاديان گفت: حاج خانوم، شما قول داده بوديد به خانم‌ها اگر خوب شديد چهارتا ماشين بياوريد و آنها را زيارت امام خميني ببريد. من اين چهارتا ماشين را آماده كرده‌ام. دم در است. برويد خانم‌ها را ببريد. مادر از خواب بيدار شد. هنوز در خلسة خوابي بود كه ديده بود. حيرت‌زده و مدهوش. فضا پر از عطر بود. مادر نشست. پايش سبك شده بود. ديد تمام باندها باز شده‌اند و روي تشك ريخته. شال سبزي كه محمد بسته بود، به پايش است. بوي عطر سستش كرده بود.... ادامه دارد.. اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @parastohae_ashegh313
|🏮📝| 🌹 و از خواهران می‌خواهم ڪه حجابشان را مثل حضرت زهرا رعایت بڪنند . ❗️نه مثل حجاب‌های روز چون این حجاب‌ها بوی (سلام الله علیها) را نمی‌دهد! ✍🏻فرازی از وصیتنامه اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
da(15).mp3
5.59M
🎧 📕 دا ( قسمت 15) اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج ┄┅═✦❁🌴❁✦═┅┄ قسمت14 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/29356
16.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقای عبدالعلی زاده گلزار شهدای کرمان سالروز شهادت ۵ مهر ماه ۱۴۰۲... 🌹برادران شهید علی و حمید ضیاء اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
🌼چه خنده هاے قشنگی به لب نشانده اے اے یار چه خاطرات ڪه مانده ماندگار افق هاے ناڪجا آباد .. و من انگار بیدارم و شعر شھـ🌷ــادت میخوانم!! مرا به خود برسان دلم برای تبسم هایت تنگ است..💔 🌹عاقبتتون بخیر و اللهم‌عجل‌لولیک‌‌الفرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا