🎧 #بشنوید | #واحد جدید و بسیار زیبا
🎼 تمام عالم امکان شود فدای...
🎤 #حسین_سیب_سرخی
💚 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
🌐 @partoweshraq
4_5983079942307447834.mp3
زمان:
حجم:
7.13M
🎧 #بشنوید | #واحد جدید و بسیار زیبا
🎼 تمام عالم امکان شود فدای...
🎤 #حسین_سیب_سرخی
💚 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
🌐 @partoweshraq
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹اهمیت دعای پدر ومادر در زندگی
⚠ تا میتونید پدر و مادرتون رو بخندونید از مشگلات زندگی براشون نگید!
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
4_5983093853706519469.mp3
زمان:
حجم:
4.11M
🕥💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🌹اهمیت دعای پدر ومادر در زندگی
⚠ تا میتونید پدر و مادرتون رو بخندونید از مشگلات زندگی براشون نگید!
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 بـہـجٺ خـــوبـان
آیت الله بهجت (ره):
🎙انسان گاهی چنان به خود ظلم میکند و دست و پای خویش را طوری میبندد که هیچکس حتی خودش نمیتواند گرهگشایی کند.
🔅انسان میتواند در تمام شرایط و ابتلائات، راه مستقیم و صراط بندگی و عبودیت را بپیماید و در نتیجه قُرب [الهی] حاصل کند.
📚 در محضر بهجت، ج ۲، ص ۳۴۶.
🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜
💞 هر دو بدانیم!
🌟 مهارتهایی که زندگیتان را متحول میکند!
🌹 ادب و توجه داشته باشید:
👌همهی ما تمایل داریم اهمیت ریزرفتارهای مودبانه و توجه را دست کم بگیریم. معمولا یک چرخهی معیوب در روابط شکل میگیرد:
💔 یکی از طرفین نشان میدهد که رنجیده و ناراحت است، طرف مقابل هم همین کار را میکند، و این باعث اختلافات جدی میشود.
💐 در چنین مواردی نشان دادن توجه و علاقه مثلا با یک دسته گل، یک شکلات مورد علاقه، یک شام خوشمزه یا حتی یک در آغوش گرفتن ساده میتواند کمک کند تندیها و دلخوریها برطرف شده و این چرخهی معیوب بشکند.
💞 البته اگر موضوع دلخوری و ناراحتی چیزی باشد که نتوان آن را دست کم گرفت و به راحتی از آن گذشت، این نوع توجه و علاقه نشان دادنها نمیتواند اصل مشکل را برطرف کند اما اگر موضوع خیلی هم بد و جدی نباشد نباید اهمیت این تاکتیک را نادیده بگیرید.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌹این دختر خانم رتبه ١ رشته انسانی شده . پدرش جانباز دفاع مقدسه که هم شیمیایی شده هم قسمتی از جمجمه اش مصنوعیه هم تنش پر از ترکشه، عموش هم شهید شده اما بدون هیچ سهمیه ای رتبه ١ کنکور شده
پ ن ١: حجاب محدودیت نیست
پ ن ٢: تمام درد و بلات بخوره توی سر مسیح علینژاد تا ببینیه ارزش شماها خیلی بیشتر از اونیه که مغز امثال اون بتونه بفهمه
🌐 @partoweshraq
😐 نه غزه نه لبنان جانم فدای ملک سلمان
🖥 خبرگزاری دانا مدعی شد رضا پهلوی در سفر مخفیانه به ریاض هدیه ۴٠ میلیون دلاری از سعودی ها برای تجمعات تابستانه در ایران گرفته است...
⚠یادتونه سلطنت طلب ها شعار میدادند ما آریایی هستیم عرب نمی پرستیم الان شدند حقوق بگیر سعودی ها شعار شونم اینه: نه غزه نه لبنان جانم فدای ملک سلمان
🌐 @partoweshraq
🔺پشتپرده بازار ارز و سکه چه کسانی هستند؟
❌سکه چند روز قبل در یکروز با جهش یک میلیونی به ۴٨۰۰۰۰۰ رسید و سپس با کاهش یک میلیونی به ۳۸۰۰۰۰۰ کاهش یافت گویی شیرفلکهای در اختیار آقایان قرار دارد و هرگاه دلشان بخواهد شیرفلکه را باز و بسته میکنند تا بازار را بیثبات متشنج کنند. و اما سوال اینجاست که این شیر فلکه دست چه کسانی است؟ چه کسانی پول میدهند که شیر فلکه بازوبسته شودکیا پول گرفتند.
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت صد و هفتاد و هفتم
🔥سپس چشمانش به هوای هوسی شیطانی به رنگ جهنم در آمد و با لحنی شیطانیتر آرزو کرد:
👌به زودی همه این حرمها رو با خاک یکی میکنیم تا دیگه هیچ مرکز شرکی روی زمین وجود نداشته باشه!
🚪🛋 سپس از جا بلند شد و همانطور که شال بزرگش را روی سرش مرتب میکرد تا حجابش را کامل کند، با قلدری ادامه داد:
☝حالا هِی از مردم پول جمع کنن و این حرم رو بسازن! به زودی دوباره خرابش میکنیم!
مات و متحیرِ مغز خشک و فکر پوچ این دختر وهابی، تنها نگاهش میکردم که حجابش را به دقت رعایت میکرد، بی حجابی را گناه میدانست و تخریب اماکن مقدس اسلامی را ثواب!
🚪و همانطور که به سمت در میرفت، در پیچ و خم عقاید شیطانیاش همچنان زبان درازی میکرد و من دیگر نفهمیدم چه میگوید که دیدم در اتاق باز شده و مجید با همه هیبت غیرتمندانهاش، مقابل نوریه قد کشیده است.
چهره مردانهاش از خشم آتش گرفته و چشمان کشیده و زیبایش از سوز زخم زبانهای نوریه شعله میکشید و میدیدم نگاهش زیر بار غیرت به لرزه افتاده که بلاخره زبانش تاب نیاورد و آتشفشانِ گداخته در سینهاش، سر بر آورد:
⁉ خونهات خراب شه نامسلمون؟!
🍌🍊🍎پاکتهای میوه از دستش رها شد و قدمی را که نوریه از وحشت به عقب کشیده بود، او به سمتش برداشت و بر سرش فریاد کشید:
در و دیوار جهنم رو سرِت خراب شه!
👤نوریه باور نمیکرد از زبان مجید چه میشنود که به سمت من برگشت و مثل اینکه عقل از سرش پریده باشد، فقط گیج و گنگ نگاهم میکرد و من احساس میکردم قلبم از حیرت آنچه میبیند و میشنود، از حرکت بازمانده و دیگر توان تپیدن ندارد.
نه میتوانستم کاری بکنم، نه میشد حرفی بزنم که بدنم حتی رمق سرِ پا ایستادن هم برایش نمانده بود و تنها محو غیرت جوشیده در چشمان مجید نگاهش میکردم که آتش چشمانش از آذرخش عشق و احساس درخشید و باز به سمت نوریه خروشید:
☝این حرم رو ما با اشک چشممون ساختیم و دست کسی رو که دوباره بخواد به سمتش دراز شه، قطع میکنیم!
و شاید نمیدید تا چه اندازه رنگ زندگی از صورتم پریده و عزم کرده بود هر چه در این مدت از مسلک شیطانی نوریه بر سینهاش سنگینی میکرد، بر سرش آوار کند که بی هیچ پروایی نوریه را زیر چکمه کلماتش لگدمال می کرد:
بهت آدرس غلط دادن! اونجایی که مغز امثال تو رو شستشو میدن و این مزخرفات رو تو سرتون فرو میکنن، باید از بین بره! اون جایی که باید با خاک یکی شه، اسرائیله! اونی که دشمن اسلامه، آمریکاست! اونوقت سرِ تو بچه وهابی رو به این چیزها گرم میکنن، تا به جای اینکه با اسرائیل بجنگی، فکر منفجر کردن حرم مسلمونا باشی!
و باید باور میکردم مجید همه حرفهای نوریه را شنیده و سرانجام آتش غیرت خوابیده زیر خاکستر صبر و سکوتش زبانه کشیده و این همان لحظهای بود که همیشه از آن میترسیدم و حالا مقابل چشمانم جان گرفته بود که نوریه به سمتم آمد و با صدایی که از پریشانی به رعشه افتاده بود، بازخواستم کرد:
👈 شوهرت شیعهاس بدبخت؟!!!
و به جای من که دیگر حالی برایم نمانده بود، مجید جوابش را با فریادی جسورانه داد:
⁉ برای تو شیعه و سنی چه فرقی میکنه؟!!! تو که غیر از خودت همه رو کافر میدونی!
👣 که نوریه روی پاشنه پا به سمتش چرخید و مثل حیوان ناتوانی که در بند شجاعت و جسارت مجید گرفتار شده باشد، زوزه کشید:
⁉ تو شیعهای؟!!!
و مجید چقدر دلش میخواست این نشان افتخار را که ماهها در سینه پنهان کرده بود، به رخ این وهابی بکشد که با سرمستی عاشقانهای شهادت داد:
⁉ خیلی از شیعه میترسی، نه؟!!! از شنیدن اسم شیعه وحشت میکنی؟!!! آره، من شیعهام!
و دیگر امیدم برای مخفی نگه داشتن این راز به ناامیدی کشید که قامتم از زانو شکست و ناتوان روی زمین نشستم و تازه به خودم آمدم که قلب کوچک کودکم چطور به تپش افتاده و دیگر به درستی نمیفهمیدم نوریه با دهان کف کرده بالای سرم چه داد و قالی به راه انداخته و فقط فریاد آخر مجید را شنیدم:
👈 برو بیرون تا این خونه رو رو سرِت خراب نکردم!
🚪و از میان چشمان نیمه بازم دیدم که نوریه شبیه پارهای از آتش از در بیرون رفت و از مقابل نگاهم ناپدید شد و همچنان صدای جیغهای دیوانهوارش را میشنیدم که به من و مجید ناسزا میگفت و برایمان خط و نشانهای آنچنانی میکشید.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq