#حدیث_روز
❤️چند تا حدیث فوق العاده زیبا و کاربردی درباره #مادر❤️
حتما بخونید👇
🔸پیامبر(ص):«کسی که پای مادرش را ببوسد؛مثل این است که آستانه خانه خدا را بوسیده است».
📚گنجینه جواهر
🔸«کسی که قبر والدین خود را در هر جمعه زیارت کند، گناهانش بخشیده می شود و از نیکوکاران نوشته شود.
📚مستدرک الوسائل، ج 2
🔸روزی مردی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: من تمام گناهان را انجام داده ام، آیا راه توبه برای من هست؟😔
حضرت فرمود: آیا پدر و مادرت زنده اند؟گفت: تنها پدرم زنده است. فرمود: به پدر خود احترام و نیکی کن؛ تا خداوند تو را ببخشد.
وقتی که آن مرد رفت، حضرت به اطرافیانش فرمود:«ای کاش مادرش زنده بود...( چرا که محبت به مادر معجزه می کند...) ».
📚بحارالانوار، ج 71
┅✿❀🍃♥️🍃❀✿┅
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖سرگذشت واقعی
📝 #نسل_سوخته
#قسمت_اول
✍نویسنده : شهید سیدطاها ایمانی
🌺هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته
🍃ما نسلی بودیم که هر چند کوچیک اما تو هوایی نفس کشیدیم که #شهدا هنوز توش نفس میکشیدن
ما نسل جنگ بودیم
🔥آتش جنگ شاید شهر ها رو سوزوند
دل خانواده ها رو سوزوند
جان عزیزان مون رو سوزوند
🌺اما انسان هایی توش نفس کشیدن
که وجودشون بیش از تمام آسمان و زمین ارزش داشت
🍃بی ریا…مخلص…#بااخلاق …متواضع…جسور …شجاع…پاک… انسان هایی که برای توصیف عظمت وجودشون..تمام لغات زیبا و عمیق این زبان…کوچیکه و کم میاره
و من یک دهه شصتی هستم
یکی که توی اون هوا به دنیا اومد
🌺توی کوچه هایی که هنوز شهدا توشون راه می رفتن و نفس میکشیدن
کسی که زندگیش پای یه تصویر ساده شهید رقم خورد…!
🔥من از نسل سوختم…اما سوختن من….از آتش جنگ نبود!
داشتم از پله ها می اومدم بالا که چشمم بهش افتاد،غرق خون،با چهره ای آرام
زیرش نوشته بودن
🍃“بعد از شهدا چه کردیم؟شهدا شرمنده ایم…”
چه مدت پای اون تصویر ایستادم و بهش نگاه کردم؟
نمی دونم اما زمان برای من ایستاد
🌺محو تصویر شهیدی شدم که حتی اسمش رو هم نمی دونستم،مادرم فرزند شهیده همیشه می گفت:روز های بارداری من
از خدا یه بچه می خواسته مثل شهدا
دست روی سرم می کشید و اینهارو کنار گوشم می گفت:
🍃اون روز ها کی میدونست….نقش #مادر چقدر روی جنین تاثیرگذاره حسش،فکرش،آرزوهاشو جنین همه رو احساس میکنه،ایستاده بودم و به این تصویر نگاه می کردم مثل شهدا
🌺اون روز فقط ۹سالم بود…
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖 داستان دنباله دار از سرگذشت واقعی
📝 #نسل_سوخته
#قسمت_دوم 📝(( غرور یا عزت نفس))
🍃اون روز ... پای اون تصویر ... احساس عجیبی داشتم ... که بعد از گذشت 19 سال ... هنوز برای من زنده است ...
🌺مدام به اون جمله فکر می کردم ... منم دلم می خواست مثل اون شهید باشم ... اما بیشتر از هر چیزی ... قسمت دوم جمله اذیتم می کرد ...
🍃بعضی ها می گفتن مهران خیلی مغروره ... مادرم می گفت... عزت نفس داره ...
🌺غرور یا عزت نفس ... کاری نمی کردم که مجبور بشم سرم رو جلوی کسی خم کنم و بگم ...
- ببخشید ... عذرمی خوام ... شرمنده ام ...
🍃هر بچه ای شیطنت های خودش رو داره ... منم همین طور... اما هر کسی با دو تا برخورد ... می تونست این خصلت رو توی وجود من ببینه ...خصلتی که اون شب ... خواب رو از چشمم گرفت ...
🌺صبح، تصمیمم رو گرفته بودم ...
- من هرگز ... کاری نمی کنم که شرمنده شهدا بشم ...
🍃دفتر برداشتم و شروع کردم به لیست درست کردن ... به هر کی می رسیدم ازش می پرسیدم ...
- دوست شهید داشتید؟ ... شهیدی رو می شناختید؟ ... شهدا چطور بودن؟ ...
🌺 دفتر شد ... پر از خصلت های اخلاقی شهدا ... خاطرات کوچیک یا بزرگ ... رفتارها و منش شون ...
بیشتر از همه مادرم کمکم کرد ... می نشستم و ازش می خواستم از پدربزرگ برام بگه ... اخلاقش ... خصوصیاتش ... رفتارش ... برخوردش با بقیه ...
و مادرم ساعت ها برام تعریف می کرد ...
🍃خیلی ها بهم می خندیدن ... مسخره ام می کردن ... ولی برام مهم نبود ... گاهی بدجور دلم می سوخت ... اما من برای خودم هدف داشتم ...
🌺هدفی که بهم یاد داد ... توی رفتارها دقت کنم ... شهدا ... خودم ... اطرافیانم ... بچه های مدرسه ... و ... پدرم ...
✍ادامه دارد......
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هجده یادآور سن کم یک #مادر است
هجده یادآور یک مادر و یک لشکر است .
در مقام رمز و راز گر براندازش کنی
هجده یادآور فصل خزان #حیدر است
#یا_فاطمه زهرا
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#مـولا_جـانم_عج
😞گـنـاهـان مـابـه ڪـنار
بـمــیـرم بـرای دلــتــ❤️
ایـن روزهـاخـون جـگـری
ازغــم #پـهـلـوی #مــادر😔
#اللهمــ_عجل_لولیڪ_الفرج_
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
آن که مادر از دست داده میداند
که مادر همچون نخ تسبیحی است که
نبودش شیرازهی وجود آدمی را میلرزاند...
و مگر نه اینکه فاطمه مادر تمام هستی است،
مگر نه اینکه همه انبیا و اولیا به دنبال کسب رضایت الهی بودهاند؟؟
و این چه سری است که رضایت الهی در گرو رضایت #فاطمه سلاماللهعلیها است...
مولای غریبم مهدی جان!!
آداب سوگند را نمیدانم ولی تو را به پهلوی شکسته #مادر قسمت میدهم در این شبهای چله بیا و بر یتیمی ما رحم کن...
بیا و دست ما را در دستان #مادرت بگذار که سخت محتاج نگاهی مادرانهایم!!
چرا که ما به همه گفتهایم ما بچههای مادر پهلو شکستهایم، تو نیز بیا و آبرو داری کن...
💫اللّـهـمَّعَـجِّـلْلِـوَلِیِّـڪَالفَـرَج
#داستان
🔰داستانی زیبا از #دزدی که باعث #نجات جان صاحبان خانه شد❗️
.....الهام خداوند و #هدايت شدن دزد
....در يکى از شهرهاى ايران، زن و مردى با هم #عروسى کردند، يک سال و چند ماه از عروسى ايشان گذشت و خداوند کودکی به آنها هدیه کرد.
......در شب سردى از زمستان زن و شوهر و کودک همگى در اتاق خواب بودند که دزدى تصميم مى گيرد از آن منزل سرقت کند ـ گاهى پروردگار #الهامش را نزد يک دزد مى برد و نمى گذارد دزدى کند ـ هيچ کس از حادثه اى که قرار است اتفاق بيفتد #خبر ندارد، نه همسايه ها و نه پدر و مادر. حفظ اين خانواده به وسيله يک دزد نيز ممکن است!
.....نيمه شب دزد وارد اتاق مى شود، مى بيند زن و شوهر جوان خوابند، تمام اثاث ها هم #نو است، قالى ها، فرش ها. داخل کمد لباس هاى قيمتى، طلا و نقره هست، خيلى خوشحال مى شود. يک لحظه به اين امر فکر مى کند که اگر اين نوزاد بيدار شود و گريه کند و اين زن و شوهر نيز بيدار شوند، در آن صورت من نمى توانم کارى بکنم.
....به او الهام مى شود، آهسته کودک را بلند مى کند و در ايوان خانه مى گذارد و برمى گردد که بلافاصله کودک بيدار مى شود و گريه مى کند و سپس پدر و مادر به دنبال کودک بيرون مى آيند.
....خداوند #مادر را طورى قرار داده است که با کوچک ترين صداى #گريه فرزند بيدار مى شود، اگر مادر بيدار نشود هزاران خطر بچه ها را از بين مى برد.
.....مادر مى بيند صداى گريه بچه مى آيد ولى بچه سر جايش نيست، با وحشت شوهر را بيدار مى کند و مى بينند صدا از بيرون مى آيد. بچه سه ماهه که بيرون نمى تواند برود! وحشت زده با همديگر به طرف ايوان مى دوند. در همين لحظه طاق چوبىِ موريانه خورده فرو مى ريزد و صداى ريزش طاق، همسايه ها را بيدار کرده، همه داخل کوچه براى نجات آنان مى آيند و مى بينند زن و شوهر و بچه بيرون از خانه هستند.
.....گرد و غبار اتاق نشست، دزد هم بين مردم بود و چيزى نمى گفت، ولى فکر کرد اگر من بروم اين داستان را براى آنها بگويم #اعتقاد آنها به خدا بيشتر میشود. حال که نتوانستيم دزدى کنيم، اعتقاد مردم را به خدا زياد کنيم!
🔻دزد جلو آمد و به زن و شوهر گفت: داستان از اين قرار است. زن و شوهر و همسایهها دزد را #بخشیدند و رها کردند و پول خوبى نيز به او دادند و گفتند: برو با اين پول کاسبى کن، ديگر هم دزدى نکن. دزد گفت:
👌دنبال دزدى نخواهم رفت و اگر به من پول هم نمى داديد من دنبال دزدى نمى رفتم......
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