🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🚙 در مأموریت ها همه رزمندگان چفیه می انداختند گردنشان الا محمود!
◼️ یک شال سیاه داشت که همیشه گردنش بود، نه فقط محرم و صفر
⁉️ یکبار از او خواستم تا علت شال سیاه انداختنش را برایم بگوید؟
🏴 گفت: مادر جان! ما عزادار #امام_حسین (علیه السلام) هستیم.
⁉️ گفتم: الان که #محرم و #صفر نیست؟!
✋🏻 گفت:مادرم! عزادار امام حسین (علیه السلام) بودن محرم و صفر نمی خواهد ما همیشه عزادار حسینیم...
🌷 #شهید_مدافع_حرم_محمود_رادمهر
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
👌🏻یه صلوات بفرستین ...!
🚘 توی ماشین نشسته بودیم و در راه مأموریت بــه جنوب کشور مـــعمولا از هر دری صحبت به میـان می آمد.
⏳ به محض این که بوی غیبت از حرف کــسی می آمد، مـــحمود به صــورت ناگهانی مــی پرید وسط حــرف ها و طوری که انگار اتفاق خـــطرناکی در حال وقوع باشد میگفت:
☝🏻 آقایان ساکت، یک لـــحظه ساکت!
🚘 بعد همــه ساکت می شدند تا ببینند موضوع چیست و چه اتفاقی قـــرار است بیفتد. می خندید و با آن لهجه شیـــرین ساروی اش می گفت:
👌🏻یِه تا صَلِوات بَرِسِنین!!
🚘 همه صلوات می فرستادند و غیبتی صورت نمیگرفت...
📗 کتاب شهیـــد عزیـــز، مجموعه خاطرات شهید رادمهر به روایت هـــمرزم شهیـد
🌷 #شهید_مدافع_حرم_محمود_رادمهر
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#شهيدانه
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
☠️ آن روزی که تکفیری ها می خواستند «خان طومان» را از چنگ ما درآورند و حمله شدیدی کردند، مـ
می شنیدم که محمود پشت بی سیم فریاد می زد:
📞 أين الرجبیون؟ أين الرجبیون؟!امروز اول ماه رجب هست! بشتابید به سوی دشمن! خدا شما را صدا می زند! ندا فرستاده است! خدا امروز فرشتگانش را به زمین فرستاده است!
✊🏻 رجزهایش همه را به گریه شوق انداخته بود. چنان شور و حماسه ای در نیروها ایجاد شده بود که همه سر از پا نـشناخته به سمت خط هجوم می بردند...
📕 کتاب شهیـد عزیـز، مجموعه خاطرات شهید رادمهر به روایت هـمرزم شهید.
🕊 سال (۹۵) ماه رجب بود که #شهدای_خان_طومان و شهید رادمهر به فیض شهادت نائل شدند.
🦋 یاد عزیزشان با صلوات:
🌹 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
🌷 #شهید_مدافع_حرم_محمود_رادمهر
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
#ماه_رجب