eitaa logo
پرتو اشراق
814 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
74 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 🥀 گل‌هایی که خبر از شهادت «حاج حیدر» داشت!! 📱روی صفحه گوشی خود حک کرده بود غیبت ممنوع. صله رحم را با همه حتی کسانی هم که او را آزرده خاطر می‌کردند به جا می آورد، همیشه با مهر کربلا نماز می‌خواند. 💚 این شهید والامقام توجه و ارادت ویژه‌ای به امام حسن مجتبی (ع) داشت، در دوره‌‌ای که با او زندگی کردم بارها با الگوگیری از امام حسن مجتبی (ع) بسته‌های غذایی و... را برای نیازمندان تهیه می‌کرد و من هم از این جریان مطلع نمی‌شدم چرا که برای خدا و با اخلاص کارهای خود را انجام می‌داد. 🕋 من و شهید دختر عمو، پسر عمو بودیم آشنایی با هم داشتیم و وقتی ازدواج کردیم شرط کردم به جای عروسی سفر حج برویم، این سفر محقق نشد گفتم به کربلا برویم و آن هم محقق نشد و بعد برای سفر مشهد اقدام کردیم که من به تنهایی به مشهد رفتم. 🤲🏻 طبق سفارش یکی از بزرگان همیشه در قنوت «اللهم الرزقنی حج بیتک‌الحرام» را بگویم... 📲 در حرم امام رضا (ع) مشغول نماز بودم که گوشی‌ام زنگ خورد حاج حیدر گفت دو خبر برایت دارم یک خبر خوب و یک خبر بد، گفت اسم ما برای ذخیره‌های سفر حج آمده است و خبر بد اینکه هزینه نداریم به سفر برویم. 🛫 گفتم نگران نباش طلاهایم را می‌فروشم و با توجه به اینکه شهید در دوران عقد طلاهای زیادی برایم خریداری کرده بود آن‌ها را فروختم و به سفر حج مشرف شدیم. 🎋 شهید علاقه ویژه به گل بامبو داشت، وقتی از سفر حج آمدیم اولین هدیه ما سه شاخه گل بامبو بود، شهید بسیار خوشحال شد و گفت این برای من شانس می‌آورد و من نمی‌دانستم منظورش چیست!! 🌺 حیدر از گل‌ها به خوبی مراقبت می‌کرد، با آنها حرف می‌زد و علاقه بسیار شدیدی به آنها داشت و گلها هم زیبا و با طراوت شده بودند. 👌🏻می‌گفت زندگی من با این گل‌ها شروع شده و با این گل‌ها تمام می‌شود. همیشه این دغدغه را داشتم که چرا شهید این حرف‌ را می‌زند؟! 💞 ۵ سال بود که زندگی مشترکمان آغاز شده بود و قضیه سوریه مطرح شد، قرار شد حیدر به سوریه برود گل‌های بامبو هم احساس کرده بودند که او کم کم دارد می‌رود. سوریه که بود روزی دو سه بار با من تماس می‌گرفت اما از ۱۴ تا ۱۶ فروردین هیچ تماسی نداشت. 🌄 همان ساعتی که شهید شد بعد از نماز صبح او را در خواب دیدم و خودش خبر شهادتش را به من داد، وقتی از خواب بیدار شدم نمی‌خواستم باور کنم و منتظر تماس تلفن او بودم، ولی از تماس خبری نبود. وقتی به سوریه رفت من در منزل پدرم بودم، بی قرار بودم به خانه خودم رفتم نگاهی به گل‌های بامبو کردم و دیدم همه گل‌ها پژمرده و زرد شده چیزی در دلم می‌گفت که حیدر شهید شده است. 🎙 راوی همسر شهید 🌷 🕯 (۱۳۹۵/۰۱/۱۴) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq