#قسمت237
رضاي خدا
عباس هادي
از ويژگي هاي ابراهيم اين بود که معمولاً کسي از کارهايش مطلع نمي شد. بجزکســاني که همراهش بودند و خودشان کارهايش را مشاهده مي كردند. اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهايش حرفي نمي زد.
هميشه هم اين نکته را اشــاره مي کرد که: کاري كه براي رضاي خداســت، گفتن ندارد. يا مشکل کارهاي ما اين است که براي رضاي همه کار مي کنيم، به جز خدا. حضــرت علي(ع)نيز مي فرمايد: «هر کس قلبــش را و اعمالش را از غير خدا پاک ساخت مورد نظر خدا قرار خواهد گرفت.»
🌻🌻🌻
عرفاي بزرگ نيز در سرتاسر جماتشان به اين نکته اشاره مي کنند که: «اگر کاري براي خدا بود ارزشمند مي شود. يا اينكه هر َنفَسي که انسان در دنيا براي غير خدا کشيده باشد در آخرت به ضررش تمام مي شود.»
در دوران مجروحيــت ابراهيم به يکــي از زورخانه هاي تهران رفتيم. ما در گوشه اي نشستيم. با وارد شدن هر پيشکسوت صداي زنگ مرشد به صدا در مي آمد و کار ورزش چند لحظه اي قطع مي شــد.
@parastohae_ashegh313
#قسمت237
گفت: «آفرین، چون برای این فرشته کوچولوت، اصلاً خوب نیست.» اشک شوق توی چشمانم جمع شد. ناخودآگاه یاد بچۀ اولم زینب افتادم و گفتم: «خدایا خودت نگهدارِ هاجر باش.» اخبــار تلویزیــون، خبــر از عملیاتــی بــزرگ و سراســری در جنــوب را مــی داد. حملــه ای کــه منجــر بــه فتــح شــهر فاو عراق شــده بود. همدان و بیشــتر شــهرها به تلافی موفقیّت رزمنده ها در جبهه، بمباران می شــدند. بســیاری از مردم به باغات اطراف شــهر رفتند اما در محلۀ ما که به محلۀ پاســداران معروف بود، هیچ خانواده ای، خانه و کاشانه اش را ترک نکرد. در این مواقع آنچه دلم را آرام می کرد، دعا بود؛ دعای توسّل سه شنبه ها، دعای کمیل پنج شنبه ها، دعای ندبۀ صبح جمعه و زیارت عاشورا در غروب جمعه، چراغ دلم را روشــن می کرد. گاهی با ســایر خانم ها به خانۀ شــهدا ســر می زدیم. می خواستیم روحیه بدهیم ولی بیشتر جاها، روحیه می گرفتم. نزدیــک عیــد، حســین آمــد. اول ماجــرای تماس های مشــکوک را گفتم. وقتی جواب هایــم را شــنید، خوشــش آمــد و تحســینم کــرد و گفــت: «پروانــه، از عمق جانــم بــه تــو افتخــار می کنم و شــرمندۀ زحماتت هســتم امّا چــکار کنم که تکلیفم جای دیگریست.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313