eitaa logo
ایستگاه پارسی
348 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
200 ویدیو
67 فایل
🌟رهبر انقلاب: "من راجع به زبان فارسی حقیقتاً نگرانم زیرا در جریان عمومی، زبان فارسی در حال فرسایش است". https://eitaa.com/joinchat/3437428884C914415f009 💬 ارتباط با مدیریت کانال: @Mahdiyaran31360 🔁 مدیر تبلیغات و تبادلات: @arezajamali
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 شاعرانه/ صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن صبح است ساقيا قدحي پرشراب کن دور فلک درنگ ندارد شتاب کن زان پيشتر که عالم فاني شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن خورشيد مي ز مشرق ساغر طلوع کرد گر برگ عيش مي‌طلبي ترک خواب کن روزي که چرخ از گل ما کوزه‌ها کند زنهار کاسه سر ما پرشراب کن ما مرد زهد و توبه و طامات نيستيم با ما به جام باده صافي خطاب کن کار صواب باده پرستيست حافظا برخيز و عزم جزم به کار صواب کن ✍ حافظ شیرازی 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁شاعرانه/ آمد بهارِ جان‌ها ای شاخِ تَر به رقص آ آمد بهارِ جان‌ها ای شاخِ تَر به رقص آ چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ ای شاهِ عشق‌ پرور، مانندِ شیرِ مادر ای شیرجوش‌! در رو، جانِ پدر، به رقص آ چوگان ِ زلف دیدی، چون گوی دررسیدی از پا و سر بُریدی، بی‌پا و سر به رقص آ تیغی به دست خونی، آمد مرا که: چونی؟ گفتم:«بیآ که خیر است»، گفتا: «نه شر» به رقص آ از عشق، تاج‌داران در چرخِ او چو باران آن جا قبا چه باشد؟ ای خوش‌کمر! به رقص آ ای مست ِ هست‌گشته، بر تو فنا نبشته رقعه‌ی فنا رسیده، بهرِ سفر به رقص آ در دست، جام ِ باده، آمد بُتم پیاده گر نیستی تو ماده، ز آن شاه ِ نر به رقص آ پایان ِ جنگ آمد، آواز ِ چنگ آمد یوسف زِ چاه آمد، ای بی‌هنر! به رقص آ تا چند وعده باشد؟ وین سَر به سجده باشد؟ هَجرم ببُرده باشد، دنگ و اثر به رقص آ کی باشد آن زمانی؟، گوید مرا: «فلانی!» کای بی‌خبر! فنا شو! ای باخبر! به رقص آ طاووس ِ ما در‌آید و آن رنگ‌ها برآید با مرغ ِ جان سراید: بی‌بال و پر به رقص آ کور و کران ِ عالَم، دید از مسیح، مرهم گفته مسیح ِ مریم کِ:«ای کور و کر!» به رقص آ مخدوم، شمسِ دین‌ست، تبریز رشکِ چین‌ست اندر بهار حُسنش، شاخ و شجر به رقص آ ✍ مولوی 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
AkharinKhabar-9534496.mp3
2.62M
🎼 آهنگ «آمد بهارِ جان ها» 🎧با صدای محسن چاوشی 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🌹 شعر قزوه برای روح بلند نادر طالب‌زاده حاج نادر خاطراتت سبز حاج نادر پرچمت بالاست سینه ات طوفانی و مواج، چشم‌های آبی‌ات دریاست سهم تو از عاشقی بسیار، تا هنوز آن دیده‌گان بیدار چشم تو در چشم‌های ما، دست تو در دست‌های ماست ایستادی در کنار ما با همان آرامش زیبا خفته‌ای هرچند در تابوت، روح تو بشکوه و پابرجاست تو نمردی، تو نمی‌میری، قدس را از خصم می‌گیری با تو و ما قدس کی دلتنگ، با من و تو قدس کی تنهاست الوداع ای خاطرات سبز، الوداع ای راز و رمز عشق می‌روی و یاورت الله، می‌روی و شافعت مولاست ای ز نسل آفتاب و نور، روح تو با مجتبی محشور ای شهید آرمان قدس، در دلت چون کربلا غوغاست حاج نادر پاشو از تابوت، زود رفتی، بال وا کردی هرکجا هستی خدا با توست، هرکجایی پرچمت بالاست ✍ علیرضا قزوه 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🟠 غلط ننویسیم؛ سَکَنه یا ساکنان؟ 🟡 سَکَنه در فارسی، در دوران اخیر، این کلمه را به غلط برای جمع ساکن به کار می‌برند و حال آن‌که سکنه به این معنی در عربی کاربرد ندارد. در عربی به جای آن سکّان می‌گویند که در فارسی هم رایج است، اما در فارسی بهتر است که به جای آن ساکنان گفته شود. 🟡 عطوفت/ اصل این واژه در عربی عطوف است، ولی در فارسی عطوفت می‌گویند و اشکالی ندارد. 🟡 فجیع/ این واژه در عربی به کار نرفته‌است و فارسی‌زبانان ظاهراً آن را از روی واژه «فجیعه» به معنای «مصیبت، بلای بزرگ» ساخته‌اند. به جای این واژه در فارسی، واژه‌های بسیاری هست که می‌توان به کار برد، مانند: جانگداز، جانسوز، رقّت‌آور، رقّت‌بار، دردناک و... . 📕 برگرفته از کتاب «غلط ننویسیم» ✍ ابوالحسن نجفی 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
📚قند پارسی/ پند لقمان حکیم به پسرش لقمان حکیم پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندی، بنویس. شبانگاه همه آنچه را که نوشتی، بر من بخوان. آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشته‏‌ها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفته‌‏ام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت، آنان که کم گفته‏‌اند، چنان حال خوشی دارند که اکنون تو داری. 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
📚 قند پارسی/ حکایتی از لطایف الطوایف شاعری در ستایش خواجه ای خسیس قصیده ای گفت و برایش خواند اما هیچ پاداشی دریافت نکرد. یک هفته صبر کرد و باز هم خبری نشد. قطعه ای سرود که در آن تقاضای خود را به صراحت گفته بود اما خواجه توجهی نکرد. پس از چند روز خواجه را در شعری دیگر نکوهش کرد؛ اما باز هم خواجه اعتنایی نکرد. شاعر رفت و بر درخانه خواجه نشست. خواجه بیرون آمد و او را دید که با آرامش خاطر نشسته است، گفت:«ای بی حیا! ستایش کردی، تقاضا کردی و سپس نکوهش کردی، هیچ فایده ای نداشت دیگر به چه امیدی در اینجا نشسته ای؟» شاعر گفت: «به امید اینکه بمیری و مرثیه ای هم برایت بگویم!» خواجه خندید و پاداشی نیکو به او بخشید. 📕منبع : لطایف الطوایف 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
صبح امٖروز خدایا چه مبارک بدمید که همی از نفسش بوی عبیر آید و عود گر کسی شکرگزاری کند این نعمت را نتواند کـه همه عـمـر برآید ز سجود 🍁صبح تان نیکو ✍ 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁شاعرانه/ و من همیشه برای کسی دلم تنگ است کتم اگرچه گشاد است، کفش من تنگ است تمام زندگی‌ام این چنین هماهنگ است منی که زیره‌ٔ کفشم به رنگ هم هستند چرا دو جیب کتم هر کدام یک رنگ است؟ میان خانهٔ من تا محل کار حقیر قریب فاصله‌ای تا هزار فرسنگ است دلم خوش است - خدا را هزار مرتبه شکر - به خانه‌ای که مجهز به سیستم زنگ است ولی همیشه به جز من کسی در آنجا نیست و من همیشه برای کسی دلم تنگ است ✍ناصر_فیض 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁شاعرانه/ در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست از خانه برون آمد و بازار بیاراست در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست صبر و دل و دین می‌رود و طاقت و آرام از زخم پدید است که بازوش تواناست از بهر خدا روی مپوش از زن و از مرد تا صنع خدا می‌نگرند از چپ و از راست چشمی که تو را بیند و در قدرت بی چون مدهوش نماند نتوان گفت که بیناست دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشد از بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواست فریاد من از دست غمت عیب نباشد کاین درد نپندارم از آن من تنهاست با جور و جفای تو نسازیم چه سازیم چون زهره و یارا نبود چاره مداراست از روی شما صبر نه صبر است که زهر است وز دست شما زهر نه زهر است که حلواست آن کام و دهان و لب و دندان که تو داری عیش است ولی تا ز برای که مهیاست گر خون من و جمله عالم تو بریزی اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست تسلیم تو سعدی نتواند که نباشد گر سر بنهد ور ننهد دست تو بالاست ✍ سعدی 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
📓قند پارسی/ اصطلاح "گرگ باران دیده" 🟠 اصطلاح گرگ باران ديده که کنايه است از، افراد کارآزموده که سرد و گرم روزگار را چشيده اند، يک غلط مصطلح است، چون اکثر گرگ ها در مناطق سردسير زمين زندگي مي کنند، در نتيجه از همان بدو تولد با برف و باران به خوبي آشنايي دارند، پس اين اصطلاح نمي تواند به اين شکل درست باشد، اما دو نقل قول صحيح براي آن وجود دارد که هر دو را ذکر مي کنيم. 🟡 اول اينکه، شکل صحيح آن "گرگ بالان ديده "بوده است، که بالان به معناي تله و دام مي باشد و منظور گرگي بوده است که، چندين بار از تله و دام به سلامت نجات پيدا کرده است، از اين رو به پختگي و کارازموگي رسيده است، ولي از آنجاييکه مردم عادي نمي دانستند معناي لغت بالان چيست؟! با گذشت زمان لغت باران را که بيشتر به گوششان آشنا بوده است، جايگزين آن کرده اند . 🟡 دوم اينکه اين اصطلاح در حقيقت "کرک باران ديده "بوده، و منظور از در اينجا پوستين يا لباس چرمي بوده است که، مردمان در زمان گذشته براي حفاظت خود، از باران و سرما به تن مي کردند و اگر قطرات باران برروي پوستين اثر نمي کرد، نشان دهنده اين بود که لباس به خوبي درست شده و مي توان مدت ها از آن استفاده کرد. 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁 شاعرانه/بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید کز این خاک برآیید سماوات بگیرید بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید خموشید خموشید خموشی دم مرگست هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید ✍ مولانا 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
AkharinKhabar-10042493.mp3
3.78M
🎼 آهنگ «زندان» 🎧 محسن چاوشی 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
▪️شاعرانه/ روضه ات شعله به دامان ثريا ميزد منم آن دل که ز داغ تو به دریا میزد روضه ات شعله به دامان ثريا ميزد مو سپیدی که دو دستش به طنابی بستند پیر مردی که نفس در پی آنها میزد آن طرف گریه ي طفلان من و در این سو خنده بر بي كسي ام دشمن زهرا می زد نيمه جاني كه در آتش پي ِ طفلانش بود شعله وقتي ز در سوخته بالا ميزد آه از آن بزم شرابی که به يادم آورد داغ آن زخم که نامرد به لبها میزد یاد آن طفل که زنجیر تنش مانع بود تا ببیند که لبِ چوب کجا را میزد همه ي قدرت خود جمع نمود اما دید خیزران را به لب زخمی بابا میزد ترکه اش گاه به رخ گاه به دندان می خورد در عوض عمه ي ما بود که خود را میزد ✍ حسن لطفي 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
📚«حکمت و حکایت جوانمردی» به کتابفروشی‌ها آمد فتوت و جوانمردی آیینی از حکمت است که ممزوج شده با ملیت و دین بوده و پس از اسلام در ایران به واسطه عارفان اسلامی و ایرانی در مسیر گسترش اخلاق و معنویت رواج پیدا کرده است. فتوّت پس از اسلام و حقایقی از فتیان و جوانمردی با محوریت حضرت رسول و حضرت علی (ع) از جمله مواردی است که با درنگ در منابع اسلامی و تأثیر آن در فرهنگ و ادبیات منثور و شاعرانه ایران از جمله آثار بزرگانی همچون فردوسی، سعدی و حافظ ریشه‌یابی شده است. 📕حکمت وحکایت جوانمردی ✍ نویسنده:محمد فنایی اشکوری 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁شاعرانه/یار ایارا گاهی دل ما را یارا یارا گاهی دل ما را به چراغ نگاهی روشن کن چشم تار دل را چو مسیحا به دمیدن آهی روشن کن بی تو برگی زردم به هوای تو می گردم که مگر بیفتم در پایت ای نوای نایم به هوای تو می آیم که دمی نفس کنم تازه در هوایت به نسیم کویت ای گل به شمیم مویت ای گل در سینه داغی دارم از لاله باغی دارم با یادت ای گل هر شب در دل چراغی دارم باغم بهارم باش موجم کنارم باش ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی(از حافظ) به نسیم کویت ای گل به شمیم مویت ای گل در سینه داغی دارم از لاله باغی دارم با یادت ای گل هر شب در دل چراغی دارم باغم بهارم باش موجم کنارم باش بی تو برگی زردم به هوای تو می گردم که مگر بیفتم در پایت ای نوای نایم به هوای تو می آیم که دمی نفس کنم تازه در هوایت تا فدا کنم جان و دل برایت ✍ قیصر امین پور 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
Alireza Eftekhari - 01 - Dar Hava-Ye To.mp3
12.96M
🎼 آهنگ «در هوای تو» ✍ شاعر: قیصر امین پور 🎵موزیک:عباس خوشدل 🎙خواننده: علیرضا افتخاری 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
خدایی که مکانش لامکان بی صفا بخش جمال گلرخان بی پدید آرنده ی روز و شب و خلق که بر هر بنده او روزی رسان بی ✍ بابا طاهر 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🟠 غلط ننویسیم؛ "کم‌و‌بیش" یا "کمابیش"؟ 🟡 حق‌گزار به کسی که حقی را ادا می‌کند(خاصه حق بندگی خداوند) اطلاق می‌شود. 🟡 حور/ هور این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. «حور» کلمه عربی به معنای «زیبای بهشتی» است، اما «هور» واژه فارسی به معنای خورشید است و امروزه دیگر کاربرد ندارد. 🟡 غلتک املای این کلمه به همین صورت صحیح است و نه به صورت غلطک. 🟡 کم‌و‌بیش/ کمابیش به معنای «تقریباً». این دو قید مرکب در متون معتبر فارسی با ارزش یکسان به کار رفته و هر دو صحیح است. 📕 برگرفته از «غلط ننویسیم» ✍ تالیف زنده یاد ابوالحسن نجفی 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁شاعرانه/ ای دل اگر عاشقی ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش بر در دل روز و شب منتظر یار باش دلبر تو دایماً بر در دل حاضر است رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان در طلب روی او روی به دیوار باش ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال لیک تو باری به نقد ساخته ی کار باش در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش گر دل و جان تو را دُرّ بقا آرزوست دم مزن و در فنا همدم عطار باش ✍عطار نیشابوری 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
Alireza Eftekhari - Ey Del Agar Asheghi (320).mp3
6.62M
🎼 آهنگ "ای دل اگر عاشقی" 🎧 باصدای علیرضا افتخاری 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
گفتم خوشـا هـوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید 🍁سلام.. روزتون بهشت 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁شاعرانه/ سحر چون خسرو خاور، عَلَم بر کوهساران زد سحر چون خسرو خاور، عَلَم بر کوهساران زد به دست مرحمت یارم در امیدواران زد چو پیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست بر آمد خنده ای خوش بر غرور کامگاران زد نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست گره بگشود از ابرو و بر دل های یاران زد من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد کدام آهن دلش آموخت این آیین عیّاری کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد خیال شهسواری پخت و شد ناگه دل مسکین خداوندا نگه دارش که بر قلب سواران زد در آب و رنگ رخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد مَنَش با خرقه ی پشمین کجا اندر کمند آرم زره مویی که مژگانش ره خنجر گزاران زد نظر بر قرعه ی توفیق و یُمن دولت شاه است بده کام دل حافظ که فال بختیاران زد شهنشاه مظفر فر، شجاع ملک و دین منصور که جود بی دریغش خنده بر ابر بهاران زد ازان ساعت که جام می به دست او مشرف شد زمانه ساعر شادی به یاد می گساران زد ز شمشیر سر افشانش ظفر آن روز بدرخشید که چون خورشید انجم سوز تنها بر هزاران زد دوام عمر و مُلک او بخواه از لطف حق ای دل که چرخ این سکّه دولت به دور روزگاران زد ✍ حافظ شیرازی @Negahe_bartar
🍁شاعرانه /بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست این نان و آب چرخ چو سیل است بی وفا من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست یعقوب وار وا اسفاها همی‌زنم دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست والله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او آن نور روی موسی عمرانم آرزوست زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول آن های هوی و نعره مستانم آرزوست گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام مهر است بر دهانم و افغانم آرزوست دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد کان عقیق نادر ارزانم آرزوست پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست گوشم شنید قصه ایمان و مست شد کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست من هم رباب عشقم و عشقم ربابی است وآن لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست باقی این غزل را ای مطرب ظریف زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست ✍ مولانا 🍃ایستگاه پارسی @parsidost