eitaa logo
پرتو اشراق
814 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
74 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🕕 💠🌷💠 💥 شهید عباس کردانی از قدیمی ترين و سرشناس ترين مربيان آموزش نظامی و مسئول تخريب انفجارات سپاه اهواز بود و در دوره های مختلف هزاران بسيجى را آموزش داده و چندين دوره بعنوان مربی در حوزه ١٢ و ١٣ و ٢ و... شهرى بود. 🌹اخلاق و رفتار و شجاعت او زبانزد و الگوی بسيجيان و پاسداران بود. 🌉 در يکی از جانفشانی های او منقول است که يک شب جهت انجام گشت در محدوده جاده ساحلی بروی پل الغدير حوزه ١٢ شهری کوت عبدالله بود که متوجه مي شود يک دختر خانم نسبتا جوان خود را از بالای پل به رودخانه انداخت و همه مردم نظاره گر بودند! 🚙 ايشان به راننده دستور داد بايستد و هرچه مانعش مي شود نمي تواند و بالاخره و در آن هواى سرد به رودخانه مي پرد و جان دختر را نجات مي دهد که در آن اتفاق سمعک و گوشی وى می سوزد و دختر را خود به بيمارستان انتقال داده و به خانواده اش تحويل مي‌دهد. ✋ کجايند مردان بی ادعا... 🎙راوی خواهر شهيد 🌷 🆔 @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 🗓 شهیدی که زمان و مکان شهادتش رو می‌دانست! 🌌 شهید عباس کردانی از قبل می دانست که در چه روزی و در کجا شهید می شود! شبی آقا (عليه السلام) را در خواب می بیند. 🌹امام رضا (عليه السلام) در خواب ساعت، تاریخ و مكان شهادتش را به او اطلاع می دهند. 👥 و عباس به صورت خصوصی این اتفاق را برای چند تن از دوستانش نقل می کند. 🛫 یه روز بعد از دومین اعزام که بنا به دلایلی به اهواز برگشته بود به بنده گفت: فلانی این سفر آخر من هست و دیگر برنمی گردم! البته من از کارهایش متوجه شده بودم که مقداری عوض شده. ⁉به او گفتم چرا می گویی سفر آخر هست؟! بر نمی گردی یا اینکه شهید میشی؟! 🌷سرش را تکان داد و گفت: 👌بله من شهید خواهم شد خواب امام رضا (عليه السلام) را دیدم و امام رضا که دروغ نمی گوید! ‼من تعجب کردم ولی او گفت: سال گذشته نیز به تو گفته بودم که سال آخر زندگی من هست و شهید خواهم شد! ⏳و من در آن لحظه سخنش را به یاد آوردم... 💥 سرانجام عباس همانطور که خودش پیش بینی کرده بود، در تاریخ ٩۴/١١/١٩ در عملیات آزادسازی در شهر نبل و الزهرا در اثر اصابت تیر به سینه اش به شهادت رسید و پیکرش حدود چهار روز در محل ماند. ⚰زمانیکه پیکر به دست ما رسید جز ناحیه ای که تیر خورده بود، مابقی سالم بود!! 🌹شهید چهار روز به حالت سجده قرار داشت و بوی بسیار خوبی از پیکرش، آن محل را فرا گرفته بود. 🇮🇷 آرامگاه شهید در اهواز، بهشت آبادان، قطعه مدافعان حرم است. 🎙راوی: دوست شهید 🌷 📲 ڪانال پـرتـو اشـراق 🆔 @partoweshraq‌
🕕 💠🌷💠 🛌🏻 مادرم به شدت مریض شده بود. خیلی هم انسان با خدایی بود. برای تشییع جنازه اش پنج هزار نفر آمده بودند. خیلی برای شفایش دعا کردم. نه تنها من، خیلی ها دعا می کردند. هر چه از (ع) خواستم حالش بدتر می شد. با خودم گفتم: 💭 نکند مادرم گناه کبیره ای کرده که دعاها در حقش اثر نمی کند!! 🕌 یک شب امام رضا (ع) را در صحن گوهر شاد دیدم که بالای تختی نشسته بود. با گلایه گفتم: ✋🏻 آقا! چرا مادرم را شفا ندادی؟ 🌹 گفت: بیا بالا. 👣 رفتم کنارش. 🌹 گفت: تو شفای مادرت را می خواستی یا شفاعتش را؟ ⏳ یک لحظه ماندم چه بگویم. تا آخر قضیه را گرفتم. ✋🏻 گفتم: نه شفاعتش را می خواهم. 🌹 اشاره کرد به مادرم که در صحن بین دو زن نشسته بود، فرمود: برو مادرت را ببین. 👁️ دیدم مادرم بین دو خانم نشسته بود. یکی حضرت زهرا (س) بود و دیگری حضرت مریم (س) 🦋 گفت: این دو نفر مرا شفاعتم کردند. ☝🏻بهم گفت: به بچه ها بگویید برایم گریه نکنند. چیزی هم برایم نفرستند، من این قدر وضعم خوب است که نمی دانم آن خیرات را چه کارشان کنم. ... دیگر راحت شدم... راحت راحت... 🎙️راوی: مسعود اویسی به نقل از 📕 کتاب عباس برادرم، خاطرات و یادداشت 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 👈🏻 مناظره شهید عباس کردانی با مریدان فرقه احمد الحسن ☯ عباس به علوم غریبه مسلط بود؛ اما ازش استفاده نمی کرد. می گفت: «زندگی باید به اسباب طبیعی بره جلو. نباید دخل و تصرف کرد». 🏴 می گفت: رفته بودم اربعین. جلوی موکب احمد الحسن یمانی ایستاده بودم، داشتم روایتی را می خواندم. یکی از افراد موکب آمد و اصرار که بیا داخل شاید هدایت شدی. 🎪 گفتم: من هدایت شده ام. بالاخره وارد موکب شدم. شروع کردند به تبلیغ از احمد الحسن و اینکه از کراماتش یکی این که با امام زمان (عج) رابطه دارد و طی الارض دارد. ⏳گفتم: طی الارض که چیزی نیست. آیا می تواند زمان را متوقف کند یا به عقب برگرداند؟ که حرفی برای گفتن نداشتند. 👥 گفتند: ما اذکار و اورادی داریم که می توانیم رؤیای صادقه ببینیم. ☝️🏻گفتم: چیزی نیست. من هم دارم. ❓گفتم: شما از علوم غریبه چه می دانید؟ 📚 چیزهای ابتدایی را می دانستند. کتابی از احمد الحسن آوردند در زمینه استخراج حروف. 👌🏻گفتم: من اینها را قبول ندارم. احمد الحسن فقط الفبای علوم غریبه را بلد است. من می توانم ۱۱۰ صورت حروفی از حروف ابجد خارج کنم. 👥 گفتند: اگر راست می گویی ثابت کن. ✍🏻 قلم و کاغذی آوردند و شروع کردم. ابجد صغیر را از کبیر استخراج کردم که بعضی هاشان بلد بودند. بعد از آن شروع کردم به ابجد اختصار که هیچ کدام شان بلد نبودند. ‼️در این میان اتفاقی افتاد که مریدان یمانی به شک افتادند که نکند من از یاران امام زمان (عج) باشم!؟ 🇾🇪 خودم را اهل یمن و بزرگ شده ایران معرفی کرده بودم. یکی از آنها به عربی از من آدرسم در ایران را پرسید. خدا زبانم را به عربی باز کرد و جوابش دادم. چند لحظه بعد یک بوشهری وارد شد و آدرسی را می خواست. من به لهجه بوشهری جوابش را دادم و راهنمایی اش کردم. یکی دو نفر دیگر هم با لهجه های مختلف. 👥 وقتی برگشتیم به بحث. گفتند: ما نمی توانیم جواب تو را بدهیم؛ اما بزرگانی داریم که می توانند پاسخ شما را بدهند. 👈🏻 گفتم: من اصلا مرام شما را قبول ندارم که بخواهم با بزرگان تان بحث کنم. 🎪 خداحافظی کردم و از خیمه آمدم بیرون و سریع خودم را مخفی کردم. آنها داشتند دنبال من می گشتند. داشت باورشان می شد که فردی عادی نیستم. 🎙راوی: مسعود اویسی به نقل از شهید عباس کردانی 📗 کتاب عباس برادرم؛ خاطرات و یادداشت های شهید مدافع حرم عباس کَردانی ✍🏻 نویسنده: حمید داود ابادی. نشر شهید کاظمی. 🌷 🕯 (۱۳۹۴/۱۱/۱۹) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq