eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
41 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @khomool2 🌹بیسیم چی: نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از نماز صبح، همان جا خوابش برد. زیر و رویش چند تکه کارتون انداخته بود. آفتاب که زد. چند تا جوان با دوربین فیلمبرداری بالای سرش ایستادند. برایشــان ســوژۀ خوبی بود. نزدیکشــان شــدم. یکی شان، حسین را شناخت و با تعجب گفت: «اِ نیگا کن، سردار همدانی هستن.» حسین کارتون بزرگی را که رویش انداخته بود، کنار زد و گفت: «چه سرداری، سردارِ کارتن خواب!» عکسش را گرفتند و برای مصاحبه اصرار کردند. حسین رفــت وضــو گرفــت و راه افتادیــم. در حــال راه رفتن مصاحبه می کرد. صدایش را نمی شــنیدم امّا می توانســتم حدس بزنم که باز از حضرت زینب می گوید و از رنج هایی که کشید. روز دوم مثل روز قبل، یک ســره راه رفتیم، هرچه به کربلا نزدیکتر می شــدیم، جمعیــت متراکم تــر می شــدند. ناچار شــدیم مرحله به مرحله زیــر عمود ها، قرار بگذاریم. قرار آخر دم غروب، زیر عمود شمارۀ 056 بود. همه رسیدند الاّ برادر حســین. منتظر شــدیم. خانمش خیلی نگران شــد. حســین مثل شــب گذشــته همه را برای استراحت، توی یک موکب، سامان داد و خودش دنبال اصغرآقا گشت. امّا پیدایش نکرد. شــب کنار آتشــی که کنار جاده درســت کرده بودند، نشســت. جوراب هایش را کنــد. پاهایــش تــاول زده بــود. حــس خوبــی داشــت. تاول هــا را بهانــه کــرد و ســر تعریف را باز : «وقتی با محمود شــهبازی، قبل از فتح خرمشــهر، جادۀ اهواز خرمشهر را شناسایی می کردیم، پاهایمان مثل حالا تاول زد. تاول ها رو می ترکاندیم. پوستش رو قیچی می کردیم. جاش حنا می گذاشتیم و با باند می بستیم. حالا هم همون احساس رو دارم. لذّت می برم. انگار محمود شهبازی کنارم نشسته و داریم تاول هامون رو مرهم می ذاریم.» طاقت نیاوردم. از یک خانم توی موکب پماد گرفتم و به حسین دادم. گرفت و زد به کف پایش. به این فکر کردم که چرا میان ما فقط پاهای حسین تاول زد؟ روز سوم، روز آخر راهپیمایی بود. او باید با همان پاها تا کربلا می آمد. به خانمِ اصغرآقا دلداری می داد که شــوهرش همین دوروبر اســت و پیدا می شــود. ســر قرار زیر هر عمود تا جمع شــویم، می گشــت تا اصغرآقا را پیدا کند. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313