#رمز_موفقیت
#شهید_ولی_الله_چراغچی
🌱🌺🌱
رکود بر جبهه های غرب حاکم شده بود. فرماندهان مصمم بودند عملیاتی را انجام دهند و بهترین گزینه آزاد سازی ارتفاعات میمک بود. اما ستون پنجم هم بیکار ننشسته بود و خبرهای جبهه را به دشمن مخابره کرده بود. به همین خاطر منتظر حمله بودند. از طرفی هم طرح عملیات ریخته شده بود و باید انجام می شد.🌱🌺🌱
ولی الله معاون تیپ بود. اشک ریزان به نماز ایستاد. در قنوت نماز از خدواند طوفان و باران را با هم می خواست. فقط در این صورت بود که آمادگی دشمن غیر فعال می شد.
هنوز از نماز ولی الله و توسل فرماندهان چیزی نگذشته بود که طوفان شروع شد. کم کم به حدی شدت گرفت که در جبهه خودی چادر ها را از جا کند و در جبهه دشمن، دیده بان ها را از ارتفاعات به دل سنگر هاشان کشاند.
🌱🌺🌱
با این عنایت الهی عملیات شروع شد. وقتی نیروهای خودی خودشان را بالای سر عراقی ها رساندند، تازه از خواب خوش بیدار می شدند و فقط عده کمی از آنها توفیق فرار را پیدا کردند.
🌱🌺🌱
کتاب سی و ششمین روز ؛ زندگی نامه شهید عبد الله صادق.
┄┅═✧❁🌱🌺🌱❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🌱🌺🌱❁✧═┅┄
#سبک_زندگی_شهدا
🔸روزی چراغچی را دیدم که لباسهایی کهنه به تن و پوتینهایی رنگ و رو رفته به پا داشت؛ درست در هیئت یک بسیجی، در سنگری دورافتاده. بعدها در غیاب او برای نیروها سخنرانی کردم و از منش و افتادگیاش قدری تعریف کردم و گفتم:
این، از عظمت و #اخلاص یک فرمانده و سردار است که مانند نیروهای زیردستش لباس بپوشد.
نمیدانم چه جور خبر به او رسیده بود که به من گفت:
🔺حاج آقا، بهتر بود از این موضع عبور میکردید و چیزی راجع به من نمیگفتید!
➖گفتم: برای من جالب توجه بود که شما به عنوان یک فرمانده لایق، این لباس را میپوشید.
🔻گفت: حاج آقا، علتش این است که گاهی اوقات، سهمیهی لباس و پوتین به همهی نیروها نمیرسد. آنها لباسهای کهنه میپوشند. دیدم اگر مثل آنها نباشم، فرماندهی عادلی نیستم. من کاری نکردهام.
#شهید_ولی_الله_چراغچی
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313