eitaa logo
پرتو اشراق
784 دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
14.3هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 🔺۱۵ مهر ۹۷ | نقوی حسینی مخالف : 🎙رئیس جمهور یک صفحه بنویسد و تضمین بدهد که اگر عضو کنوانسیون شدیم مشکلات مالی و پولی ما حل می‌شود و اگر نشد مرا کنید، ما رای می‌دهیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ببینید 🔺۱۵ مهر ۹۷ | تجمع تاریخی و و انقلابی تهران در اعتراض به تصویب در مقابل مجلس 🌐 @partoweshraq
🔺درگیری لفظی نقوی حسینی نماینده انقلابی و علی لاریجانی 🎙نقوی حسینی: شما در ٢٠ دقیقه برجام را تصویب کردید! 😐 لاریجانی: نخیر ٢٠ دقیقه نبود 4 جلسه برگزار شد، خلاف نگویید. 💻 اعتمادآنلاین 🌐 @partoweshraq
🔥نماینده ی خائن 👊 ما مردم و امت حزب الله نمایندگانی که به معاهدات مشکل دار مانند #FATF و #CFT رای می دهند که مانع پیشرفت صنایع نظامی ،موشکی و حزب الله در منطقه بشود را خائن به نظام و کشور میدانیم! 🌐 @partoweshraq #نه_به_FATF
🔥نمایندگان با رأی منفی به شفافیت آراء درباره #CFT نشان دادند خود از عاقبت شوم و خائنانه تصویب چنین لایحه‌ای خبر دارند اما #خیانت_مخفیانه را ترجیح میدهند/ اعلام نام نعمتی، سخنگوی هیأت رئیسه و از نزدیکان #لاریجانی بعنوان سخنران موافق، نشانگر نقش پررنگ لابی تیم لاریجانیست. 🌐 @partoweshraq #نه_به_FATF
🔺۱۵ مهر ۹۷ |وکلای ملت پس از بحث و تبادل نظر با ۱۴۳ رای موافق، ۱۲۰ رای مخالف و ۵ رای ممتنع از مجموعه ۲۷۱ نماینده حاضر در جلسه به این لایحه رای مثبت دادند. 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرتو اشراق
🍕 فریب را نخوریم! 📸 یک نفر عکسی از پاهای تُپل نوزادی را در توئیتر به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته: اگر می خوایید گاز بگیرید برید ته صف! 👍 صدها نفر برای این پاهای بامزه غش و ضعف رفته‌اند. چند نفر نوشته‌اند همین فردا میرم «شوور»! می‌کنم، دو، سه نفر نوشته‌اند اصلاً من به عشق همین پاها می‌خوام بچه‌دار شم و... 📸 مردی روی نوک کوهی ایستاده و دست‌هایش را باز کرده و نوشته: زندگی یعنی ! 📸 زنی در اینستاگرام عکسی از که پخته منتشر کرده و نوشته: هرکی هرچی دلش می‌خواد بگه. من عاشق اینم برای همسرم قورمه‌سبزی بپزم، اونم بیاد بشینه موهامو ببافه. 💻 دهها نفر نوشته‌اند: آره خوشبختی یعنی همین! خوشبختید شما... حسودیم شد... خوش به حال جفت‌تون... دلم برای خودم سوخت و... 📸 مردی عکسی از سوئیچ ماشینی که خریده را منتشر کرده و نوشته: «بالاخره خریدمش». 👍 جماعتی لایک کرده‌اند که خوش به حالت و مبارکه و... 🎞 اینها همه بُرش هایی از زندگی هستند نه تمام آن. زندگی اسلایسی! آن بخش از زندگی که دست چین می‌کنیم و به واسطه شبکه‌های مجازی به دیگران اجازه می‌دهیم آن را ببینید و بسیاری بر اساس همین «اسلایس» ما را قضاوت می‌کنند. 🌃 بسیاری از آنها که برای آن پاهای تپل دوست‌داشتنی غش و ضعف می‌روند اگر همان کودک را به آنها بدهید که ساعت سه نصفه شب بیدار می‌شود، زار می‌زند، نمی‌خوابد، پوشک‌اش نیاز به تعویض دارد، شیر می‌خواهد، خواب را از آدم می‌گیرد و ... ⛔ بعید است هنوز فقط به خاطر گازگرفتن پاهایش به او وفادار بمانند و کماکان بچه بخواهند. کودک فقط گازگرفتن نمی‌خواهد، احساس مسئولیت و مراقبت دائمی هم می‌خواهد. می‌توانید؟ ⚠ این تصور که زندگی مشترک فقط آن لحظه است که بوی خوش قورمه‌سبزی در فضای خانه می‌پیچد یا مرد می‌نشیند به بافتن گیسوی زن، یک فانتزی زیباست اما وقتی عملی نمی‌شود بسیاری از همسران احساس ناکامی می‌کنند که پس چرا زن من قورمه‌سبزی نمی‌پزد؟ یا چون همسرم موهام رو نمی‌بافه پس دوستم نداره! 💭 مردی که خسته از جدال در یک زندگی بی‌رحمانه به خانه می‌آید و هنوز ذهنش درگیر پرخاش رئیس و ضرر و زیان ناشی از معامله و ترافیک کُشنده و بی‌ثباتی بازار و... است دل و دماغی برایش نمی‌ماند که شب هنگام وقتی می‌رسد بنشیند به بافتن گیسو! 💔 البته که اگر این کار را بکند عجب مرد نیکویی است اما اگر هم حال و حوصله‌اش را نداشته‌ باشد دلیل بر فقدان عشق و دوست نداشتن همسر نیست. 💞 آن یک عکس که دیده‌اید هم نشان خوشبختی تمام وقت آن زوج نیست. فقط یک بُرش دست چین‌شده از یک زندگی است. یک اسلایس! ⛰ فتح قله ها لذت‌بخش است اما قبل از آنکه کسی روی نوک‌ کوهی فاتحانه عکس یادگاری بگیرد، باید رنج بالارفتن از آن را به جان بخرد. 🎞 عرق‌ ریختن، زمین‌ خوردن، تحمل سرما و گرما، تاول زدن پا و... آن عکس فقط یک بُرش است. فقط یک اسلایس لذتبخش! 🚗 مردی که عکسی از سوئیچ ماشین اش را به اشتراک گذاشته هم دشواری خریدن آن را که علنی نکرده. غبطه‌ خوردن به آن لحظه گرچه واکنشی طبیعی است اما شاید اگر رنج رسیدن به این موفقیت را می‌دانستیم هرگز غبطه نمی‌خوردیم. این تنها یک بُرش از زندگی مرد است. یک اسلایس نه تمام آن. ⛔ خلایق حق دارند هر اسلایسی از زندگی شان که دوست‌ دارند را به نمایش بگذارند اما ما حق نداریم آن یک اسلایس را «تمام» زندگی‌شان فرض کنیم، دست به مقایسه‌اش با زندگی خودمان بزنیم و احساس ناکامی کنیم. 🍕 زندگی اسلایسی می‌تواند آفت آرامش مان باشد اگر باور نکنیم که بسیاری از عکس‌هایی که می‌بینیم و حرف‌هایی که می‌شنویم تنها بُرش‌هایی گزینش شده‌اند، نه تمام آن! 🖊 دکتر 🖥 عصر ایران 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرتو اشراق
❣ #قصه‌عشق‌مگر‌‌بی‌تو‌شنیدن‌دارد...حسین... 🌐 @partoweshraq
🏴 {٩} 🔳 خبر ملک الهی درباره واقعه کربلا 🌹رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من فرمودند: ▪ای ام سلمه مواظب باش کسی وارد اتاق نشود؛ در این هنگام امام حسین (علیه السلام) وارد شد و به آغوش پیامبر پرید و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را می‌بوسید و می‌بویید. ⚜ آنگاه ملک آمد، گفت: آیا دوستش داری؟ 🌹فرمود: آری! ⚜ گفت: به زودی امت تو او را خواهند کشت، اگر می خواهی قتلگاهش را نشانت دهم؟ 🌴 آنگاه قتلگاهش را نشان داد و مشتی تربت آورد؛ و ام سلمه آن را برداشت و در میان لباسش قرار داد. ❣راوی می‌گوید: ما به آن سرزمین کربلا می‌گوییم. 📚 مسند ابی‌یعلی ۱۲۹/۶ 📚 کنزالعمال ۶۵۶/۱۳ 📚 تاریخ الاسلام ۱۰۲ 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
4_5891180484125263201.mp3
6.45M
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | ⁉ چرا اینقدر بعضی‌ها فضول هستند؟! 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq 📡
🕑 💠🌹💠 (ره): 🎙واقعاً اگر انسان از صراط مستقیم معرفت گم یا منحرف شود، حالش مانند زنبور عسل است که از ملکه‌اش جدا شده باشد که قرار و آرام ندارد و سرگردان محض است و ناچار باید در سوراخ جانورهای دیگر برود و طعمه این و آن گردد. 📚 در محضر بهجت، ج ١، ص ٢٢٧. 🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 مشاوره خانواده ⛔ اگر از شوهرتان نسبت به درخواستتان پاسخ منفی شنیدید دنیا به پایان نرسیده است. 💞 با گفتن عبارات ساده و به دور از گلایه، کار خود را به زمان دیگری موکول کنید و به همسرتان نشان دهید که این پاسخ منفی هیچ تاثیری بر روی علاقه شما نخواهد گذاشت. 🚹 مردها در پاسخ حسن نیت شما تمام تلاش خود را خواهند کرد که در اولین فرصت، کار شما را در اولویت قرار دهند. 🌐 @partoweshraq
😐 آیا می دانید اگر یکسال قبل #پیمان_دوجانبه_پولی بین ایران و عراق منعقد شده بود هزینه سفر #اربعین (سفر به عراق) با وجود چند برابر شدن قیمت #دلار هیچ تغییری نمی کرد؟ 🌐 @partoweshraq
🔺از دید موافقان #FATF اینا تروریست هایی هستن که نباید بهشون کمک کرد! 🌐 @partoweshraq #یمن
🚨 ویژه | برای ثبت در تاریخ 📍«عدم مخالفت» رهبری برای «بررسی» #FATF بود نه تصویب آن!! 🌐 @partoweshraq
😐 دنیای جالبی داریم !! 😳 آیامیدانید عرعربستان و رژیم غاصب کودک کش صهیونیست ناظران #FATF هستند؟!! 🌐 @partoweshraq #نه_به_FATF
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و شصتم 🏻وقتی اینجوری گفت بیشتر خجالت کشیدم (مجید) ... فهمیدم همه چی رو شنیده و حالا به حساب خودش می‌خواد براش دردِ دل کنم، ولی من هیچ وقت دوست نداشتم راز زندگی‌ام رو برای کسی غیر خدا بگم. نمی‌دونم، شاید به خاطر شرایط زندگی‌ام بود. چون اکثراً تنها بودم و عادت نکردم خیلی واسه کسی دردِ دل کنم. ولی وقتی اینجوری گفت، دلم شکست. 🔪گفتم: یه هفته پیش تو خیابون چاقو خوردم. همه سرمایه زندگی‌ام رو بُردن. 🏭 تکنیسین پالایشگاه بودم، ولی فعلاً نمی‌تونم کار سنگین انجام بدم. الانم دیگه هیچی ندارم. نه کسی رو دارم که ازش قرض بگیرم، نه با این وضعیتم دیگه می‌تونم کار کنم. تا الانم با زنم تو مسافرخونه زندگی می‌کردیم. ولی از فردا پول همین مسافر خونه رو هم ندارم بدم. دیگه نمی‌دونم چی کار کنم! 👳🏻 حرفم که تموم شد، پرسید: ❓مگه دوستی، فامیلی، کسی رو ندارید که برید خونه شون؟ 🏻 گفتم: نه! من و زنم تو این شهر غریبیم. تو این شهر غیر خدا هیچ کس رو نداریم. 👳🏻 دیگه هیچی نپرسید. فقط خندید و گفت: ☝🏻حکمت خدا رو می‌بینی؟!!! پسر من تا همین دیروز تو خونه ما زندگی می‌کرد. ولی کارش درست شد و همین امروز صبح با خانمش رفتن قم که بقیه درس طلبگی رو اونجا بخونن. این درس هم چند سالی طول می‌کشه. حالا خونه ما خالی افتاده. میای مستأجر خونه من بشی؟ 🏻 اینو که گفت، خیلی ناراحت شدم، گفتم: حاج آقا! من اگه پول اجاره خونه داشتم که تو مسافرخونه زندگی نمی‌کردم! 👳🏻 اونم خندید و گفت: مگه من ازت پول خواستم؟ پسرم رفته، ما تنهاییم. من از پسرم نه پول پیش گرفتم، نه کرایه! حالا تو هم مثل پسرم! ‼اصلاً باورم نمی‌شد چی میگه. ولی اون خیلی جدی می‌گفت. اصلاً منتظر نشد تا باهاش تعارف کنم. آدرس خونه‌اش رو روی یه کاغذ نوشت و گذاشت کف دستم!! 👳🏻 گفت: من الان به مناسبت شب شهادت جایی مجلس دارم. ولی تا یه ساعت دیگه برمی‌گردم خونه. شما هم برو خانمت رو بیار!! 🏻خشکم زده بود. زبونم بند اومده بود. نمی‌دونستم چی بگم. وقتی هم داشت می‌رفت، گفت: 🍽 برای شام منتظرتون هستیم. 🏻من دیگه اصلاً حواسم به خودم نبود. اصلاً نمی‌دونم چجوری خودمو رسوندم اینجا... 👁 حلقه اشک پای چشمم خشک شده و باورم نمی‌شد چه می‌گوید که با زبانی که از تعجب به لکنت افتاده بود، پرسیدم: ⁉ یعنی... یعنی ما الان باید بریم خونه اونا؟!!! 🏻که چشمانش به نشانه تأیید به رویم خندید و من حیرت‌زده‌تر سؤال کردم: 🏻 یعنی ازمون هیچ پولی نمی‌خوان؟!!! 💔 و باید باور می‌کردم امشب به بهای شکستن دل من و مجید و به حرمت گریه‌هایی خالصانه، معجزه‌ای در زندگی‌مان رخ داده که مجید با لبخندی لبریز اطمینان پاسخ داد: 🏻 حاج آقا گفت تا هر وقت که وضع‌مون رو به راه میشه، می‌تونیم اونجا زندگی کنیم. بدون هیچ پول پیش و کرایه‌ای! 🏻خیال می‌کردم خواب می‌بینم و نمی‌توانستم باور کنم در دل این جهنم گرم و تاریک، دری از بهشت به رویمان باز شده که دیگر مجبور نبودیم در این اتاق تنگ و دلگیر بمانیم. 🎒 چادرم را سر کردم، مجید با دست چپش ساک را از روی زمین بلند کرد و دیگر نفهمیدم با چه شتاب و با چه شوق و شوری از اتاق بیرون زدیم و از پله‌های بلند و طولانی مسافرخانه سرازیر شدیم. 🏻🏻 به قدری هیجان‌زده بودیم که فراموش‌مان شده بود مدارک را از مسئول مسافرخانه بگیریم و خودش صدایمان کرد تا فرم خروج را تکمیل کنیم. مثل اینکه به یکباره از حبس ابد خلاص شده باشیم، سراسیمه به سمت خیابان اصلی می‌رفتیم تا هر چه زودتر به بهشت موعودمان برسیم. نه من با کمردردی که داشتم می‌توانستم راحت قدم بردارم، نه جراحت پهلوی مجید اجازه می‌داد به سرعت راه برود، اما هر دو به قدری خوشحال و هیجان‌زده بودیم که همه دردهایمان را فراموش کرده و تنها به اشتیاق خانه جدیدمان می‌رفتیم. 🌃 حالا پس از چندین ساعت کِز کردن در تاریکی محض و گرمای شدید، به هوای تازه و خیابان‌های نورانی رسیده بودم که با ولعی عجیب، گرمای مطبوع شب بندر را نفس می‌کشیدم. 🚕 سرِ خیابان تاکسی گرفتیم و مجید آدرس را به دست راننده داد تا ما را به مقصد برساند... تاکسی کهنه و فرسوده‌ای که روی هر دست انداز، تکانی می‌خورد و دل و کمرم را در درد شدیدی فرو می‌بُرد. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
💔 دلتنگـــــ تر می شویمـ.... 🌷 با دیدن لبخندهایے ڪہ، 👣 جا ماندن را بیشتر بہ رخمان مے کشند... 🕊 ڪبوتر با ڪبوتر... باز با بـــاز... 🌐 @partoweshraq
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان 🏴 فرهنگ عزاداری بر سیدالشهدا(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) به شیعیان می آموزد که همواره مطیع محض رهبری ائمه اطهار(ع) باشیم و فرامین آنها را بدون هیچ... 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🔥 فرجام شوم برخی 1⃣ : ⚔ یاران ، سر عبیداللّه را از بدن جدا کردند. هنگامی که سرش را نزد مختار آوردند، با دیدن سر، درحالی که سرگرم خوردن غذا بود، خدا را سپاس گفت و برخاست و با کفش هایش روی صورت او ایستاد و آن را لگدمال کرد. 2⃣ : ⚔ وی با ضربات شمشیر و جدا کردن سر از بدن در خانه اش به هلاکت رسید. 3⃣ : ⚔ ، شمر را دستگیر کرد و نزد مختار آورد. مختار ثقفی، سر او را از بدن جدا کرد و بدنش را درون دیگی پر از روغن جوشان انداخت. یاران مختار سرش را لگدکوب کردند و نزد فرستادند تا تسکینی بر دل زخم دار وی باشد. 4⃣ : ⚔ پس از حادثه عاشورا، (علیه السلام)، حرمله را نفرین کرد و فرمود: ▪«خدایا سوزش و گرمای آهن و آتش را به او بچشان». 🔥به دستور مختار، دست و پای حرمله را بریدند و سپس در آتش افکندند و مختار از اینکه دعای حضرت به دست او تحقق یافته بود، بسیار خوشحال شد. 🗡 در نقلی دیگر آمده است که مختار دست و پاهای او را قطع کرد، سپس آهنی را در آتش گداختند تا کاملاً سرخ گردید آن میله را در گردن او قرار داد و گوشت گردن او را با آن سوزاند. 5⃣ : ⚔ هنگامی که سپاهیان مختار به دنبال خولی بودند، خولی در خانه اش پنهان شد و ناچار به درون 🕳 چاه مستراح خانه اش رفت. مأموران به راهنمایی زن خولی به مستراح رفتند و وی را در حالی که فضولات بر بدنش چسبیده بود و بوی تعفن می داد، دست بسته نزد مختار آوردند. 🔥 مختار دستور داد وی را در برابر خانه اش کشتند، جسدش را نیز در آتش انداختند و خاکسترش را به باد دادند. 6⃣ : ⚔ او کسی بود که سر (علیه السلام) را از بدن جدا کرد. 🖐🏿 به دستور مختار، انگشتان دست و پایش را بریدند و درحالی که هنوز جان در بدن داشت، در دیگ روغن جوشان زیتون انداختند. 🔥فرجام غارتگران پیکر امام حسین (علیه السلام): 🏴 نقل است هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، سپاهیان یزید برای غارت غنایم به سوی پیکر حضرت هجوم آوردند. 🔥 پیراهن حضرت را برد، ولی همین که پوشید، دچار پیسی شد و موهایش ریخت. 🔥 شلوار امام حسین (علیه السلام) را برد و وقتی آن را پوشید، زمین گیر شد و پاهایش از کار افتاد. 🔥 عمامه و دستار امام حسین (علیه السلام) را اَ یا به قولی برد، ولی همین که بر سر بست، عقلش زایل گردید و دیوانه شد. 🔥 برای بردن انگشتر حضرت، انگشت حسین علیه السلام را قطع کرد. 🗡🖐🏿 وقتی مختار به او دست یافت، دست و پاهایش را برید و رهایش کرد تا با همان حال در خون خود بغلتد و جان دهد. 🖥 منبع: پایگاه حوزه. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7