eitaa logo
پرتو اشراق
815 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
74 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
9.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 🎥 ❤️‍🔥 خدا یه روز بابامو بهم قرض بده 🌷 لحظاتی از وداع دختر شهید مدافع حرم مرتضی کریمی در معراج شهدا 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 🎥 🦋 با توسل به موسی بن جعفر علیه السلام رفتند... ✋🏻 دست منو بگیر... آقای کاظمین 🌷 استقبال از ۴۱ شهید تازه تفحص شده در مرز شلمچه 🗓 امروز یکشنبه ۷ بهمن ماه ۱۴۰۳ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 ✊🏻 «تقريباً ٢٠ روز از تولّدش مى‏‌گذشت كه من او را در بغل داشتم و در يكى از راهپيمايى‌ها بودم كه بسيار شلوغ شد. در همان زمان امام خمينى(ره) را دستگير كرده بودند و به ايشان گفته بودند: چرا كسى براى شما كارى نمى ‏كند؟ 🌹امام(ره) فرموده بودند: سربازان من در گهواره هستند. همان طور هم شد و او در راه خدا و امام (ره) شهيد شد.» 🌷 این را پدر می‌گوید. شهیدی که در شب به دنیا آمد و در شب مبعث هم به شهادت رسید. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 🎥 | 🔺 لحظاتی از حضور صبح امروز رهبر انقلاب در مزار شهدای انقلاب اسلامی و گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها ۱۴۰۳/۱۱/۱۱ 🗓 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 🇮🇷 شهید محمد رضا حسینی مقدم، رزمنده دفاع مقدس و معاون اطلاعات عملیات لشکر نصر ۵ در سال‌های جنگ تحمیلی بود که به افتخار جانبازی هم رسیده بود، ۱۶ بهمن ۱۳۹۳ در دفاع از حرم مطهر امامین عسکریین (ع) و درگیری با تروریست‌های تکفیری داعش در شهر مقدس سامرا به شهادت رسید. ✌️🏻سردار عزیز جعفری او را از متخصصان جنگ معرفی می‌کند و سردار قاآنی هم درباره این شهید گفته: 🎙«در دوران دفاع مقدس کارهای بزرگی را صورت داد و در دفاع از حرمین مانند یک سرباز ساده در کنار سایرین به شهادت رسید». 📔 در بخشی از کتاب همسایه حیدر می‌خوانیم: ⚰ تابوت روی ماشینِ مشکی بود و پرچم ایران کشیده شده بود روی تابوت. باید تا کربلا می‌رفتیم. به هر ایست بازرسی که می‌رسیدیم، هم دست‌ها را می‌آوردند بالا و هم از کوچک تا بزرگ، ایستاده احترام نظامی می‌دادند؛ احترام ویژه‌ای که مشابهش را ندیده بودم. از لحظه‌ای که وارد بازرسی می‌شدیم تا زمانی که ماشین حامل تابوت و مشایعت کنندگان خارج می‌شد، این احترام نظامی بود و فقط سرها در مسیر عبورِ ما به بدرقۀ حاج رضا می‌چرخید. احساس غرور می‌کردم؛ اما شکسته بودم. تا یادم می‌آمد این احترام برای چه کسی است، قلب و بغضم می‌شکست. 📔 کتاب همسایه حیدر»، نویسنده فاطمه ملکی 🌷 🕯 (۱۳۹۳/۱۱/۱۶) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 🎥 و نشر دهید 🔺 بازسازی چهره شهید ابراهیم هادی با هوش مصنوعی 🌷🔅🌷🔅🌷🔅🌷 ✍🏻 امروز روز پنجم است... که در محاصره‌ایم... آب را جیره بندی کرده ایم.. نان را جیره بندی کرده ایم.. عطش همه را هلاک کرده؛ جز شهدا را که حالا در کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند... 🌷 شهدا دیگر تشنه نیستند... ✋🏻 فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه... 🕯 چهل و دومین سالگرد شهادت گرامی باد 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌷 🤲🏻 شهیدی که حاج قاسم با تربت محل شهادتش نماز خواند! 🗞 همسر شهید، در مصاحبه با کیهان درباره عید نوروزی که سردار شهید قاسم سلیمانی نخستین مهمانشان بود، گفته بود: 🎙«در این دیدار سردار وارد اتاق آقا مهدی شدند؛ دوستان آقا مهدی از خاک محل شهادتش چند عدد مُهر درست کرده بودند؛ من این مُهرها را به سردار نشان دادم و ایشان گفتند «می‌خواهم با مهر تربت شهید در این اتاق نماز بخوانم». ❤️‍🔥یعنی ما دیگه بابا نداریم؟ 📔 در بخشی از کتاب «پله‌ها تمام نمی‌شدند» درباره روزی که شهید به شهادت رسیده ولی هنوز خبر شهادت را به همسرش ندادند، می‌خوانیم: 📱«برادرم اصرار کرد با هم حال و احوال کنیم. وقتی زنگ زد صدایش مثل همیشه نبود. اما خودم آن قدر بی رمق بودم که پیگیر نشدم. مطمئن بودم اگر اتفاقی برای مهدی بیفتد من که توی سوریه هستم اول با خبر می‌شوم. اما آنهایی که ایران بودند از طریق فضای مجازی زودتر خبردار شده بودند. مهدی وقت غروب شهید شده بود. زیارت عاشورا را باز کردم بلکه با خواندنش آرام بگیرم هنوز السلام علیک اول را نگفته اشکهایم ریختند پایین. انگار به مهرانه الهام شده باشد آمد جلو و گفت: «یعنی ما دیگه بابا نداریم؟» ‼️ یکهو خشکم زد. نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم؟! ⁉️ گفتم: «این چه حرفیه مامان جان؟! بابا فردا می آد بغل مون میکنه... میبوسدمون مثل همیشه!» 🦋 این‌ها را که به مهرانه گفتم، مهدی با همان لباس خاکی و چهره خسته اما شاد و سر حالش آمد جلوی چشمم که دارد به سر بچه‌ها دست می‌کشد که می‌بوسدشان که با اشاره چشم و ابرو خروار خروار عشق می‌ریزد توی دلم. بچه‌ها را خواباندم روی پاهایم تا اشکهایم را نبینند. تا زیارت عاشورا تمام شود خوابشان برد. ریحانه عادت داشت قبل از خواب خدا را شکر کند می‌گفت: «خدا رو شکر بابا دارم. مامان دارم. آجی دارم. با هم هستیم. کنار هم می‌خوابیم.» بعد شب به خیر می‌گفت و می‌خوابید. اسم بابا را که آورد دلم کنده شد. «یعنی از فردا شب ریحانه دیگه برای نبودن پدر کنارش خدا رو شکر نمیکنه؟ از فردا جواب این دخترهای بابایی رو چی بدم؟» 🌷 🌷 (۱۳۹۵/۱۱/۲۳) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌷 زیستن 🔆 بسم‌الله و الحمدلله 📃 شیرین ترین رنجنامه 🖊 ساده و بی‌تکلف می‌نویسم: 🔅سربازان گمنام امام زمان «أرواحنافداه»، لحظه لحظه‌ی زندگی خود و خانواده‌شان، جهاد در مصاف حق و باطل است اما در نهایت ‌بی‌نامی، لباس رزم می‌پوشند حتی اگر گاهی رزم‌جامه‌شان، پوششی مبدل در راستای یک عملیات اطلاعاتی امنیتی باشد. 🔅خواب و خوراک منظم ندارند، درباره خانواده و همسر و فرزندان هم چه بسا نتوانند بسیاری از مناسبات و توقعها را رعایت کنند و البته خانواده‌هایشان نیز در تمام این سختی‌ها و اجر و درجات معنوی‌اش با ایشان شریکند. 🔅حتی ممکن است آن سرباز گمنام امام زمان، زن باشد، همسر باشد، مادر باشد و بخواهد در عین رازداری و گمنامی، تمامی این وظایف و مسئولیتها را مدیریت کند و البته به اقتضای وظایفش، گاهی لازم باشد کارش را بر خانواده ارجح بداند چرا که پای امنیت نظام مقدس جمهوری اسلامی در میان است. 🔅پاک بودن و پاک ماندن، رعایت تقوی و اخلاق و دور ماندن از تمامیِ شائبه‌های سیاست‌بازان و ویژه‌خواران، از ملزومات طی این مسیر خطیر است، مخصوصا وقتی در پرونده‌هایشان پای خانواده‌ی مسئولین و یا خود آنها درمیان باشد و بعضی فشارها بخواهد روال وظیفه‌شان را تحت‌الشعاع قرار دهد و خدا نکند پرونده‌ای، پس از تحمل این همه مرارت به دستگاه قضایی تحویل داده شود و آنجا تحت تأثیر زد و بندهای احتمالی قرار گرفته، عدالت در مورد آن ساقط گردد و خستگی به تن این سربازان مظلوم بماند. 🔅و مهمتر از همه، مراقبت از خطر نفوذ و نیز دسیسه‌ها و توطئه‌ها از واجبات این مجاهدت تمام عیار است. 🔅اما همه‌ی این سختی‌ها «أحلی‌من‌العسل» است وقتی‌که مقام این عزیزان هم‌زمان با ولادت منجی عالم بشریت، قدر دانسته می‌شود تا ثابت گردد قبل از ظهور نیز می‌شود پارکاب مولا بود، مخصوصا اگر آن مبارز جان‌برکف، مفتخر به نام سرباز گمنام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد. 🔅یاحق والعاقبة للمتقین ✍🏻 مریم اشرفی گودرزی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🌷 📃 رازی از شهید مدافع حرم که در دست نوشته اش فاش شد!! 💧 مصطفی وقت خداحافظی، برخلاف دفعات قبل سه بار با چشمانی اشک آلود از همسرش خواست حلالش کند. 🩸همسرش می‌دانست شهید می‌شود. خواب دیده بود و خبر داشت. همان خوابی که بعد از شهادتش لا به لای دست‌نوشته‌های او پیدا شد: ✍🏻 «شب جمعه بود. دعای کمیل را در باب‌المراد حضرت قاسم بن علی النقی (ع) خواندم. بعد به گلزار شهدای هفت امامزاده رفتم. آنجا پایان دعای کمیل بود. از من خواستند یارب یارب آخر دعا را بخوانم. من هم در پایان دعا به حضرت ابوالفضل متوسل شدم. آن شب در عالم خواب دیدم در زمان جنگ هستم. البته با برادرم غلامرضا مثل قبلاً که در جنگ با هم بودیم به ما خبر داده بودند که عملیات است. انگار که محل عملیات در کنار یک امامزاده بود. برادرم به من گفت که سریع حرکت کنم ولی من هنوز بند پوتینم را نبسته بودم که دیدم برادرم همراه عده‌ای دیگر سوار تویوتا شدند و به راننده گفتند حرکت کن کس دیگری نیست. داد زدم من این جا هستم، چرا می‌گویید کسی نیست؟ بعد خودم را سوار بر ماشین دیدم. البته به شکل دیگری بودم. در همان حال یادم آمد که ممکن است با رفتن به عملیات شهید شوم و غسل شهادت نکرده‌ام. به برادرم این مطلب را گفتم و او گفت: سریع حرکت کن. 🔅یک دفعه یادم آمد کسی که موقع جنگیدن به شهادت برسد حنظله غسیل الملائکه می‌شود از خواب که بلند شدم هنگام نماز صبح بود. وضو گرفتم و به امامزاده قاسم رفتم. آنجا اذان گفتم و نمازم را خواندم». 🗓 بالاخره مصطفی رفت و بعد از چند روز در عملیات تصرف منطقه بوکمال سوریه که بسیار مهم و حساس بود، خواب خود را تعبیر کرد و در ۲۹ بهمن سال ۹۶ به شهادت رسید. 📞 وقتی در آخرین تماس چند لحظه قبل از شهادتش همسرش از مصطفی می‌خواهد مراقب خود باشد، او در جوابش می‌گوید: 🌧«اینجا خبری نیست و فقط باران می‌بارد!» 🕊 شهید مصطفی زاهدی بیدگلی زیر باران رحمت خدا مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و شهید می‌شود. پیکر پاک اولین شهید مدافع حرم آران و بیدگل در گلزار شهدای هفت امام‌زاده همین شهر به خاک سپرده شد. 🌷 🕯 (۱۳۹۶/۱۱/۲۹) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 📷 جای خالی عکس مرادخانی در بین شهدا 🧨 مرادخانی تخریب چی ماهری بود و به کارش علاقه زیادی داشت همین علاقه به کارش باعث شده بود بچه های گروهش از بهترین و به روزترین نیروهای تخریبچی باشند. 🖼 چند یادمان کوچک نیز در محل کارش برپا کرده بود و تصاویر شهدا را دور آن چیده بود، جالب اینجاست وسط عکس ها به طرز محسوسی جلب توجه می کرد و هر کس که آن را می دید، می پرسید چرا اینجا خالی است و شهید می گفت: ☝️🏻 «اینجا جای عکس خودم است!!» 🌷 🕯 (۱۳۹۴/۱۲/۲۱) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 🌕 در ماه مبارک رمضان متولد شد 🌕 در ماه مبارک رمضان طلـبه شـد 🌕 در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد 🌕 در عملیات رمضان شهید مفقودالجسد شد 🌕 در ماه مبارک رمضان پیکر مطهرش بازگشت ☝️🏻می‌گفت: «خیلی باید نیت‌هایمان را خالص کنیم. نیت شهادت اگر برای خدا نباشد، آن وقت ما پیش مردم شهیدیم و نزد خدا شهید نیستیم. پـس حـواسـمان باشـد؛ نیـت و عمـل و رفتار و گفتارمان فقط برای رضای خدا باشد تا شهید راه خدا محسوب شویم» 🌷 🌹 شادی روحش صلوات: 💚 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🌷 🩸 فرق شکافته 💔 حسین در اشبه‌ الناس به مولایش شد! 🚙 روز موعود بود. مرخصی‌هایش را جمع کرده بود تا بیشتر پیش خانواده‌اش بماند، اما دلش بی‌قرار بود. ماشین که به ریپ زدن افتاد، همه ناراحت شدند، اما او با خوشحالی از ماشین بیرون پرید. - حاجی! تا تو ماشینتو به راه کنی یه دقیقه رفتم و اومدم. - کجا؟ - می‌رم با دوستام خداحافظی کنم. - تو که ما رو کشتی از بس خداحافظی کردی؟ 👁 ملتمسانه به حاجی نگاه کرد و گفت: «حاجی!» ✈️ توی نگاهش چیزی بود که دهان حاجی را قفل زد. به محض رسیدنش، هواپیما‌های دشمن آسمان آبی را پر کردند. حسین پرید پشت ضد‌هوایی‌اش. - حسین! بیا پایین. چرا کلاه نذاشتی؟ 💥 گلوله‌های پشت سر هم به طرف هواپیما شلیک و چند دقیقه بعد صدای ضدهوایی خاموش شد. وقتی جنازه‌اش را دیدم فرق سرش از وسط دو تا شده بود، اما خنده‌ای زیبا روی لبانش نقش بسته بود. یاد حرف‌هایش افتادم: «مامان! اگه من و داداش تیکه پاره هم شدیم، تو باید همیشه بخندی. آخه من نمی‌تونم ناراحتی تو رو تحمل کنم.» 🎙به نقل از همرزم شهید 🌷 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq