🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🌷عباس خود را خاک پای حضرت علی (ع) هم نمیدانست.
👌اما او واقعاً علیوار بود. زندگی کردن با چنین شخصی واقعاً سخت بود.
🌷خودش هم میگفت: «زندگی کردن با من سخت است»
👌به شوخی به عباس میگفتم: پس چرا منو بدبخت کردی؟
🌷او گفت: «به جز تو کسی رو پیدا نکردم که تحمل زندگی با من را داشته باشد».
🌷 #شهید_عباس_بابایی
🌐 @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🌷دست خدا
✋🤚 عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع میخواند بعضی وقت ها که فراغت بیشتری داشت آیه «أِیّاکَ نَعبُدُ وَ أِیّاکَ نَستَعین» را هفت بار با چشمانی اشک بار تکرار میکرد.
⌚️او همیشه نمازش را در اول وقت میخواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق میکرد.
💭 فراموش نمیکنم آخرین بار که به خانه ما آمد، سخنانش دلنشینتر از روزهای قبل بود.
🌌 از گفتههای او در آن روز یکی این بود که: وقتی اذان صبح میشود، پس از اینکه وضوگرفتی، به طرف قبله بایست و بگو:
✋🤚 «ای خدا! این دستت را روی سر من بگذار و تا صبح فردا بر ندار».
⁉ به شوخی دلیل این کار را از او پرسیدم.
🌷 او در پاسخ چنین گفت: «اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمیتواند ما را فریب دهد.»
⏳از آن روز تا به حال این گفتهی عباس بیاختیار در گوش من تکرار میشود.
🌷 #شهید_عباس_بابایی
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🇺🇸 در طول مدتی كه من با عباس در آمریكا هم اتاق بودم، همه تفریح عباس در آمریكا در سه چیز خلاصه می شد:
⚽ ورزش
📸 عكاسی
🏞 و دیدن مناظر طبیعی.
🍲 او همیشه روزانه دو وعده غذا می خورد، صبحانه و شام.
🎙 راوی: خلبان صیاد بورانی
🌷 #شهید_عباس_بابایی
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
👌🏻شرط مرخصی #امام_خمینی (ره) به شهید بابائی
🌷 شهید بابایی در زمان #دفاع_مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند.
🌹 وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند، شهید بابایی فرمود:
☕ من در دهه اول #محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم.
🌹 امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند:
👌🏻به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی!
💻 منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.
🌷 سرلشکر خلبان #شهید_عباس_بابایی
🦋 #سالروز_شهادت
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
Shab02Moharram1396[13].mp3
2.82M
🕯️ #چراغ_راه
📄 بازخوانی وصیت نامه های شهدا در اولین روز هر هفته
🎙با نوای: حاج #میثم_مطیعی
🌷 شماره بیست و نهم: فرازهایی از وصیت نامه #شهید_عباس_بابایی
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#شهيدانه
پرتو اشراق
💞 #عاشقانه_های_شهدا
👶🏻 بچه اولمون قزوين به دنيا اومد. ماه های آخر بارداری رفته بودم قزوين، تا پدر، مادرم مواظبم باشن. در مورد اسم بچه قبلاً با هم حرفامونو زده بوديم. عباس دلش میخواست بچه اولش دختر باشه.
🌹 مي گفت: «دختر دولت و رحمت واسه خونه آدم مياره...»
👌🏻 قبل به دنیا اومدن بچه، بهم گفته بود: «دنبال يه اسم واسه بچه مون گرد که مذهبي باشه و تک از کتابی که همون وقتا ميخوندم پيدا کردم: سلما
📖 تو کتاب نوشته بود، سلما اسم قاتل يزيد بوده.
🍷 دختری زيبا که يزيد (لعنة الله عليه) عاشقش ميشه. اونم زهر ميريزه تو جامش.
👌🏻بهش گفتم که چه اسمی روانتخاب کردم. دليلشم براش گفتم. خوشش اومد. گفت: پس اسم دخترمون ميشه، سلما
❓گفتم: اگه پسر بود...؟
☝🏻گفت: نه دختره!
❓گفتم: حالا اگه پسر بود؟
☝🏻گفت: حسين… اگه پسر بود اسمشو میذاریم حسین.
📌 بچه که دنيا اومد. دزفول بود.
📞بابام تلفنی خبرش کرد. اولش نگفته بود که بچه دختره گمون میکرد ناراحت میشه. وقته بهش گفت، همونجا پای تلفن سجده شکر کرده بود. واسه ديدن من و بچه اومد قزوين.
💐 از خوشحالی اينکه بچه دار شده بود. از همون دم در بيمارستان به پرستارا و خدمتکارا پول داده بود. يه سبد بزرگ گلايل و يه گردنبند قيمتی هم واسه خریده بود. دخترم سلما دختر زيبايی بود. پوست لطيف و چشای خوشگلی داشت. عباس يه کاغذ درآورد و روش نوشت:
✍🏻 «لطفاً مرا نبوسيد...».
👌🏻 خودشم اونقده ديوونه ش بود که دلش نميومد بوسش کنه...
🎙️راوی: همسر شهید
🌷 سرلشکر خلبان #شهید_عباس_بابایی
🎂 سالروز تولد
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
💞 #عاشقانه_های_شهدا
🦋 عباس خود را خاک پای حضرت علی (ع) هم نمیدانست، اما او واقعاً علیوار بود.
💕 زندگی کردن با چنین شخصی واقعاً سخت بود.
👌🏻خودش هم میگفت: «زندگی کردن با من سخت است»
❓ به شوخی به عباس میگفتم: پس چرا منو #بدبخت کردی؟
💓 او گفت: «به جز تو کسی رو پیدا نکردم که تحمل زندگی با من را داشته باشد».
🌷سرلشکر خلبان #شهید_عباس_بابایی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
☀️ ظهر یک روز شهید بابایی آمد قرارگاه تا به اتفاق هم برای نماز جماعت به مسجد قرارگاه برویم. ایشان موی سر خود را چون سربازان تراشیده و لباسی خاکی بسیجی پوشیده بود.
🕌 وقتی وارد مسجد شدیم به ایشان اصرار کردم به صف اول نماز برویم ولی ایشان قبول نکرد و در همان میان ماندیم، چرا که ایشان سعی می کرد ناشناخته بماند.
🤲🏻 در نماز حالات خاصی داشت مخصوصا در قنوت.
🚙 در برگشت از نماز رفتیم برای نهار. اتفاقا نهار آن روز کنسرو بود و سفر ساده ای پهن کرده بودند. ایشان صبر کرد و آخر از همه شروع به غذا خوردن کرد. وی آنچنان رفتار می کرد که کسی پی نمی برد که با فرمانده عملیات نیروی هوایی ارتش، عباس بابایی روبه روست. بیشتر وانمود می کرد که یک بسیجی است.
🎙راوی: سرلشگر رحیم صفوی
🌷 سرلشکر خلبان #شهید_عباس_بابایی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
👣 عزاداری فرمانده با پای برهنه در بین سربازان
🚙 از ساختمان عملیات که بیرون آمدیم، راننده منتظر بود، اما عباس به او گفت ما پیاده میآییم؛ شما بقیه بچهها را برسانید. دنبالش راه افتادم.
🏴 جلوتر که رفتیم صدای جمعیت عزاداری شنیده میشد. عباس گفت برویم به دستهی عزاداری برسیم. به خودم آمدم و دیدم عباس کنارم نیست. پشت سر من نشسته بود روی زمین. داشت بند پوتینهایش را گره میزد و بعد آن را آویزان گردنش کرد.
👥🎤👥 عباس وسط جمعیت رفت و شروع کرد به نوحه خواندن و سینه زدن. جمعیت هم سینهزنان و زنجیرزنان راه افتاد به سمت مسجد پایگاه. تا آن روز فرمانده پایگاهی را ندیده بودم که اینطور عزاداری کند. پای برهنه بین سربازان و پرسنل؛ بدون اینکه کسی او را بشناسد.
🎙راوی: یکی از نزدیکان
📓 برگرفته از کتاب «شور حسینی چهها میکند».
🌷 سرلشکر خلبان #شهید_عباس_بابایی
🕯 #سالروز_شهادت (۱۵ مرداد ماه ۱۳۶۶)
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | #روایتگری
🌹 شریک ثواب
🎙خاطره حجت الاسلام ناصر #رفیعی از #شهید_عباس_بابایی در ایام #محرم
🕯 #سالروز_شهادت (۱۳۶۶/۰۵/۱۵)
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq