2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #ببینید
✊ زینالدین امروزت باش...
🎙دلیل ناهنجاریهای اخلاقی جوانان و ریزش در سیاست از زبان استاد #حسن_عباسی.
🌐 @partoweshraq
🇮🇷✌🏻 سلام بر فرمانده بصیر و بسیجی کل ارتش
🌷 امیر سرلشکر موسوی فرمانده کل ارتش با شرکت در مراسم بسیجیان اظهار داشت:
🎙اگر از خودم بپرسید دوست داری چه مسئولیتی داشته باشی، میگویم دوست دارم جانشین فرمانده بسیج باشم. اگر روزی لباس ارتش را کنار بگذارم میروم و در پایگاه بسیج محله خود خدمت میکنم.
سپاه بنا به وظیفهاش باید در مقابل تهدیدات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... ایستادگی کند. اینکه کسی بگوید سپاه چرا وارد این عرصهها میشود، یا متوجه نمیشود یا نمیخواهد متوجه شود.
🚨 این سخنان حائز نکات مهمی است که به برخی اشاره می شود:
🔅۱. امیر موسوی فرمانده کل ارتش نشان داد که تا چه حد بصیرت؛ زمان شناسی و عکس العمل به موقع می تواند مانع بزرگ عملیاتی شدن برخی بی تدبیری ها و هم چنین مانع امیدواری دشمن شود. او با عکس العمل بموقع بیش و پیش از هرکس، دشمن بیرونی را خلع سلاح کرد و البته در مقابل، پاسخی کارشناسی به سخنان طعنه آمیز روزهای اخیر رئیس جمهور بود.
🔅۲.در مکتب حضرت امام (ره) تفکر بسیجی حاصل نوعی جهان بینی است. در این جهان بینی و شجره طیبه است که از آن مدرسه عشق؛ دانشگاه شهادت؛ عبادتگاه عارفان و ... بوجود می آید بگونه ای که فرمانده کل ارتش کشور بزرگ و مقتدر ایران، آرزو می کند که ای کاش در بسیج خدمت می کرد. این تفکر و علاقه بی تردید ریشه در جهان بینی تفکر بسیجی دارد که سراسر اخلاص و عشق و خدمت و ایثار است.
🔅۳. حقا باید قدردان این موضع و رفتار هوشمندانه و البته مخلصانه فرماندهی کل ارتش جمهوری اسلامی ایران بود. ادبیات امیر موسوی رایحه صیادِ دلها را زنده کرد. یاد آن شهید سپهبد صیاد شیرازی بخیر که در دوران دفاع مقدس که شعار مرسوم آن زمان [ارتشی سپاهی دو لشکر الهی] بود روزی در سخنرانی پیش از خطبه های نماز جمعه تهران اینگونه شعار داد که:
✊🏻 ارتشی و سپاهی یک لشکر الهی.
goo.gl/qPPdbp
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 iGap.net/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🍃🌼✨مه گشته خجل از رخ زیبای ابوالفضل 🍃🌼✨ این قرص قمر هدیه ز دادار حسین است 🌐 @partoweshraq
🌼 مقام عظیم حضرت عباس (علیه السلام) نزد حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها)
👥👤 جناب فاضل دربندی، آیت الله کلباسی نجفی و شیخ مهدی حائری مازندرانی (رضوان الله علیهم) نقل کردهاند:
🎙عدهای از ثقات برای من نقل کردند که یکی از افراد مومن، هر روز به زیارت حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) میرفت و هفتهای یک بار به زیارت قمر بنی هاشم (علیه السلام) میرفت؛ این شخص، شبی در عالم رویا حضرت صدیقهی طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را میبیند؛ به او سلام میکند، آن حضرت روی خود را برمیگرداند.
👳🏻 سپس آن مرد میگوید:
✋🏻 پدر و مادرم به فدایتان باد! چرا از من روی برمیگردانید مگر من چه تقصیری نمودهام؟
🌼 حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به او میگوید:
🔅تو از زیارت فرزندم خودداری میکنی!
👳🏻 آن مرد گفت:
👣 من هر روز به زیارت فرزندت حسین (علیه السلام) میروم!
🌼 حضرت فاطمه (علیه السلام) به او میگوید:
🕌 تو هر روز به زیارت فرزندم حسین میروی و کمتر به زیارت فرزندم عباس(ع) میروی!
📚 إکسیر العبادات فی الاسرار الشهادات، تألیف ملای دربندی جلد ۲، صفحه ۵۱۴.
📚 خصائص العباسية، تألیف آیت الله محمد ابراهیم کلباسی نجفی، صفحه ۲۰۹ - ۲۱۰.
