eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
41 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @khomool2 🌹بیسیم چی: نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🎁🎁🎁 هدیه 📿 تقدیم به روح گرانقدر شهید ابراهیم هادی هر تعداد صلوات که دوست داری بفرست و ثوابش رو تقدیم کن به این شهید عزیز💌 مطمئنم که خیلی جاها هوات و داره و دستگیرت هست 🌷 هر تعداد صلوات که فرستادید به این آیدی اطلاع بدید 👈👈👈👈👈👈👈👇 @Karimipour1332 انشاءالله 🙏 استجابت دعاهاتون و شفای همه بیماران ┄┅═══🍃🌹🍃═══┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅═══🍃🌹🍃═══┅┄
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹 یا زهرا ✨♥️ گِره عشق تو را هیچ کسے باز نکرد💔 تو خودت خواسته بودے که معمّابشوے ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ضمن عرض سلام✋ و ارادت خدمت همه شما عزیزان وهمراهان همیشگی کانال شهدای گمنام💐 به مناسبت تولد فردا شب 2 اردیبهشت ساعت 23 در خدمت بزرگوار شهیدابراهیم هادی خواهیم بود. 🍃 منتظر حضور گرمتان هستیم🍃 🌷 🌷 @parastohae_ashegh313
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹 یا زهرا ✨♥️ گِره عشق تو را هیچ کسے باز نکرد💔 تو خودت خواسته بودے که معمّابشوے ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ضمن عرض سلام✋ و ارادت خدمت همه شما عزیزان وهمراهان همیشگی کانال شهدای گمنام💐 به مناسبت تولد امشب 2 اردیبهشت ساعت 23 در خدمت بزرگوار شهیدابراهیم هادی خواهیم بود. 🍃 منتظر حضور گرمتان هستیم🍃 🌷 🌷 @parastohae_ashegh313
محراب.mp3
زمان: حجم: 14.09M
به مناسبت 💝 بعد از نثار جان برایش یک نام مانده بود رضا به آن هم نشد گفتند چیزی از او بجا نمانده است 🌷 🌷 🌷تمنای دعا در تمام لحظاتی که این موسیقی زیبا رو گوش میدید🌷 @parastohae_ashegh313
یکی از سربازان ابراهیم ميگفت: در سالن تربیت بدنی سپاه نشسته بودیم. ابراهیم وارد شد. احساس کردیم🙄 خیلی خوشحال😍است. بچه‌ها علت خوشحالی را پرسیدند. 🤔 گفت: مشکلی داشتم.بنده خدایی به من گفت نذر کنم وسه روز بخوانم تا ان‌شاءالله مشکلم حل شود. من هم این کار را انجام دادم. حالا مشکلم حل شده.☺️🤗 مدتی گذشت. این ماجرا را فراموش کردم. تا اینکه در یکی از روزها مسابقات نوجوانان به پایان رسید.☘ سید یکی از بچه‌های👦شرکت‌کننده را به من سپرد تا او را به اتوبوسهای گرگان برسانم.🚌 او را به میدان امام که مسیر اتوبوس‌های گرگان بود رساندم.امـا هـرچـه منتظر ماندیم از اتوبوس خبری نشد.😩خیلی دیر شده بود.😑 یک لحظه به یاد صحبتهای سید در سالن تربیت بدنی افتادم. همان لحظه نذر کردم زیارت عاشورا بخوانم.☘🌷 چند دقیقه نشد که یک اتوبوس🚌آمد و آن نوجوان👦را سوار اتوبوس کردم. سید به ما یاد داد تا در مقابل مشکلات توسل به‌اهل بیت:فراموشمان نشود.😇 به‌خصوص . •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @parastohae_ashegh313 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
بسم الله الرحمن الرحیم ❤️از مکتب اهل بیت بیاموزیم❤️ جلسه دهم : اقتصاد مقاومتی (اهمیت به لقمه حلال) الإمامُ عليٌّ عليه السلام :علَيكَ بلُزومِ الحَلالِ ، وحُسنِ البِرِّ بالعِيالِ ، وذِكرِ اللّهِ في كُلِّ حالٍ . امام على عليه السلام :برتو باد استفاده از حلال و نيكى كردن به خانواده و به ياد خدا بودن در همه حال . 🌹در سیره شهدا🌹 1⃣ گوجه‌ها زير نور خورشيد، در زمين‌هاي دو طرف جاده قم- جمكران برق مي‌زد. نوجوان بوديم. به سيدمهدي گفتم:« دوچرخه رو نگه دار، از توي زمين‌ها گوجه جمع كنيم و با نون بخوريم. ». سرش را به عقب برگرداند و با ناراحتي گفت:« داريم مي‌ريم جمكران اگه خدا بخواد. ». گفتم:« يک شكم سر زمين حلاله. ». با دست رو به رو را نشان داد و گفت:« اون مسجد كه وسط زمين‌هاي كشاورزيه، مسجد جمكرانه. ». گفتم:« چيزي ديده نمي‌شه. ». گفت:« احسان! حواست رو جمع كن و از فكر گوجه‌ها بيا بيرون تا ببيني.». شهید سید مهدی احمد پناهی منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص142 2⃣ در دوره‌ي بارداري، پدرش خيلي رعايت مي‌كرد كه لقمه‌ي شبهه‌ناكي نخورم. هميشه سفارش مي‌كرد. اهل حساب و كتاب و خدا و پيغمبر بود. مي‌گفت:«دوست ندارم جايي مي‌ري چيزي بخوري. بايد بچه‌مان خوب در بياد.». اثر داشت رعايت اينها. تازه كلاس اول رفته بود كه تا از مدرسه مي‌رسيد، راهي مسجد مي‌شد. با اينكه آن ‌زمان مدرسه‌ها صبح و بعد از ظهر بود و او فقط دو ساعت وقت داشت براي ناهار و نماز. شهید محمدرضا اخلاقی منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص281 3⃣ يكي دوبار اصرار كرد و كم‌كم ناراحت شد. يكي از مهمان‌ها آرام در گوشش چيزي گفت و او هم ديگر تعارف نكرد. در راه برگشت به خانه، دو سه نفر از مهمان‌ها كه تا خانه مسيرشان با ما يكي بود، همراهمان آمدند و گفتند:« ما براش قضيه رو تعريف كرديم اما دلگير شد. كاش يك كم مي‌خوردي! ». گفتم:« من به مهموني اومدم تا دلگير نشن؛ اما شما مي‌دونين در دوران بارداري هر جا برم كه مطمئن باشم خمس نمي‌دن چيزي نمي‌خورم. ». چند ماه بعد، سيد جمال به دنيا آمد. شهید سید جمال احمد پناهی منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص102 4⃣ نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود! 🔸بگیرش ... دزد ... دزد! بعد هم سریع دویدم دم در. یکی از بچه‌های محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد! تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد. چهره زرد دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد می‌کشید که ابراهیم رسید. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سریع سوار شو! 🔹رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند. بعد هم با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی می‌کنی!؟ آخه پول حرام که ... دزد گریه می‌کرد. بعد به حرف آمد: همه این ها را می‌دانم. بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمده‌ام. مجبور شدم. ابراهیم فکری کرد. رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: خدا را شکر، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا هم بخواه که کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می‌کشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد. @parastohae_ashegh313
✨🍃✨🍃 💢همراه، کسی است که تو را تا خدا ببرد و گرنه تا ابرها راهی نیست ... تنها هم میشود رفت ! در انتخاب همراه دقت کن 💢مقصد باید خدا باشد نه آسمان همسرت بوی شهادت ندهد... کربلایی نمی شوی دوست شهید شهیدت می کند... شهید گمنام @parastohae_ashegh313
یه نفر اومده بود مسجد و از دوستان سراغ شهید ابراهیم هادی رو می گرفت . بهش گفتم : " کار شما چیه ؟ بگین شاید بتونم کمکتون کنم " گفت : " هیچی ! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده ؟ قبرش کجاست ؟ " مونده بودم چی بهش بگم .. بعداز چند لحظه سکوت گفتم : " شهید ابراهیم هادی مفقودالاثره ، قبر نداره .. چرا سراغشو می گیری ؟ " با یه حزن خاص قضیه رو برام تعریف کرد : " کنار خونه ی ما تصویر یه شهید نصب کردند که مال شهید ابراهیم هادی هستش . من دختر کوچیکی دارم که هر روز صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه . یه روز بهم گفت : " بابا این آقا کیه؟ " گفتم : " اینا رفتند با دشمنا جنگیدن و نذاشتن دشمن به ما حمله کنه و شهید شدند . " از زمانی که این مطلب رو به دخترم گفتم ، هر وقت از جلوی عکس رد میشه بهش سلام می کنه. چند شب پیش این شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته من ابراهیم هادی ام ، صاحب همون عکس که بهش سلام می کنی ؛ بهش گفته : " دختر خانوم ! تو هر وقت به من سلام می کنی من جوابت رو میدم ؛ چون با این سن کم ، اینقدر خوب حجابت رو رعایت می کنی دعات هم می کنم " بعد از اون خواب دخترم مدام می پرسه : " این شهید ابراهیم هادی کیه ؟ قبرش کجاست ؟ " بغض گلوم رو گرفته بود .. حرفی برا گفتن نداشتم ؛ فقط گفتم : " به دخترت بگو اگه می خوای شهید هادی همیشه هوات رو داشته باشه مواظب نماز و حجابت باش .. " @parastohae_ashegh313
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به ابراهیم گفت: " ابرام جان! تیپ و هیکلت خیلی جالب شده.توی راه که می امدی دوتا دختره پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند. " بعد ادامه داد: "شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی ،ساک ورزشی هم که دستت گرفتی ،کاملا معلومه ورزشکاری!" ابراهیم خیلی ناراحت شد،رفت تو فکر ،اصلا توقع چنین چیزی رانداشت .. جلسه بعد که ابراهیم رادیدم خنده ام گرفت ؛پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد !به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی میخورد غیر کشتی گیر . بچه ها میگفتند: "تو دیگه چه جور آدمی هستی !ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم ،بعد لباس تنگ بپوشیم اما تو بااین هیکل قشنگ و روفرم ،اخه این چه لباس هاییه که می پوشی .. ؟ " ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه میکرد : "ورزش اگه برای خدا باشه ،عبادته ؛به هر نیت دیگه ای باشه فقط ضرره .." @parastohae_ashegh313
🌿♥️ همیشه می گفت: زیباترین شهادت را میخواهم...🌷 یکبار پرسیدم: شهادت خودش زیباست زیباترین شهادت چگونه است...✨ در جواب گفت: زیباترین شهادت این است که جنازه ای هم از انسان باقی نماند...🥀 ❣ ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
یک ماه از مفقود شدن ابراهیم می گذشت. بچّه هایی که با ابراهیم رفیق بودند هیچکدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم😭 برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد. بعد گفت: “بچّه ها دنیا بدون ابراهیم برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات شهید می شم”🥀 یکی دیگه از بچّه ها گفت: “ما نفهمیدیم ابراهیم کی بود. اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه” 🌟 یکی دیگه گفت: “ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان” پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید: ” چرا ابراهیم مرخصی نمی آد؟” با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: “الآن عملیاته، فعلاً نمی تونه بیاد تهران و… خلاصه هر روز چیزی می گفتیم.” تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته و اشک می ریزه😭 اومدم جلو و گفتم: “مادر چی شده؟” گفت: من بوی ابراهیم رو حس می کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و… “🍃 وقتی گریه اش کمتر شد گفت: “من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده”.🌾 مادر ادامه داد: “ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه”💔 چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی سی یو بیمارستان بستری شد 🌷 ╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗ @parastohae_ashegh313 ╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝
خدایا 🤲 عشق به انقلاب اسلامی🇮🇷 و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است ؛ که اگر تکه‌تکه‌ام کنند 💔 و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت🌿 💢۲۲ بهمن 🕊 عارف وارسته شهید ابراهیم هادی ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅ @parastohae_ashegh313 ┅═ೋ❅✿🌹✿❅ೋ═┅