📚 معالی السبطین، تألیف شیخ مهدی حائری اصفهانی، صفحه ۶٣٩.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
▶🆔 iGap.net/partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
#آیت_الله_بهجت (قدس سره):
🎙اگر برای خدا کسی انفاق کرد، ولو یک [مقدار اندک] پول باشد. و برای خدا انفاق نکرد، هزارها طلا و نقره باشد. اینها فانیات هستند و آنها باقیات هستند.
📙 برگی از دفتر آفتاب، ص ١۶٧.
goo.gl/g3EBvh
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜
❓سؤال: دو ماه هست که عقد کردم و دو ماه هم نامزد بودیم.
👌با اینکه توی تک تک مسائل از همسرم نظر میخوام و معتقدم که باید با مشورت و نظر هم کارامون پیش بره یا چیزی خریده یا انتخاب بشه، ولی متاسفانه ایشون چندبار تاحالا به بنده گفتن که ازشون نظر نمیخوام و گاهی گفتن حتما باید بهت بگم چشم تا راضی بشی در صورتیکه بنده این چنین چیزی رو نمی بینم.
🚻 نوع صحبت کردنم با همسرم توی این مسائل باید به چه شکل باشه تا متوجه بشن بهشون احترام گذاشتم و نظرشون رو خواستم؟
✅ پاسخ: مشکل بین شما عدم مهارت گفتگو بین زن و مرد است که امروزه یک مهارت زندگی محسوب می شود.
👌در مهارت گفتگو به ما گفته میشه چه چیزی را چه موقع و چگونه به طرف مقابلمان بیان کنیم.
🔍 🚻 برای کسب مهارت گفتگو نیازمند شناخت ویژگی های زن و مرد هستیم چرا که اگر این ویژگی ها رو ندانیم حتماً دچار مشکل می شویم.
⚠ این رو باید بدانید که تفاوت بین زن و مرد باعث می شود آن طوری که شما لذت می برید
ایشون لذت نمی بره و همین موضوع باعث واکنش مرد شما می شود.
🚻 یادگیری مهارت گفتگو نیازمند وقت و فرصت کافی است که در این مجال نمی گنجد.
👌ولی من یک مثال کوچک میزنم تا موضوع بیش از پیش برای شما روشن شود:
🚹 هدف مردان از گفتوگو کسب اطلاعات است.
📣 خانم محترم!
🚹 همسرت دنبال کسب اطلاعات است پس در میان صحبتهایت به او اطلاعات بده.
🛍 مثلاً وقتی خرید می روید و می خواهید نظری بدید، به او در مورد جنسی که می خواهید اطلاعات بدید.
👘 به عنوان مثال اگه می خواهید مانتو بخرید به او بگید.
❓چه ویژگی هایی داره نه اینکه فقط بگید خوشگل هست و من می خوامش؟!
👌بلکه بگید وقتی می پوشم احساس خنکی می کنم، یا احساس گرمی می کنم جنس اون چه قدر خوبه قیمتش چقدر خوبه و یا حتی زمانی که از مردتون نظر میخواهید از او نظرات و اطلاعات کارشناسی که مردان از بیان آن لذت می برند رو بخواهید.
goo.gl/VDK4yw
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت هفتاد و دوم
ساعتی به شِکوههای مظلومانه من و شنیدنهای صبورانه او گذشت تا سرانجام طوفان گلایهها و سیلاب اشکهایم آرام گرفت و نه اینکه نخواهم که دیگر توان سخن گفتن و اشکی برای گریستن نداشتم.
به حالت نیمه هوش همانجا روی قالیچه پای تخت دراز کشیدم که مجید با سر انگشتش قطره اشکی را که روی گونهاش جاری شده بود، پاک کرد و با صدایی گرفته گفت:
الهه جان... پاشو روی تخت بخواب.
🛌 و با گفتن این جمله دست زیر شانه و سرم گرفت و کمکم کرد تا بدن سُستم را از زمین کَندم و روی تخت دراز کشیدم و خودش از اتاق بیرون رفت.
🍹 غیبتش چندان طولانی نشد که با یک لیوان شربت به اتاق بازگشت.
🛌 کنارم لب تخت نشست و آهسته صدایم کرد:
الهه جان! رنگت پریده، یه کم از این شربت بخور.
ولی قفلی که به دهانم خورده بود، به این سادگیها باز نمیشد که باز اشک از گوشه چشمان پف کردهام جاری شد و با گریه پرسیدم:
⁉ مجید! حال مامانم خوب میشه؟!
با نگاه مهربانش، چشمان به خون نشستهام را نوازش می کرد و باز دلش آرام نمی شد که با کف هر دو دستش، اشکهایم را از روی گونههایم پاک میکرد و با نوایی گرم و دلنشین دلداریام میداد:
☝توکلت به خدا باشه الهه جان! ان شاء الله خوب میشه! غصه نخور عزیز دلم!
⏳ سپس برای لحظاتی ساکت شد و بعد با لحنی گرفته ادامه داد:
الهه جان! مامانت باید یه راه طولانی رو طی کنه تا درمان بشه. تو این راه همه باید کمکش کنیم و تو از همه بیشتر باید هواشو داشته باشی. تو نباید از خودت ضعف نشون بدی. باید با روحیه بالایی که داری به اونم امید بدی... که صدای در خانه سخنش را ناتمام گذاشت.
🛌 وحشتزده روی تخت نیم خیز شدم و پرسیدم:
نکنه مامان باشه؟ حتماً عبدالله بهش گفته...
مجید از لب تخت بلند شد و با گفتن «آروم باش الهه جان!» از اتاق بیرون رفت.
💓 روی تخت نشستم و با قلبی که طنین تپشهایش را به وضوح میشنیدم، گوش میکشیدم تا ببینم چه خبر شده که صدای گرفته عبدالله را شنیدم.
چند کلمهای با مجید صحبت کرد که درست نفهمیدم و پس از چند دقیقه با هم به اتاق آمدند.
🚪عبدالله با دیدن صورت پژمرده و خیس از اشکم، بغض کرد و همانجا در پاشنه در نشست.
مجید کنار تختم زانو زد و سؤالی که در دل من آشوبی به پا کرده بود، از عبدالله پرسید:
❓به مامان گفتی؟
عبدالله سرش را پایین انداخت و زیر لب پاسخ داد: «نتونستم...» سپس سرش را بالا آورد و رو به من کرد:
✋ الهه من نمیتونم! تو رو خدا کمکم کن...
با شنیدن این جمله، حلقه بیرمق اشکم باز جان گرفت و روی صورتم قدم گذاشت.
👁 با نگاه عاجزانهام به مجید چشم دوخته و با اشکهای گرمم التماسش میکردم تا نجاتم دهد و مثل همیشه حرف دلم را شنید که با صدایی که رنگ غیرت گرفته بود، به جای من، پاسخ عبدالله را داد:
عبدالله! به الهه رحم کن! مگه نمیبینی چه حالی داره؟ الهه اگه با این وضع بیاد پایین چه کمکی میتونه بکنه؟ اگه مامان الهه رو اینجوری ببینه که بدتره!
عبدالله کلافه شد و با لحنی عصبی گِله کرد:
☝مجید! تا همین الانم خیلی دیر شده! مامان رو باید همین فردا ببریم بیمارستان! امشب باید بهش بگیم، تو میگی من چی کار کنم؟
💓 با شنیدن این جملات نتوانستم مانع بیقراری قلبم شوم، پتو را مقابل صورتم مچاله کردم و باز صدای گریهام به هق هق بلند شد و از همان زیر پتو صدای مجید را میشنیدم که با غیظ میگفت:
عبدالله! الهه نمیتونه این کارو بکنه! الهه داره پس میافته! چرا انقدر زجرش میدی؟ الهه طاقت نداره حتی مامان رو ببینه، اونوقت تو اَزش میخوای بیاد با مامان حرف بزنه؟!!! انصاف داشته باش عبدالله! تو با این کاری که از الهه میخوای، فقط داری داغ دلش رو بیشتر میکنی!
و آنقدر گفت تا سرانجام عبدالله را مجاب کرد که به تنهایی این کار هولناک را انجام دهد و خود به غمخواری غمهایم پای تخت نشست.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان
🌩 پیروی از ائمه بدون عمل به دستورات همانند رعد و برق بدون باران!
🌐 @partoweshraq
🌹سواد زندگی
🔥 حسادت
📛 حسادت مستلزم ۴ شرط است، بنابراین می توان حسادت را میزی فرض کرد که چهار پایه دارد:
🔥 پایه اول: مقایسه کردن (تو قابل مقایسه با من هستی).
🔥 پایه دوم: احساس محرومیت (تو چیزی داری که من ندارم).
🔥 پایه سوم: دوست داشتن آن نداشته (دوست دارم که آن را داشته باشم).
🔥 پایه چهارم: احساس بیچارگی (احساس بیچارگی می کنم که نمی توانم آن را داشته باشم).
🌟 پس زمانی که کسی به شما حسادت می ورزد در واقع از شما تمجید می کند، هر چند به صورت ناخوشایند!!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
▶🆔 iGap.net/partoweshraq